حضرت صالح علیه السلام از نگاه تاریخ
فارسی 4968 نمایش |حضرت صالح (ع)
یکی از پیامبرانی که اسم او در قرآن آمده، حضرت صالح (ع) است که نامش در قرآن یازده بار ذکر شده است. او از نوادههای سام بن نوح از قبیله ثمود بود، بعضی سلسله نسب او را چنین ذکر نمودهاند: «صالح بن عبید بن جابر بن ثمود» و بعضی دیگر او را به عنوان «صالح بن جابر بن ارم بن سام بن نوح» یاد کردهاند. حضرت صالح (ع) به زبان عربی سخن میگفت، و 280 سال عمر کرد، قبرش در نجف اشرف یا بین حجرالاسود و مقام ابراهیم (ع) در کنار کعبه قرار دارد. او از سوی خداوند برای هدایت قوم ثمود، فرستاده شد، و با تلاشهای شبانه روزی خود، آن قوم را به سوی خدا و نیکیها دعوت نمود، ولی آن قوم، از او اطاعت نکردند و سرانجام به عذاب سخت الهی گرفتار شدند.
حضرت صالح سومین پیامبری است که پس از نوح (ع) و هود (ع) یک تنه بر ضد بت و بت پرستی و طاغوتهای عصرش قیام کرد، و سالها با آنها مبارزه و ستیز نمود. طبق بعضی از روایات، حضرت صالح (ع) در شانزده سالگی به دعوت قوم به سوی خداپرستی پرداخت، و 120 سال آنها را دعوت کرد، ولی جز اندکی، به او ایمان نیاوردند.
به هر حال از نظر تاریخی زندگی حضرت صالح (ع) را اینگونه می توان بررسی نمود.
اصل و نسب حضرت صالح (ع)
در اصل و نسب آن جناب علماى تاریخ و رجال، اختلاف کرده اند.
حافظ بغوى مى نویسد: «صالح فرزند عبیدبن اسف بن اشنخ بن عبیدبن حاذربن ثمود بود.»
وهب بن منیه مى نویسد: «صالح فرزند عبیدبن جابربن ثمود بود.»
نیز گفته اند صالح فرزند جابربن ارم بن سام بن نوح (ع) مى باشد.
بنابر نقلى حضرت صالح (ع) به سال 2953 بعد از هبوط حضرت آدم (ع) دیده به جهان گشود، و در سال 3252 بعد از هبوط از جهان رحلت نمود، که بر این اساس وى 299 سال عمر کرده است. و بنابر نقلى 280 سال عمر کرد، و قبر شریفش در قبرستان وادى السلام نجف اشرف در جوار حضرت هود (ع) یا در مکه بین رکن و مقام است.
محل و مکان زندگى حضرت صالح و قوم او
آن حضرت به همراه قوم خود (قوم ثمود یا اصحاب حجر) در محلى بین حجاز و شام به طرف وادى القرى که به نام مدائن صالح، تا کنون شهرت دارد مى زیستند. به عبارت دیگر، قوم ثمود در منطقه حجر، که میان شام و حجاز تا وادى القرى بود مى زیستند. و بعض دیگر همین مطلب را به عبارت دیگرى گفته اند که مسکن ثمودیان در وادى القرى میان مدینه و شام بوده است. بالاخره تمام اقوال در جمع مبین یک مطلب است که ثمود در منطقه عمومى «حجر» زندگى مى کردند، و حجر، حد فاصل میان حجاز و شام متمایل به سمت وادى القرى است.
جایگاه حضرت صالح (ع) در میان قوم ثمود
سنت الهى چنین بوده که پیامبرانش را از کسانى برمى گزید که در میان قومشان تربیت شده و مردم از احوال آنها به لحاظ حسب و نسب، اخلاق، عادات، رشد و محسنات، کاملا آگاهى داشتند و تا زمان بعثت هیچ مشکلى نسبت به آنان نداشتند. پیامبران نیز از احوال قوم اطلاع کامل داشتند و با راه و روش و عادت هاى آنان آشنا بودند، اخلاقیات آنها را مى شناختند، از محاسن و معایب مردم باخبر بودند. از جمله انسان هاى برگزیده حضرت صالح (ع) بود که چون در میان قوم ثمود متولد شده و تربیت و رشد یافته بود و مردم اصل و نسب و صفات حمیده و پسندیده او را مشاهده کرده بودند، به او گفتند: «ما نشانه هاى صلاح و سداد را در پیشانى تو مى دیدیم، امید داشتیم که تو را مستشار و فرمانرواى خود سازیم، یا امیدوار بودیم به دین ما متدین شوى. حال آنکه با این حرف هایى که مى گویى امید ما از تو بریده گشت، آیا ما را نهى مى کنى از آنچه پدرانمان تا به حال مى پرستیدند، ما در سخنان تو در شک هستیم و سخنان تو موجب سلب اطمینان و وثوق ما شده است.»
در کتاب شریف کافى از حضرت باقر (ع) روایت کرده که فرمود، رسول اکرم (ص) از جبرئیل سؤال نمود: «چگونه خداوند قوم صالح را هلاک نمود؟» جبرئیل عرض کرد: «اى محمد (ص) خداوند صالح نبى را در سن شانزده سالگى براى رهبرى قوم ثمود برگزید و تا مدت زیادى کسى به او ایمان نیاورد، روزى به آن مردم گفت خداوند از وقتى که شانزده ساله بودم مرا به سوى شما فرستاد و اکنون یک صد و بیست سال دارم و شما لجوجانه به بت پرستى خود ادامه داده و از یکتاپرستى خدا اعراض مى نمایید. اکنون یک پیشنهاد به شما مى کنم، یا شما به وسیله من از خداوند درخواستى بنمائید تا مقرون به اجابت شود و ایمان بیاورید و یا آنکه من از بت هاى شما پرسش مى کنم، اگر جوابم را دادند من از میان شما خارج شده و از دعوت شما صرف نظر خواهم نمود و به شما کارى نخواهم داشت، قوم گفتند، سخنى در کمال انصاف گفتى، سه روز به ما مهلت بده که به پرستش بت هاى خود قیام و اقدام کنیم، صالح (ع) موافقت کرد.
آنها بت ها را عبادت کردند و براى آنها قربانى کردند، پس از سه روز به صالح گفتند حالا هرچه مى خواهى از بت بزرگ بخواه، صالح نزدیک بت بزرگ رفت و از آن پرسید، اسم تو چیست؟ البته صدایى از بت برنخاست آنان نزد بت آمدند و دست به سر و صورت بت کشیدند و در برابرش به خاک افتادند و با تضرع و تذلل از بت بزرگ درخواست کردند که پاسخ صالح را بدهد، اما سر به زیر افکندند و از بت پاسخى نشنیدند. صالح (ع) به قوم خود گفت حالا هرچه مى خواهید از من بخواهید تا از خداوند متعال مسألت و درخواست کنم.
گفتند: اى صالح از خداى خود بخواه که از دل کوه ناقه و شترى سرخ رنگ که حامله باشد خارج سازد که پس از خروج فورا بزاید و پستان هایش شیر بدهد تا ما از شیر آن ناقه بنوشیم. صالح گفت تقاضاى عجیب و مهمى نمودید ولى در پیش قدرت خداوند بسیار ناچیز و آسان است پس صالح در مقام مناجات و نماز برخاسته و از خداوند انجام درخواست قوم را مسألت نمود، همانطورى که سر به سجده عبودیت گذاشته بود صدائى از آن کوه باعظمت درآمد و حرکت شدیدى نمود، به طورى که نزدیک بود مردم از ترس قالب تهى نموده و بمیرند، ناگهان مشاهده کردند ناقه بسیار قوى هیکلى خود را از میان کوه به سوى خارج مى کشد و همینکه تمام بدنش از کوه خارج شد، سر به کوه گذاشت و در کوه وضع حمل نمود و همان دم از پستان هایش شیر جارى شد که تمام مردم از دیدن آن مبهوت شده و گفتند: اکنون مى فهمیم که خداى تو بزرگ و قدرت و توانایى او مافوق خدایان مورد پرستش ماست.
در این هنگام صالح وظیفه مردم را در برابر این آیت الهى بیان کرد و فرمود مبادا نسبت به او تعرضى نمائید، آن را آزاد گذارید تا بچرد و یک روز در میان، آب نهرى که در شهر جارى است به تمامه از ناقه است و روز بعد از آن شما است. آن روزى که آب سهم ناقه است همه شما از شیر ناقه بهره مند خواهید بود. اگر به او صدمه اى بزنید عذاب الهى برشما نازل خواهد شد. اما آن قوم غافل و دیرباور، توصیه هاى پیامبرشان را جدى نگرفتند و در روزى که نوبت ناقه بود، از نهر آب بنوشد، آن را هنگام نوشیدن آب، پى نمودند و بچه شتر به طرف کوه فرار نمود و سه مرتبه ناله کرد اما ستمگران به طرف بچه شتر رفتند او را نیز مانند ناقه پى کردند و از گوشت ناقه و بچه اش همه مردم شهر خوردند. صالح از این وضع متأثر شد و به آنها گفت زمان عذاب که به شما وعده داده ام رسید و نشانه آن، این است که روز اول چهره شما زرد و روز دوم سرخ و روز سوم سیاه خواهد شد و همه هلاک خواهید شد، فقط سه روز فرصت دارید. این سه روز به پایان رسید و این قوم ستمکار با صیحه و صاعقه آسمانى هولناکى هلاک شدند.»
منـابـع
حسین عمادزاده- تاریخ انبیاء- جلد 1 و 2 صفحه 61، 252ـ258، 260 - 263
ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد 12 صفحه 13
سید محمد ابراهیم بروجردی- تفسیر جامع- جلد 3 صفحه 278
اکبر قریشی- قاموس قرآن- جلد 4 صفحه 144
علامه مجلسى- حیوه القلوب (تاریخ پیامبران علیهم السلام و بعضى از قصه هاى قرآن)- جلد 1 صفحه 110
عین الله ارشادی- سیمای الگویی پیامبران در قرآن کریم
سید محمدحسین طباطبایی- تفسیر المیزان- جلد 10 صفحه 318
عبد علی بن جمعة العروسی حویزی- تفسیر نور الثقلین- جلد 2 صفحه 47
سایت اندیشه قم- مقاله حضرت صالح (ع) و قوم ثمود
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها