زنانگی در اندیشه نیچه
فارسی 3607 نمایش |نیچه تا کنون فیلسوفی ضد زن معرفی شده اما از زاویه ای دیگر می توان او را یاریگر اندیشه در محور زنان دانست. وی با توجه نهادن به فرهنگ دیونیزی و به تبع موسیقی، رقص، تردید در معنا، و استعاره که همه به نوعی ویژگی تاریخی زن محسوب می شوند کمک شایانی به ایجاد متن زنانه داشته است. نیچه دیونیزوس (خدای رقص و سرمستی و مظهر بی خودی و نا آگاهی) را در مقابل آپولون ایزد خرد و خودآگاهی و نظم زنده می کند و باروری فرهنگ یونان را همزیستی این دو با هم می داند.
ارتباط مناسبات فرهنگ های دیونیزوسی و آپولونی با ویژگی مردانه و زنانه
در کتاب «نیچه بعد از هایدگر و دلوز» اشاره به این امر شده که زن بودن با دیونیزوس و مرد بودن با آپولون مترادف است. نیچه، بحث جالبی درباره تفوق فرهنگ آپولونی بر دیونیزوسی دارد، به باور او در یونان باستان آمیزش این دو فرهنگ خلاقیت به بار می آورد، اما امروزه با فراموشی دیونیزوس نوعی نقص در حیات انسان ها دیده می شود. کار او زنده کردن دیونیزوس و قرار دادن آن در کنار آپولون برای شکوفایی فرهنگ بشری است. آپولون ایزد روشنایی است و تیرگی ها را روشنی می بخشد و دیونیزوس ایزد مستی است که وجودمان را آکنده از شور و مستی می کند و نمودی از هستی ناپایدار و تقدیرگرای انسان است. نیچه پیوند آپولون و دیونیزوس را پیوند دو جنس مخالف می شمارد، همان طور که محصول برخورد زن و مرد باروری و زایایی است، آمیزش دو ایزد باروری و شکوفایی فرهنگ یونان را موجب می شود.
بنابراین آنجا که خردمندی و احساسات گرایی به ترتیب ویژگی تاریخی مرد و زن شمرده می شود نیچه با روی کارآوردن دیونیزوس در برابر آپولون ویژگی هایی که توسط خردگرایی حقیر محسوب می شد و همین ویژگی ها برای فرودست کردن اقلیت فرهنگی به کار می رفت، به اندیشه زنانه اهمیت داده است. به باور او با چیرگی فرهنگ آپولونی نظم، خودآگاهی و خردمندی بر ناخودآگاهی، بی خودی و تردید برتری یافته، که همین دلیل نقص فرهنگ یونانی است. به بیانی می توان این موضوع را از دو جنبه دید. الف. صفات آپولونی از ابتدا صفاتی بوده که مرد داشته.
ب.گروه مسلط بعد از تفوق فرهنگ آپولونی.
به مرور این صفات را به خود نسبت داده اند. استعاره و دوپهلو گویی متن های نیچه نیز از ویژگی های منتسب به گفتگوهای زنانه است که در برابر متن منظم و دارای وحدت معنا قرار می گیرد، متنی مرد محور که همیشه حرفش یکی است!
ارتباط مناسبات دانش و جنون با ویژگی مردانه و زنانه
میشل فوکو فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی به گونه ای دیگر به این موضوع می پردازد. به باورش کسانی که در جامعه خردمند نامیده می شوند قدرت را نیز در اختیار دارند و آن را بین خود حفظ می کنند، برای مثال پزشک ها با بدخط نویسی مناسبات شان را با بیمار و دیگران تثبیت کرده و کسب قدرت می کنند. قدرتی که دانش و خرد از چنین روش هایی به دست می آورد گونه های دیگر اندیشیدن از جمله روش کشف و شهودی و... را حقیر دانسته و بهترین روش رسیدن به حقیقت را روش تجربی می داند. فوکو در تاریخ جنون و بعدها به طور مستقیم در کتاب تاریخ روابط جنسی به تحلیل مفهوم دیگر بودگی می پردازد. اما بحث دیگری ها که زن نیز از آن گروه است از کتاب تاریخ جنون شروع می شود.
وی در این کتاب به ارتباط خرد و جنون در دوره های مختلف اشاره دارد و این که چگونه خرد در دورۀ استیلای سوژه محوری خود را در برابر جنون تثبیت و برای اطمینان از پیروزی، رقیبش را از معرض دید دور نگه داشته و زندانی می کند. جمله داستایوسکی در ابتدای کتاب تاریخ جنون مطلب را روشن تر می کند: «برای اینکه از عقل سلیم خود مطمئن شویم راه چاره آن نیست که همسایه مان را زندانی کنیم.» فوکو قفس آهنین و برکه انواعی از موجودات و مفاهیم به حاشیه رانده شده توسط تعاریف خردگرایی پشت میله هایش زندانیند را متصور است. در این قفس زن به همراه دیوانه، سیاه، برده اسیر مانده.
مناسبات دانش و جنون مانند فرهنگ آپولونی و دیونیزی نمایانگر ویژگی مردانه و زنانه است. فوکو قدرت را در رابطه با قطب مقابلش تعریف می کند و آن را «عملی در برابر اعمال احتمالی یا واقعی، آنی یا کنونی می داند. پس در برابر آن قطبی جز انفعال نیست اما این قطب و دیگری باید تا انتها به عنوان سوژه عمل بازشناخته شود و باقی بماند و در برابر قدرت واکنش نشان دهد.»
حرمسراداری نمونه عینی این موضوع است مرد برای حفظ مقام برتریش رقیب دیرپا را پشت دیوارها پنهان می کند، اما بسیار به وجود او نیازدارد، زیرا با مقاومت اوست که قدرت مرد تثبیت می شود.
ارتباط مناسبات نظام های زبانی با ویژگی مردانه و زنانه
این قدرت نیرویش را از کجا می آورد؟ ژاک دریدا پاسخ این سوال را نظام زبانی و تقابل های ثنویش می داند بحث او بسیار نزدیک به آراء نیچه و فوکو است. زیرا او نیز در بحث زبانشناختی اش به فرودست و دیگری توجه خاصی دارد و بیان می کند که تقابل های دوتایی موجود در زبان، هستی/ نیستی، خدا/ شیطان، ارباب/ برده، خرد/ جنون و مرد/ زن با تاکید برتری یکی از قطب ها و به حاشیه راندن قطب دیگر معنا می یابد.
این نظام زبانی معنایش را از همین تقابل ها و نفی یکی توسط دیگری می گیرد. به باور او مشکل از نظام های اندیشه ای است که بر بنیاد یقین مطلق و اصل اولی استوار است. در این تقابل ها زن در مقابل مرد نوعی نه مرد، کژی و ناهنجاری از الگویش که مرد است محسوب می شود.
هدف دریدا ساخت شکنی این نظام است و جایی که فوکو کثرت قدرت را طرح می کند او هم دلیلی نمی بیند مفهومی بر مفهوم دیگر برتر دانسته شود. ژاک دریدا، وحدت ارسطویی این نظام را زیر سوال می برد و به آن نام نرینه معنا بنیاد می دهد. این نظام نرینه معنا بنیاد می پندارد می تواند دسترسی بلافصل ما را به حقیقت و حضور کامل اشیاء امکان پذیر کند.
منـابـع
رویا فتح الله زاده- باشگاه اندیشه
ریتزر جورج- نظریه های جامعه شناسی- محسن ثلاثی- تهران- 1374
ناصر فکوهی- تاریخ اندیشه ای انسان شناسی- تهران- 1381
میشل فوکو- تاریخ جنون- فاطمه ولیانی- تهران- 1381
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها