مشاهیر زیدیه از قرن نهم هجری به بعد
فارسی 5815 نمایش |مقدمه
از قرن نهم هجری به بعد در زیدیه یمن، اندیشمندانی ظهور یافته که به تفکر سلفی گرایش پیدا کرده و کم کم از زیدیه معتزلی یا زیدی اهل بیتی فاصله گرفتند. این افراد به رد و نقض افکار مطرح در زیدیه پرداخته و اندیشه و افکار اهل حدیث اهل سنت را به زیدیه وارد کردند. زیدیه که تا آن زمان در فقه و کلام گرایش عقلی داشت با ظهور این افکار به سوی اهل سنت گرایش پیدا کرده، مروج افکار احمدبن حنبل، ابن تیمیه و وهابیت گردید و این چنین به احادیث مروی از طریق اهل سنت متمایل شد. این چرخش از ابن الوزیر در قرن هشتم و نهم هجری شروع شد و در قرون بعد به وسیله فرزندان و شاگردان وی ادامه یافت. در قرن یازده حسن بن احمد جلال این راه را ادامه داده و در قرن دوازدهم این فکر تجدید حیات دوباره یافت. در این قرن دو نفر از بزرگان زیدیه با نام های صالح بن مهدی مقبلی و محمدبن اسماعیل معروف به ابن الامیر به دفاع از تفکر سلفیه پرداخته و حتی ابن الامیر رساله ای در تأیید دیدگاه های محمد بن عبدالوهاب نوشت.
این گرایش در قرن سیزدهم با ظهور محمدبن علی شوکانی به اوج خود رسید و در اصول و فروع به حنابله نزدیک گردید. مدرسه شوکانی تا کنون در یمن پایدار مانده و اکنون دو طیف مختلف در زیدیه وجود دارد; یکی از آنها، همان خط اصیل زیدیه قاسمیه است که افکار اندیشمندان سابق زیدیه را ترویج می کند که می توان از این با عنوان «زیدیه اهل بیتی» یا «زیدیه معتزلی متشیع» از آن یاد کرد و دیگری جریان زیدیه سلفی یا زیدیه سنی است که به وسیله عربستان در حال تقویت است. بنابراین بر ما لازم است، از زیدیه اهل بیتی در مقابل زیدیه سلفی حمایت کرده و این گروه را تقویت نماییم. زیرا تقویت این گروه، تقویت تفکر اهل بیت در مقابل تفکر اهل سنت و عثمانی مذهبان است.
ابن الوزیر
محمد بن ابراهیم بن علی از نوادگان قاسم رسی، معروف به ابن الوزیر، در سال 775 هجری در یمن به دنیا آمد. وی نزد علمای زیدیه یمن، پدر و برادرش درس خواند و برای تکمیل دروس خود به مکه سفر کرد و نزد شافعیان مکه تلمذ نمود. (به احتمال بسیار اساتید وی در مکه باعث تغییر فکر او شده و باعث شد که به اهل سنت نزدیک شود) شوکانی در کتاب البدرالطالع به شرح زندگانی وی پرداخته و می نویسد: «سخاوی گفته است که محمدبن ابراهیم در رد زیدیه کتاب العوالم والقواصم فی الذب عن سنة أبی القاسم را نگاشته و سپس آن را تلخیص کرده و با نام الروض الباسم منتشر ساخته است. و ابن حجر عسقلانی در کتاب أبناء الغمر در ذیل ترجمه برادرش نوشته است که هادی برادری دارد که به محمد معروف است. وی اشتغال به حدیث داشته و بر خلاف خانواده اش میل شدیدی به سنت (اهل حدیث اهل سنت) دارد...» (شوکانی، البدرالطالع بمحاسن من بعد القرن السابع، صص601ـ602، تصحیح دکتر عمری)
شوکانی در ادامه به تعریف ابن الوزیر پراخته و از کتاب های آن نام برده است و درباره اسلوب کلمات و جملات ابن الوزیر می نویسد: «... روش نوشتاری او شبیه کلام ابن حزم و ابن تیمیه است.» (همان، ص609) ابن الوزیر بعد از تألیفات بسیار در این زمینه، در سال 840 هجری از دنیا رفت. ابن الوزیر درباره تحول فکری خود و پیروی از این روش می نویسد: «دیدم که مؤلفین کتب اعتقادی راه و روش نویسندگان کتب ملل و نحل را در پیش گرفته و فقط یک مذهب را تقویت می کنند; اعم از این که در آن مطالب قوی یا ضعیف باشند. اما روش مصنفان کتب فقه را ادامه نمی دهند، که در آن اقوال همه مذاهب آورده شده و سپس قویترین آنها از نظر برهان پذیرفته می شود; اعم از این که دوست است یا دشمن. احساس می کنم که اولی ترین این است که کتب عقاید این گونه باشد. بنابراین این راه را انتخاب کرده و به پیش می روم.» (محمدبن ابراهیم الوزیر، ایثار الحق علی الخلق، صص32ـ33، چاپ دارالکتب)
اندیشه های ابن الوزیر
ابن الوزیر با نقد طریقه متکلمین، قائل است که بسیاری از امور دینی، مسائل فطری بوده و احتیاج به استدلالات دقیق متکلمانه ندارد و حتی این استدلال ها باعث مفاسد و شک و شبهه بیشتر می شود و در بسیاری از موارد متکلمان از کتاب و سنت دور شده و به آن مراجعه نمی کنند. (احمد محمود صبحی، فی علم الکلام، قسم الزیدیه، صص352ـ353) ابن الوزیر با نقد متکلمان به تعریف محدثان پرداخته و از این که در زیدیه کتب حدیثی بسیار کم است گله مند بوده و زیدیه را به مراجعه به احادیث اهل سنت فرامی خواند. یکی از اساتید ابن الوزیر رساله ای به او نوشته و وی را متهم به قول به رؤیت خداوند در قیامت، قدم قرآن و مخالفت با اهل بیت می کند. ابن وزیر در جواب این رساله به تألیف کتاب العواصم والقواصم دست می زند. او در این کتاب به احادیث ضعیف و مجعول استناد کرده، ولی گاهی نیز خود به نقد احادیث می پردازد.
ابن الوزیر با نقد حدیث افتراق (حدیث افتراق امت به هفتاد و سه فرقه) می گوید: «جمله انتهایی حدیث که می گوید: «کلها هالکة، الا واحدة» جمله ای است فاسد و به احتمال بسیار ملاحده آن را جعل کرده اند و ابن حزم نیز گفته است که این حدیث موضوع است. همچنین تمام احادیثی که در ذم قدریه، مرجئه و اشاعره آمده است، همه ضعیف بوده و قائل اعتماد نیستند.» (همان، صص186ـ187 و نیز ج3، ص172) وی در این کتاب نه جلدی خود به مباحث گوناگونی پرداخته و در جای جای آن به نقد نظرات سید جمال الدین علی بن محمد بن أبی القاسم می پردازد و از وی با عنوان سید یاد می کند.
ابن الوزیر در این کتاب از صحابه دفاع کرده و درباره ابوهریره می نویسد: «ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه مطلبی را بیان کرده که در شأن وی نیست... احتمالا برخی از دشمنانش این مطلب را در کتابش افزوده اند... ابن ابی الحدید معتقد است که ابوهریره بغض علی (ع) را در سینه داشت و علیه او احادیثی جعل می کرد و حتی از علی (ع) نقل کرده اند که ابوهریره دروغگوترین مردم بر پیامبر بود. اما این مطلب دروغ محض است و احتمالا این مطلب از ابن ابی الحدید نیست... دلیل ما این است که حب پیامبر نسبت به علی آنقدر زیاد بود که هیچ کافر و منافقی نمی توانست علیه او حدیث جعل کند.» (العواصم والقواصم، ج2، صص43ـ44)
وی برای دفاع از ابوهریره بسیار تلاش کرده و این روایات را توطئه دروغگویان می داند که احادیث موضوع را به صحابه نسبت می دادند و نقل می کند که گاهی شیطان به صورت آدمی درآمده و احادیث دروغ را نقل می نماید. (همان، ص57)
ابن وزیر در انتهاء می گوید: «اگر در راستگو بودن ابوهریره شک کنیم... شک در قادحین او اولی تر است.» (همان، ص63) در نقد دیدگاه ابن الوزیر تذکر این نکته کافی است که ابن ابی الحدید این مطالب را از کتاب معارف ابن قتیبه (یکی از اصحاب حدیث اهل سنت) نقل کرده است. دیگر این که خود اهل سنت نقل کرده اند که خلیفه دوم، ابوهریره را به علت کثرت روایت از پیامبر، از نقل حدیث برحذر داشت به نحوی که ابوهریره به دفاع از خود پرداخته و گاه با مطرح ساختن کراماتی برای خود، به اعتراض آنها پاسخ گفت.
از همان قرون نخستین درباره مرویات ابوهریره اختلافات شدیدی وجود داشته است. زیرا وی کمتر از سه سال با پیامبر نبوده است، ولی مرویات وی از تمام مهاجرین و انصار بیشتر است. احادیث او در کتب معتبر حدیثی بالغ بر 5374 حدیث می باشد. در دوران معاصر محمود ابوریه از علمای اهل سنت به نقد مرویات ابوهریره پرداخته و کتاب شیخ المضیرة ابوهریره را تألیف نمود. این کتاب باعث مباحث فراوانی در محافل اصحاب حدیث گردید. علامه شوشتری در قاموس الرجال دیدگاه های مختلف را درباره ابوهریره نقل کرده و به نقد احادیث وی پرداخته است. مباحث مطرح در کتاب العواصم والقواصم گوناگون است و مباحث رجال، حدیث، فقه و کلام در آن یافت می شود که خوانندگان را به فهرست تفصیلی کتاب ارجاع می دهیم. همچنین احمد محمود صبحی بسیاری از افکار وی را به صورت خلاصه در کتاب فی علم الکلام آورده است (فی علم الکلام، صص352ـ 395). تفکرات ابن الوزیر مخلوطی است از تفکرات زیدیه، اصحاب حدیث و معتزله که برخی تعارضات و تناقضات در آن یافت می شود.
ابن الامیر
محمدبن اسماعیل بن صلاح از نوادگان یحیی بن حمزه از نسل امام حسن مجتبی (ع) در سال 1099 هجری در کحلان یمن متولد شد و بعد از مدتی به صنعاء رفت. به همین خاطر از او با عنوان «محمدبن اسماعیل الامیر الکحلانی الصنعانی» نیز یاد می شود. وی نزد پدر و علمای زیدیه یمن تلمذ کرد و سپس راهی مکه گردید و نزد علمای مکه درس خواند. در دوران وی مکتب زیدی معتزلی اعتبار خاص خود را داشت و کتب زیدی سلفی نه تنها تدریس نمی شد، بلکه تدریس آنها ممنوع بود. ابن الامیر در مخالفت با این جریان کتاب ضوء النهار حسن بن احمد جلال (م1084 هـ.) را تدریس کرده و بر آن حاشیه ای نوشته و نام آن منحة الغفار علی ضوء النهار نامید. در اواخر عمر وی وهابیت در عربستان ظهور کرده و ابن الامیر به سرعت آن را تأیید نمود، ولی هنگامی که فهمید که وهابیت مسلمانان را کافر می دانند از تأیید خود پشیمان گشته و افعال و اعمال وهابیت در کشتار مسلمانان را تقبیح کرد. وی اهل تألیف و تدریس بود و حدود یکصد و اندی کتاب و رساله نوشت و در سال 1182 هجری از دنیا رفت. مؤلف تراث الزیدیه بیشتر از پنجاه کتاب و رساله از وی نام برده که به چاپ رسیده است.
آیت الله سبحانی در کتاب الزیدیة فی موکب التاریخ درباره وی می نویسد: «ابن الامیر تظاهر به برخی از سنت های اهل سنت در نماز مثل تکتف یا دست چپ را روی دست راست گذاشتن داشت و این عمل نه تنها واجب نیست، بلکه مستحب است، اگر نگوییم یک بدعت اموی است. حال چرا این کار را می کرد؟ نمی دانیم... وی به روایات اهل سنت اعتماد می کرد و مذهب اهل بیت را کمال و تمام ترک کرده بود.» (الزیدیه فی موکب التاریخ، صص439ـ440)
تأثیرپذیری ابن الامیر از ابن تیمیه
ابن الامیر در رساله تطهیر الاعتقاد من إدران الإلحاد به تأیید محمد بن عبدالوهاب پرداخته و با تأثیرپذیری از ابن تیمیه (که در ابن الوزیر آن را دیدیم) زیارت اهل قبور را مشابه عمل مشرکین دانسته و نذر برای مردگان و طواف پیرامون قبر را حرام و شرک دانسته است. او همچنین بناء بر قبر حضرت رسول (ص) را عملی اسلامی ندانسته و می گوید: «این بناء ساخته صحابه و علمای امت نیست، بلکه برخی از سلاطین مصر آن را ساخته اند.» (مجموعة رسائل فی علم التوحید، رساله تطهیر الاعتقاد من إدران الالحاد، صص52 ـ53)
دیدگاه های وی بسیار شبیه اعتقادات ابن تیمیه بوده و در این زمینه می نویسد: «هر کس اعتقاد به قبری دارد... و او را نافع یا ضار می داند یا از آن حاجتی می خواهد... یا به آنها متوصل می شود... یا نذری برای زنده یا مرده می کند... یا طلب حاجتی از آن دارد... تمام این ها شرک است... و رفتار جاهلیت.» (همان، ص37)
ایشان نه تنها به جای این که در تصحیح عمل مسلمین کوشا باشد، بلکه اگر کسی هم درصدد آن برآید، انکار می کند. وی در این زمینه می نویسد: «اگر شما بگویید که قبوریون... می گویند: ما خدا را عبادت کرده و نماز و روزه و حجمان برای خدا است... ما جواب می دهیم که این جهل است... در دل آنها شرک وجود دارد (و خود خبر ندارند) و دعاء و نداء و توسل و استغاثه و نذر این افراد نشانه اعتقاد آنها به پرستش قبور است.» (همان، صص45ـ46) ابن الامیر با نگاه خاص خود، به کرامات اولیاء توجه ویژه ای مبذول داشته و رساله ای در این زمینه با عنوان الانصاف فی حقیقتة الاولیاءة و ما لهم من الکرامات والالطاف نوشته است. وی با پذیرش اصل کرامات اولیاء، مسئله ولایت تکوینی و باطنی اولیاءالله را انکار کرده و با تصوف به شدت برخورد نموده است. (فی علم الکلام، ص 409- 410)
شوکانی
محمد بن علی شوکانی در سال 1172 هجری در یمن متولد گردید. وی نزد پدر و علمای زیدی مذهب یمن درس خواند و پس از اندک زمانی به تدریس علوم فراگرفته، پرداخت. در سال 1209 هجری قاضی یمن شد، ولی از تدریس و تألیف باز نایستاد، تا این که در سال 1250 هجری در صنعاء از دنیا رفت. وی حدود یکصد اثر در فقه، اصول فقه، حدیث، تفسیر و تاریخ دارد، که اکثر آنها به چاپ رسیده است. یکی از مهمترین کتب وی نیل الاوطار من اسرار منتقی الاخبار در ده جلد یا پنج جلد قطور می باشد که این کتاب شرح کتاب منتقی الاخبار عبدالسلام بن عبدالله (م652 هـ.) جد ابن تیمیه (م758 هـ.) و از علمای حنابله است. جد ابن تیمیه نیز به ابن تیمیه معروف است و نباید بین این دو خلط شود. این کتاب درباره فقه است و از کتاب طهارت شروع گشته و آخرین بحث آن کتاب أقضیه و أحکام است. شوکانی این کتاب را به توصیه دو استادش سید عبدالقادر بن احمد و حسن مغربی نوشته است. عبدالقادر بن احمد از شاگردان محمد بن اسماعیل الامیر بوده و تفکرات سلفی را از ابن الامیر اخذ نموده و به شوکانی انتقال داده است. شوکانی در البدرالطالع می نویسد: «من صحیح مسلم را همراه با شرح نووی و برخی از صحیح بخاری با شرح فتح الباری و بعضی از جامع الاصول ابن اثیر و برخی از مطالب سنن ابن ماجه و تمام سنن ترمذی و برخی از مباحث موطا مالک بن انس و برخی از ابواب منتقی ابن تیمیه را نزد عبدالقادر بن احمد خواندم... و وی مرا ترغیب کرد که شرحی بر منتقی بنویسم. بنابراین شروع به شرح کرده و مقداری از آن را به وی نشان دادم...، او مرا به خلاصه کردن ارشاد کرد و من این کار را کردم و سه سال بعد از مرگش به اتمام رساندم. او بیشترین تأثیر را در من داشت.» (شوکانی، البدرالطالع، صص369ـ 375، شماره 243)
شوکانی درباره استاد دیگرش حسن بن اسماعیل بن حسین مغربی می نویسد: «او از زهاد زمانه خود بود... هر وقت ایشان را می دیدم یاد خدا می افتادم... بسیار متواضع بود... من نزد وی، مطول، کشاف، شرح شمسیه،... مقداری از صحیح مسلم و صحیح بخاری، تمام سنن أبی داود... و تقریبا همه شرح بلوغ المرام را خواندم... او به من بسیار محبت داشت. و از کسانی بود که بر شرح منتقی ارشادم کرد. در زمان حیاتش آن را شروع کردم و بعد از مماتش به اتمام رساندم.... وی در سال 1208 هجری از دنیا رفت.» (همان، صص 209- 211، شماره 127)
آراء شوکانی
قبل از این که زیدی باشد، یک سلفی تمام عیار است. او در بحث صفات خبری به تجسیم و تشبیه متمایل شده و درباره کرسی می نویسد: «ظاهر این است که کرسی جسمی است که آثار خاص خود را دارد... و برخی از معتزله وجود آن را منکرند و در این زمینه خطای آشکاری را مرتکب شده اند و اشتباه فاحشی را انجام داده اند. برخی از سلف قائلند که کرسی در این جا یعنی علم... و برخی گفته اند که منظور قدرتی است که به وسیله آن آسمان و زمین بر جای خود استوارند... ولی حق همان قول اول است و دلیلی بر عدول از معنای حقیقی وجود ندارد و مراد این است که آسمان و زمین در آن کرسی بوده و این کرسی آنها را وسعت داده است... و اختلاف سلف درباره اثبات جهت برای خداوند معروف است... و معیار ما کتاب و سنت است... و شکی نیست که این لفظ بر ظاهر غالب خود باید حمل گردد.» (شوکانی، فتح الغدیر، ج1، ص272. چاپ داراحیاء التراث العربی)
شوکانی در رساله التحف علی مذهب السلف درباره صفات خبری می نویسد: «آیا معتقد شدن به آنچه ظاهر آیات و روایات می گویند، بدون تأویل و تفسیر، همان عقیده موحدین است یا این مذهب مجسمین است؟... حق این است که فهم سلف بهتر از خلف بوده و اصحاب و تابعین آیات و روایات را بر ظاهرش حمل کرده و از قیل و قال پرهیز می کردند. هنگامی که از آنها درباره صفات سؤال می شد، می گفتند: خدا این چنین گفته و ما بیشتر از این اطلاع نداریم و خدا نیز به ما اجازه بیشتر از این را نداده است و سلف خوض در آن را بدعت می دانستند... بنابراین باید همان راه سلف را رفت و از تفکر آنها تبعیت کرد... سلف می گوید: ما استواء را برای خدا قائلیم، ولی از کیفیت آن خبر نداریم... خوانندگان برای اطلاع بیشتر می توانند بر کتاب العلو للعلی الغفار ذهبی مراجعه کنند.» (التحف علی مذهب السلف، صص13 و 17 و 19 و 23 و 26)
دکتر عبدالله نومسوک در کتاب منهج الامام الشوکانی فی العقیده، در دو جلد به آراء و افکار اعتقادی شوکانی که بر اساس عقاید سلفیه شکل گرفته است، پرداخته و درباره نگاه شوکانی به علم کلام می نویسد: «شوکانی قائل است که علم کلام فقط حیرت انسان را بیشتر کرده، بنابراین هر کس می خواهد در این راه قدم بردارد باید بعد از رسوخ در کتاب و سنت و اطلاع از این دو منبع وحی، به علم کلام بپردازد تا بتواند صحیح را از سقیم تشخیص دهد و به خزعبلات متکلمان گرفتار نشود.» (منهج الامام الشوکانی فی العقیده، ج1، ص54)
شوکانی که راه ابن تیمیه را در پیش گرفته بود، رساله ای در تحریم بناء قبور نوشته و نام آن را شرح الصدور فی تحریم رفع القبور نهاده است. وی در این زمینه ادعای عجیبی کرده و می نویسد: «تمام مردم، از سابق و لاحق، اول و آخر، از زمان صحابه تا کنون اتفاق دارند که رفع قبور و بناء بر آنها بدعت است و پیامبر وعده عذاب بر فاعل آن داده است و هیچ یک از مسلمانان در این زمینه مخالفتی نکرده است، ولی گویا امام یحیی بن حمزه مقاله ای نوشته و بناء بر قبور را جایز دانسته است و کسی غیر از ایشان این مطلب را بیان نکرده و تمام کسانی که در کتب فقه در زیدیه این را قبول کرده اند به او اقتدا کرده اند.» (مجموعة رسائل فی علم التوحید، رساله شرح الصدور، صص69ـ70)
متأسفانه بی انصافی شوکانی در این مسئله از حد خود تجاوز کرده و حتی عمل صحابه، در بقاء بناء قبور انبیاء در ایران و شام را نادیده گرفته است. قبر حضرت ابراهیم در شام، قبر حضرت دانیال در شوش، قبر سلمان در مدائن که ماندگاری همه این ها نشانه توجه مسلمین به این قبور است. ثانیا تمام علمای شیعه و تمام اندیشمندان عرفان و تصوف و برخی از علمای اهل سنت این کار را جایز، بلکه مستحب می دانند. یقینا خود شوکانی مقابر بزرگانی مثل الهادی الی الحق و دیگر اندیشمندان زیدی را که بناء بر آنها ساخته شده است دیده و خود می داند که بسیاری از بزرگان بر قبور آنها وارد شده و سوره ای از سور قرآن را خوانده اند، ولی عجیب است که این گونه منکر جواز، آن هم به اتفاق تمام علمای مسلمین است. احتمالا منظور از تمام مسلمین یعنی ابن تیمیه و پیروان آن، زیرا شاید دیگران را مسلمان نمی داند.
رساله شوکانی در نقد تصوف و عرفان
شوکانی در رساله ای دیگر به نقد تصوف و عرفان پرداخته و با این که خود را مجتهد می داند، ولی در تمام زمینه ها مقلد ابن تیمیه است. وی قائل است که حلاج اولین فردی بود که باب وحدت وجود را باز کرده و بقیه از وی اخذ کردند. شوکانی با الفاظ نازیبایی از صوفیه یاد کرده و آنها را بندگان ابلیس، بیچاره، زندیق، اباحه گر و کافر می داند و در جای جای آن از ابن تیمیه مطالبی را نقل می کند. وی در تفسیر حدیث معروف «ما یزال عبدی یتقرب الی بالنوافل حتی أحبه فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به.»، از روش همیشگی خود که اکتفاء به ظاهر روایت است، دست کشیده و در شرح آن می نویسد: «دیدگاه ما همان دیدگاه ابن حجر در فتح الباری در شرح این حدیث است که این حدیث بر وجه تمثیل آمده و منظور وجوب اطاعت خدا است و یا منظور این است که عبد باید فقط به ذکر خدا مشغول باشد.» (همان، صص102ـ103; فی علم الکلام، ص442)
اگرچه یقینا به تفکرات صوفیان نقدهای بسیاری وارد است، ولی مهم در این جا این است که شوکانی مثل اصحاب حدیث و سلفیه و وهابیت در آیاتی مثل «یدالله فوق أیدیهم؛ دست خدا بالاي دست آنهاست.» (فتح/ 10) و مباحث کرسی و استواء و... بر ظاهر روایات باقی می مانند، اگرچه لازمه آن تشبیه و تجسیم باشد، ولی اگر روایاتی با اعتقادات آنها هماهنگ نبود، اگرچه در صحیح بخاری نیز آمده باشد، باید تأویل گردد. مبنای اصحاب حدیث و ابن تیمیه بر عدم تأویل است، ولی اگر حدیث یا آیه ای مخالف اعتقادات آنها باشد، تأویل آن اشکالی ندارد و این تناقضی آشکار در افکار و آراء سلفیه، از جمله شوکانی است، که جای تحقیقات جدی در این زمینه خالی است.
رساله شوکانی در تأیید وصیت پیامبر درباره حضرت امیر (ع)
شوکانی در تأیید وصیت پیامبر درباره حضرت امیر (ع) نیز رساله ای می نگارد. وی در سؤالی پیرامون انکار وصیت پیامبر از سوی عایشه، این انکار را از روی عدم علم دانسته و درباره اثبات وصایت حضرت امیر به احادیثی از مسند احمد بن حنبل و غیر آن تمسک کرده و وصیت را ثابت می داند، ولی مثل دیگر بزرگان زیدیه این احادیث را حمل بر اولویت کرده که مردم به خاطر عذری نتوانستند به این اولویت جامه عمل بپوشند. به هر حال طیف سلفی زیدیه که در آراء و افکار و روش، هیچ سنخیتی با بزرگان متقدم زیدیه ندارند با حمایت های وهابیت در یمن حضور داشته و در پی ترویج افکار سلفیان می باشند و مدارس و مساجد پر رونقی در یمن ایجاد کرده اند.
منـابـع
مهدى فرمانیان و سیدعلى موسوى نژاد- درسنامه زیدیه «تاریخ و عقاید»- نشر ادیان
www. adyan. org
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها