قوه و فعل
فارسی 2484 نمایش |• مقدمه:
انسان همواره شاهد تغییرات و دگرگونیهایى در اجسام و نفوس متعلق به ماده بوده و هست به طورى که مى توان ادعا کرد که هیچ موجود مادى یا متعلق به ماده اى نیست که دستخوش نوعى تغییر و تحول قرار نگیرد و در جاى خودش ضرورت حرکت جوهریه براى همه مادیات با برهان ثابت خواهد شد که مستلزم حرکت تبعى اعراض آنها مى باشد. از سوى دیگر دامنه تبدیل موجودى به موجود دیگر به طورى که هر یک از آنها داراى ماهیت مستقلى باشد بقدرى وسیع است که مى توان حدس زد که هر موجود مادى قابل تبدیل به موجود مادى دیگرى است و از این روى از دیر زمان به وجود اصل واحدى براى جهان قائل شده اند که با تحولاتى که براى آن رخ مى دهد تبدیل به اشیاء گوناگون مى گردد. از اینجا چنین اندیشه اى براى فیلسوفان پیدا شده که موجودى مى تواند تبدیل به موجود دیگرى شود که قوه وجود آن را داشته باشد و بدین ترتیب اصطلاح بالقوه و بالفعل در فلسفه پدید آمده و تغیر به خروج از قوه به فعل تفسیر شده است که اگر دفعتا و بدون فاصله زمانى حاصل شود کون و فساد و اگر تدریجا و با فاصله زمانى باشد حرکت نامیده مى شود.
• توضیح مفاهیم قوه و فعل:
قوه که در لغت بمعناى نیرو و توان است، اصطلاحات متعددى در علوم دارد و در فلسفه به چند معنى بکار مى رود معناى اول قوه فاعلى است که منشا صدور فعل مى باشد بنظر مى رسد که این معنى نخستین معنایى باشد که مورد توجه فلاسفه قرار گرفته و تناسب آن با فعل روشن است سپس چنین تصور شده که همانگونه که فاعل قبل از انجام کار توانایى بر انجام آن دارد ماده هم باید قبلا توانایى و آمادگى پذیرش و انفعال را داشته باشد و بدین ترتیب معناى دومى براى قوه پدیده آمده که مى توان آن را قوه انفعالى نامید و در این مبحث همین معنى منظور است. معناى سوم قوه مقاومت در برابر عامل خارجى است مانند مقاوم بودن بدن در برابر مرض و در مقابل آن لاقوه بکار مى رود و آنها دو نوع از کیفیت استعدادى شمرده مى شوند. باید دانست که مورد استعمال قوه در سخنان فلاسفه اعم از استعداد است، زیرا واژه قوه قابل اطلاق بر جوهر نیز هست بخلاف استعداد که نوعى عرض بشمار مى رود اما قبلا گفته شد که قوه جوهرى هیولاى اولى قابل اثبات نیست و استعداد هم از مفاهیم انتزاعى است نه مفاهیم ماهوى. همچنین مفهوم قوه انفعالى از مقایسه دو موجود سابق و لاحق انتزاع مى شود از این نظر که موجود سابق فاقد موجود لاحق است و ممکن است واجد آن بشود و از این روى باید دست کم جزئى از موجود سابق باقى بماند و با موجود لاحق نوعى ترکیب و اتحاد پیدا کند و در برابر آن اصطلاح فعلیت بکار مى رود که از تحقق موجود لاحق انتزاع مى شود بنابراین قوه و فعل دو مفهوم انتزاعى هستند و هیچکدام از آنها از مفاهیم ماهوى بشمار نمى رود. گاهى واژه بالفعل در معناى وسیعترى بکار مى رود و شامل موجودى که هیچگونه سابقه قوه اى نداشته هم مى شود و طبق این اصطلاح است که مجردات تام موجودات بالفعل نامیده مى شوند.
• تقسیم موجود به بالفعل و بالقوه:
اگر واژه بالفعل را بمعناى عامش در نظر بگیریم که شامل مجردات هم بشود مى توان تقسیم اولى دیگرى براى موجود در نظر گرفت و آن را به موجود بالفعل و موجود بالقوه قسمت کرد که موجود بالقوه در مادیات یافت مى شود و موجود بالفعل مجردات و حیثیت فعلیت مادیات را دربر مى گیرد ولى باید توجه داشت که این تقسیم از جهتى شبیه تقسیم موجود به علت و معلول یا تقسیم آن به خارجى و ذهنى است نه از قبیل تقسیم موجود به مجرد و مادى. توضیح آنکه: گاهى تقسیم با اضافه کردن دو یا چند مفهوم نفسى غیر نسبى به مقسم انجام مى گیرد و در نتیجه تداخلى در اقسام پدید نمى آید چنانکه در تقسیم موجود به مجرد و مادى چنین است یعنى موجود مادى را نمى توان به هیچ لحاظى مجرد دانست و موجود مجرد را هم نمى توان مادى قلمداد کرد و گاهى تقسیم به لحاظ مفاهیم نسبى و اضافى انجام مى گیرد و از این روى ممکن است بعضى از اقسام از یک نظر داخل در قسم دیگرى شوند چنانکه تقسیم موجود به علت و معلول چنین است یعنى مى توان موجودى را نسبت به چیزى علت و نسبت به چیز دیگرى معلول دانست و همچنین مفهوم ذهنى که در مقایسه با محکى خارجى موجود ذهنى نامیده مى شود به لحاظ وجودش در ظرف ذهن موجود خارجى بحساب مى آید.
تقسیم موجود به بالفعل و بالقوه هم از همین قبیل است زیرا موجود بالقوه نسبت به فعلیتى که مى تواند واجد آن شود بالقوه نامیده مى شود هر چند به لحاظ فعلیتى که هم اکنون دارد موجودى بالفعل خواهد بود پس حیثیت قوه و فعل از قبیل حیثیات عینى نیست و مفاهیم آنها از قبیل مفاهیم نفسى بشمار نمى رود بلکه آنها مفاهیمى اضافى و نسبى و حاکى از حیثیتهاى عقلى و مقایسه اى هستند و این نکته مهمى است که در نقد برهان ارسطوئیان براى اثبات هیولى به آن اشاره کردیم. مطلب دیگر آنکه میان تقسیم موجود به علت و معلول و تقسیم آن به خارجى و ذهنى نیز فرقى وجود دارد زیرا در تقسیم به علت و معلول مى توان علتى را در نظر گرفت که هیچگونه معلولیتى ندارد مانند ذات مقدس الهى و مى توان معلولى را در نظر گرفت که هیچگونه علیتى نداشته باشد اما سایر موجودات از جهتى علت و از جهت دیگرى معلول خواهند بود بخلاف تقسیم موجود به خارجى و ذهنى زیرا هیچ موجودى را نمى توان یافت که هیچگونه خارجیتى نداشته باشد بلکه هر موجود ذهنى صرف نظر از حاکى بودن آن از شى ء دیگر موجودى خارجى است.
• رابطه بین قوه و فعل:
مفهوم قوه و فعل از مفاهیم انتزاعى است و جز منشا انتزاعشان مابازاء عینى دیگرى ندارند پس رابطه بین قوه و فعل در واقع رابطه اى است بین دو وجودى که منشا انتزاع این مفاهیم بشمار مى روند و به دیگر سخن باید رابطه را میان موجود بالقوه و موجود بالفعل در نظر گرفت و رابطه بین آنها به یکى از دو صورت تحقق مى یابد اول آنکه موجود بالقوه بطور کامل در ضمن موجود بالفعل باقى بماند و در این صورت موجود بالفعل کاملتر از آن خواهد بود چنانکه گیاه کاملتر از خاکى است که از آن بوجود آمده است دوم آنکه تنها جزئى از موجود بالقوه در ضمن موجود بالفعل باقى بماند و در این صورت ممکن است جزئى جانشین جزء نابود شده گردد که از نظر مرتبه وجودى مساوى با آن یا کاملتر یا ناقصتر از آن باشد و در نتیجه موجود بالفعل در بعضى از تغیرات ناقصتر از موجود بالفعل و یا مساوى با آن باشد.
اما با نظر دقیقترى مى توان گفت که موجود بالقوه در واقع همان جزئى است که باقى مى ماند و از این روى موجود بالفعل همیشه کاملتر از همان جزئى است که موجود بالقوه واقعى مى باشد یا مساوى با آن است. بعضى تصور کرده اند که همیشه موجود بالقوه ناقصتر از موجود بالفعل است زیرا حیثیت قوه حیثیت فقدان و نادارى است و حیثیت فعلیت حیثیت وجدان و دارایى و هنگامى که موجود بالقوه تبدیل به موجود بالفعل مى شود داراى امر وجودیى مى شود که قبلا فاقد آن بوده است و بر همین اساس حرکت متشابه و نزولى را انکار کرده اند و از سوى دیگر بازگشت فعلیت به قوه را محال دانسته اند زیرا بازگشت نوعى تغیر است و هر تغیر تبدیل قوه سابق به فعلیت لاحق است نه بر عکس و نتیجه گرفته اند که اگر روحى همه کمالات خودش را کسب کند به گونه اى که دیگر نسبت به هیچ کمالى بالقوه نباشد از بدن مفارقت مى کند و به اصطلاح موت طبیعى روى مى دهد و هرگز بازگشت به بدن نخواهد کرد زیرا بازگشت چنین روحى به بدن بازگشت فعلیت به قوه است.
اما با توجه به توضیحى که درباره رابطه موجود بالقوه با موجود بالفعل داده شد روشن گردید که حیثیت قوه و فعل دو حیثیت عینى نیستند که مقایسه اى بین آنها انجام گیرد و اما موجود بالفعل یعنى مجموع آنچه از موجود سابق باقى مانده بعلاوه فعلیتى که جدیدا حاصل شده است کاملتر از همان جزء باقیمانده خواهد بود ولى ضرورتى ندارد که همیشه مجموع موجود بالفعل کاملتر از مجموع موجود بالقوه باشد چنانکه نمى توان هیچیک از آب و بخار را کاملتر از دیگرى دانست با اینکه متناوبا تبدیل به یکدیگر مى شوند. بازگشت روح به بدن ربطى به بازگشت فعلیت به قوه ندارد زیرا قوه تقدم زمانى بر فعلیت دارد و با گذشت زمان مى گذرد و امکان بازگشت ندارد خواه وجود گذشته کاملتر از وجود بعدى باشد یا ناقصتر و یا مساوى با آن و در واقع بدن است که قوه پذیرش مجدد روح را دارا مى شود و با تعلق گرفتن آن فعلیت جدیدى مى یابد.
در حقیقت این اشتباه از آنجا نشات گرفته است که حیثیت قوه را ماهیت یا مرتبه وجودى موجود سابق پنداشته اند و از این روى گمان کرده اند که اگر مرتبه وجودى موجود لاحق همان مرتبه سابق باشد بازگشت فعلیت به قوه و اگر ضعیفتر از آن باشد بازگشت به قوه قوه خواهد بود در صورتى که منشا انتزاع قوه شخص وجود سابق است و نه نوع یا مرتبه وجود آن و شخص موجود سابق با گذشت زمان مى گذرد و به هیچ وجه امکان بازگشت ندارد و منشا انتزاع فعلیت شخص موجود لاحق است خواه از نظر مرتبه وجودى و ماهیت نوعیه مساوى و مماثل با موجود سابق باشد و خواه کاملتر و یا ناقصتر از آن.
منـابـع
محمدتقی مصباح يزدی- آموزش فلسفه- انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی 1366
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها