ایمانوئل کانت فیلسوفی دورانساز

فارسی 3186 نمایش |

کانت

ایمانوئل کانت نامدارترین متفکر دوران روشنگری است. ایده پایه ای دوران روشنگری، رهایی خویشتن از طریق آگاهی است. «شهامت داشته باش که فهم خود را به کار گیری» این است پیام فیلسوفی که با فقر و تنگدستی و در یک محیط به شدت متعصب مذهبی بزرگ شد، اما شجاعت آن را یافت که به «بردگی دوران جوانی اش» بنگرد و بر نابالغی خویش نظر افکند. از همین رو بود که تصمیم گرفت که زندگیش را به دانش رهایی انسان اختصاص دهد و در راه معرفتی بکوشد که آدمی را از نابالغی رهایی بخشد. چگونه زیستن انسان پس از کانت دستخوش این تحول شد که آدمی تنها اسیر نیروهای ناشناخته و ماوراء طبیعی و یا جبر تاریخی و دترمینیسم نیست، بلکه در بدترین شرایط نیز، می تواند بر چگونگی زیست خود تاثیر مهمی گذارد. چنین قرائتی از انسان و امکان انتخاب و مسئولیت پذیری حتی در بدترین شرایط، جوهر برداشت عقل گرایانه از انسان را تشکیل می دهد. این رویکرد با قربانی دانستن انسان که جوهر بسیاری از برداشت های جبرگرایانه و افراطی از انسان است مغایرت کامل دارد.

آثار کانت و تأثیرات آنها

کانت همه آثار مهم خود را در ۲۵ سال پایان زندگی هشتاد ساله اش نوشت. مهمترین اثر او "سنجش خرد ناب" است که به فارسی نیز ترجمه شده است. کانت در ۶۴ سالگی یعنی در سال ۱۷۸۸ کتاب «نقد خرد عملی» و دو سال بعد یعنی در سال ۱۷۹۰ «نقد نیروی داوری» را نوشت. همه کتابهای او بحث و توجه فوق العاده زیادی را در سراسر اروپا بر انگیخت. مباحث و علاقمندی کم نظیری که افکار کانت در میان هم عصران او ایجاد کرد، در برابر نفوذ فکری قابل ملاحظه پس از حیات او بر دنیای اندیشه و روشنفکران که هنوز هم در آغاز قرن بیست و یکم ادامه دارد، بسیار اندک به نظر می رسد. زیرا کانت اثری دورانساز در جریان فکر و اندیشه گذاشت و نه تنها فلسفه سیاسی بلکه علوم اخلاق، زیباشناختی و تئوری علمی را وارد مرحله تازه ای کرد. بنابراین اهمیت کانت را در سه عرصه می توان خلاصه کرد:
1- اخلاق، 2- تئوری علمی و 3- فلسفه سیاسی. وی فیلسوفی کثرت گراست که برای تعدد و گوناگونی هدف گذاری های انسانی و لذا یک نظام اجتماعی متکثر با چنین شعاری پیکار می کرد: "جسارت آزاد بودن داشته باش و آزادی و گوناگونی دیگران را محترم شمار. چرا که منزلت انسانی در آزادی و خود آیینی است." به باور او انسان تنها از طریق معرفت و آگاهی و خودشناسی است که می تواند خود را به لحاظ روحی از بردگی ناشی از خرافات، پیشداوریها و بت ها رها سازد و بر پای خود بایستد.

شناسایی

چنانکه می دانیم دوران روشنگری دوران عقل گرایی، رسوخ تجربه گرایی و آزمون در دنیای شناخت و تفکر بود. کانت ابتدا نظریه شناخت هیوم را که متکی بر این تز بود که، بشر قادر به شناخت کامل همه چیز و همه قوانین محیط پیرامونی نیست، تکامل داد. کانت نظریه علت و معلول را به این صورت فرمول بندی کرد که باید میان «جهان در خود» و «جهان در دید» تمایز قائل شد. منظور کانت این بود که انسان هرگز قادر نیست که به ماهیت دورنی بسیاری از مسایل و اشیا پی ببرد، اما می تواند آنها را از دید و منظر درک خود بازشناسد و تبیین و تحلیل کند. زیرا آگاهی و شناخت انسان گرچه محدود است، اما دارای حس تشخیص و تفکیک است که یک ویژگی ناشی از تعقل ذاتی اوست. بنابراین شناخت بخشی از خود انسان و جزء آگاهی و شعور انسانی است. اما شناخت انسان محصول تجربه نیز است و از آنجا که انسان بطور ذاتی کنجکاو و در جستجوی علل حوادث است، از تجربه نیز درس می گیرد و بر شناخت خود می افزاید.
کانت در اثر مهم خود سنجش خرد ناب می نویسد: «شک نیست که هرگونه شناسایی با تجربه آغاز می شود. زیرا چگونه ممکن است که توانایی شناسایی به کار آید مگر آنکه به تاثیر موضوع هایی که حس های ما را متاثر می کنند بر انگیخته نگردد؟.... بنابراین به حسب زمان، هیچ شناسایی پیش از آزمون نیست بلکه آزمون، آغاز هرگونه شناسایی است. ولی با این همه، از این سخن که هرگونه شناسایی با تجربه آغاز می گردد، به هیچ رو نتیجه نمی شود که همه شناسایی از تجربه به دست می آید. بلکه درست بر خلاف این اندیشه، چه بسا که شناسایی تجربه ما ترکیبی باشد از آنچه تاثرهای حسی به ما میدهد و آنچه توانایی شناسایی از خود به آن می افزاید. (و تاثرهای حسی تنها زمینه آنرا فراهم می آورند) و اگر ما توجه و تمرین کافی نکرده، در این باره مهارتی به دست نیاورده باشیم، از تشخیص آنچه خود، به تاثرهای حسی نخستین افزوده ایم، ناتوان خواهیم بود.»
کانت پس از تاکید بر اینکه سنجش همان بنیاد آزاد از تجربه است که همه ساختمان اندیشه وی بر آن پی افکنده می شود، ادامه می دهد: «سرنوشت خرد آدمی چنین است که نخست با شتاب، بنای اندیشه خود را برپا می کند و پس از به پایان بردن کار، تازه در صدد بررسی استواری آن بر می آید.» کانت در ادامه به ایده «نقد خرد ناب» می رسد یعنی دانشی که خاستگاه شناسایی آزاد از تجربه و حدود استعدادهای شناسایی را بررسی می کند و هرگونه موضوع شناسایی را تنها در نسبتی که با این توانایی ها دارند، در نظر می گیرد. کانت در «نقد خرد ناب» فهم را که از ژرفای ناشناخته بر می خیزد، بنیاد هر گونه اندیشیدن و شناسایی می داند و یگانه کردن تصورها را مستلزم وحدت دانستگی ها می داند. او توضیح می دهد که نیروی داوری انسان همانا توانایی گرد آوردن موضوع ها زیر مفهوم ها و قاعده هاست: «اگر فهم را بطور کلی، توانایی تشخیص قاعده ها تعریف کنیم، می توان گفت نیروی قضاوت همانا توانایی گرد آوردن زیر قاعده ها یعنی تشخیص این است که آیا یک چیز تابع قاعده معین است یا نیست.»

خدا، آزادی و اراده

کانت چند پرسش جاودانی اندیشه و فلسفه مانند نسبت میان روح و ماده و وجود یا عدم خدا را نیز با توجه با فرضیات و نظریات فلاسفه قدیم و جدید مورد بحث قرار داد و آنها را از منظر به کلی تازه ای پیش کشید. کانت به این باور دست یافت که برای شناخت خدا و باور به وجود او نباید از طریق عقل و نه از طریق تجربه کوشش کرد، بلکه باور به خدا یک ایقان دورنی انسان است و قامت عقل و تجربه بسیار کوتاهتر از آن است که به بلندای آن راه یابد. کانت برهان های خرد نظری برای اثبات هستی خدا را ناکافی می داند و پرداختن به الهیات عقلانی را کاری بیهوده و اتلاف وقت می داند:
«من بر آنم که هرگونه کوشش برای برپا کردن یک الهیات به کمک اندیشه تنها، بیهوده است و اصل های خرد نمی توانند کاربردی درباره طبیعت و دستیابی به حقیقتی در الهیات برسانند. از این رو الهیات عقلانی نمی تواند وجود داشته باشد مگر اینکه بر بنیاد قانونهای اخلاق باشد.»
کانت یک گام دیگر نیز به جلو برداشت و این نظریه را پیش کشید که انسان از نظر روحی و اخلاقی نیاز به باور به وجود یک روح جاودان دارد. اما باور به وجود خداوند هیچ نسبتی با دترمینیسم و کاهش نقش اراده انسان بر سرنوشت خویش ندارد. کانت میان سطوح مختلف هستی شناسی و واقعیات گوناگون تفاوت گذاری می کرد. او معتقد بود که مقولات همچون ابزارهای ذهنی ما برای فهم واقعیت اند. بنا به درک کانت انسان موجودی آزاد است و خواست و اراده او موضوعی مستقل از پروردگار است. از دید کانت انسان موجودی هم طبیعی، هم بیولوژیک و هم اجتماعی است. همچون موجودی بیولوژیک انسان به طبیعت تعلق دارد، اما اخلاق او از پیش تعیین نشده است و لذا انسان مسئول رفتار و انتخاب خود است. فلسفه اخلاقی او نیز مبتنی بر همین نظریه مسئولیت اخلاقی انسان است. کانت شخصیت را «آزادی از مکانیسم طبیعت» تعریف می کند. چنین تعریفی درباره شخصیت خود وی مصداق کامل دارد. زیرا او اندامی باریک و کوچک داشت و همواره بر اثر باریکی سینه و تنگی شانه ها در سینه خود احساس فشار و گرفتگی می کرد و به گفته خود او «قلب و ریه هایش برای حرکت جای کافی نداشتند.» با اینهمه توانست به نیروی اراده و تمرکز بر این نقص جسمانی غلبه کند و همه تن را در خدمت خود بگیرد. در ۷۰ سالگی رساله ای درباره «توانایی اندیشه در غلبه بر احساس بیماری به وسیله نیروی اراده» نوشت. این تاثیر معنوی در سیمای او آشکار بود. به گفته هم عصران او سیمایی روشن، پیشانی بلند، چشمانی درخشان و نگاهی نافذ داشت.

طرح موضوع عقل عملی

کانت همچنین موضوع تازه ای به عنوان «عقل عملی» را مطرح کرد که غرض از آن خصوصیت درونی انسان است که به او توانایی ذاتی تفکیک میان حق و ناحق و درست از نادرست را می دهد. از چنین خصوصیتی است که اخلاق و اتیک برای رفتار انسان اهمیتی مرکزی می یابد. بعبارت دیگر همه رفتار انسانی را نمی توان تنها با کوشش در راه دست یابی به هدف و یا نتیجه کار توضیح داد بلکه ارضا حس درونی نیز یک نیاز اخلاقی و روحی انسانی است. در کتاب «نقد عقل عملی» کانت تاکید می کند که «اخلاق نظریه ای نیست درباره اینکه چگونه به سعادت برسیم بلکه نظریه ای است درباره اینکه چگونه خود را شایسته سعادت سازیم.»

انسان شناسی

کانت قرائت بسیار مثبت روسو درباره انسان در حالت طبیعی را نمی پسندد و معتقد است که انسان تنها در صورت فاصله گیری از انگیزه های احساسی و هیجانات لحظه ای می تواند درست عمل کند. در غیر این صورت انسان به طور طبیعی می تواند اسیر انواع غرایز جسمی و روحی گردد. به عقیده کانت انسان موجودی دوگانه است شامل جسم و جان و یا عقل و احساس که کنش و واکنش هر یک از این دو، از منطق جداگانه ای پیروی می کند. به عنوان مثال انسان قادر به تصمیم گیری کامل درباره چگونگی واکنش های احساسی خود نیست و کنترل کامل این بخش احساسی انسان در اختیار مطلق او نیست. اما همزمان انسان همچون موجودی عقل گرا در مسایلی که در حیطه شناخت عقلی است، دارای حق انتخاب، اراده آزاد و تصمیم گیری است. به این ترتیب انسان در چهارچوب عقل عملی دارای اراده ای آزاد برای انتخابی اخلاقی و معنوی است. و درست همین امکان انتخاب و اراده آزاد است که انسان را انسان کرده و به او امکان شناخت، تاثیر گذاری بر جهان پیرامون و جلوگیری از بسیاری از مصایب را داده است. این دریافت کانت از این نظر که جدال و اختلاف سنتی دیرینه میان عقل گرایان و تجربه گرایان را به گونه تازه ای پیش کشید و پاسخ داد، یک تحول در تاریخ فلسفه به شمار می آید، زیرا قایل شدن به چنین ظرفیت بزرگی برای خواست و اراده انسانی در کنترل رفتار خود و تاثیر گذاری بر جهان، مرحله تازه ای در تاریخ فلسفه بود و بر دترمینیسم (جبرگرائی) حاکم بر اندیشه بسیاری از فلاسفه درباره انسان و سرنوشت او نقطه پایان گذارد. چنین برداشتی کاملا با روح دوران روشنگری همسو و محرک آن بود.

نقد نیروی حکم

کانت در کتاب دیگر خود «نقد نیروی داوری (حکم)» مفاهیمی مهمی نظیر کشف گوناگونی طبیعت، مفاهیم زیبایی و ذوق و قضاوت ذوقی و نیروی خیال را مورد بررسی و تحلیل قرار می دهد. او تاکید می کند که از میان توانایی های انسان تنها ذوق است که نیازمند نمونه هایی است که در جریان تکامل فرهنگ به برترین پایه ها رسیده اند و این از آن روست که پرورش این توانایی به وسیله دستورها و مفاهیم ممکن نیست.
در زیبا شناختی کانت، هنر همچون «شیء فی نفسه» ارزشمند است. لذت بردن از یک اثر هنری خود به خود از والاترین ارزشهاست. کانت تاکید می کند که هنرمند توانایی علمی خود را بدون هیچ اجبار و صرفا از روی اراده آزاد صرف آفرینش هنری می کند. این درک کانت چند دهه بعد در دوران رمانتیک به اوج رسید و به عنوان یکی از مهمترین یافته های فلسفی و فکری مورد بازخوانی بسیاری از نویسندگان و هنرمندان و شعرای رمانتیک قرار گرفت.

اهمیت تفکیک غرایز و احساسات از عقل

به طور کلی تز مرکزی کانت در فلسفه سیاسی و اخلاق، لزوم تفکیک میان غرایز و احساسات از عقل است. رفتار درست مشروط به کنار گذاشتن احساسات و تسلط بر غرایز و پیروی از عقل است. کانت همواره تاکید می کند که انسان در هیچ شرایطی مجاز به استفاده از دیگر انسانها همچون ابزاری برای دست یابی به اهداف خود نیست. می گوید: «انسان نه یک وسیله بلکه هدف است. از آنجا که هر انسان باید از شأن انسانی برخوردار شود و یک هدف به حساب آید، رفتار با انسان نیز باید تابع پذیرش موجودیت مستقل و احترام به او و خواست و اراده او باشد.» کانت این نظریه را به تمام انسانها صرفنظر از نژاد و قوم و ملیت تعمیم می دهد و لذا یک اندیشه جهان گستر را درباره انسان پیش می کشد. به همین دلیل دکترین انسان شناسی و اخلاقی کانت انعطاف ناپذیر، سرسخت و غیر پراگماتیسی است و بر این باور استوار است که انسان از نظر اصول عقلی باید همواره «وظیفه شناسی» را بر «منیت و منافع فردی» ارجح شمارد. زیرا انسان دارای قوه تشخیص عقلی است که راهنمای وی در انتخاب درست از نادرست است. کانت تاکید می کند که چنین درکی از انسان فارغ از زمان و مکان است.

آموزه های اخلاقی

با همه تاکیداتی که کانت بر عقل در اندیشه و رفتار دارد، می توان رگه های اندیشه زهدباوری را که ارثیه خانوادگی و محیط پرورش و رشد او بود، در اندیشه هایش ملاحظه کرد. زهد باوری یک جنبش زهد پرستی در میان پیروان کلیسای لوتری آلمان است که اهمیت زیادی به دینداری و پارسایی در زندگی فردی و اجتماعی می دهد. گرچه کانت اصولا با اندیشه های جزمی مذهبی و پارسایی قرابتی نداشت، اما اصول فلسفه اخلاقی او بی تاثیر از آن نیست. دوری گزیدن از انواع گناهان زمینی و می خواری جای مهمی در آموزه های اخلاقی کانت دارد. فردباوری او نیز همچون لوتر و کالوین بر این باور استوار است که هر فرد انسانی راه دستیابی به حقیقت را از طریق دوری گزیدن از کج رویهای زندگی مادی کسب می کند. اما تاکید کانت بر این است که هیچ اتوریته و اقتدار دینی و غیر دینی نباید بر سرنوشت و انتخاب آزاد فرد تحمیل شود. همه انسانها دارای ارزشی یکسان و برابر و جهان گسترند و همین درک بنیادی پایه همه استدلات سیاسی، فلسفی و اخلاقی و علمی او را تشکیل میدهد و جایگاه مهمی به اندیشه های او در پیروزی خرد و انسانگرایی بر اقتدارگرایی و جهل در روی کره زمین میدهد. اگر بخواهیم آموزه های اخلاقی کانت را در چند تز فشرده خلاصه کنیم می توان چنین گفت:

۱- با دیگران همان طور رفتار کن که می خواهی با تو رفتار شود.
2- همه انسانها صرف نظر از میزان دارایی، منزلت اجتماعی و جنسیت و غیره دارای منزلت یکسانند و لذا سزاوار رفتاری در شأن انسان و غیر جانبدارانه اند.
3- انسان همچون موجودی اجتماعی نه تنها دارای حقوق بلکه مسئولیت نیز می باشد و لذا قانون مداری و احترام به قانون حتی اگر با آن موافق نباشی یک مسئولیت اخلاقی است.

پایان زندگی

کانت از سال ۱۷۹۶ یعنی هشت سال قبل از مرگ از تدریس کناره گرفت و در سالهای پایان زندگانی، توانایی جسمانی و نیروی او به رو کاهش نهاد تا آنجا که گاه دوستان خود را نیز به یاد نمی آورد. سرانجام در فوریه سال ۱۸۰۴ زندگانی ارزشمند او به سر آمد. عمری که همه در راه جستجوی حقیقت، شناخت انسان و هدایت او، سپری شده بود. تابوت او با شکوه بسیار و در حالی که ناقوس های همه کلیساهای شهر به صدا در آمده و گروه انبوهی از مردم به تشییع آمده بودند، بر دوش دانشجویان از خانه اش به کلیسای دانشگاه برده و در آرامگاه استادان به خاک سپرده شد. بر سنگ قبر کانت عبارتی از او حک شده که معرف درک او از انسان، اخلاق و خداست. این عبارتی است که با آن کتاب «نقد عقل عملی» را به پایان برده بود: «دو چیز روح مرا همواره قرین ستایش و سپاس می کند. یکی آسمان پرستاره ای است که بر فراز من قرار گرفته و دیگری معنویتی است که در دورن من شعله می کشد. این دو چیز اثبات می کند که خدایی بر فراز من قرار دارد و خدایی دیگر در درون من. نیازی نیست درباره آنها به تحقیق و حدس و گمان بپردازم چنانکه گویی در پرده ای از تاریکی پوشیده اند و یا اینکه در حوزه ای آن سوی افق دید من هستند. نه، آنها را پیش روی خود می بینم و در هستی آگاه خویش به طور بی واسطه با آنها در تماسم.»

منـابـع

محسن حیدریان- امروز سرآمدان اندیشه و ادبیات از دوران باستان تا آغاز قرن بیستم- انتشارات قطره 1384- تهران

فردریک کاپلستون- تاریخ فلسفه از ولف تا کانت- جلد 6- مترجمان: اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر- سروش- 1382

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها