فلسفه و کودکان
فارسی 3268 نمایش |
• تاریخچۀ بحث
در اواخر سالهای 1960، زمانیکه متیو لیپمن در دانشگاه کلمبیا واقع در نیویورک در رشته فلسفه مشغول تدریس بود متوجه شد که دانشجویانش فاقد قدرت استدلال و قدرت تمیز و داوری هستند و همچنین متوجه شد که برای اینکه قدرت تفکر این دانشجویان بطور قابل ملاحظه ای تقویت شود، دیگر بسیار دیر شده بود. او به این فکر افتاد که این کار می بایست در دوران کودکی انجام میگرفت. باید وقتی کودکان و نوجوانان در سن یازده یا دوازدسالگی بودند، یکسری دوره های درسی در خصوص تفکر انتقادی یا حل مساله می گذارندند. اما برای تهیه موضوعی قابل فهم و مورد پسند کودکان و نوجوانان، بایستی متون درسی بصورت داستان نوشته می شد، اما این کار نیز باید با دقت و ظرافت بسیار انجام می گرفت. این داستان ها باید راجع به فلسفه مورد اکتشاف کودکان می بود.
• اولین کتب
از اینرو لیپمن کتاب کشف هری استوتلمیر را نوشت. در سال 1970 این کتاب به آزمایش گذاشته شد و بنظر می رسید بخوبی کارگر افتاده است. در پی آن برای معلمان یک کتاب راهنما که شامل صدها تمرین فلسفی بود، نوشته شد. آن کتاب هم بخوبی نتیجه بخش بود. پس از چند سال، کتاب لیزا که منحصرا مربوط به اخلاقیات بود و کتاب تکمله کتاب هری بود و به کودکانی اختصاص داشت که اندکی بزرگتر بودند نوشته شد. کتاب های بیشتر و بیشتری نوشته شد که هر کدام ویژه سطوح سنی خاصی بود. این کتابها بهمراه کتابهای راهنمای کمک آموزیشان بودند. همچنین مجموعه متنوعی از کتابهای نظری تألیف و منتشر شد.
• طریقۀ بحث و درس
استخوانبندی برنامه «فلسفه برای کودکان و نوجوانان» P4C به تدریج در دانشگاه مونتکلیر شکل گرفت و یا علاوه بر فراهم آوردن کتابهای درسی متحد الشکل (داستان های فلسفی برای کودکان)، طرح آموزشی واحدی پیدا کرد که در آن دانش آموزان سطوح مختلف با قرائت بخشی از داستان با صدای بلند، کلاس را آغاز می کنند. به این نحو که، بچه های یک کلاس، بهمراه معلمشان حلقه وار دور هم می نشینند و رودرروی هم با یکدیگر به مباحثه می پردازند (که این حلقه همان حلقه کندوکاو است). شاگردان، قسمت تعیین شده کتاب را با صدای بلند می خوانند، البته نه بیشتر از یک پاراگراف در هر بار (توزیع یکسان وقت هم در میان کودکان نباید فراموش شود که پیامدها و استلزامات دموکراتیکی بهمراه دارد). وقتی قرائت یک پاراگراف تمام شد، معلم با این پرسشها شروع می کند: آیا در این متن چیز مبهمی برای شما وجود دارد؟ آیا می توانید احساس خودتان را در قالب یک پرسش بیان کنید؟ سپس معلم پرسش هر دانش آموز را بر روی تخته سیاه می نویسد و نام دانش آموز را بهمراه شماره صفحه و شماره سطر مورد بحث در کنار آن یادداشت می کند. پس از آن می پرسد چه کسی می خواهد بحث را آغاز کند. دست ها بالا می رود و معلم یکی از دانش آموزان را انتخاب می کند تا درباره پرسشها نوشته شده بر روی تخته بحث را شروع کند. در لحظه مناسب، معلم ممکن است تمرینی را در خصوص آن موضوع خاص از کتاب کمک آموزشی مطرح کند. فرض کنید که پرسش چیزی شبیه به این است: «آیا هری و بیل دوست هم هستند؟» بزودی کودکان شروع به درک این نکته خواهند کرد که مفهوم دوستی، مبهم یا دو پهلو است یا هر دو ایراد را دارد و بدین ترتیب معلم می تواند بحثی را در زمینه ماهیت «دوستی» مطرح کند. بدین طریق، کودکان با مفهوم دوستی آشنا و درگیر می شوند و پیشرفت کار می تواند آنها را نه تنها در فلسفه بلکه در تمامی مطالعاتی که در آنها با مفاهیمی سرو کار دارند کمک کند. این روشی است که فکر آنها را برمی انگیزد و تا زمانیکه قابلیت نقادی و خود انتقادی را در آنها پدید نیاورد، آرام نمی گیرد و این به نوبه خود آنها را به «خود-اصلاحی» سوق می دهد.
• ضرورت تعلیم تفکر و نفی حفظ کردن
پیدایش «فلسفه برای کودکان و نوجوانان» بدون مقدمه نبوده است. این برنامه بر اساس رهنمودهای جان دیویی و مربی روسی لیو ویگوتسکی بوجود آمده است که بر ضرورت تعلیم تفکر و تأمل و نفی آموزش صرف «حفظ کردن» تأکید می کردند. برای کودکان کافی نیست که فقط آنچه را که به آنها گفته می شود به حافظه سپرده و سپس بیاد بیاوردند، بلکه آنها باید موضوع مورد نظر را آزموده و تجزیه تحلیل کنند. درست همان طور که فرایند تفکر، پردازش اموری است که کودکان درباره جهان و از طریق حواسشان یاد میگیرند، آنها نیز باید درباره آنچه در مدرسه یاد می گیرند، بیاندیشند. حفظ کردن مطالب، یک مهارت فکری کم ارزش و سطح پایینی است؛ به کودکان باید مفهوم سازی، داوری و تمیز امور از همدیگر، استدلال و اموری از این قبیل را یاد داد.
• جنبه های مختلف موضوع فلسفه و کودک
این موضوع دارای دو جنبه است: اول در زمینه آموزش و پرورش بطور کلی و دوم: در زمینه آموزش فلسفه بطور خاص که البته مورد اول بیشتر مورد نظر است. در این شیوه، آموزش علوم و انجام کار تدریس در مدارس، برابر شیوه آموزش خلاق و نقاد بصورت تعامل بین شاگرد و معلم پیشنهاد می شود که در آن شاگرد حق دارد درباره هر موضوعی به پرسش و کندوکاو بپردازد و استاد در این کار به او کمک می کند. این شیوه سبب می شود شاگردان درس را بهتر و عمیقتر درک کنند و به ذهن بسپارند و در حقیقت درس را اجتهادی و نه تقلیدی بیاموزند و در آینده نیز افکار و عقاید مختلف را پس از تحلیل و بررسی و استدلال بپذیرند یا رد کنند. این روش در عمل ظرافتهای بسیاری دارد که باید به معلمین آموزش داده شود تا بتوانند کودکانی فعال و اجتماعی پرورش دهند. افرادی بینا و هوشمند که پیش از ورود به هر کار آن را عاقلانه بررسی می کنند و با تحلیل دقیق وارد آن می شوند.
• مزایا و فوائد آموزش فلسفه به کودک
در حقیقت می توان آموزش فلسفه به کودک را پرورش تفکر در کودک نامید و این آموزش تفکر مزایا و فوائدی دارد که از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1ـ ایجاد خودباوری و بالا بردن اعتماد به نفس در کودک
2ـ علاقمندی به درس و معلم
3ـ اعتقاد به مفید بودن دروس و ایجاد انگیزه برای یادگیری
4- بروز استعدادهای پنهان و شکوفایی آن
5ـ درک و یادگیری بهتر معلومات
6ـ قدرت مقابله با مشکلات
7ـ قدرت نقادی و پرورش خلاقیت
8ـ کشف کمبودهای معنوی کودک
9ـ بروز پرسشهای پنهان کودک
10ـ عادت به تفکر فردی و گروهی
11ـ تقویت روحیه همکاری
12ـ ایجاد رقابت سالم و دوستانه
13 - استفاده از عقاید دیگران
14ـ ایجاد مسئولیت پذیری
15ـ داشتن انعطاف پذیری در زندگی آینده
16ـ مقابله با شستشوی مغزی و تبلیغات سوء
17ـ ارتقاء سطح قضاوت در کودک از طریق استفاده از ملاکها و معیارها
18ـ بوجود آمدن خود تصحیح گری در کودکان
19ـ بالا بردن سطح توجه کودک به عقاید و آراء افراد در جامعه
این نتایج به کودک توانایی بیشتر نه فقط برای تحصیل بلکه برای زندگی اجتماعی آینده او می دهد و کودک را دارای قدرت تشخیص و تمیز، قدرت تفکر، قدرت پرسشگری صحیح و مفید، قدرت انتقاد، قدرت استدلال و قدرت خلاقیت و نوآوری بار می آورد و استعدادهای خفتة او را بیدار می کند و بعلاوه کودک، نکات اخلاقی، فلسفی، دینی و اجتماعی را یاد می گیرد.
• ماشینی عمل اغلب انسانها و عدم رشد و شکوفایی
در میان جانداران، حتی باهوش ترین آنها، فکر و آگاهی و استدلال وجود ندارد و این ویژگی فقط در انسان نهاده شده که متأسفانه برخی از آن استفاده نمی کنند. بیشتر مردم علیرغم ظاهر انسانی خود ماشینهایی هستند که طبق غریزه برنامه ریزی و کوک اولیه خلقت خود رفتار و زندگی می کنند و برای خود تصمیم می گیرند. برخلاف آنچه بیشتر مردم تصور می کنند اغلب مردم کارهای خود را کمتر با تفکر و اندیشه و تحلیل منطقی انجام می دهند و کمتر اتفاق می افتد که در برابر هر برنامه، اقدام یا عمل خود «چرا» بگذارند و این نوعی ماشینی عمل کردن است که انسان را در یک چارچوب خشک نگه می دارد و از رشد و شکوفایی باز می دارد.
• پرسش، طراوت روحی و آزادی
پرسش از ماهیت هر کار طراوتی به روح انسان می دهد و او را به تفکر وامی دارد. این تفکر انسان را به نوعی آزادی و آزادگی و انصاف و دوری از تعصب می کشاند و به او استدلال در اندیشه می دهد تا بتواند بایسته های زندگی و اطراف خود را با ابزار تفکر و استدلال درک کند نه از روی عادت، تقلید، تعصب یا غریزه های اولیه حیوانی و خلاصه ماشین وار. اما بهتر است که اساس کار منطقی اندیشیدن از زمان کودکی و دوران آموزش اولیه باشد نه در بزرگسالی که نهادهای درونی انسان شکل گرفته و عادات و ملکات بر انسان حکومت می کند. انسانی که با این روش عادت کند نه در کودکی و نه در جوانی دنبال هوسها نمی رود و زود شکار افکار و اهداف و ایدئولوژیهای مضر نمی شود و با چراغ تفکر و استدلال راه مستقل خود را طی می کند و در عمل یک شهروند خوب، یک دانش آموخته مجتهد و مبتکر و در زندگی داخلی همسر و مربی خوبی خواهد بود.
• عادت دادن کودک به پرسش فلسفی در مسائل پیرامونی
در این کار ظریف و پیچیده، گام اول و مهم آنست که کودک به تفکر و پرسش فلسفی عادت کند و پدیده های اطراف خود را به دیده تدبر بنگرد و برای هرچیز در جستجوی علت و اسبابی باشد. گام بعدی بهره گیری از این عادت برای یافتن پاسخ به پرسشهای اصلی هر انسان است. سؤالاتی از قبیل اینکه «از کجا آمده ام»، «چرا آمده ام»، «به کجا می روم»، «چگونه باید زندگی کنم» و... که این پرسشها استخوانبندی اصلی فلسفه است و در آن ارکان ایمان دینی و اعتقاد به خدا و توحید و معاد و بعثت انبیاء و دیگر امور اعتقادی شکل می گیرد. هر کودک از سنین پایین با پدیده های طبیعی اطراف خود آشنا می شود و در ذهنش پرسشهایی شکل می گیرد که فلسفی است و برای آن به پاسخ نیازمند است و اگر به او پاسخ داده نشود این احساس فطری سرکوب می شود و گاه پیامدهای ناشایست به بار می آورد. توجه به این نکته لازم است که فلسفه ای که به مدرسه کودکان می رود جدای از فلسفه ای است که فلاسفه آن را از عامه دورنگه می داشتند. اصولا فلسفه سطوح مختلفی دارد، پاره ای از مسائل آن برای عامه مردم قابل فهم است مثلا اصول دین از مسائل فلسفی هستند که مردم باید آن را با استدلال و بدون تقلید و تعبد بیاموزند و حتی تقلید در آن ممنوع است. بنابراین نباید عامه مردم را دست کم گرفت و آنها را از تمام اقسام مسائل فلسفی محروم کرد. اما مسائل پیچیده ای هم در فلسفه هست که ممکن است برخی از مدعیان فلسفه نیز از درک و فهم دقیق آن عاجز باشند. به هر حال آموختن آن بخش از فلسفه که برای زندگی انسان مفید باشد ضروری است.
• حق ذاتی کودک برای سؤال کردن
به پرورش ذهن کودک از زاویه دیگری نیز می شود نگاه کرد و آن حق ذاتی کودک برای سؤال کردن و کنجکاوی برای درک مطلب است. به عبارت دیگر اولیاء و مربیان کودک موظفند به این حق طبیعی کودک پاسخ مناسب دهند و به وی به چشم یک دانشجوی فلسفه نگاه کنند و سعی کنند او را کودکی قادر به تفکر و خلاق بار بیاورند و از سؤال و استدلال او جلوگیری نکنند و این را بدانند که سؤال هم حق معلم است و هم شاگرد و بیشتر حق شاگرد است تا معلم. در هر حال در فرایند رشد کودک مربیان می توانند با استفاده از فعالیتهای خاص، روش معین و ویژگی های فکری فیلسوفان به آموزش فلسفه به کودکان و نوجوانان بپردازند.
منـابـع
پایگاه اطلاع رسانی کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت
پایگاه اطلاع رسانی بنیاد حکمت اسلامی صدرا
پایگاه اطلاع رسانی حوزه
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها