بحث علمی مربوط به تعدد زوجات رسول خدا

فارسی 5521 نمایش |

یکى از اعتراضاتى که (از سوى کلیسا) بر مساله ی تعدد زوجات رسول خدا (ص) شده این است که (اصحاب کلیسا) گفته اند: «تعدد زوجات جز حرص در شهوترانى و بى طاقتى در برابر طغیان شهوت هیچ انگیزه دیگرى ندارد و رسول خدا (ص) براى همین جهت تعدد زوجات را براى امتش تجویز کرد و حتى خودش به آن مقدارى که براى امت خود تجویز نموده (چهار همسر) اکتفاء ننموده و عدد همسرانش را به نه نفر رسانید.»
این مساله به آیات متفرقه زیادى از قرآن کریم ارتباط پیدا مى کند که اگر ما بخواهیم بحث مفصلى که همه جهات مساله را فرا گیرد آغاز کنیم، على القاعده باید این بحث را در تفسیر یک یک آن آیات بیاوریم و به همین جهت در اینجا فقط به طور اجمال اشاره اى مى نمائیم. ابتدا لازم است که نظر ایراد و اشکال کننده را به این نکته معطوف بداریم که تعدد زوجات رسول خدا (ص) به این سادگى ها که آنان خیال کرده اند نبوده و انگیزه آن جناب از این کار زیاده روى در زن دوستى و شهوترانى نبوده است، بلکه در طول زندگى و حیاتش هر یک از زنان را که اختیار مى کرده، به طرز خاصى بوده است.
اولین ازدواج آن حضرت با خدیجه کبرا (ع) بوده، و حدود بیست سال و اندى از عمر شریفش را (که تقریبا یک ثلث از عمر آن جناب است) تنها با این یک همسر گذراند و به او اکتفاء نمود، که سیزده سال از این مدت بعد از نبوت و قبل از هجرتش (از مکه به مدینه) بوده. آن گاه (در حالى که هیچ همسرى نداشت) از مکه به مدینه هجرت نموده و به نشر دعوت و اعلاى کلمه دین پرداخت و آن گاه با زنانى که بعضى از آنها باکره و بعضى بیوه و همچنین بعضى جوان و بعضى دیگر عجوز و سالخورده بودند ازدواج کرد و همه این ازدواج ها در مدت نزدیک به ده سال انجام شد و پس از این چند ازدواج، همه زنان بر آن جناب تحریم شد، مگر همان چند نفرى که در حباله نکاحش بودند. و معلوم است که چنین عملى با این خصوصیات ممکن نیست با انگیزه عشق به زن توجیه شود، چون نزدیکى و معاشرت با اینگونه زنان آن هم در اواخر عمر و آن هم از کسى که در اوان عمرش ولع و عطشى براى این کار نداشته، نمى تواند انگیزه آن باشد.
علاوه بر اینکه هیچ شکى نداریم در اینکه بر حسب عادت جارى، کسانى که زن دوست و اسیر دوستى آنان و خلوت با آنانند، معمولا عاشق جمال و مفتون ناز و کرشمه اند که جمال و ناز و کرشمه در زنان جوان است که در سن خرمى و طراوتند و سیره پیامبر اسلام از چنین حالتى حکایت نمى کند و عملا نیز دیدیم که بعد از دختر بکر، با بیوه زن و بعد از زنان جوان با پیره زن ازدواج کرد، یعنى بعد از ازدواج با عایشه و ام حبیبه جوان، با ام سلمه سالخورده و با زینب دختر جحش، که در آن روز بیش از پنجاه سال از عمرشان گذشته بود ازدواج کرد.
از سوى دیگر زنان خود را مخیر کرد بین بهره ورى و ادامه به زندگى با آن جناب و سراح جمیل، یعنى طلاق و در صورت ادامه زندگى با آن حضرت، آنان را بین زهد در دنیا و ترک خود آرایى و تجمل مخیر نمود (اگر منظورشان از همسرى با آن جناب، خدا و رسول و خانه آخرت باشد) و اگر منظورشان از آرایش و تمتع و کام گیرى از آن جناب دنیا باشد آیه زیر شاهد بر همین داستان است: «یا أیها النبی قل لأزواجک إن کنتن تردن الحیاة الدنیا و زینتها فتعالین أمتعکن و أسرحکن سراحا جمیلا و إن کنتن تردن الله و رسوله و الدار الآخرة فإن الله أعد للمحسنات منکن أجرا عظیما؛ هان اى نبى به همسرانت بگو اگر زندگى دنیا و زینت آن را مى خواهید بیائید تا شما را از دنیا بهرمند کنم و سپس به خوبى و خوشى طلاقتان دهم، و اگر خدا و رسول و خانه آخرت را مى خواهید بدانید که خداى عز و جل براى زنان نیکو کار شما اجرى عظیم آماده کرده است.» (احزاب/ 29) و این معنا هم به طورى که ملاحظه مى کنید با وضع مرد زن دوست و جمال پرست و عاشق وصال زنان، نمى سازد.
پس براى یک دانشمند اهل تحقیق اگر انصاف داشته باشد، راهى جز این باقى نمى ماند که تعدد زوجات رسول خدا (ص) و زن گرفتنش در اول بعثت و اواخر عمر را با عواملى دیگر غیر زن دوستى و شهوترانى توجیه کند. (و اینک در توجیه آن مى گوئیم): رسول خدا (ص) با بعضى از همسرانش به منظور کسب نیرو و به دست آوردن اقوام بیشتر و در نتیجه به خاطر جمع آورى یار و هوادار بیشتر ازدواج کرد و با بعضى دیگر به منظور جلب نمودن و دلجویى و در نتیجه ایمن شدن از شر خویشاوند آن همسر ازدواج فرمود و با بعضى دیگر به این انگیزه ازدواج کرد که هزینه زندگیش را تکفل نماید و به دیگران بیاموزد که در حفظ ارامل و پیر زنان از فقر و مسکنت و بى کسى کوشا باشند، و مؤمنین رفتار آن جناب را در بین خود سنتى قرار دهند و با بعضى دیگر به این منظور ازدواج کرد که با یک سنت جاهلیت مبارزه نموده و عملا آن را باطل سازد که ازدواجش با "زینب" دختر "جحش" به همین منظور بوده است، چون او نخست همسر زید بن حارثه (پسرخوانده رسول خدا (ص)) بود و زید او را طلاق داد و از نظر رسوم جاهلیت ازدواج با همسر پسرخوانده ممنوع بود، چون پسرخوانده در نظر عرب جاهلى حکم پسر داشت، همانطور که یک مرد نمى تواند همسر پسر صلبى خود را بگیرد، از نظر اعراب ازدواج با همسر پسرخوانده نیز ممنوع بود، رسول خدا (ص) با زینب ازدواج کرد تا این رسم غلط را بر اندازد، و آیاتى از قرآن در این باب نازل گردید. و ازدواجش با "سوده" دختر "زمعه" به این جهت بوده که وى بعد از بازگشت از هجرت دوم از حبشه همسر خود را از دست داد و اقوام او همه کافر بودند و او اگر به میان اقوامش بر مى گشت یا به قتلش مى رساندند و یا شکنجه اش مى کردند و یا بر گرویدن به کفر مجبورش مى کردند لذا رسول خدا (ص) براى حفظ او از این مخاطر با او ازدواج نمود.
ازدواجش با زینب دختر خزیمه این بود که همسر وى عبدالله بن جحش در جنگ احد کشته شد و او زنى بود که در جاهلیت به فقرا و مساکین بسیار انفاق و مهربانى مى کرد و به همین جهت یکى از بانوان آبرومند و سرشناس آن دوره بود و او را مادر مساکین نامیده بودند، رسول خدا (ص) خواست با ازدواج با وى آبروى او را حفظ کند (و فضیلت او را تقدیر نماید). و انگیزه ازدواجش با "ام سلمه" این بود که وى نام اصلیش "هند" بود و قبلا همسر عبدالله بن ابى سلمه پسر عمه رسول خدا (ص) و برادر شیرى آن جناب بود و اولین کسى بود که به حبشه هجرت کرد، زنى زاهده و فاضله و دین دار و خردمند بود، بعد از آنکه همسرش از دنیا رفت رسول خدا (ص) به این جهت با او ازدواج کرد که زنى پیر و داراى ایتام بود و نمى توانست یتیمان خود را اداره کند.
ازدواجش با صفیه دختر حى بن اخطب بزرگ یهودیان بنى النضیر به این علت صورت گرفت که پدرش ابن اخطب در جنگ بنى النضیر کشته شد و شوهرش در جنگ خیبر به دست مسلمانان به قتل رسیده بود و در همین جنگ در بین اسیران قرار گرفته بود، رسول خدا (ص) او را آزاد کرد و سپس به ازدواج خودش در آورد، تا به این وسیله هم او را از ذلت اسارت حفظ کرده باشد و هم داماد یهودیان شده باشد. و یهود به این خاطر دست از توطئه علیه او بردارند.
سبب ازدواجش با "جویریه" که نام اصلیش "برة" و دختر "حارث" بزرگ یهودیان بنى المصطلق بود، بدین جهت بود که در جنگ بنى المصطلق مسلمانان دویست خانه وار از زنان و کودکان قبیله را اسیر گرفته بودند، رسول خدا (ص) با جویریه ازدواج کرد تا با همه آنان خویشاوند شود، مسلمانان چون اوضاع را چنین دیدند گفتند: «همه اینها خویشاوندان رسول خدا (ص) هستند و سزاوار نیست اسیر شوند.» ناگزیر همه را آزاد کردند و مردان بنى المصطلق نیز چون این رفتار را بدیدند تا آخرین نفر مسلمان شده و به مسلمین پیوستند و در نتیجه جمعیت بسیار زیادى به نیروى اسلام اضافه شد و این عمل رسول خدا (ص) و آن عکس العمل قبیله بنى المصطلق اثر خوبى در دل عرب به جاى گذاشت.
ازدواجش با "میمونه" که نامش "بره" و دختر "حارث هلالیه" بود، به این خاطر بود که وى بعد از مرگ شوهر دومش ابى رهم پسر عبدالعزى، خود را به رسول خدا (ص) بخشید تا کنیز او باشد، رسول خدا (ص) در برابر این اظهار محبت او را آزاد کرد و با او ازدواج نمود و این بعد از نزول آیه اى بود که در این باره نازل شد. و سبب ازدواجش با "ام حبیبه" (رمله) دختر "ابى سفیان" این بود که وقتى با همسرش عبیدالله بن جحش در دومین بار به حبشه مهاجرت نمود، شوهرش در آنجا به دین نصرانیت در آمد و خود او در دین اسلام ثبات قدم به خرج داد و این عملى است که باید از ناحیه اسلام قدردانى بشود، از سوى دیگر پدرش از سر سخت ترین دشمنان اسلام بود و همواره براى جنگیدن با مسلمین لشکر جمع مى کرد، رسول خدا (ص) با او ازدواج کرد تا هم از عمل نیکش قدردانى شود، و هم پدر او دست از دشمنى با او بردارد و هم خود او از خطر محفوظ بماند. ازدواجش با "حفصه" دختر عمر نیز بدین جهت بود که شوهر او خنیس بن حذافه در جنگ بدر کشته شد و او بیوه زن ماند. و تنها همسرى که در دختریش با آن جناب ازدواج کرد عایشه دختر ابى بکر بود.
بنابراین اگر در این خصوصیات و در جهاتى که از سیره آن جناب در اول و آخر عمرش در اول بحث آوردیم و در زهدى که آن جناب نسبت به دنیا و زینت دنیا داشت و حتى همسران خود را نیز بدان دعوت مى کرد دقت شود، هیچ شکى باقى نمى ماند در اینکه ازدواجهاى رسول خدا (ص) نظیر ازدواجهاى مردم نبوده، به اضافه اینکه رفتار آن جناب با زنان و احیاى حقوق از دست رفته آنان در قرون جاهلیت و تجدید حرمت به باد رفته شان و احیاى شخصیت اجتماعیشان، دلیل دیگرى است بر اینکه آن جناب زن را تنها یک وسیله براى شهوترانى مردان نمى دانسته و تمام همش این بوده که زنان را از ذلت و بردگى نجات داده و به مردان بفهماند که زن نیز انسان است حتى در آخرین نفس عمرش نیز سفارش آنان را به مردان کرده و فرمود: «الصلاة الصلاة و ما ملکت ایمانکم لا تکلفوهم ما لا یطیقون، الله الله فى النساء فانهن عوان فى ایدیکم.» (تا آخر حدیث)
سیره اى که آن جناب در رعایت عدالت بین زنان و حسن معاشرتشان و مراقبت حال آنان داشت مختص به خود آن جناب بود. و اما اینکه چرا براى آن جناب بیش از چهار زن جایز بوده، پاسخش این است که این حکم مانند روزه وصال یعنى چند روز به یک افطار روزه گرفتن، از مختصات آن جناب است و براى احدى از امت جایز نیست، و این مساله براى همه امت روشن بود و به همین جهت دشمنانش مجال نداشتند که به خاطر آن و به جهت تعدد زوجات بر آن جناب خرده بگیرند، با اینکه همواره منتظر بودند از او عملى بر خلاف انتظار ببینند و آن را جار بزنند.

 

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏4 صفحه 308

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد