شیوه های مناسب تبلیغ و دعوت به دین
فارسی 12152 نمایش |تبلیغ
تبلیغ، مرحله شناساندن و خوب رساندن است، پس مرحله شناخت است. وظیفه ای که هر مسلمان از نظر تبلیغ دارد، این است که باید این احساس در او پیدا بشود که به نوبه خودش حامل پیام اسلام است و اولین شرط رساندن یک پیام الهی این است که از هرگونه وسیله ای نمی توان استفاده کرد. یعنی برای اینکه پیام الهی رسانده بشود و برای اینکه هدف مقدس است، نباید انسان این جور خیال بکند که از هر وسیله که شد برای رسیدن به این هدف باید استفاده بکنیم، می خواهد این وسیله مشروع باشد و یا نامشروع. می گویند «الغایات، تبرر المبادی»، یعنی نتیجه ها مقدمات را تجویز می کنند. همین قدر که هدف، هدف درستی بود، دیگر به مقدمه نگاه نکن. چنین اصلی، مطرود است. ما اگر بخواهیم برای یک هدف مقدس قدم برداریم، از یک وسیله مقدس و حداقل از یک وسیله مشروع می توانیم استفاده بکنیم. اگر وسیله نامشروع بود، نباید به طرف آن برویم.
در قرآن راجع به تبلیغ به موارد زیر اشاره شده است. یکی از چیزهایی که قرآن مجید راجع به سبک و روش تبلیغ روی آن تکیه کرده است، کلمه "البلاغ المبین" است، یعنی ابلاغ و تبلیغ واضح، روشن، آشکارا. مقصود از این واژه روشن و آشکارا چیست؟ مقصود مطلوب بودن، سادگی، بی پیرایگی پیام است به طوری که طرف در کمال سهولت و سادگی، آن را فهم و درک نماید. پیامبران آنچنان ساده و واضح بیان می کردند که همان طوری که بزرگترین علماء می فهمیدند و استفاده می کردند، آن بی سوادترین افراد هم لااقل در حد خودش و به اندازه ظرفیت خودش استفاده می کرد.
مسئله دوم که قرآن مجید در مسئله تبلیغ روی آن تکیه می کند، چیزی است که از آن به "نصح" تعبیر می نماید. ما معمولا نصح را به خیرخواهی ترجمه می کنیم. البته این معنا درست است ولی ظاهرا خیرخواهی عین معنی نصح نیست، لازمه معنی نصح است. "نصح" ظاهرا در مقابل "غش" است. شما اگر بخواهید به کسی شیر بفروشید، ممکن است شیر خالص به او بدهید و ممکن است خدای ناخواسته شیری که داخلش آب کرده اید بدهید، نصح در مقابل غش است. ناصح واقعی آن کسی است که خلوص کامل داشته باشد. توبه نصوح یعنی توبه خالص. مبلغ باید ناصح و خالص و مخلص باشد، یعنی در گفتن خودش هیچ هدف و غرضی جز رساندن پیام که خیر آن طرف است، نداشته باشد.
مسئله دیگر، مسئله اخلاق و خلوص است. «الناس کلهم هالکون الا العالمون و العالمون هالکون الا العاملون و العاملون هالکون الا المخلصون و المخلصون علی خطر عظیم؛ مردم در هلاکند مگر اینکه آگاه و عالم باشند جاهل، نمی تواند راهی را پیدا بکند، و علماء نیز در هلاکند مگر آنها که عاملند و عاملان نیز در هلاکند مگر آنها که مخلصند، و مخلصان تازه در خطرند.» در حدیث است که: «خلص العمل فان الناقد بصیر بصیر؛ عمل را پاک تحویل بده که آنکه نقاد است، نقد می کند، آن صرافی که به این سکه رسیدگی می کند خیلی آگاه است.»
مسئله دیگر، مسئله متکلف نبودن است. تکلف، در موارد مختلفی به کار می رود و در واقع به معنی به خود بستن است که انسان چیزی را به زور به خود ببندد. این، در مورد سخن هم به کار می رود. به افرادی که در سخن خودشان به جای اینکه فصیح و بلیغ باشند، الفاظ قلمبه و سلمبه به کار می برند، می گویند متکلف. در حدیث است که کسی در حضور پیامبر اکرم (ص) در صحبتهای خود کلمه پردازیهای قلمبه و سلمبه می کرد، پیغمبر اکرم فرمود: «انا و اتقیاء امتی برآء من التکلف؛ من و پرهیزکاران امتم از اینگونه حرف زدن و به خودبندی در سخن، بری و منزه هستیم، پرهیز می کنیم.»
مسئله دیگر که قرآن مجید در سبک و روش تبلیغی پیغمبران نقل می کند، تواضع و فروتنی است «نقطه مقابل استکبار». کسی که می خواهد پیامی را، آن هم پیام خدا را به مردم برساند، باید در مقابل مردم، در نهایت درجه فروتن باشد، یعنی پر مدعائی نکند، اظهار انانیت و منیت نکند، مردم را تحقیر نکند. باید در نهایت خضوع و فروتنی باشد. قرآن کریم از زبان نوح (ع) خطاب به گروهی از قومش می فرماید: «او عجبتم ان جاءکم ذکر من ربکم علی رجل منکم؛ آیا تعجب می کنید که پیام پروردگار شما، ذکر پروردگار شما، مایه تنبیهی که از طرف پروردگار شما است، بر مردی از خود شما بر شما آمده است؟» (اعراف/ 63) عبارت: «من ربکم» نشان دهنده این است که نمی خواهد خدا را بخودش اختصاص بدهد، و در چنان مقامی، بگوید خدای من، شما که قابل نیستید تا بگوید خدای شما.
بعد می گوید: «علی رجل منکم» بر مردی از خود شما، من هم یکی از شما هستم. شما ببینید چقدر تواضع در این آیه کریمه افتاده است که خطاب به پیغمبر اکرم می فرماید: «قل انما انا بشر مثلکم؛ بگو به مردم من هم بشری مثل شما هستم.» (فصلت/ 6) «یوحی الی» بر یکی از امثال خود شما وحی نازل می شود.
یکی دیگر از خصوصیات بسیار بارز سبک تبلیغی پیغمبران که شاید در مورد رسول اکرم بیشتر آمده است، مسئله تفاوت نگذاشتن میان مردم در تبلیغ اسلام است. پیامبر اکرم (ص) در تبلیغ اسلام سهلگیر بود نه سختگیر، بیشتر بر بشارت و امید تکیه می کرد تا بر ترس و تهدید به یکی از اصحابش که برای تبلیغ اسلام به یمن فرستاد دستور داد که: «یسر و لاتعسر و بشر و لاتنفر؛ آسان بگیر و سخت نگیر، نوید بده (میلها را تحریک کن) و مردم را متنفر نساز!»
در کار تبلیغ اسلام تحرک داشت به طائف سفر کرد، در ایام حج در میان قبایل می گشت و تبلیغ می کرد، یک بار علی (ع) و بار دیگر معاذ بن جبل را به یمن برای تبلیغ فرستاد، مصعب بن عمیر را پیش از آمدن خودش برای تبلیغ مردم مدینه به مدینه فرستاد، گروه فراوانی از یارانش را به حبشه فرستاد آنها ضمن نجات از آزار مکیان، اسلام را تبلیغ کردند و زمینه اسلام نجاشی پادشاه حبشه و نیمی از مردم حبشه را فراهم کردند در سال ششم هجری به سران کشورهای جهان نامه نوشت و نبوت و رسالت خویش را به آنها اعلام کرد در حدود صد نامه از او باقی است که به شخصیتهای مختلف نوشته است.
شیوه های تبلیغ با توجه به آیات و روایات
یادآوری نعمت ها و رحمت های الهی
تبلیغ در صورتی موثر است که علاوه بر اینکه مردم، مبلغ را به خاطر علم و تقوی، نظافت و نظم و اخلاقش بپسندند خداوند را نیز دوست داشته باشند تا به دستوراتی که مبلغ می دهد به خاطر عشق به خدا عمل کنند. برای ایجاد این حب باید عظمت نعمت های او برای مردم یادآوری شود. گاهی نعمت های کلی مانند نعمت سلامتی و حیات، نعمت علم و ایمان و گاهی نعمت های جزئی مانند نعمت چشم و لب و دهان. قرآن کریم در صدها آیه نعمت های الهی را برشمرده تا بدینوسیله عشق خداوند در دل مردم زنده شود و دستوراتش را با جان و دل بپذیرند. «یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم و الذین من قبلکم لعلکم تتقون* الذی جعل لکم الارض فراشا و السماء بناء و انزل من السماء ماء فاخرج به من الثمرات رزقا لکم فلا تجعلوا الله اندادا و انتم تعلمون؛ ای مردم خدایی را بپرستید که آفریننده شما و پیشینیان شماست، امید است که پارسا و منزه شوید. خدایی که زمین را فرش و آسمان را سقف قرار داد و به وسیله باران میوه های گوناگون برای روزی شما از زمین رویاند پس برای او نظیر و مانندی قرار ندهید در حالی که آگاهید.» (بقره/ 21- 22)
نعمت استقلال و آزادی
«و اذکروا اذ انتم قلیل مستضعفون فی الارض تخافون ان یتخطفکم الناس فاواکم و ایدکم بنصره و رزقکم من الطیبات لعلکم تشکرون؛ ای مومنان به یاد آرید زمانی را که در بین دشمنان بسیار، عده کمی بودید، شما را در سرزمین مکه خوار و ذلیل می شمردند و از هجوم مشرکان بر خود ترسان بودید. پس خداوند شما را در پناه خود آورد و به یاری خود، نیرومندی و نصرت به شما عطا فرمود و از بهترین طعام ها روزی کرد، باشد که شکر نعمتش به جای آرید.» (انفال/ 26)
نعمت پیروزی بر دشمن
«یا ایها الذین امنوا اذکروا نعمهالله علیکم اذ جائتکم جنود فارسلنا علیهم ریحا و جنودا لم تروها؛ ای مومنان، نعمت خدا را به یاد آرید آنگاه که لشکری بر ضد شما جمع شدند، پس ما بادی تند و سپاهی که با چشم نمی دیدید بر آنها فرستادیم.» (احزاب/ 9)
نعمت رزق و روزی
«یا ایها الناس اذکروا نعمهالله علیکم هل من خالق غیرالله یرزقکم من السماء و الارض؛ ای مردم، نعمت خدا را به یاد آرید. آیا جز خداوند، آفریننده ای هست که از آسمان و زمین به شما روزی دهد.» (فاطر/ 3)
نعمت وحدت
«و اذکروا نعمه الله علیکم اذ کنتم اعداء فالف بین قلوبکم؛ نعمت خدا را به یاد آرید که بین قلب های شما الفت و دوستی برقرار کرد هنگامی که با یکدیگر دشمن بودید.» (آل عمران/ 103)
نعمت رهبری و هدایت
«یا قوم اذکروا نعمه الله علیکم اذ جعل فیکم انبیاء؛ ای قوم، نعمت خدا را بر خودتان به یاد آرید هنگامی که بین شما رسولانی را قرار داد.» (مائده/ 20) همچنین مبلغ باید بر این نکته تاکید کند که دین اسلام، دین رحمت است و هیچگاه در رحمت بر روی بندگان بسته نیست. چه بسا بندگان گناهکاری که بخواهند توبه کنند و به سوی پروردگارشان بازگردند که باید راه را برایشان باز گذاشت; «الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبه عن عباده؛ آیا ندانسته اند که خداوند توبه بندگانش را می پذیرد.» (توبه/ 104) «غافر الذنب و قابل التوب؛ خداوند بخشنده گناه و توبه پذیر است.» (مومن/ 3) اوصاف دیگر خداوند متعال همچون: غفور، غفار، رئوف، ودود، نیز حاکی از باز بودن در رحمت است. رحمت خداوند تنها به پذیرش توبه محدود نمی شود بلکه علاوه بر آن بدی ها و گناهان را نیز تبدیل به خوبی و ثواب می کند; «یبدل الله سیئاتهم حسنات؛ خداوند بديهايشان را به نيكيها تبديل مى كند.» (فرقان/ 70) «ان الحسنات یذهبن السیئات؛ خوبيها بديها را از ميان مى برد.» (هود/ 114)
تحریک عواطف
خداوند متعال از این شیوه برای تربیت انسان ها استفاده می کند به طور مثال برای دور نمودن مردم از غیبت کردن، آن را به خوردن گوشت برادر مرده تشبیه می کند که با توجه به نفرت انسان از مرده خواری عواطف و احساسات را برمی انگیزد: «ایحب احدکم ان یائکل لحم اخیه میتا؛ آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده اش را بخورد.» (حجرات/ 12) حضرت ابراهیم (ع) عموی خود آزر را با لفظ «یا ابت؛ ای پدرم» خطاب می فرمود، تا شاید از این راه دلش نرم شده، عاطفه اش برانگیخته و به راه راست هدایت شود. (مریم/ 42) به خاطر حفظ عواطف و احساسات مردم در سوره حجرات به ما سفارش شده که از یکدیگر به زشتی یاد نکنید. اسلام به ما سفارش کرده است که حتی کودکان را با نام خوب و کنیه صدا بزنید، اگر کودکی در جایی نشست او را بلند نکنید. اگر سخنی گفت گوش دهید، اگر به او قولی دادید عمل کنید. در سلام کردن میان فقیر و ثروتمند فرقی نگذارید. در میهمانی ها هم فقیران را دعوت کنید وهم ثروتمندان را.
در امر به معروف و نهی از منکر، کلام نرم به کار ببرید. هرگز خود را یکطرفه، بر حق ندانید و انصاف را رعایت کنید. اینها همه برای حفظ عواطف و احساسات است. قرآن برای ترساندن مردم از تقسیم ناعادلانه ارث عواطف پدری را تحریک کرده و فرزندان یتیمش را در مقابل چشمان او مجسم می سازد; «و لیخش الذین لو ترکوا من خلفهم ذریه ضعافا خافوا علیهم؛ باید از خدای بترسند کسانی که اگر پس از مرگ خویش فرزندانی ناتوان بر جای گذارند از سرنوشت آنها بیمناکند.» (نساء/ 9) و برای ترغیب فرزندان به احترام والدین و توهین نکردن به آنها پیری و ناتوانی آنها را مطرح کرده و می فرماید: «و بالوالدین احسانا اما یبلغن عندک الکبر احدهما او کلاهما فلا تقل لهما اف و لا تنهر هما و قل لهما قولا کریما؛ و به پدر و مادر [خود] احسان كنيد اگر يكى از آن دو يا هر دو در كنار تو به سالخوردگى رسيدند به آنها [حتى] اوف مگو و به آنان پرخاش مكن و با آنها سخنى شايسته بگوى.» (اسراء/ 23)
برای دور نمودن مردم از انفاق ریایی یا انفاق با منت و آزار قرآن کریم چنین تمثیلی را بیان می فرماید: آیا می خواهید یکی از شما باغی داشته باشد از درخت خرما و انگور که در زیر آن درختان، جوی های روان و در آن هرگونه میوه موجود باشد ناگاه ضعف و پیری برای او فرا رسد «که هیچ کاری نتواند انجام دهد» و او، فرزندان کوچک و ناتوانی داشته باشد «که به کاری قادر نیستند» و در باغ او بادی آتش بار افتد و همه را بسوزاند و تنها منبع در آمد کودکان ضعیفش نابود شود؟ «حال کسی که به ریا و منت یا اذیت انفاق کند اینگونه است.» (بقره/ 266) در این مثال، مسایل پیری، کودک، ضعف، آتش سوزی و فقر مطرح است که همه برای برانگیختن عواطف و احساسات است. و برای ترغیب مردم به یاری یتیمان، روحیه برادری را زنده می کند; «و یسئلونک عن الیتامی قل اصلاح لهم خیر و ان تخالطوهم فاخوانکم؛ و از تو سوال می کنند که با یتیمان چگونه رفتار کنند. در جواب بگو اصلاح کارشان بهتر است و اگر با آنها رفت و آمد کنید رواست چرا که برادران دینی شما هستند.» (بقره/ 220)
حضرت عیسی (ع) برای برداشتن عذاب از مردم، در هنگام دعا با جمله ای عاطفی از خداوند می خواهد; خدایا اگر بنی اسرائیل را عذاب کنی همه بندگان تواند: «ان تعذبهم فانهم عبادک» (مائده/ 118)
سؤال کردن از مخاطب
از آنجا که انسان به طور فطری و طبیعی مسایلی را بدون تلقین و تبلیغ درمی یابد، باید در تبلیغ از همان یافته های عقل و فطرت و وجدان افراد استفاده کرد. لذا بعضی مطالب را باید با سوال از فطرت انسان ها به آنان رساند که اگر فطرت انسانی نمرده باشد حتما قضاوت صحیح خواهد کرد. قرآن در پایان بعضی از آیات می فرماید: «و انتم تعلمون؛ شما خودتان هم می دانید.» (انفال/ 27) تمام آیات ذکر و تذکر نشان دهنده آن است که انسان از درون مطالبی را می داند ولی فراموش می کند که نیاز به تذکر دارد. مانند آیاتی که می فرماید: «فاین تذهبون؛ کجا می روید؟» (تکویر/ 26) «مالکم کیف تحکمون؛ چگونه حکم می کنید؟» (صافات/ 154)
«الم یعلم؛ آیا انسان نمی دانست؟» (علق/ 14) به هر حال، مبلغ باید از وجدان و یافته های مردم و باورهای طبیعی آنان استفاده کند. همانگونه که قرآن استفاده کرده است; خداوند می فرماید اگر از کافران و مشرکان سوال کنی که چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده است و خورشید و ماه فرمانبردار چه کسی هستند؟ به طور یقین جواب می دهند خدا آفریده است. زیرا وجدان آنها اجازه نمی دهد که غیر از این جواب دهند: «و لئن سائلتهم من خلق السموات و الارض و سخر الشمس و القمر لیقولن الله؛ و اگر از ايشان بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده و خورشيد و ماه را [چنين] رام كرده است حتما خواهند گفت الله.» (عنکبوت/ 61) و نیز اگر از آنها سؤال کنی که چه کسی از آسمانها آب باران می فرستد و زمین را پس از مرگش زنده می کند جواب می دهند خدا; «و لئن سائلتهم من نزل من السماء ماء فاحیا به الارض بعد موتها لیقولن الله؛ اگر از آنان بپرسى چه كسى از آسمان آبى فرو فرستاده و زمين را پس از مرگش به وسيله آن زنده گردانيده است حتما خواهند گفت الله.» (عنکبوت/ 63)
قرآن کریم با یادآوری پدیده های طبیعی، مردم را به تفکر وامی دارد; «افرایتم ما تحرثون* ائانتم تزرعونه ام نحن الزارعون؛ آیا نمی اندیشید دانه ای را که در زمین کشت کردید شما آن را از خاک می رویانید یا ما می رویانیم؟» (واقعه/ 63- 64) «افرائیتم الماء الذی تشربون* ائانتم انزلتموه من المزن ام نحن المنزلون؛ آیا آبی را که هر روز می نوشید توجه دارید که شما آن را از ابر فرو ریختید یا ما نازل ساختیم؟» (واقعه/ 68- 69) «افرایتم النار التی تورون* ائانتم انشائتم شجرتها ام نحن المنشئون؛ آیا در آتشی که روشن می کنید می نگرید؟ آیا شما درخت آن را آفریدید یا ما آفریدیم؟» (واقعه/ 71- 72)
«امن خلق السموات و الارض؛ چه کسی آسمان ها و زمین را خلق کرده است؟» (نمل/ 60) «هل من شرکائکم من یهدی الی الحق؛ آیا از شریکان شما مشرکان کسی می تواند به راه راست هدایت کند؟» (یونس/ 35) درباره معاد می پرسد; «افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون؛ آیا گمان کردید که شما را بیهوده آفریدیم و به سوی ما باز نمی گردید؟» (مومنون/ 115) «افعیینا بالخلق الاول؛ آیا در آفرینش اول عاجز بودیم که در برگرداندن دوباره شما عاجز باشیم؟» (ق/ 15)
درباره امامت می پرسد; «افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لایهدی؛ آیا آنکس که مردم را به سوی حق هدایت می کند برای پیروی کردن سزاورتر است یا آنکس که هدایت نمی کند؟» (یونس/ 35)
پیامبر لوط به قوم خود که عمل زشت همجنس بازی را پیش گرفته بودند گفت: «اتاتون الفاحشه ما سبقکم بها من احد من العالمین؛ آیا عمل زشتی انجام می دهید که هیچکس پیش از شما آن را انجام نداده است؟» (اعراف/ 80)
به این آیه بنگرید که خداوند متعال چگونه وجدان انسان ها را به قضاوت می طلبد; «و کیف تا خذونه و قد افضی بعضکم الی بعض و اخذن منکم میثاقا غلیظا؛ چگونه مهر زنان را از آنان می گیرید در حالی که هر یک از شما از دیگری کام گرفته است و آنان از شما پیمانی محکم گرفته اند؟ و آیا وجدان خود را قاضی نمی کنید که این عمل پسندیده نیست؟» (نساء/ 21)
بیان تاریخ و سرنوشت پیشینیان
یادآوری سرنوشت ملت های گذشته و تاریخ آنان و تجربه هایی که داشته اند در انذار افراد موجود و آیندگان بسیار موثر است. حضرت علی (ع) می فرماید: «و ان لم اکن عمرت عمر من کان قبلی فقد نظرت فی اعمالهم؛ اگرچه من همچون گذشتگان عمر نکردم ولی چنان در کارهای ایشان نگریستم که مایه عبرت است.» (نهج البلاغه فیض، ص 119) در آیات زیادی، خدا حالات افراد و اقوام گذشته را متذکر می شود: «و اذکر فی الکتاب مریم؛ در اين كتاب از مريم ياد كن.» (مریم/ 16) «و اذکر فی الکتاب ابراهیم؛ در اين كتاب به ياد ابراهيم پرداز.» (مریم/ 41) «و اذکر فی الکتاب موسی؛ در اين كتاب از موسى ياد كن.» (مریم/ 51)
سیر و حرکت در زمین نیز در واقع استفاده از تاریخ و تجربه دیگران است و آثار خوبی دارد; «قد خلت من قبلکم سنن فسیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبه المکذبین؛ پیش از شما ملت هایی بودند و رفتند. بنابراین در زمین گردش کنید تا ببینید که تکذیب کنندگان وعده های خدا چگونه نابود شدند.» (آل عمران/ 137) «او لم یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبه الذین من قبلهم کانوا اشد منهم قوه و اثاروا الارض و عمروها اکثر مما عمروها و جائتهم رسلهم بالبینات؛ آیا در زمین حرکت نکردند تا عاقبت کار پیشینیان خود چون عاد و ثمود را ببینند که از اینها بسیار تواناتر بودند و بیش از اینها در زمین، کشاورزی کردند و کاخ و عمارت برافراشتند و رسولان خدا با آیات و معجزات، برای هدایت آنها آمدند؟ اما چون نپذیرفتند نابود شدند.» (روم/ 9) خدای بزرگ برای عبرت بنی آدم داستان پدر و مادرش یعنی آدم و حوا را بیان می فرماید و ایشان را متوجه فریب شیطان می سازد. «یا بنی ادم لایفتننکم الشیطان کما اخرج ابویکم من الجنه؛ ای فرزند آدم، مبادا شیطان شما را فریب دهد آنگونه که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد.» (اعراف/ 27)
تشویق و تهدید
حضرت علی (ع) بر استفاده از روش تشویق تأکید می فرماید آنجا که به مالک اشتر می نویسد: «و لا یکونن المحسن و المسی عندک بمنزله سواء فان فی ذلک تزهیدا لاهل الاحسان فی الاحسان و تدریبا لا هل الاسائه علی الاسائه؛ ای مالک، نیکوکار و بدکار نزد تو یکسان نباشد که سبب بی رغبت شدن نیکوکار بر انجام کارهای نیک و وادار نمودن بدکار به بدی است. خداوند متعال از بندگانش می خواهد که به یاد او باشند تا او نیز به یادشان باشد و چه تشویقی بالاتر از اینکه ولی نعمت انسان به یاد او باشد.» (نهج البلاغه فیض، نامه 53) «فاذکرونی اذکرکم؛ پس مرا ياد كنيد [تا] شما را ياد كنم.» (بقره/ 152) خداوند با قول رحمت بر بندگان، آنان را به استغفار و توبه تشویق می کند و از رسولش می خواهد که بخشنده بودن و مهربان بودن او را به بندگانش اطلاع دهد: «نبی ء عبادی انی انا الغفور الرحیم؛ به بندگان من خبر ده كه منم آمرزنده مهربان.» (حجر/ 49)
خداوند کسانی را که از رسولش تبعیت کنند دوست دارد: «فاتبعونی یحببکم الله؛ از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد.» (آل عمران/ 31) و بر آنان که صبح و شام به یاد او هستند و تسبیحش می کنند درود می فرستد: «هو الذی یصلی علیکم و ملائکته؛ اوست كسى كه با فرشتگان خود بر شما درود مى فرستد.» (احزاب/ 43) و از رسول گرامیش می خواهد که بر زکات دهندگان که کار نسبتا دشواری را انجام می دهند درود فرستد: «خذ من اموالهم صدقه تطهرهم و تزکیهم بها و صل علیهم ان صلوتک سکن لهم؛ از اموال آنان صدقه اى بگير تا به وسيله آن پاك و پاكيزه شان سازى و برايشان دعا كن زيرا دعاى تو براى آنان آرامشى است.» (توبه/ 103) و درود و رحمت خدا بر کسانی است که هنگام مصیبت صبر پیشه کنند: «اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمه؛ بر ايشان درودها و رحمتى از پروردگارشان [باد].» (بقره/ 157)
خدای بزرگ با یکسان ندانستن مقام عالم و غیر عالم، دانشمندان را تشویق می کند: «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون؛ آيا كسانى كه مى دانند و كسانى كه نمى دانند يكسانند.» (زمر/ 9)
اینکه نگاه کردن به عالم و درب خانه او ثواب دارد تشکر از مقام عالم و تشویق به علم آموزی است. پس از دستور خداوند به ابراهیم (ع) در مورد قربانی کردن فرزندش، اسماعیل (ع) گفت: «یا ابت افعل ما تؤمر ستجدنی ان شائالله من الصابرین؛ ای پدر، آنچه را که به آن دستور داده شده ای انجام بده. اگر خدا بخواهد مرا از صبر کنندگان خواهی یافت.» (صافات/ 102) اینگونه انسانی باید تشویق شود و چه تشویقی بالاتر از اینکه پیامبر (ص) از نسل اوست و قبرش در کنار کعبه قرار گرفت تا مسلمانان به دورش بچرخند و طواف کنند! آری مردم باید بدور قبری بچرخند که صاحب آن تسلیم امر خداست. اینها نمونه هایی از تشویق های خداوند است. او شاکر است و با تشکر از انسان های خوب آنان را تشویق می کند: «ان الله شاکر» (بقره/ 158) رسول گرامی (ص) نیز افراد شایسته را تشویق می نمود. به جعفر طیار بنیانگذار اسلام در آفریقا که 12 سال زجر کشید نماز جعفر هدیه نمود. اسامه هیجده ساله را فرمانده نظامی کرد. عمامه مبارک خود را بر سر حضرت علی (ع) قرار داد. به خواهر رضاعی خود احترام بیشتری می گذاشت زیرا به پدر و مادرش بیشتر نیکی می کرد.
امام حسین (ع) هزار درهم به معلم فرزندش جایزه داد. امام رضا (ع) پیراهن خود و سی هزار درهم به دعبل شاعر داد. امام کاظم (ع) قسمتی از کفن خود و چهل درهم، برای شطیطه پیرزن با تقوای نیشابوری فرستاد. امام صادق (ع) هشام هفده ساله را بر پیرمردها مقدم می داشت و وقتی که وارد می شد او را در صدر مجلس می نشاند و می فرمود: «هذا ناصرنا بقلبه و لسانه و یده». این تشویق ها نه تنها سبب رشد افراد خوب و ترغیب دیگران به خوب بودن می شود بلکه شکنجه ای برای انسان های فاسد نیز هست. حضرت علی (ع) می فرماید: «ازجر المسی بثواب المحسن؛ با خوبی کردن به نیکوکار، انسان بد را زجر بده.» آیا مستحب بودن سجده بر تربت امام حسین (ع) برای تشویق به شهادت و زجر دادن دشمنان حسین (ع) نیست؟ و آیا مراسم حج که تشویقی برای ابراهیم (ع) و زجری برای بت پرستان و مشرکان نیست؟
در قرآن تشویق های مضاعف نیز وجود دارد که خداوند متعال به هدایت یافتگان وعده می دهد بر هدایتشان بیفزاید و بدین صورت آنان را به تقوای بیشتر و حرکت سریعتر در راه خودش تشویق می کند. «و یزید الله الذین اهتدوا هدی؛ خداوند بر هدایت هدایت یافتگان می افزاید.» (مریم/ 76) و آیاتی که درباره پاداش الهی می فرماید: «ضعف»، «اضعاف؛ چند برابر» «فله عشر امثالها؛ ده برابر» «فی کل سنبله مائه حبه؛ صد برابر.» «بغیر حساب» و ده ها آیه دیگر در مورد پاداش از همین باب می باشند. استفاده از تهدید در کنار تشویق، سبب تعادل خوف و رجاء یعنی حالت امید و ترس مردم است. بیشترین تهدید قرآن با آیات برزخ و قیامت است. تمام آیات جهنم، حسابرسی، اعتراف ها، استمدادهای روز قیامت، عبور از صراط، روسیاهی، نامه به دست چپ دادن و صدها آیه دیگر همه به خاطر تهدید است. «اذا وقعت الواقعه* لیس لوقعتها کاذبه* خافضه رافعه؛ هنگامی که آن واقعه بزرگ قیامت واقع شود که در وقوعش هیچ دروغ جای شک و تردید نیست. گروهی را پایین و جمعی را بالا می برد.» (واقعه/ 1- 3)
گاهی با بیان آیات خسارت، تهدید می کند; «و من یتخذ الشیطان ولیا من دون الله فقد خسر خسرانا مبینا؛ و کسی که به جای خدا، شیطان را دوست گیرد به تحقیق زیان کرده است زیانی روشن.» (نساء/ 119)
گاهی با این بیان که گناه بد معامله ای با خود است; «بئسما اشتروا به انفسهم» (بقره/ 90) و چرا خلیفه خدا در زمین باید به دنیای پست دل بندد: «ارضیتم بالحیوه الدنیا» (توبه/ 38) و گاهی با بیان سرگذشت اقوامی مثل قوم عاد، ثمود، اصحاب فیل که در همین دنیا دچار قهر الهی شدند دیگران را تهدید می کند. و گاهی با لحنی تند به گنهکاران وعده عذاب می دهد و تهدید می کند: «ویل للمطففین؛ وای بر کم فروشان.» (مطففین/ 1) «ویل یومئذ للمکذبین؛ در آن هنگام وای بر تکذیب کنندگان.» (مطففین/ 10) «ویل لکل همزه لمزه؛ وای بر هر عیب جوی هرزه زبان.» (همزه/ 1)
قرآن از رسول خدا (ص) می خواهد که همسرانش را اینگونه تهدید کند: «یا ایها النبی قل لازواجک ان کنتن تردن الحیوه الدنیا و زینتها فتعالین امتعکن و اسرحکن سراحا جمیلا؛ ای پیامبر به همسرانت بگو که اگر شما زندگی با زیور دنیا را طالبید بیایید تا من مهر شما را پرداخته و همه را به خوبی و خرسندی طلاق دهم.» (احزاب/ 28) حتما تا کنون دیده و شنیده اید که وقتی پدری می خواهد فرزند شرورش را تهدید به مجازات کند می گوید: هر کاری می خواهی بکن! و این معنایش ترغیب به اعمال ناپسند نیست بلکه به طور غیر مستقیم او را تهدید به مجازات می کند. در قرآن نیز نمونه های اینچنین مشاهده می شود: «اعملوا ما شئتم انه بما تعملون بصیر؛ هرچه می خواهید انجام دهید، خداوند به اعمال شما بیناست.» (فصلت/ 40)
همانگونه که خداوند تشویق های مضاعف «دو چندان» دارد، بعضی تهدیدهایش نیز اینگونه است. یعنی به گناهکاران وعده می دهد که بر عذابشان بیفزاید; «یا نساء النبی من یات منکن بفاحشه مبینه یضاعف لها العذاب ضعفین؛ ای زنان پیامبر هر یک از شما که مرتکب فحشای روشنی شود، خداوند عذاب او را دو برابر خواهد کرد.» (احزاب/ 30) و این به خاطر انتسابی است که این زنان به رسول خدا دارند. استفاده از روش تشویق و تهدید با هم و در کنار هم اثرش بیشتر است و این درسی است که بسیاری از آیات قرآن به ما می دهد که وعده عذاب را با وعده بهشت همراه کرده است.
تلقین
روش دیگر در تربیت انسان ها تلقین است. باید به مردم تلقین نمود که اگر مومن باشند برترند: «انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین» (آل عمران/ 139) تلقین گاهی با لفظ است و گاهی با عمل. گاهی با تکرار لفظ چیزی به انسان تلقین می شود مثل ذکرهای لااله الا الله و صلوات که به تکرار کردن آنها زیاد سفارش شده است و گاهی با تکرار عمل چنانکه در روایت می خوانیم «ان لم تکن حلیما فتحلم؛ اگر بردبار نیستی خود را به بردباری وادار کن.» (نهج البلاغه صبحی صالح، حکمت 207)
حضرت صادق (ع) می فرماید: «هر کس کفنش در خانه اش باشد او را از غافلان ننویسند و هرگاه به آن کفن نگاه کند ثواب می برد.» همین دیدن کفن، تلقین حقانیت مرگ است. فلسفه روضه خوانی، تلقین شهامت و شهادت است. رجزخوانی در جبهه و تکبیر گفتن هنگام هجوم به دشمن، تلقین پیروزی است. در حدیث می خوانیم که اگر یعقوب (ع) به فرزندانش نمی گفت: «انی اخاف ان یاکله الذئب؛ من می ترسم که یوسف را گرگ بخورد.» فرزندان نمی گفتند: «اکله الذئب؛ یوسف را گرگ خورد.»
تشبیه و تمثیل
یکی از بهترین روش ها برای فهماندن مطالب به مردم، خصوصا کسانی که سواد چندانی ندارند استفاده از مثال های محسوس و مناسب با محیط است زیرا مردم با این موارد بیشتر سر و کار دارند و با حواس ظاهری خویش آنها را درک می کنند بر خلاف مسایل عقلی که فهم آنها احتیاج به کندوکاو شدید ذهن دارد. ازاین روست که خداوند متعال به این مسئله اهمیت می دهد و قرآن کریم سرشار از مثال های مختلف و ساده است که شاید مردم با تفکر و دقت در آنها متذکر یاد خدا شوند; «و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون؛ و این مثال ها را برای مردم می زنیم امید است که تفکر کنند.» (حشر/ 21) «و یضرب الله الامثال للناس لعلهم یتذکرون؛ و خداوند برای مردم مثال ها می زند امید است که متذکر شوند.» (ابراهیم/ 25)
دلیل بر متعدد و متنوع بودن این مثال ها آیات مختلفی است و خداوند متعال در آیه ای به طور روشن بر این مطلب تاکید می فرماید: «و لقد ضربنا للناس فی هذا القران من کل مثل؛ به راستى در اين قرآن براى مردم از هر گونه مثلى آورديم.» (روم/ 58) جالب اینجاست که خداوند از اینکه به موجودات ظاهرا کوچک مانند پشه و حتی بالاتر از آن مثال بزند شرم نمی کند و این درسی است به مبلغ که به این نکته توجه کند; «ان الله لا یستحیی ان یضرب مثلا ما بعوضه فما فوقها؛ خداى را از اينكه به پشه اى يا فروتر [يا فراتر] از آن مثل زند شرم نيايد.» (بقره/ 26) استفاده از مثال های طبیعی که همه جایی و عمومی هستند مانند طلوع و غروب خورشید و مثال به موجوداتی که جهانیان آنها را می شناسند در قرآن کریم فراوان است. خدای بزرگ وجود شریفش را به نور تشبیه می کند و می فرماید: «الله نورالسموات و الارض مثل نوره کمشکوه فیها مصباح المصباح فی زجاجه الزجاجه کانها کوکب دری؛ خدا نور آسمان ها و زمین است مثل نورش به مشکاتی ماند که در آن چراغی روشن است و آن چراغ در میان شیشه ای قرار دارد که تلالو آن به ستاره ای درخشان شبیه است.» (نور/ 35) در قرآن برای هر محیطی، مثال های مناسب با آن استفاده شده است.
به طور مثال شتر را مثال می زند که عربها بیشتر با آن سر و کار دارند; «افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت؛ آیا شتر نمی نگرند که چگونه آفریده شده است؟» (غاشیه/ 17) یا از مثال های مربوط به کشاورزی و گیاهان استفاده می کند که مردم با این مسایل بیشتر سر و کار داشتند; «یا ایها الذین آمنوا لا تبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذی کالذی ینفق ماله رئاء الناس و لا یؤمن بالله و الیوم الاخر فمثله کمثل صفوان علیه تراب فاصابه و ابل فترکه صلدا لا یقدرون علی شی ء مما کسبوا و الله لایهدی القوم الکافرین؛ ای کسانی که ایمان آورده اید بخشش های خود را با منت و آزار باطل نسازید، همانند کسی که مال خود را برای نشان دادن به مردم انفاق می کند و ایمان به خدا و روز رستاخیز نمی آورد و کار او همچون قطعه سنگی است که بر آن قشر نازکی از خاک باشد و بذرهایی در آن افشانده شود و باران درشت به آن ببارد و همه خاک ها و بذرهارا بشوید و آن را صاف، رها کند. آنها از کاری که انجام داده اند چیزی به دست نمی آورند و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمی کند.» (بقره/ 264)
در این آیه مبارک می بینیم که خداوند با مثالی بسیار ساده، بی ارزش بودن انفاق ریایی را گوشزد می کند. و در مقابل، انفاق در راه خودش را چنین تشبیه می کند: «مثل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله کمثل حبه انبتت سبع سنابل فی کل سنبله مائه حبه و الله یضاعف لمن یشاء والله واسع علیم؛ کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می کنند آن اموال همانند بذری است که هفت خوشه برویاند، و در هر خوشه یکصد دانه باشد و خداوند آن را برای هر کس که بخواهد و شایستگی داشته باشد چند برابر می کند و خدا از نظر قدرت و رحمت واسع و به همه چیز داناست.» (بقره/ 261)
در جای دیگر برای بی ارزش جلوه دادن دنیا اینچنین می فرماید: «و اضرب لهم مثل الحیوه الدنیا کماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض فاصبح هشیما تذروه الریاح و کان الله علی کل شی ء مقتدرا؛ و زندگی دنیا را برای آنها به آبی تشبیه کن که از آسمان فرو می فرستیم و به وسیله آن گیاهان زمین، سرسبز و درهم فرو می روند. اما بعد از مدتی می خشکند، به گونه ای که بادها آنها را به هر سو پراکنده می کنند و خداوند بر هر چیزی تواناست.» (کهف/ 41)
چه مثالی برای بیان نامحدود بودن کلمات خدا زیباتر از تشبیه آن به اینکه اگر دریاها برای نوشتن آنها مرکب شوند، دریاها پایان می گیرند پیش از آنکه کلمات پروردگار عالمیان پایان یابد: «لو کان البحر مدادا لکلمات ربی لنفد البحر قبل ان تنفد کلمات ربی و لو جئنا بمثله مددا» (کهف/ 109) و در مورد عالمی که به علم خود عمل نمی کند می فرماید: «مثل الذین حملوا التوریه ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا؛ آنان که علم تورات را با خود داشتند و به آن عمل نکردند همانند الاغی هستند که کتاب ها را بر پشتشان حمل می کنند و از آن هیچ نمی فهمند.» (جمعه/ 5) و کسی که پس از عالم شدن، به هوای نفس میل پیدا کند، سگی است که اگر او را تعقیب کنی یا به حال خود واگذاری عوعو کند: «فمثله کمثل الکلب ان تحمل علیه یلهث او تترکه یلهث» (اعراف/ 176) خداوند متعال در قرآن کریم، سرگردانی و اضطراب منافقین را به مسافر شبگردی تشبیه نموده که در تاریکی شب در حرکت است همینکه می خواهد چراغی بیفروزد و اطراف خود را روشن سازد تا راه خود را پیدا کند. خداوند، آن چراغ را خاموش کند و او را در همان ظلمت و تاریکی واگذارد: «مثلهم کمثل الذی استوقد نارا فلما اضات ما حوله ذهب الله بنورهم و ترکهم فی ظلمات لا یبصرون» (بقره/ 17)
سخن پاکیزه و حق به درخت پاکیزه ای مثال زده شده که ریشه اش ثابت و استوار و شاخه اش در آسمان است: «الم تر کیف ضرب الله مثلا کلمه طیبه کشجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فی السماء؛ آيا نديدى خدا چگونه مثل زده سخنى پاك كه مانند درختى پاك است كه ريشه اش استوار و شاخه اش در آسمان است.» (ابراهیم/ 24) مبلغ با الهام از قرآن و روایات در موارد مختلف می تواند از مثال های متنوع استفاده کند. زیرا بسیاری از مسایل با مثال زدن به فهم نزدیک می شوند. مانند: نماز خواندن مانند غسل کردن در نهر آب است که پلیدی ها را از بین می برد. زنده شدن انسان ها در روز قیامت همچون زنده شدن درختان در بهار است; «فاحیینا به الارض بعد موتها کذلک النشور؛ آن زمين را بدان [وسيله] پس از مرگش زندگى بخشيديم رستاخيز [نيز] چنين است.» (فاطر/ 9)
«و احیینا به بلده میتا کذلک الخروج؛ و به وسیله باران زمین مرده را زنده کردیم تا مردم بدانند که خارج شدن از قبر هم اینگونه است.» (ق/ 11) مرگ و حیات مانند خواب و بیداری است. غرایز نظیر کپسول گاز است که اگر در مسیر صحیح خود استفاده شود حرارت، نور و برکت دارد وگرنه نتیجه اش انفجار و نابودی است. در پاسخ سوالات عقیدتی نیز می توان از تمثیل استفاده نمود مانند: آیا درست است که انسان به خاطر چند سال گناه همیشه در آتش جهنم بماند؟ پاسخ: این مثل کسی است که در یک دقیقه چشم خود را از حدقه در می آورد و یک عمر کور می ماند. اگر خدا عادل است این همه بلا و حادثه تلخ برای چیست ؟ پاسخ: این اعتقاد کسی است که با دید ظاهری به دنیا نگاه می کند. مثل کسی که لیوان را واژگون ببیند که در این صورت درب لیوان برای او بسته و ته آن سوراخ است، اگر لیوان را درست نگاه دارد اشکال ها از بین می رود. دنیا خوابگاه و عشرتکده نیست. دنیا میدان رشد است و رشد انسان بدون سختی ها و بلاها ممکن نیست. پس این اعتراض کسی است که دنیا را عشرتکده می بیند.
برهان، جدل و مناظره
افراد تحصیل کرده و اهل علم در صورتی که اهل عناد و لجبازی نباشند، حرف منطقی و استدلالی را می پذیرند و اگر کافر باشند حتما باید از این روش استفاده کرد زیرا استناد به قرآن کریم و سخنان امامان معصوم (ع) برای افرادی مفید و موثر است که اصل دین و مکتب را قبول دارند بنابراین بر خلاف تصور بعضی که یادگیری منطق و فلسفه را ضروری نمی دانند و یا در مواردی مضر می شمارند، مبلغ باید در راه یادگیری این قوانین و براهین بکوشد تا قدرت پاسخگویی به ایرادهای مادی ها و کافران را داشته باشد که این دستور خدای سبحان است; «ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه؛ با حکمت استدلال و پند نیکو به سوی پروردگارت بخوان.» (نحل/ 125) حضرت علی (ع) حکمت را گمشده مومن می داند و می فرماید: «الحکمه ضاله المؤمن، فخذ الحکمه و لو من اهل النفاق؛ حکمت گمشده مومن است، آن را بگیرید گرچه از اهل نفاق باشد.» (نهج البلاغه صبحی صالح، حکمت 80)
آیا خدایی که از کافران می خواهد برهان خویش را اقامه کنند. «قل هاتوا برهانکم؛ بگو اگر راست مى گوييد دليل خود را بياوريد.» (بقره/ 111) خود می تواند دینش را بدون برهان تبلیغ کند؟ با دشمن خدا، آنچنان باید محکم و استدلالی برخورد کرد که مات و مبهوت شود همانگونه که ابراهیم (ع) چنین نمود: «قال ابراهیم فان الله یاتی بالشمس من المشرق فات بها من المغرب فبهت الذی کفر؛ ابراهيم گفت: خداى من خورشيد را از خاور برمى آورد، تو آن را از باختر برآور. پس آن كس كه كفر ورزيده بود مبهوت ماند.» (بقره/ 258) نمونه های زیادی از آیات قرآن استدلالی است و حکم را با دلیل آن بیان می فرماید. به طور مثال دلیل سرپرستی امور زنان توسط مردان را این می داند که مردان قدرت تفکرشان بر نیروی عاطفه و احساساتشان غلبه دارد و از نیروی جسمی بیشتری برخوردارند.
گذشته از اینها مخارج زنان نیز در زندگی، بر عهده مردان است. «الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض و بما انفقوا من اموالهم؛ مردان سرپرست زنانند به دليل آنكه خدا برخى از ايشان را بر برخى برترى داده و [نيز] به دليل آنكه از اموالشان خرج مى كنند.» (نساء/ 34) در آیه ای دیگر برای حرام بودن شراب استدلال می کند که به وسیله آن شیطان بین شما دشمنی و کینه ایجاد می کند پس از نوشیدن آن دوری کنید. «انما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوه و البغضاء فی الخمر و المیسر و یصدکم عن ذکر الله و عن الصلوه؛ همانا شيطان مى خواهد با شراب و قمار ميان شما دشمنى و كينه ايجاد كند و شما را از ياد خدا و از نماز باز دارد پس آيا شما دست برمى داريد.» (مائده/ 91) مبلغی که قدرت استدلال داشته باشد هیچگونه واهمه ای از سخنان مخالفان ندارد. به آنها فرصت می دهد که سخنانشان را بگویند و پس از شنیدن آنها، با برهان و دلیل جلوشان را می گیرد و ایرادهایشان را پاسخ می گوید. این روش را در برخورد حضرت موسی (ع) و جادوگران خداپرست با فرعون می بینیم.
آنجا که پس از ایمان آوردن جادوگران به خدای یگانه، فرعون گفت: «چرا قبل از اینکه من اجازه دهم به موسی ایمان آوردید؟» جادوگران در جواب گفتند: «ما هرگز تو را بر موسی مقدم نخواهیم داشت. هر کار می خواهی انجام بده که این زندگی دنیایی می گذرد. ما به پروردگارمان ایمان آوردیم به خاطر اینکه از گناهانمان درگذرد و گناه جادوگری هایی را که تو بر ما تحمیل کردی ببخشد و لطف و بخشایش خداوند بهتر و پاینده تر خواهد بود.» (طه/ 72- 73)
قرآن می خواهد حق و حقیقت آشکار شود و حکمت، روش رسیدن به حق از راه علم و عقل است. اما در کنار این روش، روش های دیگر مثل مجادله را نیز پیشنهاد می کند آنجا که می فرماید: «و جادلهم بالتی هی احسن؛ با چیزی که بهتر است با آنها مجادله کن.» (نحل/ 125) جدل روشی است که در آن سعی بر تسلیم کردن مخالف است اما منحصر در سخنان علمی و عقلی نیست بلکه می توان از چیزهایی استفاده کرد که مورد قبول طرف است اگر چه این مطالب یقینی و مورد قبول همه نباشد. مثل اینکه مخالف، سخن یک دانشمند را قبول دارد و ما با استناد به سخن آن دانشمند، او را محکوم می کنیم در حالیکه خود ما ممکن است آن را قبول نداشته باشیم. در یک جلسه مناظره علمی، که دانشمندان مذاهب مختلف حضور داشتند، امام رضا (ع) در مقابل دانشمند مسیحی که معتقد بود حضرت عیسی (ع) فرزند خداست از جدل استفاده نمود. به این صورت که فرمود: «حضرت عیسی (ع) همه صفاتش خوب بود فقط یک نقص داشت و آن اینکه به عبادت علاقه ای نداشت.» دانشمند مسیحی گفت: «این چه سخنی است!؟ او عبادتش از همه مردم بیشتر بود.» امام رضا (ع) فرمود: «پس اگر عبادت می کرد بنده خدا بود نه فرزند خدا زیرا عبادت یعنی بندگی.»
در این گفتگو حضرت از چیزی استفاده کردند که مورد قبول مسیحی بود و او را محکوم کردند. باید توجه داشت که در جدال حق، هدف، تحقیر طرف و اثبات برتری و پیروزی بر او نیست بلکه هدف، نفوذ در افکار و اعماق روح اوست که این همان مجادله به احسن است: «و جادلهم بالتی هی احسن» (نحل/ 125) در جدال علاوه بر رعایت انصاف باید از لجاجت و کینه توزی دوری کرد. امام صادق (ع) می فرماید: «مجادله احسن، مانند مطلبی است که در آخر سوره یس در مورد منکران آمده است.» هنگامی که استخوان پوسیده را در مقابل پیامبر (ص) قرار دادند و گفتند: «چه کسی قدرت دارد آن را زنده کند؟» فرمود: «یحییها الذی انشائها اول مره؛ همان خدایی آن را زنده می کند که روز اول را آفرید.» (یس/ 79) همان خدایی که از درخت سبز برای شما آتش بیرون می فرستد.
جنگ سرد
یکی از روش هایی که کافران و دشمنان خدا در طول تاریخ برای بی اثر کردن تبلیغات پیامبران از آن استفاده کرده اند، ایجاد شک و تردید در دل پیروان ادیان الهی بوده است. و همیشه سعی داشته اند با این وسیله مردم را از اعتقاداتشان جدا کنند و با تضعیف روحیه آنان قدرت و توانشان را بگیرند. این روش امروزه نیز یکی از مهمترین ابزارهای تبلیغ جهانخواران و مستکبران است. کافران زمانی سخنان قرآن را خواب و خیالی بی اساس می دانند و رسولش را شاعر می شمرند: «بل قالوا اضغاث احلام بل افتراه بل هو شاعر فلیاتنا بایه کما ارسل الاولون؛ این مردم غافل و نادان گفتند که سخنان قرآن خواب و خیالی بی اساس است. محمد که با این قرآن ادعای پیامبری می کند شاعری است که این کلمات را خود بافته است وگرنه باید همچون پیامبران گذشته آیت و معجزه ای برایمان بیاورد.» (انبیاء/ 5)
بعد از اینکه با این سخنان کلام خدا را خدشه دار کردند و از اهمیت آن کاستند، دیگر حمله به آن و دور کردن مردم از آن آسان می شود به همین دلیل با کمال بی شرمی از پیروان قرآن می خواهند که به آن گوش ندهند و سخنان لغو و باطل را در آن داخل کنند; «و قال الذین کفروا لا تسمعوا لهذا القران و الغوا فیه لعلکم تغلبون؛ و كسانى كه كافر شدند گفتند به اين قرآن گوش مدهيد و سخن لغو در آن اندازيد شايد شما پيروز شويد.»(فصلت/ 26) قرآن شدیدترین حمله را متوجه کسانی می کند که این جریان را رهبری کرده و مردم را به شک و تردید می اندازند; «فقتل کیف قدر* ثم قتل کیف قدر* ثم نظر* ثم عبس و بسر* ثم ادبر و استکبر* فقال ان هذا الا سحر یؤثر* ان هذا الا قول البشر؛ آن کافر فکر کرد و اندیشه بدی کرد. مرگ بر او، اندیشه بدی کرد. باز هم مرگ بر او، چه فکر خطایی کرد باز اندیشه کرد و روترش کرد و چهره درهم کشید سپس روی گرداند و تکبر کرد و گفت این قرآن به جز سحر نیست. این آیات گفتار بشری بیش نیست.» (مدثر/ 19- 25)
روش دیگری که کافران برای تضعیف روحیه به کار می برند زیر سوال بردن و بی ارزش کردن فرستاده خداست. به طور مثال سعی می کنند رسول خدا (ص) را وابسته به غیر بدانند و می گویند که دیگران در آوردن این سخنان به او کمک کرده اند; «و قال الذین کفروا ان هذا الا افک افتراه و اعانه علیه قوم اخرون؛ و کافران گفتند که این قرآن سخن دروغی است که «محمد» خودبافته است و دیگران به او کمک کرده اند.» (فرقان/ 4) این انسان های پلید سعی می کنند دیگران را از رسول خدا (ص) ارزشمندتر جلوه دهند و مطرح می کنند که اگر این راه حق است، چرا قرآن به افراد دیگری که از نظر ثروت، نفوذ و... بهتر از رسول خدا (ص) هستند نازل نشده است و یا چرا بر انسانی همانند خودمان فرستاده شده است.
کافران همیشه سعی داشته اند به دیگران بفهمانند که فرستاده خدا باید رئیس قبیله، شخصی پولدار و ثروتمند یا سلطان یک منطقه باشد و یک انسان فقیر و بدون مقام دنیایی نمی تواند فرستاده خدا باشد. به همین دلیل است که فرعون برای به تردید انداختن پیروان موسی و تضعیف روحیه آنها می گوید: «یا قوم الیس لی ملک مصر و هذه الانهار تجری من تحتی افلا تبصرون* ام انا خیر من هذا الذی هو مهین و لا یکاد یبین؛ فرعون گفت: ای مردم آیا من صاحب کشور مصر نیستم؟ و آیا این جوی ها از زیر قصر من جاری نیست؟ نمی بینید؟ آیا من بهترم یا چنین مرد فقیر و خواری که هیچ منطق و بیان روشنی ندارد؟» (زخرف/ 51- 52)
باز به همین دلیل است که قوم شعیب به او گفتند: ما بسیار از آنچه می گویی نمی فهمیم یعنی سخنانت بی معنی و بدون نتیجه است و تو در بین ما شخصی ناتوان و بی ارزش و اگر ملاحظه طایفه تو نبود سنگسارت می کردیم: «قالوا یا شعیب ما نفقه کثیرا مما تقول و انا لنریک فینا ضعیفا و لو لا رهطک لرجمناک» (هود/ 91) کافران بداندیش در طول تاریخ بدترین تهمت ها را به پیامبران الهی زده اند و این سخنان مغرضانه همه و همه در راستای بی ارزش کردن مقام رسالت است. فرعونیان گفتند: این دو تن موسی و هارون جادوگرند و می خواهند با سحر خویش شما را از سرزمینتان بیرون کنند و روش خوب شما را که پیروی از فرعون است از بین ببرند: «قالوا ان هذان لساحران یریدان ان یخرجاکم من ارضکم بسحرهما و یذهبا بطریقتکم المثلی» (طه/ 63) حال که دشمنان خدا از این شیوه استفاده می کنند مبلغ نیز باید از آن استفاده کرده و به دشمن بفهماند که بت مورد پرستش او ضعیف است و توانش در مقابل توان خدای متعال هیچ است و حتی مگسی را نمی تواند بیافریند; «ان الذین تدعون من دون الله لن یخلقوا ذبابا و لو اجتمعوا له؛ ای کافران آن بت های بی جان که در برابر خدا «معبود خود» می خوانید هرگز بر خلقت مگسی قدرت ندارند، هر چند همه با هم یکی شوند.» (حج/ 73)
و اگر غیر از این است باید نیازهای پیروانشان را برآورده سازند; «ان الذین تدعون من دون الله عباد امثالکم فادعوهم فلیستجیبوا لکم ان کنتم صادقین؛ غیر از خدا هر آنکس که شما (مشرکان و یهود و نصاری) به خدایی می خوانید در حقیقت همه مثل شما (بندگانی فانی و فقیر و محتاج) هستند. اگر در دعوی خود راستگویید از آنها بخواهید تا مشکلات و نیازهای شما را بر آورده سازند.» (اعراف/ 194) این خدایان پوشالی از ساده ترین کارها عاجزند; «الهم ارجل یمشون بها ام لهم اید یبطشون بها ام لهم اعین یبصرون بها ام لهم اذان یسمعون بها؛ آیا این بتان پاهایی دارند که با آن راه بروند؟ یا دست هایی دارند که با آن چیزی را بگیرند و کاری انجام دهند یا چشمانی دارند که با آن ببینند؟ یا گوش هایی که با آن بشنوند؟» (اعراف/ 195) حضرت ابراهیم (ع) بعد از شکستن بت ها به کافران گفت: «بل فعله کبیرهم هذا فاسائلوهم ان کانوا ینطقون؛ این کار را بزرگ آنها کرده است. اگر این بتان سخن می گویند از آنان سوال کنید.» (انبیاء/ 63) مبلغ باید با افشاگری توطئه های دشمن، سد راه او شود و پیروان او را متزلزل سازد همانگونه که قرآن کریم افشاگری می کند و می فرماید: «ودت طائفه من اهل الکتاب لو یضلونکم و ما یضلون انفسهم و ما یشعرون؛ گروهی از اهل کتاب آرزو دارند که شما را گمراه کنند و جز آنکه خود را گمراه کنند به آرزویی نخواهند رسید و این را نمی فهمند.» (آل عمران/ 69)
استفاده از هنر
با توجه به طبیعت خاص انسان که از هنر لذت می برد و از شنیدن مطالب خشک و یکنواخت فراری است، برای انتقال مسایل دینی، باید از روش های هنری و القای غیر مستقیم استفاده نمود. امروزه در کشورهای پیشرفته جهان، استفاده از این روش امری مرسوم و جاافتاده است. استعمارگران، برای رسیدن به اهداف شوم خود، کمتر مردم را به طور مستقیم به آن راه دعوت می کنند بلکه به طور غیر مستقیم آنها را با اهداف خویش همراه می سازند. با کمال تاسف دنیای کفر، در کفر خود جدی است و از تمامی امکانات مثل: فیلم، کارتون، تئاتر، نقاشی، گرافیک، مجسمه سازی، خط، مسابقه، معما و ... و در یک کلمه «هنر»، برای محکم کردن پایه های کفر خود استفاده می کند. اما در بین ما مسلمانان آنگونه که باید و شاید به این مسایل توجه نمی شود. تبلیغمان منحصر در سخنرانی شده است. در حالی که سخنرانی آن هم سخنرانی خوب و همراه با تمامی شرایط، یکی از وسایل است و چون روش القای مستقیم است اثرش به اندازه القای غیر مستقیم نیست.
امروزه کشورهای غربی و سردمداران فاسدشان با استفاده از وسایل هنری، فکر جوانان ما را ربوده و عده ای از آنان را شیفته مرام غلط خود کرده اند همانگونه که سامری دشمن موسی (ع) با زر و زیورها گوساله ای ساخت که صدایی شگفت داشت و آن را، خدای موسی معرفی کرد و بدین ترتیب پیروان موسی (ع) را به انحراف کشاند; «فاخرج لهم عجلا جسدا له خوار فقالوا هذا الهکم و اله موسی فنسی؛ پس براى آنان پيكر گوسالهاى كه صدايى داشت بيرون آورد و [او و پيروانش] گفتند اين خداى شما و خداى موسى است و [پيمان خدا را] فراموش كرد.» (طه/ 88) حضرت علی (ع) می فرماید: «ردوا الحجر من حیث جاء فان الشر لا یدفعه الا الشر؛ سنگ را از هر طرف به شما زدند به همانجا برگردانید که بدی را فقط مانند خودش دفع می کند.» یکی از وسایل هنری نمایش است که نمونه هایی از آن را در برخوردهای اولیای الهی می بینیم. حضرت علی (ع) برای یادآوری آتش جهنم به عقیل، میله ای را داغ می کند و به دست او نزدیک می کند. امام باقر (ع) برای نمایش وضوی پیامبر (ص) عملا وضو می گیرد. رسول خدا (ص) فرمود: «صلوا کما رائیتمونی اصلی؛ نماز بخوانید همانگونه که می بینید من نماز می خوانم.»
در زمان خود ما شبیه خوانی که نوعی نمایش است یکی از عوامل مهم بقای تاریخ عاشورا بوده است. خداوند متعال برای اینکه به قابیل بفهماند چگونه برادر مرده خود را به خاک بسپارد، از یک صحنه نمایش استفاده می فرماید که بازیگر آن کلاغی است و با چنگال خود، زمین را گود می کند. «فبعث الله غرابا یبحث فی الارض لیریه کیف یواری سوائه اخیه؛ پس خدا زاغى را برانگيخت كه زمين را مى كاويد تا به او نشان دهد چگونه جسد برادرش را پنهان كند.» (مائده/ 31) امام حسن و امام حسین (ع) برای اینکه پیرمردی را متوجه وضوی اشتباهیش کنند، از یک وضوی نمایشی استفاده می کنند. هر دو وضو می گیرند و پیرمرد را به قضاوت می خوانند تا به این وسیله، وضوی صحیح را ببیند و به اشتباه خود پی ببرد. روشن است که شنیدن یک مطلب اگر با دیدن همراه شود، یعنی سمعی بصری شود، اثر بیشتری خواهد داشت و نتیجه اش اطمینان قلبی به مطلب است.
به همین دلیل حضرت ابراهیم (ع) گفت: «بار الها به من نشان بده که چگونه مردگان را زنده می کنی که می خواهم با دیدن آن، دلم آرام گیرد.» «و اذ قال ابراهیم رب ارنی کیف تحیی الموتی قال او لم تؤمن قال بلی ولکن لیطمئن قلبی» (بقره/ 260) و باز به همین دلیل است که پیامبر خدا (ص) برای توضیح دادن راه حق و باطل از کشیدن یک خط مستقیم و چندین خط انحرافی بر روی زمین استفاده نمود. یا برای توجه دادن افراد، به یک مسئله مهم، صحنه ای را می ساخت. به طور مثال فرمود از صحرایی که در ظاهر چیزی نداشت، هیزم جمع کنند و پس از جمع شدن خار و خاشاک ها فرمود: «گناهان کوچک هم اینگونه جمع می شوند.» سلمان فارسی می گوید: «همراه با رسول خدا (ص) در سایه درختی نشسته بودیم که حضرت شاخه ای از آن درخت را تکان دادند به طوری که برگ هایش ریخت و بعد فرمود: "آیا نمی پرسید که چه کار کردم؟ مومن وقتی نماز می خواند، گناهانش همچون برگ های این درخت می ریزد."»
سماعه می گوید: «به امام صادق (ع) عرض کردم: "فدایت شوم. چه وقت، هنگام نماز است؟" حضرت به چپ و راست خود نگاه کرد، گویا چیزی می خواست، چوبی را برداشته و به ایشان دادم و آن بزرگوار چوب را به عنوان شاخص در زمین فرو برد و به وسیله آن و استفاده از سایه چوب وقت نماز را برایم توضیح داد.»
قصه گویی
روش هنری دیگر، استفاده از قصه است که قرآن به آن اهمیت داده و قصه های زیادی در آن وجود دارد. «و کلا نقص علیک من انباء الرسل ما نثبت به فوادک و جائک فی هذه الحق؛ اخبار رسولان را برای تو حکایت می کنیم تا قلب تو را به آن قوی و استوار گردانیم و حق برای تو روشن شود.» (هود/ 120) قصه های قرآن بهترین قصه هاست و تقریبا 268 قصه در آن وجود دارد; «نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا الیک هذا القرآن؛ ما بهترین حکایت ها را به وسیله وحی این قرآن به تو می گوییم.» (یوسف/ 3) قصه های قرآن ارزشمند است زیرا دروغ نیست، جاذبه دارد، تنوع دارد، و در لابلای آنها مطالب حقوقی، اجتماعی آمده است. مردم را به فکر کردن وا می دارد: «فاقصص القصص لعلهم یتفکرون» (اعراف/ 176) مایه عبرت خردمندان است: «لقد کان فی قصصهم عبره لاولی الالباب» (یوسف/ 111)
تداعی معانی
تداعی معانی در آموزش، نقش بسیار مهمی دارد. انسان از کودکی لغات و معانی را همراه با خاطراتی که با آنها همراه می شود یاد می گیرد و هر چه آن خاطره ها جالبتر باشند یاد آن واژه ها معانی در ذهن پایدارتر خواهد بود. بنابراین مبلغ باید از فرصت های مناسب برای تبلیغ استفاده کند و گفتن مسایل دینی و ارزشمند را با خاطرات خوش همراه سازد تا در ذهن مخاطب کاملا جا بگیرد. حتما تاکنون تجربه کرده اید که تاثیر سخن در هنگام هدیه دادن به کسی یا زمانی که به شاگردی نمره خوب می دهید، بیشتر است. از شخصی که شماره تلفن خانه او پنچ رقمی بود پرسیدند «شماره تلفن منزل شما چیست؟» گفت «عدد نمازهای شبانه روزی. 4-صبح 2 رکعت، ظهر 4 رکعت، عصر 4 رکعت، مغرب 3 رکعت و عشا 4رکعت» یعنی تلفن خانه ما می باشد. خداوند متعال با ابزار تنفر و بیزاری از مشرکان آنان را تحقیر نمود. «برائه من الله و رسوله الی الذین عاهدتم من المشرکین؛ خدا و رسولش از مشرکانی که با شما پیمان بسته و آن را شکستند بیزارند.» (توبه/ 1)
مشرکانی که قلب هاشان همچون سنگ است: «ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجاره او اشد قسوه» (بقره/ 74) پس از این معجزه بزرگ، باز چنان سخت دل شدید که دلهایتان همچون سنگ یا سخت تر از آن شد. هم آنان که از شنیدن، گفتن و دیدن حق کر و گنگ و کورند و تفکر نمی کنند: «صم بکم عمی فهم لایعقلون» (بقره/ 171) خداوند متعال برای تحقیر متکبران کافر از تعبیرات مختلفی استفاده می فرماید: گاهی با نام حیوانات آنها را تحقیر می کند: «فما لهم عن التذکره معرضین* کانهم حمر مستنفره* فرت من قسوره؛ چرا آنها از تذكر روى گردانند. گويى گورخرانى رميده اند كه از مقابل شيرى فرار كرده اند.» (مدثر/ 49- 51) پس چه شده است آنان را که از یاد آن روز سخت دوری می کنند. این کافران گویی خرانی هستند که از شیر درنده می گریزند: «اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون؛ گوشهايى دارند كه با آنها نمى شنوند آنان همانند چهارپايان بلكه گمراهترند [آرى] آنها همان غافل ماندگانند.» (اعراف/ 179) آن گمراهان همچون چهارپایانند بلکه بسی گمراهترند آنان همان غافلانند. و زمانی با گفتن این مطلب که خدا هیچگونه نیازی به پیروی آنها از خود ندارد و موجودات بسیاری به عبادتش مشغولند آنها را کوچک می شمرد: «فان استکبروا فالذین عند ربک یسبحون له باللیل و النهار و هم لا یسائمون؛ اگر کافران به عبادت خدا تکبر ورزند (هیچ اهمیتی ندارد چرا که) فرشتگان شب و روز و بدون هیچ خستگی به تسبیح و طاعت حضرت حق مشغولند.» (فصلت/ 38)
خداوند زمانی در مقابل کافران که به دارایی خود می نازند ثروت و قدرت بی حد و حصر خود را به رخ آنان می کشد تا به ضعف بیش از حد خود توجه کنند و تحقیر شوند: «هم الذین یقولون لا تنفقوا علی من عند رسول الله حتی ینفضوا و لله خزائن السموات و الارض و لکن المنافقین لا یفقهون؛ اینها همان مردم بدخواهند که می گویند به اصحاب رسول خدا انفاق مال نکنید تا مردم از گردش پراکنده شوند در حالی که گنج های زمین و آسمان ها از آن خداست اما منافقان آن را نمی فهمند.» (منافقون/ 7)
تأکید بر عزت خدا، رسول و مومنان در واقع تحقیر کافران است. «و لله العزه و لرسوله و للمؤمنین ولکن المنافقین لا یعلمون؛ عزت از آن خدا و از آن پيامبر او و از آن مؤمنان است ليكن اين دورويان نمى دانند.» (منافقون/ 8)
خدای بزرگ در آیاتی از قرآن از رسول گرامیش (ص) می خواهد که با بی اعتنایی به کافران آنها را کوچک و پست شمرد. «فان تولوا فقل حسبی الله؛ پس ای رسول! هرگاه مردم مقام تو را نشناخته و از تو رو گردانیدند بگو خدا برای من کافی است (و به آنان بی اعتنایی کن).» (توبه/ 129) «و ذر الذین اتخذوا دینهم لعبا و لهوا و غرتهم الحیوه الدنیا؛ ای رسول! آنان که دین خود را بازیچه و هوسرانی گرفتند و زندگی دنیا فریبشان داد به خود واگذار.» (انعام/ 70) البته باید توجه داشت که کافران نیز در راه تحقیر مومنان تلاش می کنند که باید در مقابل این تحقیرها ایستادگی نمود. به طور مثال سران کافر قوم نوح، به او گفتند که تو نیز همانند ما بشری هستی و کسانی که اطراف تو را گرفته اند مشتی افراد پست و بی ارزشند. «فقال الملا الذین کفروا من قومه ما نریک الا بشرا مثلنا و ما نریک اتبعک الا الذین هم اراذلنا بادی الرای» (هود/ 27) و در جایی دیگر به مردم می گفتند که این شخصی (نوح) بشری مانند شما بیش نیست، از همان چیزی می خورد و می آشامد که شما می خورید و می آشامید: «ما هذا الا بشر مثلکم یاکل مما تاکلون منه و یشرب مما تشربون» (مومنون/ 33) و زمانی او را در حال کشتی سازی در بیابان، مسخره می کردند که حضرت می فرمود: به زودی ما نیز شما را مسخره خواهیم کرد، همانگونه که شما مسخره می کنید: «کلما مر علیه ملا من قومه سخروا منه قال ان تسخروا منا فانا نسخر منکم کما تسخرون» (هود/ 38)
تعادل میان دنیا و آخرت
انسان موجودی مادی است و دارای غرایزی که برای پاسخگویی به آن غریزه ها احتیاج به استفاده از امکانات مادی و رفاهی دارد. دعوت صرف به معنویات و سرکوب خواسته های طبیعی انسان، مطلوب دین مقدس اسلام نیست. آیاتی از قرآن کریم را می بینیم که مردم را ترغیب می کنند، تا از نعمت های پاکیزه دنیا استفاده کنند. ولی عمل صالح را از یاد نبرند: «کلوا من الطیبات و اعملوا صالحا» (مومنون/ 51) تقوای الهی پیشه کنند: «فکلوا مما غنمتم حلالا طیبا و اتقوا الله؛ پس آنچه را که از حلال پاکیزه غنیمت گرفته اید بخورید و تقوای الهی داشته باشید.» (انفال/ 69) در عین استفاده از دنیا شکرگزار باشند: «کلوا من رزق ربکم و اشکروا له» (سباء/ 15) و از شیطان پیروی نکنند: «کلوا مما رزقکم الله و لا تتبعوا خطوات الشیطان» (انعام/ 142) و در استفاده از نعمت ها به یاد محرومان هم باشند: «کلوا من ثمره اذا اثمر و اتوا حقه یوم حصاده؛ هنگامی که درخت میوه داد از آن بخورید و روز جمع آوری، حق فقیران (زکات) را بدهید.» (انعام/ 141)
همانگونه که قرآن، همراه با مسایل دنیایی به مسایل معنوی و اخروی نیز توجه می کند، باید برای مردم روشن شود که دنیا هدف نیست بلکه وسیله ای برای نزدیکی به خداوند متعال است و سرانجام نیک و زندگی عالیتر نزد خداست; «زین للناس حب الشهوات من النساء و البنین و القناطیر المقنطره من الذهب و الفضه و الخیل المسومه و الانعام و الحرث ذلک متاع الحیوه الدنیا و الله عنده حسن الماب؛ محبت امور مادی، از زنان و فرزندان و دارایی های فروان از طلا و نقره و اسب های ممتاز و چهارپایان و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است (تا در پرتو آن آزمایش و تربیت شوند ولی اینها در صورتی که هدف نهایی آدمی را تشکیل دهند) سرمایه زندگی پست مادی هستند و سرانجام نیک (و زندگی عالیتر) نزد خداست. مردم باید بدانند که از دنیان صیبی دارند ولی از آن برای آخرت استفاده کنند.» (آل عمران/ 14)
«و ابتغ فیما اتاک الله الدار الاخره و لا تنس نصیبک من الدنیا؛ در آنچه خداوند به تو داده است خانه آخرت را طلب کن و بهره ات را هم از (لذت ها و نعمت های حلال) دنیا فراموش مکن.» (قصص/ 77) در دعوت به سوی خدا باید به مشکلات مادی مردم توجه نمود همانگونه که رسول گرامی اسلام (ص) به این مسایل توجه می فرمود و در این راه تلاش می کرد. حضرت علی (ع) درباره کوشش های رسول خدا (ص) در این موارد می فرماید: «شما آب آلوده می خوردید که رسول اکرم (ص) مسئله آب آشامیدنی شما را حل کرد.» «تشربون الکدر» خود آن بزرگوار در توسعه کشاورزی و احداث چاه آب برای رفع مشکلات مردم، سعی و تلاش فراوان نمود.
در قرآن آیه ای داریم که می فرماید: «فاذا طعمتم فانتشروا و لا مستانسین لحدیث؛ هرگاه غذا خوردید از خانه رسول خدا (ص) خارج شوید و مشغول گفتگو نشوید.» (احزاب/ 53) از این آیه معلوم می شود که پیامبر گرامی (ص) به مردم طعام می دادند و این عمل نیز نوعی توجه به مسایل مادی است و نکته جالبتری که از آیه استفاده می شود این است که طعام دادن، شیوه و سیره همیشگی حضرت بوده است وگرنه برای یکبار طعام دادن آیه خارج شدن مهمانان از منزل رسول خدا (ص) نازل نمی شد. آن بزرگوار در ابتدای رسالت به پیروی از آیه شریف «و انذر عشیرتک الاقربین؛ خویشان نزدیکت را انذار کن.» (شعراء/ 214) غذایی آماده نمود و همراه با طعام دادن، خویشان خود را برای رساندن پیام خدا، دعوت کرد.
توجه به نیازهای مادی مردم، تنها شیوه رسول خدا (ص) نبوده است ; از آیه «و اذا استسقی موسی لقومه؛ و هنگامی که موسی برای قومش طلب آب کرد.» (بقره/ 60) استفاده می شود که انبیای دیگر نیز به مشکلات مادی مردم رسیدگی می کرده اند. خداوند متعال در آیه ای دیگر به موسی و هارون (ع) دستور می دهد که مشکل مسکن مردم را حل کنند: «و اوحینا الی موسی و اخیه ان تبوئا لقومکما بمصر بیوتا؛ به موسى و برادرش وحى كرديم كه شما دو تن براى قوم خود در مصر خانه هايى ترتيب دهيد.» (یونس/ 87) مبلغ باید در این مسئله نیز به انبیای بزرگ و امامان معصوم اقتدا کند و در این مسیر تلاش کند.
مسروق می گوید: «در روز عرفه به خیمه امام حسن (ع) رفتم و دیدم مردم خدمت حضرت می رسند. سفره های غذا موجود و در آنها غذا قرار دارد و مردم از آنها می خورند و با خود می برند. آیا تا کنون به نقض تبلیغی سفره دادن برای امام حسین (ع) فکر کرده اید؟» به مرحوم شیخ عبدالکریم حائری یزدی موسس حوزه علمیه قم گفتند: «رضاخان ملعون جلو منبر روضه خوانی و گریه کردن را گرفته است، چه کنیم؟» ایشان فرمود: «جلوی سفره دادن برای امام حسین (ع) را که نگرفته اند. در روزهای عزاداری به نام امام حسین (ع)، به مردم غذا بدهید.»
شیوه مقایسه کردن
یکی از روش های مفید در تبلیغ روش مقایسه کردن بین حق و باطل است که قرآن نیز در مواردی از این شیوه استفاده نموده است. مقایسه بین قدرت خدای یگانه و بت های ناتوان در آفریدن و زنده کردن مردگان پس از مرگ: «قل هل من شرکائکم من یبداء الخلق ثم یعیده قل الله یبداء الخلق ثم یعیده؛ ای رسول بگو که آیا هیچ یک از بتان و خدایان باطل شما توانایی دارد که خلق را بیافریند، آنگاه همه را به سوی خود برگرداند؟ بگو تنها خداست که خلق را می آفریند و سپس او را (به سوی خود) باز می گرداند.» (یونس/ 34) مقایسه بین یگانگی خدا و تعدد خدایان دروغین: «ئارباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار؛ آیا خدایان پراکنده بی حقیقت بهتر (و در نظام آفرینش موثرترند) یا خدای یکتای قاهر؟» (یوسف/ 39)
مقایسه بین هدایت خدای متعال به حق و گمراه کنندگی غیر خدا: «قل هل من شرکائکم من یهدی الی الحق قل الله یهدی للحق افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی؛ ای رسول بگو آیا هیچ یک از شریکان شما مشرکان می تواند کسی را به راه راست هدایت کند؟ بگو تنها خداست که خلق را به راه راست هدایت می کند آیا کسی که خلق را به راه راست هدایت می کند برای پیروی سزاوارتر است یا کسی که هدایت نمی کند، مگر اینکه خودش هدایت شده باشد.» (یونس/ 35) مقایسه بین مالی که به عنوان ربا و مالی که به عنوان زکات داده می شود: «و ما اتیتم من ربا لیربوا فی اموال الناس فلا یربوا عندالله و ما اتیتم من زکوه تریدون وجه الله فاولئک هم المضعفون؛ و آن سودی که شما به عنوان ربا (یا هدیه) دادید تا بر اموال مردم رباخوار بیفزاید نزد خداوند هرگز زیاد نمی شود و آن زکاتی که (بدون ریا) از روی شوق و اخلاص به فقیران دادید ثوابش چندین برابر می شود. و همین زکات دهندگان هستند که بر دارایی خود می افزایند.» (روم/ 39)
مقایسه بین تاریکی ها و نور و مقام کافر و مومن: «و مایستوی الاعمی و البصیر* و لا الظلمات و لا النور* و لا الظل و لا الحرور؛ و هرگز (کافر تاریک دل) کور و (مومن روشن روان) بینا یکسان نیستند و هیچ ظلمتی با نور مساوی نخواهد بود و هرگز آفتاب و سایه هم رتبه نباشند.» (فاطر/ 19- 21)
آری زندگانی با علم و ایمان هرگز با مردگان جهل و عصیان برابر نیستند: «و مایستوی الاحیاء و لا الاموات» (فاطر/ 22) مبلغ با مقایسه بین امتیازات پیروی از خدا و بدبختی های ناشی از گمراهی می تواند مردم را به راه راست هدایت کند.
شیوه فرض مخالف
انسان وقتی ارزش نعمت را می داند که از او گرفته شود. مثلا اگر چند روز به خاطر یک ضربه، انگشت شصت ما از کار بیفتد متوجه خواهیم شد که در بسیاری از کارها فلج هستیم در نوشتن و حتی در بستن دگمه یقه. اگر چند لحظه، چشم خود را ببندیم، خواهیم فهمید که چشم چه نعمت بزرگی است. به هر حال خداوند متعال برای اینکه مردم را از خواب غفلت بیرون آورد و آنان را به سوی خودش متوجه سازد از شیوه خاصی استفاده کرده و آن فرض مخالف یا باز پس گرفتن نعمت ها است و می گوید اگر آب ها تلخ باشد چه می کنی؟ اگر درختان سبز نشوند چه می کنی؟ آیات زیادی است که با این شیوه انسان را به هوش می آورد.
خداوند درباره کفار می فرماید: گمان نکنند زندگانی آنان جاودان است بلکه اگر، بخواهیم زمین، آنان را فرو برد یا قطعه ای از آسمان بر آنان فرو باریم: «ان نشا نخسف بهم الارض او نسقط علیهم کسفا من السماء» (سباء/ 9) یا اینکه صورت آنان را مسخ کنیم تا به شکل سگان و بوزینه ها در آیند: «و لو نشاء لمسخناهم علی مکانتهم» (یس/ 67) و خلقی جدید را به جای آنها بیاوریم که اهل کفر و ظلم نباشند: «ان یشا یذهبکم و یات بخلق جدید» (ابراهیم/ 19) منظور از فرض مخالف، تنها فرض انسان های جدید نیست بلکه فرض از بین رفتن نعمت ها و جایگزینی چیزهای بد به جای آنها نیز هست. خداوند متعال در مورد نعمت آب می فرماید: «و لو نشاء جعلناه اجاجا فلولا تشکرون؛ و اگر می خواستیم (به جای آنکه آب را خوش و گوارا گردانیم) آن را تلخ (و شور) قرار می دادیم پس چرا شکر نمی کنید؟» (واقعه/ 70) «و لو نشاء لجعلناه حطاما فظلتم تفکهون؛ و اگر بخواهیم (کشت و زرع شما را) خشک و تباه می سازیم تا با حسرت به سخنان بیهوده بپردازید.» (واقعه/ 65)
آماده سازی و ایجاد زمینه
از آنجا که دین مقدس اسلام مخالفتی با امور فطری و غریزی انسان ندارد، در دستوراتش نیازهای غریزی انسان را در نظر می گیرد و هیچگاه او را بر کاری که از عهده اش خارج است وادار نمی کند. به عنوان نمونه آنجا که می خواهد آدم و حوا (ع) را از نزدیک شدن به درختی در بهشت باز دارد، ابتدا اجازه می دهد، از هر چه می خواهند بخورند و سپس آنها را از خوردن گیاهی خاص منع می کند. و این شیوه آماده سازی و ایجاد زمینه است; «و یا ادم اسکن انت و زوجک الجنه فکلا من حیث شئتما و لا تقربا هذه الشجره؛ ای آدم تو و همسرت در بهشت جای گیرید و هر چه می خواهید بخورید ولی نزدیک این درخت نشوید.» (اعراف/ 19)
دستور زکات زمانی از سوی مردم پذیرفته می شود که مالی نیز برای خودشان بماند به همین دلیل خداوند اجازه می دهد که صاحبان باغ ابتدا خود از میوه های درختان بخورند و در وقت مناسب حق فقیران را بدهند که اگر امکان استفاده از حلال نباشد دوری نمودن از حرام و عمل به دستورات خداوند بزرگ، مشکل است; «کلوا من ثمره اذا اثمر و اتوا حقه یوم حصاده؛ هنگامی که درخت، میوه داد از آن بخورید و روز جمع آوری میوه ها حق فقیران (زکات) را بدهید.» (انعام/ 141)
در وجود انسان غریزه هایی نهفته است که پاسخگویی به آنها نیاز به استفاده از دنیا و نعمت های مادی دارد، اینچنین است که خداوند نصیبی را از دنیا برایش قرار داده است. و تنها کسب معنویات و انجام اعمال اخروی را از او نخواسته است; «و ابتغ فیما اتیک الله الدار الاخره و لا تنس نصیبک من الدنیا؛ در آنچه که خداوند به تو داده است، خانه آخرت را طلب کن و بهره ات را هم از (لذت ها و نعمت های حلال) دنیا فراموش مکن.» (قصص/ 77) از آنجا که خداوند می داند انسان نیاز به خواب و استراحت دارد از او نمی خواهد که بیشتر شب را به خواندن قرآن بگذارند; «علم ان لم تحصوه فتاب علیکم فاقرا ما تیسر من القرآن؛ خدا می داند که شما هرگز بیشتر ساعات شب را به عبادت نخواهید گذراند بنابراین از شما در گذشت. پس هر مقدار از شب را که میسر است قرآن بخوانید.» (مزمل/ 20)
آری خداوند متعال در دستوراتی که می دهد ابتدا زمینه را برای پذیرش آنها ایجاد می کند و از رسول گرامیش (ص) نیز می خواهد که برای تمایل کافران و مشرکان به دین اسلام زمینه را فراهم سازد تا امکان شنیدن کلام خدا را داشته باشند; «و ان احد من المشرکین استجارک فاجره حتی یسمع کلام الله؛ و اگر یکی از مشرکان به تو (ای رسول ما) پناه آورد (که از دین آگاه شود) به او پناه ده تا کلام خدا را بشنود.» (توبه/ 6) برای همین یکی از مصارف زکات، «المؤلفه قلوبهم» است. یعنی برای جلب محبت کفار و برای تمایل به دین اسلام، از زکات مصرف می شود. مبلغ باید وضعیت مخاطبان خود را در نظر بگیرد که معنایش در نظر گرفتن آمادگی فرد و جامعه است. و آمادگی ها معمولا متفاوت است گاهی زمینه تبلیغ تهاجمی فراهم است که رسول خدا (ص) حاکمان کشورها و غیر مسلمانان را به اسلام دعوت می کردند. و گاهی باید به تبلیغ تدافعی روی آورد، مانند پاسخ به سوالات. وضع دستورات و قوانین مشکل و مخالف طبع انسان آمادگی می خواهد.
به همین دلیل است که فرمان جهاد برای مسلمانان، پس از گذشت پانزده سال از بعثت رسول اکرم (ص) صادر می شود. شخصی از امام رضا (ع) سوالی کرد. امام مدتی سر مبارکشان را پایین انداخته و بعد جواب دادند. آن شخص پرسید: «آیا جوابش را در ذهن نداشتید و برای پاسخ من فکر می کردید!؟» امام (ع) فرمودند: «نه، این کار برای این است که جواب حکیمانه را ساده و سریع به تو ندهم بلکه مدتی طول دادم تا برای کلام حکیمانه خود احترامی قایل شده باشم و همچنین با تشنه تر کردن تو زمینه سازی کرده باشم.»
آیا می دانید که چرا وقتی دو رفیق حضرت یوسف (ع) در زندان خوابشان را برای وی نقل کردند، یوسف (ع) بلافاصله خواب آنان را تعبیر نکرد؟ و فرمود: «قال لا یاتیکم طعام ترزقانه الا نبائتکما بتاویله قبل ان یاتیکما؛ یوسف گفت پیش از آنکه جیره غذایی شما برسد، شما را از تعبیر خوابتان آگاه خواهیم ساخت.» (یوسف/ 37) علت این برخورد چیزی نبود به جز ایجاد آمادگی. زیرا می خواست به آنان اطمینان دهد که وقت غذا خوردن آنها را نخواهد گرفت و قبل از رسیدن غذا خوابشان را تعبیر خواهد کرد تا خیالشان راحت شود و با آمادگی بیشتر به سخنان وی گوش دهند. خداوند متعال یکباره خوردن شراب را حرام نفرمود. بلکه این کار، مرحله به مرحله با ایجاد زمینه و آمادگی اجتماعی صورت گرفت، به این ترتیب که اول آن را یک نوشیدنی غیر نیکو معرفی می کند و از مسلمانان می خواهد که از درختان خرما و انگور رزق حلال نیکو به دست آورند; «و من ثمرات النخیل و الاعناب تتخذون منه سکرا و رزقا حسنا ان فی ذلک لایه لقوم یعقلون؛ و برای شما مومنان در میوه های درخت خرما و انگور که از آن مایع مست کننده و رزق نیکو به دست می آورید (نیز) نشانه قدرت حق، برای خردمندان آشکار است.» (نحل/ 67)
بدین وسیله به ما می فهماند که مایه مستی، رزق نیکو نیست. و در مرحله بعد که زمینه، تا حدودی فراهم شده است از آنان می خواهد که در حال مستی نزدیک نماز نشوند: «یا ایها الذین امنوا لا تقربوا الصلاه و انتم سکاری حتی تعلموا ما تقولون؛ ای کسانی که ایمان آورده اید در حال مستی، نزدیک نماز نشوید تا بدانید چه می گویید.» (نساء/ 43) پس از این مرحله، فایده های آن را با ضررهایش مقایسه نموده و بیان شده، که زیان های آن بیشتر است: «یسائلونک عن الخمر والمیسر قل فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعهما؛ درباره شراب و قمار از تو سوال می کنند، بگو: در آنها گناه بزرگی است و منافعی (از نظر مادی) برای مردم در بردارند (ولی) گناه آنها از نفعشان بیشتر است.» (بقره/ 219)
در مرحله آخر که زمینه به طور کامل آماده شد از خوردن آن قاطعانه و با روشنی تمام نهی فرموده است: «یا ایها الذین امنوا انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلکم تفلحون؛ ای کسانی که ایمان آورده اید شراب و قمار و بت ها و ازلام (که یک نوع بخت آزمایی بوده) پلید و از عمل شیطانند. از آنها دوری کنید تا رستگار شوید.» (مائده/ 90)
معرفی الگوهای خوب و بد
مردم برای حرکت در راه خدا و عمل به دستورات او نیاز به الگو دارند که معرفی الگو بعنوان یک شیوه تبلیغ، می تواند مورد استفاده مبلغ قرار گیرد. بهترین الگو، برای عمل به این شیوه، خود قرآن است که در بعضی از آیات به معرفی اسوه و نمونه می پردازد. و بهترین اسوه ای که برای مسلمانان معرفی می کند رسول خدا (ص) است آنجا که می فرماید: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر؛ برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آنها که امید به رحمت خدا و روز قیامت دارند.» (احزاب/ 21)
معرفی الگو در قرآن کریم منحصر به رسول اکرم (ص) نیست بلکه خدای بزرگ پیامبران و اولیای قبل از رسول خدا (ص) را نیز به عنوان الگوی خوب معرفی می کند; «قد کانت لکم اسوه حسنه فی ابراهیم و الذین معه؛ برای شما مومنان، ابراهیم و یارانش الگوی خوبی هستند.» (ممتحنه/ 4) حتی کسانی که عمری در محیط فساد بوده و در مقابل فساد ایستادگی کرده اند و تسلیم نشده اند، به عنوان الگو به دیگران معرفی می شوند مانند همسر فرعون; «ضرب الله مثلا للذین امنوا امرائت فرعون» (تحریم/ 11)
قرآن افرادی را به عنوان اسوه و الگو مطرح می کند. در عفت و پاکدامنی حضرت یوسف (ع) را. در صبر حضرت ایوب (ع) را. و به عنوان کسانی که دنیا آنان را غافل نکرد حضرت سلیمان و یوسف (ع) را. و در شهامت حضرت داود (ع) را و در ایثار علی بن ابی طالب (ع) را، که در شب هجرت در بستر رسول خدا (ص) خوابید. معرفی الگو در قرآن، اختصاصی به نمونه های خوب ندارد. بلکه افراد بدعاقبت را نیز معرفی می کند تا عبرتی برای مردم باشند. به طور مثال، اشاره به زن لوط و زن نوح می کند که در خانه پیامبر خدا زندگی می کردند، اما راه فسق و فجور و خیانت را پیش گرفتند: «ضرب الله مثلا للذین کفروا امرات نوح و امرات لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما؛ خداوند برای کسانی که کفر ورزیدند، زن لوط و زن نوح را مثال آورده که تحت فرمان دو بنده صالح ما بودند ولی به آنها خیانت کردند.» (تحریم/ 10) و گاهی نمونه ها، کسانی هستند که مرتکب اشتباهی شده و بعد توبه کرده اند، مانند حضرت یونس (ع) که خداوند متعال درباره او می فرماید: «فاصبر لحکم ربک و لا تکن کصاحب الحوت؛ ای رسول بر حکم پروردگارت صبر کن و همچون حضرت یونس مباش (که بر قوم خود غضب کرد).» (قلم/ 48)
تداوم و تکرار
برای افرادی که از نظر روحی پذیرای حق هستند، گاهی یکبار ارائه آن کافی است مانند جادوگران فرعون. ولی غالبا انذار باید به طور مکرر و متنوع صورت پذیرد تا در عمق جان مخاطب نفوذ کند همانگونه که آیات قرآن نازل شده است; «و لقد وصلنا لهم القول لعلهم یتذکرون؛ و ما (برای هدایت مردم) سخن الهی را پیوسته آوردیم که یادآور حقایق آن شوند.» (قصص/ 51)
مبلغ باید از تکرار کلمات، جملات و به طور کلی مطالب پرهیز کند به جز مواردی که تکرار در آنها موضوعیت دارد همچون مسایل اخلاقی که همیشه باید تذکر داده شود. گرچه مردم مطالب اخلاقی را بارها و بارها شنیده باشند. مسایل مورد ابتلای مردم و عبرت انگیز باید زیاد تکرار شود همانگونه که قرآن آنها را زیاد تکرار می کند. به طور مثال داستان حضرت موسی (ع) و سرگذشت قومش بیشترین تکرار را از بین قصه های قرآن به خود اختصاص داده است و بیش از 900 آیه، مربوط به حضرت موسی (ع) و امتش می باشد. آگاهی خداوند از اعمال و نیات ما، حدود صد بار با عناوین مختلف تکرار شده است که به نمونه هایی از آنها اشاره می کنیم: «و ما الله بغافل عما تعملون؛ خداوند از اعمال شما غافل نیست.» (بقره/ 74) «و الله بما تعملون بصیر؛ خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است.» (حدید/ 4) «و الله بما تعملون خبیر؛ خداوند به آنچه که انجام می دهید داناست.» (مجادله/ 11)
«ان ربک لبالمرصاد؛ ای پیامبر خدایت در کمین ستمکاران است.» (فجر/ 14) «یعلم مابین ایدیهم و ماخلفهم؛ او بر آینده و گذشته مردم آگاه است.» (طه/ 110) «یعلم ما تسرون و ما تعلنون؛ خداوند آنچه را پنهان می دارید و آنچه را آشکار می کنید می داند.» (تغابن/ 4) بنابراین هر تکراری ناپسند نیست بلکه تکرار مفید مطلوب است; «الله نزل احسن الحدیث کتابا متشابها مثانی تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم؛ خداوند بهترین سخن را نازل کرده، کتابی که آیاتش (از نظر لطف و زیبایی و عمق) همانند یکدیگر است. آیاتی تکراری دارد (تکراری شوق انگیز) که از شنیدن آیاتش بر اندام کسانی که از پروردگارشان خاشعند لرزه می افتد.» (زمر/ 23)
در قرآن کریم آیات متعددی تکرار شده است. آیه: «فبای الاء ربکما تکذبان» 31 بار در سوره الرحمن. آیه: «ویل یومئذ للمکذبین» 11 بار در سوره مرسلات. آیه: «فاتقوا الله و اطیعون» 7 بار و آیه: «و ما ائسائلکم علیه من اجر ان اجری الا علی رب العالمین» 5 بار در سوره شعرا، تکرار شده است. این تکرارها به خاطر نفوذ مطلب در عمق جان است مانند تکرار سفارش به تقوا توسط خطیب نماز جمعه. همچنین در قرآن کریم گاهی یک مطلب با بیان های مختلف و متنوع آمده است که تکرار آن مفید است: «و لقد صرفنا فی هذا القرآن لیذکروا؛ و ما در این قرآن (حقایق را) به انواع سخنان فصیح و بلیغ بیان کردیم تا خلق متذکر شوند.» (اسراء/ 41) سخن خدا و دستورات او بطور مکرر و پیوسته باید به بندگان رسانده شود به همین دلیل است که رسولان زیادی از سوی خداوند بزرگ به همین منظور فرستاده شده اند; «ثم ارسلنا رسلنا تترا؛ سپس پیامبرانی پی در پی بر خلق فرستادیم.» (مومنون/ 44) «اذ ارسلنا الیهم اثنین فکذبوهما فعززنا بثالث؛ هنگامی که دو تن از رسولان را فرستادیم و چون تکذیب کردند رسول سومی را به یاریشان فرستادیم.» (یس/ 14)
دعوت به مشترکات
کاملا روشن است که ادیان الهی مشترکات فراوانی با هم دارند. یکی از روش های موثر در جذب پیروان دین های دیگر به دین مقدس اسلام، بیان مشترکات است، که این عمل فاصله ها را کمتر می کند و حالت عناد و دشمنی اهل کتاب را از بین می برد. خداوند روی نکات مشترک بین مومنان و اهل کتاب تاکید می کند; «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله؛ بگو ای اهل کتاب بیایید به سوی کلمه ای که بین ما و شما یکسان است، که جز خدای یکتا را نپرستیم.» (آل عمران/ 64) تاکید بر بندگی خدای یکتا: «الهنا و الهکم واحد؛ خدای ما و خدای شما یکی است.» (عنکبوت/ 46) تاکید بر آسمانی بودن کتاب: «امنا بالذی انزل الینا و الیکم؛ ما به کتاب خود قرآن و کتاب آسمانی شما ایمان داریم.» (عنکبوت/ 46)
کتاب های آسمانی در مسایل زیادی با هم مشترک هستند. به طور مثال در هدایت: «انا انزلنا التوریه فیها هدی و نور؛ ما تورات را که در آن روشنی و هدایت است فرستادیم.» (مائده/ 44) در رهبری و رحمت: «من قبله کتاب موسی اماما و رحمه؛ و پیش از قرآن کتاب موسی که امام و رحمت بود نازل گردید.» (احقاف/ 12) در وعده بهشت به رزمندگان و شهیدان راه خدا: «وعدا علیه حقا فی التوریه و الانجیل و القرآن؛ (وعده بهشت برای شهیدان) وعده حقی است که در سه کتاب آسمانی، تورات و انجیل و قرآن در آن یاد شده است.» (توبه/ 111) به همین دلیل است که قرآن کتاب های آسمانی را تصدیق می کند: «و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب؛ و ما این کتاب (قرآن عظیم) را به حق بر تو فرستادیم که همه کتاب های پیشین را تصدیق می کند.» (مائده/ 48) و دلیل این تصدیق آن است که از سوی خدا هستند و بر رسالت رسول خدا (ص) در آنها تاکید شده است; «الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوریه و الانجیل یامرهم بالمعروف و ینهیهم عن المنکر؛ کسانی که از رسول پیامبر امی که (نامش) در تورات و انجیل نوشته شده است پیروی می کنند آن رسول ایشان را به نیکی فرمان می دهد و از زشتی باز می دارد.» (اعراف/ 157)
مبلغ باید اهل کتاب را به مشترکات دعوت کند و بگوید: ای اهل کتاب! رسول ما حضرت محمد مصطفی (ص) آمد تا حقایق و دستورات زیادی از تورات و انجیل را که شما پنهان می کنید برایتان بیان کند; «یا اهل الکتاب قد جائکم رسولنا یبین لکم کثیرا مما کنتم تخفون» (مائده/ 15) و افرادی که حق را می پوشانند و مشترکات را مخفی می کنند افشا کند; «یا اهل الکتاب لم تکفرون بایات الله و انتم تشهدون؛ ای اهل کتاب (حالا که رسول ما کتاب شما را تایید می کند) چرا به آیات خدا کفر می ورزید در حالی که به درستی آن شهادت می دهید.» (آل عمران/ 70) «یا اهل الکتاب لا تغلوا فی دینکم و لا تقولوا علی الله الا الحق انما المسیح عیسی بن مریم رسول الله؛ پس در دینتان زیاده گویی نکنید و درباره خدا به جز سخن حق مگویید همانا مسیح عیسی بن مریم رسول خداست.» (نساء/ 171)
آگاه باشید افرادی که کاسه داغتر از آش هستند، برای دامن زدن به اختلافات، چیزهای ساختگی در دینتان ایجاد می کنند; «و لو آمن اهل الکتاب لکان خیرا لهم؛ ای اهل کتاب به دین حق ایمان بیاورید که برایتان بهتر است.» (آل عمران/ 110) البته باید توجه داشت که بیان مشترکات اختصاص به مشترکات اسلام و اهل کتاب ندارد بلکه بیان مشترکات شیعه و سنی، دو جناح سیاسی مسلمان، دو نژاد مسلمان مثل کرد و ترک و... قدم موثری در ایجاد اتحاد و یگانگی است.
القاء غیر مستقیم
شیوه القای غیر مستقیم که قبلا در بحث استفاده از هنر مطرح شد منحصر در نمایش، مسابقه، معما و... نیست بلکه در سخن نیز می توان از آن استفاده کرد به این صورت که مطالب، مستقیما گفته نشود و دستورات الهی را در قالب داستان و مثال مطرح نمود. یا گروهی را مورد خطاب قرار داد تا گروه دیگر بشنوند یعنی به در بگو تا دیوار بشنود که بنا به فرموده امام صادق (ع) قرآن به همین صورت نازل شده است و خطاب های قرآن گرچه به پیامبر است اما به مومنان است. «نزل القرآن بایاک اعنی و اسمعی یا جاره؛ قرآن مانند این ضرب المثل عربی نازل شده که می گویند: به تو می گویم ولی ای همسایه تو گوش کن.» (اصول کافی ج 4 ص 439)
امام صادق (ع) در روایت دیگری می فرماید هر جا که خداوند عز و جل پیامبرش (ص) را سرزنش کرده مقصودش دیگران است مانند آیه 74 سوره اسراء که می فرماید: «اگر ما تو را ثابت قدم نمی کردیم نزدیک بود که به سوی آنان «کافران» متمایل شوی.» در جای دیگر خداوند حضرت عیسی (ع) را خطاب می کند که «ای عیسی آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را، دو خدای دیگر به جز خدای عالم اختیار کنید؟» «و اذ قال الله یا عیسی ابن مریم ئانت قلت للناس اتخذونی و امی الهین من دون الله» (مائده/ 116)
خداوند با این خطاب به طور غیر مستقیم می خواهد به پیروان حضرت عیسی (ع) بفهماند که اعتقادشان بر خدا بودن عیسی (ع) و مادرش شرک است. مبلغ در استفاده از تعبیرات باید دقت فراوانی داشته باشد و برای بیان مسایل و مطالبی که به نحوی «مستقیم یا غیر مستقیم» مربوط به امور جنسی می شود از تعبیرات کنایه ای استفاده کند تا ذهن مخاطبان خصوصا جوانان را معطوف این مسایل نکند. و این درسی است که قرآن کریم به ما می دهد. به طور مثال آن جایی که می خواهد از عمل زناشویی سخن گوید از لفظ «لامستم؛ لمس کردید.» استفاده می کند; «او لامستم النساء فلم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا طیبا؛ یا اگر با زنان مباشرت کردید و آب نیافتید، در این صورت بر خاک پاک و پاکیزه تیمم کنید.» (مائده/ 6) و یا در جای دیگر از لفظ «الرفث» یعنی سخن عاشقانه استفاده می فرماید که کنایه از عمل زناشویی است; «احل لکم لیله الصیام الرفث الی نسائکم؛ در شب روزه، گفتن سخن عاشقانه به زنانتان (آمیزش جنسی) حلال است.» (بقره/ 187)
القاء تدریجی
آیات قرآن که بهترین پیام های تبلیغی است در زمان های مختلف و به تدریج بر رسول خدا (ص) نازل شده است که به این صورت مطالب به خوبی در ذهن و قلب جای می گیرد. مثل کسی که یک کتاب علمی را یک شبه بخواند و کسی که همان را پیش استاد کم کم درس بگیرد، اولی فراموش می کند ولی دومی در عمق جانش جای می گیرد; «و قال الذین کفروا لولا نزل علیه القرآن جمله واحده کذلک لنثبت به فؤادک و رتلناه ترتیلا؛ و کسانی که کفر ورزیدند گفتند: چرا این قرآن یکجا بر رسول نازل نشد؟ به خاطر اینکه دل تو را به آن آرام کنیم و آیات خود را بر تو به طور مرتب به ترتیبی روشن فرستادیم.» (فرقان/ 32)
خداوند قرآن را در زمان های مختلف فرستاده است و از رسول گرامیش نیز می خواهد که آیاتش را به تدریج بر مردم قرائت کند; «و قرانا فرقناه لتقراه علی الناس علی مکث؛ و قرآن را جزء جزء بر تو فرستادیم که به تدریج بر امت قرائت کنی.» (اسراء/ 106) یک علت اساسی برای تقسیم مطالب بر زمان همان ایجاد زمینه و آمادگی است که در شیوه آماده سازی فرد و جامعه به آن پرداخته شد و چگونگی تحریم تدریجی شراب را توضیح دادیم. و اینک نمونه ای دیگر از تحریم تدریجی مورد ربا: در مرحله اول حکم اخلاقی آن بیان می شود; «و ما اتیتم من ربا لیربوا فی اموال الناس فلا یربوا عندالله؛ و آن سودی که شما به عنوان ربا دادید که بر اموال مردم رباخوار بیفزاید نزد خدا افزایش نیست.» (روم/ 39) در مرحله بعد آن را از عادات زشت و ممنوع یهودیان می داند; «و اخذهم الربوا و قد نهوا عنه؛ (ما پاکیزه ها را بر آنان حرام کردیم) به خاطر ربا گرفتنشان در حالی که از آن نهی شده بودند.» (نساء/ 161)
در مرحله بعد از ربا، نهی شده است; «یا ایها الذین آمنوا لاتاکلوا الربوا اضعافا مضاعفه؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، چند برابر ربا نخورید.» (آل عمران/ 130)
در آخرین مرحله آن را دشمنی با خدا می داند; «فائذنوا بحرب من الله و رسوله؛ (اگر از رباخواری دست نکشید) با خدا و رسولش به جنگ پرداخته اید.» (بقره/ 279) بنابراین در آموزش نباید تمام ابعاد یک مسئله برای افراد غیر محقق یکجا بیان شود یا تمام مسایل دینی در یک قسمت از کتاب آورده شود.
پرسش و پاسخ
یکی از شیوه های تبلیغ سوال و جواب است که کتاب هایی همچون احتجاج مرحوم طبرسی شامل احتجاجات پیامبر (ص) و امامان معصوم، علل الشرایع، المراجعات، توحید مفضل، استفتائات و... نمونه ای از این نوع تبلیغ است. گاهی مبلغ در قالب سوال مطلبی را از مخاطب می پرسد که هدف اثبات همان مطلب است; «افمن کان مومنا کمن کان فاسقا لا یستون؛ آیا انسان مومن و فاسق برابرند؟ آن دو یکسان نیستند.» (سجده/ 18) «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون؛ آیا کسانی که می دانند و کسانی که نمی دانند برابرند.» (زمر/ 9) «ئارباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار؛ آیا بت های پراکنده بهترند یا خدای یکتای قهار؟» (یوسف/ 39) اما گاهی مخاطب سوال می کند و جواب می خواهد. رسول خدا (ص) و امامان: از جمله حضرت علی (ع) بر سوال کردن مردم تاکید داشتند تا از این طریق پاسخگوی نیازهای فکری و اعتقادیشان باشند; «فاسالونی قبل ان تفقدونی» (نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه 93) سوال و جواب هر یک نکاتی دارد که رعایت آنها لازم است.
سوال باید از چیزی باشد که سبب ناراحتی سوال کننده نشود; «یا ایهاالذین امنوا لاتسئلوا عن اشیاء ان تبدلکم تسکم؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، از مسایلی سوال نکنید که اگر برای شما آشکار شود شما را ناراحت می کند.» (مائده/ 101) گاهی سوال ها بی ربط یا مربوط به مسایل جزیی هستند که در جواب آنها باید مسایل مهمتر را بیان کرد; «یسالونک عن الشهر الحرام قتال فیه قل قتال فیه کبیر و صد عن سبیل الله و کفر به و المسجد الحرام و اخراج اهله منه اکبر عندالله و الفتنه اکبر من القتل؛ (ای پیامبر) مردم از تو درباره جنگ در ماه حرام سوال می کنند بگو گناهی بزرگ است ولی بازداشتن خلق از راه خدا و کفر ورزیدن به خدا و پایمال کردن خانه او و بیرون کردن اهل حرم، گناه بزرگتری است و فتنه گری از قتل فساد انگیزتر است.» (بقره/ 217)
«یسالونک عن الاهله قل هی مواقیت للناس و الحج؛ (ای پیامبر) از تو درباره هلال ماه سوال می کنند بگو که برای تعیین اوقات عبادات حج و معاملات مردم است.» (بقره/ 189) و گاهی سوال ها مغرضانه است که باید با زیرکی از کنار آن گذشت. در جنگ صفین مردی مرتب نظر امام را درباره خلفا می پرسید و امام (ع) از پاسخ دادن خودداری می فرمود. امام رضا (ع) در گفتن حدیثی که مردم نیشابور از ایشان تقاضا کرده بودند بعد از اتمام حدیث جمله: «انا من شروطها» را پس از مدتی سکوت و کمی جلو رفتن محمل و کاروان، فرمود. تا شنوندگان کاملا کنجکاو شوند و آمادگی پیدا کنند. ندانستن جواب یک مسئله برای مبلغ گناه نیست و اگر پاسخ را نمی داند باید با صراحت بگوید: «نمی دانم.»
از علامه طباطبایی سوالی کردند. فرمود: «نمی دانم.» حدیثی از رسول اکرم (ص) داریم که فرمود: «من افتی بغیر علم کان ما یفسده من الدین اکثر مما یصلحه؛ کسی که بدون علم و آگاهی فتوا بدهد، فسادش در دین بیشتر از اصلاح اوست.» به آیات قرآن بنگرید که رسول اکرم (ص) در پاسخ بعضی از سوالات می فرمودند: «لا اعلم؛ نمی دانم.» (انعام/ 50) «ان ادری؛ نمی دانم.» (جن/ 25) «قل انما علمها عند ربی؛ بگو علم آن نزد پروردگار من است.» (اعراف/ 187) در پاسخ، گاهی لازم است از هنر نمایش و مثال استفاده شود; «کیف تحیی الموتی قال: فخذ اربعه من الطیر؛ چگونه مردگان را زنده می کنی؟ گفت: چهار تا پرنده بگیر.» (بقره/ 260) امام در پاسخ کسی که سوال کرد «چرا قیام نمی کنید.» فرمود: «برو و داخل تنور بنشین.» آن شخص به التماس افتاد و حضرت از او گذشت و این اشاره بود که «افراد مطیع نداریم تا قیام کنیم.» یا در جای دیگر در پاسخ همان سوال فرمود «به صحرا برویم.» و بعد فرمود «اگر به تعداد این گله گوسفندان یار واقعی داشتم، قیام می کردم.» شمارش شد 17 راس بود. از حضرت سوال شد «پنیر خوردنش حرام است یا حلال؟» حضرت به جای پاسخ به غلام پول دادند و گفتند: «پنیر بخر.» و سپس حضرت، همراه با سوال کننده آن را خوردند.
منـابـع
مرتضی مطهري- وحی و نبوت- صفحه 2-141
مرتضی مطهري- حماسه حسینی- جلد 1 صفحه 252 -242 و 212 و 193-189
محسن قرائتي- كتاب قرآن و تبليغ- صفحه 69-97
کلیــد واژه هــا
1 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها