اعتقادات و اصول مذهبی آیین بودیسم (نشانه های هستی)
فارسی 5121 نمایش |دوازده حلقه زنجیر علی
این دوازده حلقه زنجیر علی عبارت است از:
الف - نادانی، ندانستن چهار حقیقت جلیل است.
ب - از نادانی، کردارسازها، یا سنکاره بر می خیزد؛ که مشروط به نادانی اند. مراد از کردارسازها کردارها یا کرمه های ارادی تن و گفتار و اندیشه اند؛ خواه این کردارها نیک باشند خواه بد؛ درست باشند یا نادرست؛ سالم باشند یا ناسالم. نادانی و کردارسازها دو حلقه از زندگی گذشته اند.
ج - دانستگی حلقه سوم است که مشروط به کردارسازهاست. این دانستگی را دانستگی دوباره زاییده شدن دانسته اند. یعنی نخستین دانستگی است که در لحظه آبستنی احساس می شود. بودا می گوید «اگر دانستگی به زه دان مادر نمی رفت آیا نام و شکل (حلقه چهارم) به وجود می آمد؟ اگر دانستگی پس از رفتن به رحم مادر دوباره از آنجا بیرون می رفت، آیا نام و شکل در این جهان پیدا می شد؟ اگر دانستگی پسری یا دختری را در کودکی رها کند، آیا نام و شکل رشد می کند؟ افزون می شود و به کمال می رسد؟» جنین در زهدان مادر از ترکیب دانستگی دوباره زاییده شدن و نطفه به وجود می آید. در این دانستگی همه تأثیرات صفات، یا ویژگی ها، و کشش های جریان زندگی شخص پنهان است. این حلقه، زندگی گذشته را به زندگی کنونی می پیوندد.
د- نام و شکل. مراد از نام سه توده از پنج توده است؛ یعنی احساس، ادراک، و همکارها. مراد از همکارها پنجاه حالت روانی است؛ به جز احساس و ادراک. مراد از شکل همانا کالبد (از پنج توده)، جنسیت، و جایگاه دانستگی است که شارحان آن را دل دانسته اند. اینها نیز همزمان با دانستگی دوباره زاییده شدن پیدا می شوند و مشروط به کرمه یعنی کردارهای گذشته اند.
ه- شش بنیاد حس همانا چشم، گوش، بینی، زبان، تن و دل یا منس اند، و شش موضوع آنها، و شش دانستگی که از تماس هر یک از این حس ها با موضوع آن پیدا می شود. مثلا، گوش و صدا و دانستگی گوش یا شنوایی.
و- بساویدن. از چشم و شکل ها دانستگی چشم پیدا می شود، بساویدن تماس این سه با هم است. مثل اینکه دو قوچ شاخهای خود را به هم بکوبند. یک قوچ چشم است و قوچ دیگر شکل، و برخورد میان این دو بساویدن چشم است.
ز- احساس. هر گاه یکی از اندامهای حسی با موضوع خود، مثلا چشم با شکل، تماس پیدا کند احساس پیدا می شود. از این رو به اعتبار شش حس، شش احساس هست.
ح - تشنگی. از احساس، تشنگی پیدا می شود. تشنگی سه گونه است: تشنگی کام، تشنگی هستی و تشنگی نیستی. نادانی و تشنگی دو حلقه مهم این زنجیر علی اند. نادانی، که علت گذشته وجود است، شرط و علت اکنون به شمار می آید؛ و تشنگی، علت کنونی و شرط و علت آینده است.
ط - از تشنگی، دلبستگی پیدا می شود که همان تشنگی بیش از حد است. تشنگی آرزوی داشتن چیزی است که هنوز به دست نیامده؛ مثل دست دزدی که در تاریکی دنبال چیزی است؛ اما دلبستگی، دزدی و به دست آوردن آن چیز است؛ همچون دزدیده شدن گنج به دست دزد. دلبستگی چهارگونه است: «دلبستگی به کام ها»، «دلبستگی به نظرهای نادرست»، «دلبستگی به آداب و آیین ها»، «دلبستگی به عقیده ی خود.» سه حلقه احساس، تشنگی و دلبستگی ما را به زندگی آینده می بندد.
ی - وجود. دلبستگی شرط وجود است. مراد از وجود جریان فعال درست و نادرست یا سالم و ناسالم کرمه ای یا کرداری شدن است. وجود دو جنبه دارد، یکی که کننده یعنی فعال است و وجود کرمه خوانده می شود، یعنی کردارهای خوب و بدی که کرمه را می سازند؛ دیگری جنبه پذیرنده ی شدن است، که وجود مجدد یا دوباره زاییده شدن است. وجود مجدد سه سطح دارد، وجود در جهان کام، وجود در جهان شکل یا ماده ی لطیف و وجود در جهان بی شکل یا نامادی.
ک - از وجود، زاییده شدن پیدا می شود. این زاییده شدن در واقع همان دوباره زاییده شدن است. یعنی از وجود کرمه سالم و ناسالم وجود مجدد پیدا می شود با نشانه های جسمی و روانی خاص آن.
ل - پیری و مرگ. چون زاییده شدن هست، پیری و مرگ نیز به ناگزیر هستند، و در نتیجه رنج و اندوه نیز خواهد بود. درباره ی اهمیت این زنجیر علی همین بس که بودا گفته است: «هر که زنجیر علی را بفهمد، آیین را می فهمد».
بودا و سه نشانه هستی
همه آمیخته ها نپاینده اند. هر آن که این را با فرا شناخت دریابد، به رنج رو نمی کند؛ این راه پاکی است.
«همه آمیخته ها رنج اند». هر آن که این را با فراشناخت دریابد، به رنج رو نمی کند؛ این راه پاکی است.
«هیچ چیز خود نیست». هر آن که این را با فرا شناخت دریابد، به رنج رو نمی کند؛ این راه پاکی است. همه نمودهای این جهان سه نشانه دارند: نپاینده اند، دستخوش رنج اند، و خود ندارند یا نه خودند.
نپایندگی
نمایان شدن، گذشتن و دگر شدن چیزهاست؛ یا از میان رفتن چیزهایی است که «شده» یا نمایان شده اند. یعنی که چیزها هیچ گاه به همان یک شکل نمی پایند بلکه آن به آن، از میان می روند و دگر می شوند. هر نمودی، یا دمه ای که «آمیخته»، یعنی آمیخته علت و شرط ها، یا مقید و مشروط باشد از میان رفتنی است، بنابراین، کل هستی نپاینده است، یعنی هستی پنج توده و دوازده بنیاد حس، شش حس و شش موضوع آنها نپاینده اند فقط نیروانه آنجا که دمه ای نیامیخته و نامشروط است دستخوش هیچ گونه نمایان شدن (= به وجود آمدن)، دگرشدن و از میان رفتن نیست.
دستخوش رنج بودن
همه نمودهای هستی، به اعتبار نپایندگی شان، رنج آورند و به این نمی ارزند که انسان به آنها دل ببندد. این نکته درباره پیشامدهای خوش زندگی نیز درست است.
خود نداشتن
مراد بودا از این سخن که «هیچ دمه ای خود نیست» یا دقیق تر بگوییم، نه خود است، این است که هر آنچه در واقعیت هست دستخوش جریان پیوسته «نمایان شدن»، «گذشتن» و «دگرشدن» است. و از آنجا که داشتن خود در یک معنا پایندگی است، پس، آیین بودا «پاینده ی تغییرناپذیر» یعنی «خود» را برای هیچ دمه ای، خواه مادی خواه نه مادی، نمی پذیرد. «هر آن کس که این نکته را روشن نبیند که همه نمودهای وابسته نپاینده و از میان رفتنی اند، و نداند که همه کردارها به نادانی و مانند اینها وابسته اند، می اندیشد که این «خود» است که می داند یا نمی داند، که دست به کردار می زند و یا سبب کردار می شود، که با دوباره زاییده شدن به هستی می آید که «احساس» ها را دارد و احساس می کند و میل و دلبستگی دارد؛ پس از دوباره زاییده شدن به هستی تازه ای وارد می شود!»
نیروانه: فرونشاندن سه آتش
بودا می گوید همه چیز جهان در آتش است و می سوزد. «چیزها از چه می سوزند؟ از آتش آز و کینه و فریب. من می گویم که از زاییده شدن، مرگ، پیری، اندوه و زاری، رنج و غم و نومیدی است که چیزها در آتش اند.» رهروی که راه هشتگانه جلیل را پیموده و به فرونشاندن این سه آتش توفیق یافته، «سردی» و «آرامش» آن را می شناسد. رهرو اگر در سیر عوالم درونی خود به نیروانه برسد و زیست او همچنان برقرار باشد، نیروانه ی او ذات نیروانه با باقیمانده بنیاد خوانده می شود. مراد از بنیاد همان پنج توده است و از آنجا که نادانی و تشنگی دو علت دوباره زاییده شدن به آنها می چسبند آن را بنیاد خوانده اند. رهرو کامل یا ارهت اگر در سیر خود به نیروانه دست یابد، و این همزمان با مرگ او باشد، این نیروانه را ذات نیروانه ی بدون باقیمانده ی بنیاد می خوانند که به پری نیروانه هم معروف است. باید توجه داشت که این دو مقام نیروانه دو نیروانه ی جداگانه نیستند؛ بلکه به اعتبار آنکه ارهت آنگاه که زیست او برقرار است، یا آنکه در مرگ به نیروانه رسیده باشد، نیروانه ی او به یکی از این دو نام خوانده می شود.
نیروانه: ذات بی مرگی
سراسر راه هشتگانه جلیل، و به طور کلی همه دمه راه میانه وسیله رسیدن به مقصود، یعنی نیروانه است که آغاز آن آزادی و اوج آن ذات بیمرگی است. در چندین گفتار بودا آمده است که راه هشتگانه وسیله است نه مقصود. به طور نمونه بودا می گوید: «ای رهروان، هر چه فرونشاندن آتش آز، فرونشاندن کینه و فرونشاندن فریب است ذات بیمرگ خوانده می شود. این راه هشتگانه جلیل خود راهی است که به بیمرگی می انجامد...». و «... ای راده، آنجا که کالبدی هست، ماره یا چیزهای ماره سرشت، یا هر آنچه از میان رفتنی است آنجاست. پس، ای راده، به کالبد چون ماره نگاه کن. آن را ماره سرشت بدان، آن را چیزی از میان رفتنی، چون باد و آماس، چون قلاب، چون درد و چون سرچشمه درد بدان؛ هر که آن را چنین بنگرد درست نگریسته است. «درباره ی احساس، ادراک، حالات دل، دانستگی هم می توان چنین گفت »: «ولی، ای سرور، درست نگریستن برای چه مقصودی است ؟» «درست نگریستن برای بیزاری است». «ولی، ای سرور، بیزاری برای چه مقصودی است ؟» «بیزاری برای آنکه بی آزی پدید آید». «ولی بی آزی برای چه مقصودی است ؟»، «بی آزی برای آزاد شدن ». «ولی آزادی برای چه مقصودی است؟» «ای راده، آزادی برای نیروانه».
«ولی، ای سرور، مقصود از نیروانه چیست؟»، «ای راده، این پرسشی است که بسی دور می رود. این پرسش از دایره ی پاسخ بیرون است. برای فرو شدن در نیروانه، برای به آن سو و نزد نیروانه رفتن، برای اوج در نیروانه است که راه قدسی را زندگی می کنند».
ارهت می کوشد تا از آنچه جاوید نیست آزاد شود و به ذات بی مرگی برسد. نیروانه چون ذات بی مرگی، جاوید و خواستنی است؛ خوشدلی است. رهرو به بی مرگی رسیده به چنان یقینی آراسته است که استواریش چون استواری زمین و پایداریش چون پایداری آستانه در است. او به دریاچه ای ماند که از گل و لای آزاد است؛ بی آلایش و پاک است. او در این حال آرامش جاوید چهره ای درخشان دارد؛ از این «جاویدی» نشانی به دست نمی توان داد؛ جز اینکه بگوییم ایمنی است؛ سوی بی سویی است؛ لامکان است؛ جزیره ای است که در آن هیچ چیز نمی توان یافت. این انوشگی «مقامی است که در آن نه زمینی هست، نه آبی، نه فروغی، نه هوایی، نه بی کرانگی مکان، نه بی کرانگی دانستگی، نه ادراک و نه ادراک، نه ایستادن، نه رفتن، نه ماندن، نه مرگ، بی پایداری، بی پیشرفت و بی پایگاه است، این پایان رنج است». رهروی که نخستین بار به نیروانه می رسد به رود رسیده خوانده می شود؛ او به رودی پا نهاده است که به «دریای نیروانه » می پیوندد. او سپس با تلاش و کوشش و با گسستن «بند»ها به تدریج به مقام یک بار بازآینده و آنگاه به مقام بی بازگشت و سرانجام به مقام ارهت می رسد. ارهت، مرد تمام و ارزنده است، انسان کاملی است که هیچ گاه دستخوش سنساره نیست، او به ذات بیمرگی رسیده است. به نظر می رسد که نیروانه، سکوت محض است و سکوت را به لباس اصوات نتوان آراست و آن را به هیچ عبارت و گفتاری مزین نتوان ساخت، زیرا آن بی رنگ و صفت است و رنگ ادراکات بدان تعلق نمی گیرد. «نیروانه» خود دلیل خود است. و تا کسی بدان مقام نرسیده و ارتقاء نیافته باشد، بحث در اطراف آن بی حاصل و اتلاف وقت خواهد شد. چگونه می توان برای نابینایی نقش طراوت بخش طلوع خورشید را در آفاق بیکران دریاهای آرام، بیان کرد، و یا منظره سایه روشن لکه ابری را که نیمه نقابی برچهره ی تابناک ماه می افکند و جهانی نیمه خیال انگیز و نیمه واقعی پدید می آورد در نظر او مجسم کرد.
به طور خلاصه اعتقادات بودیزم را اینگونه می توان خلاصه نمود
یکی از برجسته ترین اصول اعتقادی آیین بودا چهار حقیقت مقدس، رنج، منشاء رنج، دفع رنج و طریق دفع رنج است و از چنان اهمیتی برخوردار است که نمی توان به سادگی از آن عبور کرد و از جمله عناصر بنیادین زندگی محسوب می شود. آیین بودا می گوید: زندگی رنج است و رنج ناشی از خواهش است و خردمندی در فرونشاندن همه خواهشها است. بودیزم معتقد است که ابدیت در جهان مادی و روحانی و مخلوقات و جوهر و روح مجرد وجود ندارد و در حقیقت چیزی جز حالات مشروط برای آن که در پیش واقع می شود موجود نیست. اعمال اخلاقی انسان محرک اصلی است که او را از مراقب پنجگانه یعنی مقام الهی، عالم انسانی، عالم اشباح، عالم حیوانی و جهنم می گذراند و به شکلی در می آورد. این عمل را در سانسکریت «کارمن» می گویند که در علم النفس بودایی مهم تر از کارمن چیزی نیست. نقطه اصلی است که وجود برگرد آن می گردد. بعد از وفات بدن و فنای نفس، کارمن باقی است و تنها چیزی که در جهان سیال بی قرار، بقایی دارد کارمن است. جهان مادی و عالم معنوی را کارمن اداره می کند و همه قوانین طبیعی از سرچشمه قانون اخلاقی کارمن سیراب می شود.
دیگر اعتقادات بودیزم عقیده به تناسخ است. مهمترین طریق تسلط یافتن بر چرخه تناسخ که البته کار بسیار شاقی است تلاش برای درک حقیقت است که وظیفه ای همیشگی برای رهبران محسوب می شود. بوداییان معتقدند که زندگی تجربه ای سخت و ناگوار است و انسان پس از مرگ، مجددا در این دنیا متولد می شود و این چرخه ی مرگ و زندگی یعنی سامسارا همیشه در حال انجام است. کارهایی که یک فرد معتقد به آیین بودایی نباید انجام دهد عبارتند از موجودات زنده، حتی حیوانات را نباید بکشد. مال دیگری را تصاحب نکند. زن دیگری را به تصرف خود در نیاورد. دروغ نگویدو نوشابه های مستی آور نیاشامد و کارهایی که فرد معتقد می بایست انجام دهد عبارتند از ترک رنج فردی. اندیشه درباره رنج زندگان. کوشش برای شرکت در تصورات رنج ها و لذات آنان. حسن نیت. دلسوزی و ترحم. بخشش توهین و ناسزا و فداکاری برای دیگران که حسن نیت و تسلیم قلب از تمام اعمال دینی بیشتر ارزش دارد.
منـابـع
حسین توفیقى- آشنایى با ادیان بزرگ- صفحه 45 به بعد
جان بى ناس- تاریخ جامع ادیان- ترجمه على اصغر حکمت- صفحه 204، صفحه 189-188
عبدالله مبلغى آبادانى- تاریخ ادیان و مذاهب جهان- جلد اول، بخش بودیسم
داریوش شایگان- ادیان و مکتب های فلسفی هند- صفحه 167-161
کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت- بخش فلسفه بودایی
ع. پاشایى- سخن بودا- نشر میترا- صفحه 47-30
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها