نحوه احتجاجهای رسول اکرم
فارسی 3305 نمایش |چون محور رسالت پیامبران ابلاغ حجت و تمامیت دلیل است، لذا خداوند، رسول اکرم (ص) را با احتجاج های متعدد مأنوس نمود تا هم در مرحله ی حس، سخنی بگوید که پشتوانه مثالی داشته باشد و هم در نشئه مثال، سخنی دارای پشتوانه عقلی داشته باشد تا هم اولوالالباب، که به معارف بلند عقل وابسته اند، بتوانند از معارف عقلی مدد بگیرند و هم کسانی که در نشئه مثال یا حس به سر می برند از نیل به اصل مطلب محروم نباشند، گرچه هر دو گروه در پذیرش و ایمان مختارند، و همان طور که طبق فرمان الهی، گاهی رسول اکرم (ص) با حکمت (برهان) و زمانی با موعظت (خطابه) و گاهی هم با جدال احسن، محاوره و احتجاج می کرد، گاهی در حد برهان عقلی و زمانی در حد اعجاز فعلی و حسی، حجت را بر اصناف گوناگون تمام می نمود. قرآن کریم ریشه جدال باطل را بازگو کرده می فرماید: شما (موحدان) جدال احسن دارید و آنها (مشرکان و کافران) جدال باطل. ریشه جدال احسن شما وحی و الهام الهی و حکمت طلبی است و ریشه ی جدال باطل آنها القائات شیطان رجیم و حمیت خواهی و عصبیت طلبی.
برهان و جدال احسن فرق بین جدال احسن و برهان آن است که اگر مقدمات استدلال از جنبه حق و معقول بودن، مورد استفاده قرار بگیرد، آن استدلال، برهان نام دارد و اگر از جنبه حق و مقبول و مسلم بودن مورد استشهاد قرار گیرد، جدال احسن است. آیات قرآن کریم در این زمینه، بخشی مربوط به احتجاجها به عنوان حجت و بخش دیگری مربوط به مجادله ها به عنوان جدال است، برای تفکیک جدال احسن از جدال باطل و نیز برای اینکه روشن شود که ریشه جدال احسن، وحی و الهام الهی و ریشه جدال باطل وساوس و القائات شیطان رجیم است، آیات مربوط به جدال را مورد بررسی قرار می دهیم.
آیات مربوط به جدال
1 ـ «الذین اتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون أبنائهم الذین خسروا أنفسهم فهم لایؤمنون؛ کسانی که به آنها تورات یا انجیل داده ایم حق را (رسالت رسول گرامی (ص) را) می شناختند، همانطور که فرزندان خود را می شناختند و با اینکه حق برای آنها روشن شده است، دست به جدال زده ایمان نمی آورند.» (انعام/ 20) چنین کسانی سرمایه هستی خویش را از دست داده اند. آنگاه می فرماید: «ومنهم من یستمع إلیک و جعلنا علی قلوبهم أکنة أن یفقهوه وفی اذانهم وقرا و إن یروا کل ایة لا یؤمنوا بها حتی إذا جاؤک یجادلونک یقول الذین کفروا إن هذا إلا أساطیر الأولین؛ و برخى از آنان به تو گوش فرا مى دهند و[لى] ما بر دلهايشان پرده ها افكنده ايم تا آن را نفهمند و در گوشهايشان سنگينى [قرار داده ايم] و اگر هر معجزه اى را ببينند به آن ايمان نمى آورند تا آنجا كه وقتى نزد تو مى آيند و با تو جدال مى كنند كسانى كه كفر ورزيدند مى گويند اين [كتاب] چيزى جز افسانه هاى پيشينيان نيست.» (انعام/ 25) در اینجا هم به بخش عقلی و هم به بخش حسی اشاره می کند، که: دلهای آنها برای فهم معارف بلند عقلی بسته است، یعنی تباهی گناه دلهایشان را در غلاف قرار داده لذا علوم و مفاهیم قرآنی را به خوبی ادراک نمی کنند، ولی اگر آیات الهی به احساس و مثال، تمثل و تنزل پیدا کند می فهمند، چون گرفتار عصبیت باطل هستند به جدال باطل بر خاسته می گویند: اینها اسطوره و افسانه اند. جریان ابراهیم، موسی، عیسی و انبیای الهی (ع) را مانند افسانه های رستم و اسفندیار مجعول و خرافی می دانند.
2 ـ خـداوند ضمن بازگو کردن منشأ القـائات جـدال باطل می فـرمایـد «وإن الشیاطین لیوحون إلی أولیائهم لیجادلوکم و إن أطعتموهم إنکم لمشرکون؛ در خفا شيطانها به دوستان خود وسوسه مى كنند تا با شما ستيزه نمايند و اگر اطاعتشان كنيد قطعا شما هم مشركيد.» (انعام/ 121)، چون جدال در مسائل فکری از مقدمات وهمی و خیالی و در مسائل عملی از تعصب و حمیت باطل (که هر دو خصلت از ابزار شیطان است) نشأت می گیرد، اگر کسی حق را نفهمیده و گرفتار عصبیت و حمیت و در تحت ولایت شیطان باشد، هم جدال باطل دارد و هم از جدال احسن که حق است طرفی نمی بندد.
3 ـ هنگام بازگو کردن جدال مشرکان می فرماید: «یجادلونک فی الحق بعد ما تبین کأنما یساقون إلی الموت و هم ینظرون؛ با تو درباره حق بعد از آنكه روشن گرديد مجادله مى كنند گويى كه آنان را به سوى مرگ مى رانند و ايشان [بدان] مى نگرند.» (انفال/ 6) یعنی با اینکه حق برای اینها روشن شده، دست از جدال بر نمی دارند، جدال آنها برای سرکوبی حق است نه حق طلبی؛ و وقتی به دین اسلام دعوت می شوند گویا کشان کشان آنها را به میدان اعدام برده به مرگ نزدیک می شوند! چون تمام بینش و گرایش خود را به شهوت و غضب محدود کرده اند و اگر به دین الهی ایمان بیاورند، باید از افکار و عقاید باطل و نیز از اعمال و رفتار ناپسند شهوت و غضب دست بردارند. وقتی آن بینش و این کشش بی جا را از آنها بگیرند، خود را مرده می پندارند، گویا بهره ای از حیات ندارند. اینها مانند آل فرعونند که حق برایشان روشن شد، ولی آن را انکار نمودند، که: «وجحدوا بها واستیقنتها أنفسهم؛ با آنكه دلهايشان بدان يقين داشت از روى ظلم و تكبر آن را انكار كردند.» (نمل/ 14) البته فهمیدن حق برای آل فرعون و نیز مشرکان حجاز پس از آن بود که مطالب بلند دینی از تعقل به حس و مثال درآمد. وقتی اعجاز قولی به صورت معجزه فعلی تنزل کرد و قابل احساس شد، به فهم مبتلایان به حس نزدیک می شود، ولی تحجر و تعصب جاهلی مانع پذیرش است.
4 ـ در سوره ی مبارکه ی «کهف» گوشه ای از مسائل جـدال را به این صورت مطرح می فرماید: «إنا جعلنا علی قلوبهم أکنة أن یفقهوه و فی اذانهم وقرا و إن تدعهم إلی الهدی فلن یهتدوا إذا أبدا؛ از آن روى برتافته و دستاورد پيشينه خود را فراموش كرده است ما بر دلهاى آنان پوششهايى قرار داديم تا آن را درنيابند و در گوشهايشان سنگينى [نهاديم] و اگر آنها را به سوى هدايت فراخوانى باز هرگز به راه نخواهند آمد.» (کهف/ 57) یعنی در اثر تن دادن به تباهی توفیق ادراک را از آنها گرفتیم لذا در مسائل عقلی واقعا راجل شدند. و آنگاه که معارف معقول از عقل به حس و مثال تنزل پیدا کرد، دست به جدال باطل زدند، از این رو می فرماید: «ویجادل الذین کفروا بالباطل لیدحضوا به الحق واتخذوا ایاتی وما أنذروا هزوا؛ كسانى كه كافر شده اند به باطل مجادله مى كنند تا به وسيله آن حق را پايمال گردانند و نشانه هاى من و آنچه را [بدان] بيم داده شده اند به ريشخند گرفتند.» (کهف/ 56) افراد باطل، هدفی جز سرکوب حق ندارند. لیکن هرگز حق سرکوب باطل نمی شود چون پر مغز است و باطل سرکوب می شود چون تهی مغز است «بـل نقـذف بالحـق علی الباطل فیدمغه فإذا هو زاهق؛ بلكه حق را بر باطل فرو مى افكنيم پس آن را در هم مى شكند و به ناگاه آن نابود مى گردد واى بر شما از آنچه وصف مى كنيد.» (انبیاء/ 18) یعنی ما حق را سرکوب کننده باطل قرار می دهیم و باطل تهی مغز در برابر حق از بین خواهد رفت. تبهکاران به فکر سرکوب حقند، آیات الهی را به استهزا می گیرند و کارشان این است که حق را انکار و باطل را حق تلقی کنند و با این جدال، در صدد سرکوبی حق هستند اما هرگز میسورشان نیست.
5 ـ قرآن در بیان گوشه ای از انگیزه ی جدال آنها می فرماید: «ذلک بأن الله هو الحق وأن ما یدعون من دونه هو الباطل وأن الله هوالعلی الکبیر؛ اين بدان سبب است كه خدا خود حق است و آنچه به جاى او مى خوانند آن باطل است و اين خداست كه والا و بزرگ است.» (حج/ 62) حق محض، خدای سبحان است و آنچه اینها از غیر خدا می طلبند، باطلی بیش نیست، پس از آن می فرماید: «و ادع إلی ربک إنک لعلی هدی مستقیم* و إن جادلوک فقل الله أعلم بما تعملون؛ پس نبايد در اين امر با تو به ستيزه برخيزند به راه پروردگارت دعوت كن زيرا تو بر راهى راست قرار دارى. و اگر با تو مجادله كردند بگو خدا به آنچه مى كنيد داناتر است.» (حج/ 67- 68) مردم را به الله دعوت کن، زیرا تو بر هدایت مستقیم قرار داری و اگر جدالی کردند، بگو: خداوند، آگاهتر از شماست و آنچه شما می گویید، خداوند به آن از شما عالمتر است: «الله یحکم بینکم یوم القیمة فیما کنتم فیه تختلفون؛ خدا روز قيامت در مورد آنچه با يكديگر در آن اختلاف مى كرديد داورى خواهد كرد.» (حج/ 69) بعد فرمود: «ویعبدون من دون الله ما لم ینزل به سلطانا وما لیس لهم به علم وما للظالمین من نصیر؛ و به جاى خدا چيزى را مى پرستند كه بر [تاييد] آن حجتى نازل نكرده و بدان دانشى ندارند و براى ستمكاران ياورى نخواهد بود.» (حج/ 71)
مطلب هر مدعی یا باید به عقل مبرهن تکیه کند و یا به نقل قطعی وابسته باشد. خدای سبحان به رسولش می فرماید: به مشرکان بگو که مطلب شما نه مورد پسند عقل است و نه وحی الهی آن را تأیید می کند و روز داوری، کسی به یاری شما بر نخواهد خاست، یعنی نه از جنبه ی علمی، عقل و وحی از شما حمایت می کند و نه در هنگام عمل و انتقام، کسی شما را یاری خواهد کرد.
6 ـ خداوند گوشه ای از سیره و وظیفه ی مسلمین را چنین تشریح می کند: «ولا تجادلوا أهل الکتاب إلا بالتی هی أحسن إلا الذین ظلموا منهم وقولوا امنا بالذی انزل إلینا و انزل إلیکم و إلهنا و إلهکم واحد ونحن له مسلمون؛ و با اهل كتاب جز به [شيوهاى] كه بهتر است مجادله مكنيد مگر [با] كسانى از آنان كه ستم كردهاند و بگوييد به آنچه به سوى ما نازل شده و [آنچه] به سوى شما نازل گرديده ايمان آورديم و خداى ما و خداى شما يكى است و ما تسليم اوييم.» (عنکبوت/ 46)
اهل کتاب را به اتحاد دعوت کنید، زیرا خدا و قیامت همه یکی است و اعمال همه در برابر عدل الهی یکسان پاداش داده می شود، بکوشید تا معارف الهی را به اهل کتاب ابلاغ کنید و با آنان جز با جدال احسن رفتار نکنید، مگر آنها که ظالمانه برخورد کرده و نخواهند معارف دینی را بفهمند، کتاب و منشور اسلامی خود را در اختیار یهودیان و مسیحیان قرار داده ایشان را به ادراک و پذیرش آن دعوت کنید، که منصفان، حق را فهمیده و آن را پذیرفته و به صف شما می پیوندند و شما هم بگویید: آنچه از طرف خدای سبحان بر موسی یا عیسی (ع) و یا بر رسول خاتم (ص) نازل شده و وحی الهی است مورد اعتقاد و ایمان ماست، هرگز کتاب آنها را انکار نکنید چون وحی الهی است و خطوط کلی آن به اصل اسلام برمی گردد و برای همیشه معتبر است.
منـابـع
جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 8 صفحه 70
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها