نحوه گذار در کوجیتوی دکارتی
فارسی 1844 نمایش |کوجیتو
از جمله مهم ترین پرسشهای قابل طرح در مورد کوجیتوی دکارت این سوال است که گذر دکارت از «فکر می کنم» به «هستم» بر چه اساس و مبنایی است؟ به بیان دیگر نوع و سنخ این گذر چیست؟ مواردی که دکارت تحت عنوان: اطمنیان دارم، علم به هستی ام دارم، اراده آزاد داردم (اراده می کنم یا آزادم)، فریب می خورم، شک می کنم و... چگونه و بر اساس چه فرآیندی به «هستم» منجر می گردد؟ انکشاف کوجیتو بر چه مبنایی حاصل می شود؟
برای پاسخ به این پرسش می توان حداقل از نه نوع گذر و مبنای مفروض برای عبور از «فکر می کنم» به «هستم»، در نظر داشت که عبارتند از گذرهای: منطقی، وجود شناختی، معرفت شناختی، پدیدارشناختی، زبان شناختی، روانشناختی، عرفانی، تداعی گرایانه و شهودی.
در توضیح اقسام گذرهای فوق الذکر می توان چنین بیان داشت:
الف- گذر منطقی (logical) از x به y:
1- در این نوع گذر، نظر بر این است که مفهوم y در مفهوم x مندرج شده است و تصور x، منطقا تصور y را هم با خود دارد.
Y جزو اجزای ذاتی و مقومات x است و حمل آن بر x به ضرورت ذاتی منطقی صورت می گیرد مانند نسبت حیوان ناطق به انسان. پذیرش x منطقا لازم می آورد مفهوم y را.
2- x از طریق حد وسط z بر y حمل می شود. یعنی از طریق قیاس:
مثلا x دارای z است و هر دارای z دارای x است پس x دارای y است. یا x، z است و هر z، y است پس x، y است.
ب- گذر وجودشناختی (ontological) از x، y:
در این گذر، از آن جا که x معلول y است و هر معلولی نیازمند و وابسته به علت است، پس پذیرش x به ضرورت فلسفی، لازم می آورد وجود y را. به بیان دیگر چون وجود x ناشی از وجود y است پس فرض وجود x به ضرورت فلسفی (علی- معلولی) وجود y را لازم می آورد. این ضرورت بر اساس تلازم وجودی علت و معلول، تحقق پیدا می کند.
ج- گذر معرفت شناختی (epistemological) از x به y:
1- در این حالت باور یا معرفت به x، باور یا معرفت به y را لازم می آورد، چرا که میان این دو معرفت و باور تلازم معرفتی وجود دارد مانند وقتی که معرفت به 4 لازم می آورد معرفت و باور به زوجیت آنرا. زوجیت معرفتی است محصول معرفت به 4 و لازمه آن. در رابطه معرفتی میان x و y، نسبت y به x، از نوع لوازم معرفتی x می باشد.
2- در معنای دیگر، x نسبت به y دارای حکایتگری و نمایشگری و کاشفیت است.
مانند نسبت یک مفهوم به یک مصداق.
د- گذر پدیدارشناختی (phenomenological) از x به y:
X یک پدیدار مطلق، بدون حیثیت، بی جهت و التفات نیست. X نسبت به y جهت دار و دارای التفات است. X به سوی y نشانه گیری شده است و به سوی آن رهسپار است.
هـ - گذر عرفانی (mystical) از x به y:
1- x مظهر y یا مشهود اوست. در این حالت رابطه x و y رابطه مظهر و ظاهری و مشهود و شاهدی است. اگر x مظهر و مشهود است پس باید y به عنوان ظاهر و شاهد وجود داشته باشد.
2- X و y دارای وحدت وجود هستند و نزد همدیگر حضور و وجود دارند. نوعی پیوستگی از نوع وجودی میان آنها حاکم است. هستی واحدی هستند با تمایز اعتباری و فرض x، فرض وجود y را در پی خواهد داشت.
و- گذر روان شناختی (psychological) از x به y:
1- در فضای روان انسانی و یافت متعارف انسان از دورن خود، انسان به صورت روانی از x به y گذر می کند و آن را می پذیرد. مانند لذت و خوشایندی و خوبی آن.
2- روان انسان به گونه ای است که اگر به پدیده x مواجهه شود به سوی y ره می سپارد و آن را در خود می یابد. همانند این که وقتی که احساس سوزش می کند، درد را هم در خود می یابد. سوزش به دنبال خود، درد را نیز به همراه دارد.
3- رابطه x و y انعکاسی (reflexive) و بازتابنده است. یعنی پدیده روانی x، پدیده روانی y را بازتاب می دهد و منعکس می سازد. Y بازتاب و انعکاس x است.
ز- گذر بر مبنای تداعی (association) از x به y:
گذر از x به y بر اساس احساس و ادراک مشابهت، مجاورت، تعاقب، همراهی و... که میان این دو وجود دارد، صورت می گیرد. مانند وقتی که ذهن از چراغ ترمز به چراغ سبز منتقل می شود به سبب همراهی، تعاقب یا مجاورت آن دو.
ح- گذر زبان شناختی (linguistic) از x به y:
از آن جا که x دال بر y است و میان آنها رابطه دلالت حاکم است پس فرض x می تواند ما را به y رهنمون گردد و بر آن دلالت کند. مانند دلالت واژه «پسرعمویم علی» بر «مصداق و فرد خاصی در خارج».
ط- گذر شهودی (intuitive) از x به y:
هرگاه رابطه x و y به صورت شهودی یعنی بر مبنای درکی بی واسطه و با یقین و بدون شک و در قالبی صریح و تمایز، برای انسان آشکار گردد، می توان از فرض x به وجود y گذر کرد و پیوند هر دو را با هم پذیرفت. مانند این که مثلث دارای سه ضلع است.
نتیجه:
در پاسخ به این پرسش که از میان این نه گذر یا نحوه انکشاف، دکارت کدامیک را در مورد کوجیتو صادق می داند، باید گفت که آن چه که وی با صراحت بیان داشته است همانا گذر یا انکشاف شهودی است.
دکارت خود می گوید: «در این قضیه «فکر می کنم پس وجود دارم» هیچ چیز مایه اطمینان من به حقیقت آن نیست مگر این که روشن می بینم که تا وجودی نباشد فکری نیست. از این رو معتقد شدم که قاعده کلی می توانم اختیار کنم که هرچه را روشن و آشکارا درمی یابم حقیقت دارد.»
بنابراین «فکر می کنم پس هستم» نوعی شهود محض عقلی است که به نحوی بی واسطه، بدون کوچکترین دخالت حکم و استدلال، ذهن انسان را مشعون از نور طبیعی می کند.
منـابـع
مجله اشراق- صفحه 171- 174
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها