عوامل ورود در جهنم (دشمنی و مخالفت با خدا و رسول)

فارسی 4196 نمایش |

جاودانگی در دوزخ

یکی از عواملی که باعث خواری و گرفتاری اخروی و عذاب جهنم می شود دشمنی و مخالفت با خداوند و فرستاده بزرگوارش، حضرت رسول (ص) می باشد. کسانى که با خدا و رسول او به جنگ برخاسته اند و مى خواهند از حدودى که خدا و پیامبرش معین کرده اند تجاوز کنند جزایشان جهنم است و دچار آتش دوزخ خواهند شد و در آن همیشه در عذاب خواهند ماند. در اینجا به دو آیه از آیات قرآن که صریحا در مورد این موضوع سخن گفته اند، می پردازیم؛
1ـ «ألم یعلموا أنه من یحادد الله و رسوله فإن له نار جهنم خالدا فیها ذلک الخزی العظیم؛ آیا ندانسته اند که هر کس با خدا و رسولش به دشمنی و مخالفت برخیزد آتش دوزخ پاداش همیشگی اوست و این در حقیقت خواری بزرگ است.» (توبه/ 63) کسی که حد وحی و حریم نبوت و شریعت را رعایت نمی کند و حد خود را که بندگی و اطاعت از دستور خداست محترم نمی شمارد و در نتیجه ی عدم رعایت حدود عبد و مولی به محاده مبتلا می گردد چنین انسانی به کفر و نفاق آلوده خواهد بود.
در مجمع البیان مى فرماید: «کلمه ی "محادة" به معناى تجاوز با مخالفت است، و این کلمه و کلمات: "مخالفة"، "مجانبة" و "معاداة" به یک معنا هستند، و اصل آن منع کردن و خوددارى نمودن است. و معناى دیگر آن شدت غضب است به حدى که عقل و تدبیر آدمى را از بین ببرد. محادة دلالت مى کند بر استمرار، و از ماده حدت است که به معنى تندى و شدت و در مقابل لینت و خضوع و انعطاف باشد. و حدت به اختلاف موارد فرق مى کند، مانند تندى در شمشیر، در نظر کردن، در غضب، در آهن، در احکام الهى. و حدت بنده در مقابل خداوند متعال، عبارت است از تسلیم نشدن و خضوع و فروتنى نکردن و سرکشى نمودن. و این تندى و سرکشى در اعمال و اخلاق، قهرا به صورت تندى و آتش باطنى متظاهر و منعکس شده، و آتش دوزخ را در عالم ماوراى ماده تشکیل مى دهد. و چون این تندى و سرکشى در روح و باطن انسان نافذ و مؤثر گشته، و روح را به صفت حدت در مقابل خداوند متعال متصف مى کند، طبیعتا براى همیشه ثابت و باقى و خالد خواهد بود.»
باید توجه شود که نار در مقابل نور است، و مبداء نور از خداوند متعال باشد، و کسی که در برابر خداوند سرکشى و حدت نشان داده، و شروع به مخالفت و عصیان کرد قهرا به آتش ظلمت و مضیقه و محرومیت و محجوب شدن از جهان نور مبتلا گشته، و در آتش تند و سوزان گرفتار خواهد شد. و نیز کلمه ی "خزى" عبارت است از خوارى، رسوایی و هر پستى دیگرى که آدمى از آن شرم داشته باشد و چون در عالم بالا عنوان و اسم و رسم و سائر امور اعتبارى وجود ندارد، ناچار اینگونه از مفاهیم مربوط مى شود به خود حالات روح انسان که پیروز و موفق باشد، و یا خوار و رسواى گردد. و خزى در مقابل پیروزى و فوز باشد، و آن در جهان ماوراى ماده عبارت مى شود از رسیدن به نعمت و خوشى و فراهم شدن اسباب عیش و زندگى، که به اقتضاى وضع آن جهان صورت مى گیرد.
لازم است توجه داشته باشیم که عیش و اسباب زندگى مادى، از هر جهت آلوده و توأم با مضیقه و ناراحتى و زحمت است، ولى زندگى و عیش جهان دیگر در صورتى که مطلوب و پسندیده شد آلودگى و ناخوشى و ناراحتى نخواهد داشت.
«و ما هذه الحیاة الدنیا إلا لهو و لعب و إن الدار الآخرة لهی الحیوان لو کانوا یعلمون؛ و این زندگى دنیا جز سرگرمى و بازى نیست و بى تردید سراى آخرت، همان زندگى [واقعى و ابدى] است اگر اینان معرفت دانش داشتند [دنیا را به قیمت از دست دادن آخرت برنمى گزیدند.]» (عنکبوت/ 64) آرى در آنجا مرگ و فناء و لهو و لعبى نیست.
استفهامى که در آیه است استفهام تعجبى است، و سیاق آیه براى بیان این جهت است که خدا و رسولش سزاوارترند به اینکه مردم خوشنود و راضیشان کنند.
مردم خوب مى دانند که دشمنى با خدا و رسول و مخالفت و به خشم آوردن خدا و پیغمبرش مایه خلود در آتش است، و وقتى به خشم آوردن خدا و رسولش حرام باشد پس راضى کردن او و همچنین پیغمبرش بر هر کسى که به خدا و رسولش ایمان داشته باشد واجب خواهد بود.

آنها که با خدا دشمنى مى کنند

2ـ «إن الذین یحادون الله و رسوله کبتوا کما کبت الذین من قبلهم و قد أنزلنا ءایات بینات و للکافرین عذاب مهین* یوم یبعثهم الله جمیعا فینبئهم بما عملوا أحصئه الله و نسوه و الله على کل شى ء شهید؛ بی گمان کسانی که با خدا و فرستاده ی او مخالفت می کنند ذلیل خواهند شد؛ همان گونه که آنان که پیش از ایشان بودند ذلیل شدند و ما به راستی (برای اتمام حجت مردم) آیات روشن نازل کردیم و کافران را عذابی خفت آور مهیاست. روزى که خداوند همه آنان را برانگیزد و بدانچه کرده اند آگاهشان سازد. خدا حساب آن [اعمال] را نگه داشته و آنها فراموش کرده اند، و خدا بر هر چیزى گواه است.» (مجادله/ 5- 6) به راستی که می توان گفت، منشأ این گونه از جهنمی شدن ها همان کفر و نفاق است که در طلیعه ی مطلب بیان شد.
در آیات مورد بحث از کسانى سخن مى گوید که نه تنها از حدود الهى تجاوز کرده بلکه به مبارزه با خدا و پیامبر او (ص) برخاسته اند، و سرنوشت آنها را در این دنیا و جهان دیگر روشن مى سازد.
نخست مى فرماید: «إن الذین یحادون الله و رسوله کبتوا کما کبت الذین من قبلهم؛ کسانى که با خدا و رسولش دشمنى مى کنند خوار و ذلیل مى شوند، همانگونه که پیشینیان آنها خوار و ذلیل شدند.» (مجادله/ 5) "یحادون" از ماده ی "محاده" به معنى مبارزه مسلحانه و استفاده از حدید (آهن) است، و به مبارزه غیر مسلحانه نیز گفته مى شود.
همانگونه که در بالا نیز گفتیم، بعضى گفته اند "محاده" در اصل به به معناى ممانعت و مخالفت است،از ماده "حد" که به معنى مانع میان دو شى ء است، و لذا به دربان "حداد" مى گویند، و هر دو معنى از نظر نتیجه به هم نزدیک است هر چند از دو ریشه متفاوت گرفته شده.
یکى از مفسران گوید: «اصل این کلمه (یحادون) از حد به معنى فاصل است، و معناى آن در این صورت رویارویى به تمام شکلهاى خود است که متنازعان و مخالفان هر یک در حد و خط فاصلى در برابر حریف و دشمن خود مى ایستد.» و این معنى نزدیکتر به مراد است، زیرا «محاددة» با توجه به سیاق عبارت، که به حدود خدا اشاره مى کند، این است که انسان با حدود الهى مخالفت مى ورزد پس براى خود حدودى اعم از قانونى و عملى اختیار مى کند، همچون کسانى که جاهلیت و مجموعه نظم بشرى قدیم یا معاصر را به جاى شریعت خدا گرفته و برگزیده اند، و طبیعت اینان که قصد عناد و انکار و جنگ دارند، پس اینان در پاسخ جبهه گیرى و «محادده» خودخوارى و اهانتى مى بینند که انبوه شده و در نفس فشرده مى شود تا به صورت انفجارى درمى آید، «أولئک فی الأذلین؛ اینان در شمار ذلیل شدگانند.» (مجادلة/ 20)
این آیه شریفه و آیه ی شریفه بعدش هرچند ممکن است مطلبى جدید و از نو بوده باشد، و بخواهد بفهماند که مخالفت خدا و رسول او چه عواقبى در پى دارد، ولیکن از ظاهر سیاق برمى آید که به آیه ی قبل نظر دارد؛ «ذالک لتؤمنوا بالله و رسوله و تلک حدود الله و للکافرین عذاب ألیم؛ این [حکم] براى آن است که به خدا و پیامبرش ایمان بیاورید، و این حدود خداست، و براى کافران عذابى دردناک است.» (مجادله/ 4) و مى خواهد ذیل آن را تعلیل نموده، بفهماند که اگر از مخالفت و تعدى از حدود خدا نهى کردیم، و دستور دادیم که به خدا و رسول ایمان بیاورید، براى این بود که هر کس با خدا و رسول مخالفت کند ذلیل و خوار مى شود هم چنان که امت هاى قبل از این امت، به همین خاطر ذلیل شدند.

برایشان عذابی خفت آور را تدارک دیده ایم!

"کبتوا" از ماده کبت (بر وزن ثبت) به معنى مانع شدن توام با عنف و ذلیل و خوار کردن است، اشاره به اینکه خداوند مجازات کسانى را که با او و پیامبرش به مبارزه برمى خیزند ذلت و خوارى قرار مى دهد و آنها را از لطف بى کرانش منع مى کند.
این تعبیر نظیر تعبیرى است در آیه 114 بقره آمده است که درباره افرادى که مردم را از مساجد و عبادت خدا باز مى دارند و به مبارزه با آئین حق برمى خیزند، مى فرماید: «لهم فی الدنیا خزی و لهم فی الآخرة عذاب عظیم؛ براى آنها خوارى در دنیا است و در آخرت عذاب دردناکى دارد.»
یا آنچه در آیه ی 33 سوره ی مائده درباره ی کسانى که به محاربه با خدا و رسولش برمى خیزند و در زمین فساد مى کنند آمده است که مى فرماید: «ذلک لهم خزی فی الدنیا و لهم فی الآخرة عذاب عظیم؛ این براى آنها مایه خوارى در دنیاست و در آخرت عذاب عظیمى دارند.»
از کسانى که با رفتار خود در برابر پروردگار خود و پیامبرانشان راه مخالفت پیموده اند. در المنجد آمده است: «کبته لوجهه، یعنى او را به خاک افکند و هلاک کرد و خوار و ذلیل نمود. گویند: کبت الله العدو، یعنى خداوند دشمن را پست و ذلیل ساخت و با خشم خود براند، و گویند: کبت فلان غیظه فى جوفه، یعنى فلان خشم خود را در درون سینه فرو کوفت و بیرون نیاورد. پس عزت و کرامت از مخالفت با حدود و مقررات خدا حاصل نمى شود، زیرا این مخالفت جز خوارى و پستى در دنیا که حاصل پیروى از نظم و قوانین فاسد و گمراه کننده است و آثار منفى و خشم خدا و جنگ او را در پى دارد، نتیجه اى به بار نمى آورد، و در آخرت موجب عذاب خوار کننده اى از جانب او مى شود که به دست بندگان مؤمن خود بر آنان نازل مى کند. این حقیقت خیال و پندار نیست بلکه واقعیتى است که شواهدى در تاریخ و رویدادهاى حقیقى دارد و عقل بدانها راه مى یابد و آیات روشن آن را تأیید مى کند.»
سپس مى افزاید: «و قد أنزلنا آیات بینات؛ هیچ شکى در این نیست که این دستورات از ناحیه ما است.» و اینکه رسول ما در تبلیغ رسالت ما صادق و امین است، آیاتى با حجت رسا و دلالت آشکار، که انسان خردمند را از رویارویى و جبهه گیرى در برابر خدا بیم مى دهد و او را به ضرورت ایمان به خدا و پیامبرش رهنمایى مى کند، پس هر کس از آن آیات اندرز گیرد سود مى برد و عزیز مى شود و از خوار شدن به وسیله خدا نجات مى یابد وگرنه در عذاب و خوارى مى افتد.
بنابراین به قدر کافى اتمام حجت شده و عذر و بهانه اى براى مخالفت باقى نمانده است، و با این حال اگر آنهایى که این دستورات را رد مى کنند و مخالفت می نمایند، باید مجازات شوند. نه تنها در این دنیا مجازات مى شوند بلکه "براى کافران عذاب خوار کننده در قیامت است" «و للکافرین عذاب مهین»
ملاحظه مى شود که در آیه پیشین گفت: "در عذابى دردناک" و این متناسب با عقوبتى است که موضوع آن آیه بود، در حالى که اینجا عذاب را خوار کننده توصیف کرده است، زیرا کسانى که با خدا و پیامبرش مخالفت و مبارزه مى کنند به این طریق در صدد کسب عزت و تسلطى براى خود و ذلت براى حق و پیروانش هستند و در عذاب آنها صفتى مناسبتر از اهانت و خوارى نیست.
به این ترتیب در جمله ی قبل به عذاب دنیوى آنها اشاره شده، و در این جمله به عذاب اخروى آنها، و شاهد بر این معنى جمله ی "کما کبت الذین من قبلهم" (آن چنان که پیشینیان آنها خوار شدند) مى باشد، آیه ی بعد نیز بر این معنى گواهى مى دهد.
به هر حال این تهدید الهى در مورد کسانى که در برابر پیامبر (ص) و قرآن ایستاده بودند به وقوع پیوست، و در جنگهاى بدر و خیبر و خندق و غیر آن با ذلت و شکست روبرو شدند، و سرانجام فتح مکه طومار قدرت و شوکت آنها را در هم پیچید و اسلام در همه جا پیروز گشت.

آری، باور کن که آن روز خواهد آمد!

آیه ی بعد در توصیف زمان وقوع عذاب اخروى آنها چنین مى گوید: «یوم یبعثهم الله جمیعا؛ این در روزى خواهد بود که خداوند همه آنها را برمى انگیزد.» (مجادله/ 6) براى پاداش اعمالشان، و گفت «جمیعا؛ همگان را» زیرا بسا که آنان همگى در مخالفت با خداوند و کفر همکارى کرده و به نیرو و شماره خود فریفته شده باشند.
کلمه ی "یوم" ظرف است براى جمله "و کافران عذابى الیم دارند" یعنى در چنین روزى این عذاب را دارند، در روزى که خدا مبعوثشان مى کند که روز حساب و جزاء است، و آن گاه آنان را از حقیقت همه آنچه کرده اند با خبر مى سازد. «فینبئهم بما عملوا؛ و آنان را از کارى که کرده اند آگاه مى سازد.»
از کارهاى بدى که کرده اند به وسیله حسابرسى، و از خلال عذاب زیرا عذاب آخرین صورت حقیقى اعمال آنهاست. هم چنان که خبر دادن خداى تعالى از اعمالشان تأکید مى کند که او گواه بر آفریدگان خویش است و حتى از شخص انسان بیشتر بر احوال و رفتار او آگاه و بیناست زیرا انسان در معرض نسیان و فراموشى است.
آرى "خداوند همه اعمال و کردار آنها را احصار و شماره کرده، هر چند خود آنها آن را به فراموشى سپردند" «أحصاه الله و نسوه»
کلمه ی "احصاء" به معناى احاطه داشتن به عدد هر چیز است، به طورى که حتى یک عدد از آن از قلم نیفتد. راغب مى گوید: «احصاء به معناى به دست آوردن عدد واقعى هر چیز است، مى گویند "أحصیت کذا". و اصل این کلمه از ماده "حصا" است که به معناى سنگریزه است. و اگر شمردن را از این ماده ساخته اند، براى این بوده که عرب در شمردن هر چیزى به سنگریزه اعتماد مى کرده، هم چنان که ما با انگشتان خود چیزى را مى شماریم.»
به همین دلیل هنگامى که چشم آنها به نامه اعمالشان مى افتد فریادشان بلند مى شود: «ما لهذا الکتاب لا یغادر صغیرة و لا کبیرة إلا أحصاها؛ این نامه از کیست که هیچ کار کوچک و بزرگى نیست مگر اینکه آن را ثبت و ضبط کرده است.» (کهف/ 49) و این خود عذاب دردناکى است که خداوند گناهان فراموش شده آنها را به یادشان مى آورد و در صحنه محشر در برابر خلایق رسوا مى شوند.

به راستی که خداوند، خود شاهد هر چیزى است
و در پایان آیه مى فرماید: "خداوند بر همه چیز شاهد و در همه جا حاضر است" «و الله على کل شی ء شهید» این جمله تعلیل است براى جمله "احصیه الله" مى فرماید: اگر گفتیم خدا عمل آنان را شمرده دارد، و خود آنان فراموش کرده اند، براى این است که خدا ناظر و شاهد بر هر چیز است.
به راستی که حضور خداوند در همه جا، و در هر زمان، و در درون و برون ما، ایجاب مى کند که نه فقط اعمال بلکه نیات و عقائد ما را احصا کند، و در آن روز بزرگ که "یوم البروز" است همه را بازگو فرماید، تا هم خود انسان و هم دیگران بدانند، اگر عذاب و مجازات سختى در کار است دلیلش چیست؟
آری در آن هنگام نه تنها راست بودن آیات خدا و خطاى کارها و روش آنان در زندگى برایشان معلوم مى شود بلکه به علم یقین در مى یابند که خداوند شاهد و ناظر هر چیزى است، و بدان موقع که در دنیا آنان را آزاد گذاشته بود هر چه مى خواهند در نافرمانى و مخالفت با او بکنند، از سر بى خبرى و غفلت او نبوده است «و لا تحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون إنما یؤخرهم لیوم تشخص فیه الأبصار* مهطعین مقنعی رؤسهم لا یرتد إلیهم طرفهم و أفئدتهم هواء؛ و هرگز مپندار که خدا از کردار ستمکاران غافل است. عذابشان را تا آن روز که چشمها در آن خیره مى ماند به تأخیر مى افکند. مى شتابند، سرها را بالا گرفته اند. چشم بر هم نمى زنند، و دلهایشان خالى از خرد است.» (ابراهیم/ 42- 43)
از آن رو خداوند روز رستاخیز و گواه بودن خود را بر هر چیز در اینجا یادآور شده است که مخالفت ورزیدن با خدا و پیامبرش و انجام کارهاى بد در اصل از کفر نسبت به آخرت و پاداش و از اعتقاد به توجیه کارهاى ناشایست و گریختن از مسئولیتها به سببهاى گوناگون سرچشمه مى گیرد. پس در آنجا هیچ کس جز عمل خود را که خداوند شماره کرده و بر آن شاهد بوده نمى یابد و نمى تواند آن را از او پنهان دارد یا انکار کند و هیچ شفیع و یاورى او را از آن وضع رهایى نمى بخشد.
به راستی که خداوند، خود شاهد هر چیزى است از آشکار و نهان، و کوچک یا بزرگ. و تا وقتى که انسان دستخوش نسیان و فراموشى است نباید هیچ کسى از وضعى که دارد دچار غرور و فریب شود، چه بسا در آخرت گناهى بر او آشکار شود که خود حساب آن را نمى کرده، و امام زین العابدین (ع) در صحیفه سجادیه خود این درس را به ما مى دهد، آنجا که گوید: «آه از آن دم که در طومارهاى کارهاى ناشایست خطایى از من خوانده شود که خود آن را از یاد برده ام و توبه شمار آورده اى، پس گویى: بگیرید او را، و واى بر آن که بگیرندش و عشیره اش نتواند او را برهاند، و قبیله اش او را سودى نرساند.»

منـابـع

عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 387

میرزاحسن مصطفوی- تفسیر روشن- جلد ‏10 صفحه 174

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏9 صفحه 427

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏19 صفحه 315

محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏15 صفحه 173

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏23 صفحه 421

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد