ولایت و رزاقیت حق در سیره حضرت رسول
فارسی 3372 نمایش |خدای سبحان پیامبر (ص) را به این وصف (که بگو خدا مولای ماست) ستوده بدان جهت که آن حضرت در همه موارد از بینش توحیدی برخوردار است، لذا خطاب به او فرمود: «قل من ذا الذی یعصمکم من الله إن أراد بکم سوء أو أراد بکم رحمة ولا یجدون لهم من دون الله ولیا و لانصیرا؛ بگو چه كسى مى تواند در برابر خدا از شما حمايت كند اگر او بخواهد براى شما بد بياورد يا بخواهد شما را رحمت كند و غير از خدا براى خود يار و ياورى نخواهند يافت.» (احزاب/ 17) به مردم بگو اگر خدا اراده کرد به شما آسیبی برساند، چه کسی شما را حفظ می کند؟ یا اگر خدا اراده کرد رحمتی را نصیب شما گرداند، چه کسی جلوی رحمت حق را می گیرد؟ پس همه ی علل و عوامل جهان امکان، مظاهر قدرت خدای سبحانند و این بینش توحیدی در قلب مقدس پیامبر القا شده است که غیر از خدا نه «ولیی» هست که کارها را مستقلا انجام دهد و آنان مانند مولی علیه خردسالی همه کارها را به ولی خود واگذارند و نه «ناصری» که مانند دستیار و کمک بعضی از کارها را انجام دهد. بنابر این غیر از او احدی ولی و نصیر انسان نیست.
ممکن است ولایت حق در بعضی از حالات ظهور کامل نکند اما خدای سبحان در بعضی موارد انسان را به طور روشن می آزماید، و در آن حال می فرماید: «هنالک الولایة لله الحق؛ آن جا ثابت شد که حاکمیت از آن خداى حق است.» (کهف/ 44) آنجا ولایت الهی و سرپرستی و مولا بودن خدا به طور صریح ظهور می کند. گرچه مولی بودن خدای سبحان همواره در تجلی است اما آن چشمی که ولای خدا را ببیند، کم است. چنانکه درباره بعضی آمده است: «أعینهم فی غطاء عن ذکری؛ چشمان [بصيرت]شان از ياد من در پرده بود.» (کهف/ 101) چشم آنها یاد و نشانه مرا نمی بیند. البته اگر حوادث امتحان کننده و آزمونی ظهور کامل کند، معلوم می شود که هیچ قدرتی غیر از خدای سبحان منشأ اثر نبوده است. خدای سبحان این معانی را به پیامبراکرم (ص) آموخت. لذا فرمود: «تو که امین و حافظ وحی هستی همه این معانی را تلقی کن و به مردم ابلاغ نما.»
درباره ی کسانی که در موارد مختلف فقط به فکر خویش بوده و تنها مرحله ی نفس نباتی و حیوانی را حفظ می کنند، فرمود: «و طائفة قد أهمتهم أنفسهم یظنون بالله غیر الحق ظن الجاهلیة یقولون هل لنا من الأمر شیء قل إن الأمر کله لله؛ و گروهى که تنها در فکر جان خویش بودند گمان هاى نادرستى، درباره ى خدا چون گمان دوره ى جاهلیت داشتند، مى گفتند: آیا ما را از این کار چیزى هست؟ بگو: سر رشته همه کارها به دست خداست.» (آل عمران/ 154)، اینگونه از افراد نه چشم مولا بین و نه گوش ولایت یاب و نه جان ولی شناس دارند، و منشأ همه این محرومیتها، حرمان از توحید ناب است.
درسوره ی توبه علاوه برآیه ی «قل اعملوا فسیری الله عملکم ورسوله والمؤمنون؛ و بگو: [هر کارى مى خواهید] بکنید که به زودى خدا و رسول او و مؤمنان کردار شما را خواهند دید.» (توبه/ 105) و آیه ی «قل لن یصیبنا إلا ما کتب الله لنا هو مولانا و على الله فلیتوکل المؤمنون؛ بگو: هرگز به ما جز آنچه خدا براى ما مقرر داشته نمى رسد، او مولاى ماست، و مؤمنان باید بر خدا توکل کنند.» (توبه/ 51) آمده است: «فإن تولوا فقل حسبی الله لا إله إلا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم؛ اگر آنها رخ بر تافتند، و از حضور در دفاع از دین خودداری کرده، صحنه را خالی نموده و تو را تنها گذاشتند بگو: خدا کافی است و با کفایت خدا نیازی به غیر نیست.» (توبه/ 129) لیکن در آیه دیگر فرمود «حسبک الله و من اتبعک من المؤمنین؛ خدا و مؤمنین برای تو کافیند.» (انفال/ 64) سرش آن است که مؤمنان مظهر خدای کافی هستند وگرنه دو کافی و دو حسیب در عالم نیست یکی خدا و دیگری مؤمنان، بلکه مؤمنان، ابزار لطف و کفایت الهیند چنانکه فرمود: «هو الذی أیدک بنصره وبالمؤمنین؛ همو بود كه تو را با يارى خود و مؤمنان نيرومند گردانيد.» (انفال/ 62) یعنی تنها کسی که تو را یاری کرد، خداست نه مردم در قبال خدا.
خدا قلب مردم را هدایت کرد که یاور تو شدند، مردم را به صحنه آورد، تنها یاور، ولی و نصیر تو خدا بود او دلهای مردم را که در اختیار اوست، هماهنگ کرد تا یاور تو باشند. تقدیم حسبی در ”حسبی الله“ نشانه حصر است، یعنی فقط الله کافی است «ألیس الله بکاف عبده؛ آيا خدا كفايت كننده بنده اش نيست.» (زمر/ 36) خدا تنها حسیب است از دیگران غیر از اینکه مظهر این نام شریف باشند، هیچ کاری ساخته نیست و اگر کسی به یاری تو قیام نکرد، بگو تکیه گاه من و مرکز فرمانروایی با عظمت جهان آفرینش در اختیار خدای سبحان است، پس چیزی در جهان هستی ظهور و خفا ندارد مگر به اراده حق. انسان موحد همه شئون سود و زیان، قبض و بسط، خنده و گریه، غم و نشاط، مرگ و حیات، جنگ و صلح، رجا و خوف، را در پرتو نام «حسیب» خداوند می یابد و بس.
سیره ی توحیدی رسول اکرم (ص) چنین بود، وی در همه موارد «حسبی الله» می گفت، و رخداد مهم جنگ و نبرد با بیگانگان را هم با این اصل اداره می کرد. عده ای مقام والای رسول اکرم (ص) را نشناختند و در حالی که آن حضرت در مسجد مشغول خواندن خطبه ی نماز جمعه بود، همین که صدای طبل ورود کالای تجاری به گوش آنان رسید پیغمبر را تنها گذاشتند: «و إذا رأوا تجارة أو لهوا انفضوا إلیها و ترکوک قائما قل ما عندالله خیر من اللهو و من التجارة و الله خیر الرازقین؛ و هنگامى که داد و ستد یا سرگرمى اى دیدند به سوى آن پراکنده شدند و تو را به حال ایستاده رها کردند. بگو: آنچه نزد خداست از سرگرمى و تجارت بهتر است، و خدا بهترین روزى دهندگان است.» (جمعه/ 11) چنین گروهی که دنیا را برگزیده و آخرت را رها کردند چهره ی واقعی آنها در حوادث بعدی بهتر شناخته شد آنها در حقیقت کمال را به نقص، و باقی را به فانی معامله کردند، گروه کمی ماندند و رسول گرامی (ص) مأمور شد که به آنها بگوید: «خداوند بهترین روزی دهندگان است.»
رازقیت حق البته هر رازق دیگری هم مظهر رازقیت خدای سبحان است و رازق اصیل و ذاتی فقط خداست، سرزنش الهی در این است که چرا کلام خیرالرازقین را رها کرده، به دنبال لهو و تجارت غیر الهی حرکت می کنید؟ البته خدای سبحان چنین مصلحت می داند که روزی شما را تدریجا تنزل دهد «و فی السماء رزقکم و ما توعدون* فورب السماء والأرض أنه لحق مثل ما أنکم تنطقون؛ و روزى شما و آنچه وعده داده مى شوید در آسمان است. پس سوگند به پروردگار آسمان و زمین که این سخن درست مثل این که شما سخن مى گویید حق است.» (ذاریات/ 22- 23)، همان طور که حرفهایتان کلمه به کلمه، جمله به جمله از مخزن غیب قلب، به عالم شهادت زبان ظهور می کند، رزق و روزی هم مثل کلمات، به تدریج به شما می رسد، اگر روزی شما یکجا نازل شود، شاید سر از طغیان در آورید، نزول دفعی با نظم و قانون کلی حرکت و تدرج منافات دارد. پس اصل روزی مانند اصل حرف زدن حق و تدرج آن مانند تدرج نطق، حق است، و همان طور که حرف زدن شما از مخزن غیب است روزی شما هم از جهان غیب به نشئه شهادت تنزل می کند؛ سعی کنید ارزش خود را برتر از مال بدانید و خود را هرگز برای تجارت و مانند آن هدر ندهید. پیامبر (ص) بی مهری مردم را به آسانی در راه خدا تحمل می کرد و تنها نگرانی او به حال مردم این بود که آب حیات و جاودانگی بخش را رها کرده به سراغ سراب می روند، در حالی که خدا بهترین روزی دهندگان است.
اگر کسی خدا را خیرالرازقین دانست در مسائل رزق موحد است و چون رزق را فقط در اختیار خدای سبحان می بیند آنچه را که در جهان طبیعت ظهور می کند، مجاری فیض رازق می داند، چه اینکه از آیه: «إن الله هو الرزاق ذو القوة المتین؛ همانا خداوند، خود روزى رسان و صاحب قدرت و توانمند است.» (ذاریات/ 58) استفاده می شود که وصف رازق بودن منحصر به خداست، بنابراین کلمه ی خیر، در جمله «والله خیر الرازقین» به معنای تعیین است نه تفضیل، پس موجودات دیگر مجاری فیض او هستند، نه اینکه دیگران رازقند و خدا در رازق بودن از آنها افضل است، به طور کلی در همه مواردی که احسن الخالقین، خیرالرازقین، خیرالحاکمین، خیرالحافظین و مانند آن وارد شده به معنای تعیین است نه تفضیل، پس دیگران مظاهر اسمای حسنای خداوند بوده و هیچ کدام مثل خدا که ظاهر در آن مظاهر است واجد وصف نیستند، زیرا خدای سبحان ظاهر در اسمای حسنی است و اسمای حسنی مظاهر او هستند و هرگز مظهر از خود چیزی ندارد، بلکه فقط فیض خدای ظاهر را ارائه می دهد.
موحد یعنی انسانی که در مقام ذات جز خدا نبیند و صفاتی هم جز صفات حق نشناسد و در مقام فعل کاری جز کار حق نداند. البته قبایح، معاصی، شرور و نقایص که به عدم ذات یا عدم کمال ذات بر می گردند، کار حقیقی نیستند و طبعا از این بحث خارجند ولی هر چه جنبه وجودی و هستی داشت، کار است و با حفظ مراتب به خدای سبحان استناد دارد زیرا وجود و کمال وجودی نعمت تکوینی است، و هر نعمتی هم از خداست: «و ما بکم من نعمة فمن الله؛ هر نعمتى كه داريد از خداست.» (نحل/ 53) «و ما من دابة إلا علی الله رزقها و یعلم مستقرها و مستودعها کل فی کتاب مبین؛ و هیچ جنبنده اى در زمین نیست جز آن که روزى آن بر خداست و قرارگاه اصلى و جایگاه موقت [و محل انتقال] آن را مى داند. همه در کتابى روشن موجود است.» (هود/ 6) هیچ جنبنده ای نیست جز اینکه خدای سبحان مسئول رزق اوست، تلاش و کوشش برای به دست آوردن رزق حرام به جهت آن است که انسان از سیره ی توحیدی پیروی نمی کند و گرنه خدا کسی را بدون روزی خلق نکرده است حتی مار و عقرب و درنده. انسان باید بصیر، بینا، مواظب و صبور باشد و به دنبال حلال تلاش و کوشش کند و به دنبال راه آسان نباشد تا با حرام خود را تأمین کند. «المکارم بالمکاره» کسی بخواهد به مکرمتهای اخلاقی برسد باید رنجها را هم تحمل کند. این راهی مستقیم وعام است.
کافر و مؤمن در این راه مساویند «سواء للسائلین؛ براى خواهندگان درست [و متناسب با نيازهايشان] است.» (فصلت/ 10) فرمود، هر کس تلاش کرد، سرانجام از روزی خاص خود برخوردار می شود، خداوند انسان را به تلاش و کوشش وادار کرده است کسب و کار و تلاش و پیگیری و جهاد و اجتهاد به نوبه خود سؤال تکوینی است و خداوند هم به سؤال تکوینی پاسخ مثبت می دهد ولی اگر کسی خواست با تنبلی و تن پروری به دنبال کار حلال نرود و هرچه به دست او رسید، بگیرد، سرانجام به دام حرام خواهد افتاد و عملا خود را هم از حلال محروم خواهد کرد، پس روزی هر جنبنده ای به دست خدای سبحان است و مبدأ و معاد هر جنبنده ای را هم او می داند، زیرا وجود و کمال وجودی آنها در حدوث و بقا از آن خداست «ما من دابة إلا هو اخذ بناصیتها، إن ربی علی صراط مستقیم؛ هیچ جنبنده اى نیست مگر این که خداوند گیرنده ى زمام هستى اوست.به راستى پروردگار من بر راه راست است.» (هود/ 56)
از آیه مزبور استفاده می شود که تأمین روزی هر جنبنده ای بر خدا لازم است، این لزوم در مقام فعل است نه درمقام ذات، نظیر «کتب ربکم علی نفسه الرحمة؛ پروردگارتان رحمت را بر خود مقرر داشته است.» (انعام/ 54) خدا محکوم هیچ قانونی نیست، چون هر قانونی فعل خدای سبحان است. و او یقینا جهان را بر صراط مستقیم و عدل و خیر حرکت می دهد نه اینکه باید حرکت دهد. فرق است ببن اینکه بگوییم بر خداست که کار خیر و عدل انجام دهد یا بگوییم، یقینا خداوند خیر و عدل انجام می دهد. هیچ قانونی بر خدا حاکم نیست، چون قانون اگر عدم یا عدمی باشد که قدرت حکومت ندارد، و اگر وجودی باشد، حتما مخلوق خدای سبحان است و هیچ گاه مخلوق بر خالق حاکم نیست. قانون، متن فعل خداست و از فعل او انتزاع می شود. و نیز آنچه فرمود: «و ما من دابة إلا علی الله رزقها» الزام در مقام فعل است نه مقام ذات، و فعل معین حتما از خدا صادر می شود.
ممکن است فعلی از افعال خدا محکوم فعلی دیگر، یا اسمی از اسمای الهی محکوم اسم دیگر باشد ولی ذات اقدس الهی چون قدیر محض است محکوم هیچ قانونی نیست، و چون بر صراط مستقیم افاضه می کند هرگز خلاف عدل و قسط از او صادر یا ظاهر نمی شود، و در مقام اسم، وصف و فعل خارج از ذات، ممکن است حاکم و محکوم ترسیم شود، ولی در مقام ذات چنین چیزی تصور صحیح ندارد. خداوند به پیغمبر فرمود: «قل من یکلؤکم بالیل و النهار من الرحمن؛ چه کسی شما را در شبانه روز از خدا حفظ می کند؟» (انبیاء/ 42) اگر فرض کنیم خدا بخواهد به شما آسیبی برساند، حافظ شما کیست؟ احدی در جهان شما را از رنج و عذاب نخواهد رهانید مگر خود خدا. او مصلحت را در این می داند که «یرسل علیکم حفظة حتی إذا جاء أحدهم الموت توفته رسلنا؛ و بر شما محافظانى مى فرستد، تا وقتى که مرگ یکى از شما فرا رسد، فرستادگان ما جانش را مى ستانند.» (انبیاء/ 61) مدتی انسان را در جهان طبیعت، به عنوان آزمون، نگه دارد سپس به جهان دیگر منتقل کند.
فرمود: عده ای از ملائکه حافظان شما هستند بعد همان عده یا عده ای دیگر جان شما را قبض می کنند پس حافظ شبانه و روزانه بشر فقط خداست انسانی که ممکن است در اثر برخورد حشره ای هستی و سلامت خود را از دست بدهد، همواره در عجز به سر می برد و هیچ چیزی جز خدا حافظ او نیست و هیچ کس نمی تواند انسان را از اراده الهی برهاند. حاصل آنکه: گرچه ظاهر بعضی از آیات ثبوت اوصاف کمالی مانند رازق، حافظ و… برای غیر خداست، لیکن مفاد بعضی از آیات دیگر حصر همان اوصاف کمالی در خداست مثل: «إن الله هو الرزاق ذوالقوة المتین؛ خداست كه خود روزى بخش نيرومند استوار است.» (ذاریات/ 58)
از جمع بندی آیات قرآن کریم، استفاده می شود که ظهور بعضی از آیات در حصر اوصاف کمالی برای خداوند، مقدم بر ظهور بعضی دیگر از آیات در ثبوت آنها برای غیر خداست یعنی نمی توان دیگران را با خداوند در اصل اتصاف به کمال وجودی شریک دانست، و تفاوت خداوند با دیگران را در درجه آن کمال دانست، تا ظاهر آیاتی که کلمه ی «خیر» در آنها به کار رفته به معنای تفضیل باشد، بلکه در اثر قوت ظهور آیات مفید حصر، باید سایر آیات را حمل بر مظهریت غیر خدا نمود، چه اینکه در فرهنگ قرآن هر چه غیر خداست آیت و نشانه اوست. این بینش توحیدی که در سراسر قرآن کریم مشهود است، در قلب رسول اکرم (ص) تنزل کرده رسوخ یافت و آن حضرت (ص) موحد کامل شد، لذا سیره ی او در همه ی شئون، سیره ای توحیدی بود.
منـابـع
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 8 صفحه 198
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها