فروغ فرخزاد

فارسی 4114 نمایش |

زندگینامه

در سیزدهم دی ماه سال 1313 شمسی، از حاصل پیوند سرهنگ محمد فرخزاد و توران وزیری تبار که زندگی مالی متوسطی داشتند، نوزاد دختری چشم به جهان گشود. تقدیر برای او چنین رقم زده بود که به صورت بانوی شعر نوی ایران همچون ستاره ای در آسمان ادبیات معاصر ایران زمین بدرخشد. محمد و توران نام این نوزاد را فروغ نهادند که به حقیقت هم در طول عمر کوتاهش همچون فروغی در شعر معاصر ایران درخشید. سیر تکامل او از اولین مجموعه ی شعر او؛ یعنی اسیر تا آخرینش گویای ذهن پویا و تکامل جوی او بود. فروغ فرخزاد پس از طی دوره ی اول تحصیلات دبیرستان، به هنرستان کمال الملک رفت و در آنجا نقاشی و خیاطی را فراگرفت. فروغ در هفده سالگی با کارکاتوریستی به نام پرویز شاپور ازدواج کرد که حاصل این ازدواج، پسری به نام کامیار بود؛ اما این پیوند بیش از دوسال دوام نداشت و از شاپور جدا شد. فروغ همیشه از این ازدواجش با تمسخر یاد می کرد. فروغ در فضای سیاه و یأس آور روزگارش، فارغ از دنیا به درک واقعیات زندگی می پردازد و در خودشناسی و فلسفه ی مرگ و زندگی سیر درونی خود را آغاز می کند. او فراتر از زمان پیش می رود و در زندگی هنری خود دیوارهای زمان را درهم می کوید. شعر او شعری صمیمی و ملموس است. نگاهی به آثارش این مطلب را تأیید می کند.

چاپ مجموعه های گوناگون شعر فروغ

فروغ از سیزده یا چهارده سالگی شعر را با غزل شروع کرد؛ اما هیچوقت آنها را چاپ نکرد. در سال 1335؛ یعنی در بیست و دوسالگی اولین مجموعه ی شعر او با نام اسیر منتشر شد که حاوی 44 شعر بود. اسیر سیمای زن ایرانی است که در زندان تعصبات در بند است و فریاد دادخواهی زمانه ی تمام زنان اسیر است.
سال بعد، دومین مجموعه ی شعر او به نام دیوار منتشر شد که شامل 32 شعر و در روال مجموعه ی اولش بود. در این مجموعه نیز فروغ، خود را چون زندانی ای در دیوارهای روزگار تعصبات می بیند.
در همین سال ــ 1336 ــ سومین مجموعه ی شعرش با نام عصیان که شامل 17 شعر بود، منتشر شد. در مقدمه ی کتاب، قطعه هایی از تورات آمده است. فروغ در این کتاب، درباره ی زندگی و مرگ می اندیشد. در این مجموعه که حاصل تجربیات دو مجموعه ی قبلی او است، نسبت به تمام این تعصبات عصیان می کند و می خواهد دیوارهای زندان اسارت را درهم بشکند. علاوه بر این، این کتاب در مقایسه با دو کتاب قبلی، از پیشرفت محسوس او در شعر حکایت می کند و از اینجا است که فروغ، تفکر را در شعر خود وارد می کند.

آشنایی فروغ با هنر فیلم سازی

در سال 1337 با ابراهیم گلستان آشنا و در گلستان فیلم مشغول به کار می شود. این آشنایی تأثیر بسیار مثبتی در فروغ می گذارد. سال 1338، سفری تحقیقی درباره ی سیر تهیه ی یک فیلم به انگلیس کرد و سال بعدش، فیلم کوتاه خواستگاری را برای مؤسسه ی فیلم ملی کانادا ساخت که خودش هم در آن بازی کرد.
در سال 1340در گلستان فیلم، قسمت دوم فیلم مستند آب و گرما را تهیه و در ساختن فیلم موج و مرجان و خارا، ابراهیم گلستان را یاری کرد. او همچنین در همین سال یک فیلم یک دقیقه ای درباره ی صفحه ی نیازمندیهای کیهان ساخت.
در سال 1341، فیلم خانه سیاه است را در جذام خانه ی تبریز ساخت. او برای ساختن این فیلم با جذامیان آنجا هم نشینی کرد و بر سر سفره ی آنها نشست و دست به زخمهایشان می کشید و در آخر هم فرزندی از آنها به نام حسین را به پسر خواندگی خود قبول کرد و او را با خود به تهران آورد. این فیلم عنوان بهترین فیلم مستند از فستیوال ابرهاوزن را به خود اختصاص داد. در آن زمان آلمانیها تمام فیلمهای خارجی را دوبله می کردند و بعد آن را به نمایش می گذاشتند، اما فیلم خانه سیاه است بدون دوبله و تنها با زیرنویس آلمانی نمایش داده شد؛ زیرا صدای فروغ که همچون ترنم جریان آب، به سراسر فیلم ده دقیقه ای خانه سیاه است آرامش وصف ناشدنی داده بود، یکی از ارکان اصلی فیلم دانسته شد. فروغ در همین سال فیلمی مستند هم درباره ی روزنامه ی کیهان ساخت.
سال بعد، او در نمایش شش شخصیت در جستجوی یک نویسنده، اثر لوئیجی پیراندللو که به کارگردانی پری صابری در تهران بر روی صحنه ی نمایش آمد، بازی کرد و در همین سال؛ یعنی 1342، چهارمین مجموعه ی شعر او با عنوان تولدی دیگر به چاپ رسید.

مجموعه تولد ی دیگر

تولدی دیگر، تولد انسانهایی است که با تولد دوباره ی خود به گونه ای دیگر زندگی می کنند. مثلا انسان ممکن است در تولد دوباره ی خود دستهایی نقاش داشته باشد و یا به اندیشه ای خلاق و پویا دست یابد که در تولد اول خود از چنین موهبتی محروم بوده باشد. فروغ در این کتاب از تولد دوباره ی خود می گوید که صاحب فکری عمیق و اندیشه ای خلاق شده است و توانسته دیوارهای اسارت را درهم بشکند. نگاهی به شعرهای این مجموعه نسبت به سه مجموعه ی قبلی او، روایت گر پختگی و بالندگی ذوق شعری اوست.

مرگ فروغ، پیغام محبت و انسانیت

در سال 1343 با ابراهیم گلستان در تدوین فیلم خشت و آیینه همکاری کرد و سال بعد، یونسکو یک فیلم سی دقیقه ای از زندگی او تهیه کرد و برناردو برتولوچی، کارگردان مشهور ایتالیایی هم یک فیلم پانزده دقیقه ای از او ساخت.
فروغ در سال 1345؛ یعنی آخرین سال زندگیش سفری به ایتالیا کرد و در فستیوال فیلم مؤلفدر شهر پزارو شرکت کرد. سرانجام در بعد ازظهر دوشنبه 24 بهمن ماه 1345 در خیابان شهرضا (انقلاب کنونی) به خاطر نجات جان کودکان دبستان شهریار که در معرض خطر تصادف با ماشینی که از روبرو می آمد قرار داشتند، جان خود را از دست داد و با مرگش نیز آخرین پیام خود را که همان دوستی، محبت و ایثار که در زنده بودنش به چاپ رسید، شعر تنها صداست که می ماند است. این شعر در آذرماه 1345 در مجله ی آرش منتشر شد. هفت سال پس از مرگ او؛ یعنی در سال 1352 پنجمین مجموعه ی شعر او به نام ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد منتشر شد. این کتاب نمایانگر دوران یاس و ناامیدی ای است که زندگی و اندیشه ی تمام هنرمندان، شاعران و نویسندگان آن دوران را فراگرفته بود.
صد حیف که فروغ درست در هنگامی که اوج می گرفت و شعرش به کمال خود نزدیک بود، در نیمه راه زندگی، دنیای فانی ما را بدرود گفت. آرامگاه او در قبرستان ظهیرالدوله ی شمیران است.
فروغ قلبی گرم و مهربان داشت که یک بار زخم برداشته بود (ازدواج او) و این زخم سرچشمه و مایه ی گرمی شعرهایش بود. اندیشیدن به مرگ و زوال، فکر غالب شعرهای او است؛ اما مرگی که او از آن سخن می گوید، به معنی پایان همه چیز نیست؛ بلکه شروع زندگی دیگری است. او همیشه می خواست از مرز زمان بگذرد و پا را فراتر از زمان بگذارد. این پیام او در آخرین سطرهای شعر تولدی دیگر به طور آشکاری مشاهده می شود:
من
پری کوچک غمگینی را می شناسم
که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نی لبک چوبین
می نوازد آرام، آرام
پری کوچک غمگینی
که شب از یک بوسه می میرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد.

ویژگی شعر فروغ فرخزاد

شعر فروغ، شعری ساده و صمیمی و در عین زیبایی و لطافت، به دور از واژه پردازی های پیچیده است و انسان با خواندن شعرهای او واقعیتهایی را می بیند که هر روز با آنها روبرو است؛ ولی بی تفاوت از کنار آنها می گذرد. فروغ با زیبایی این واقعیتها را به تصویر می کشد و با بیانی واقع گرایانه آنها را برای مخاطبش ملموس می کند:
من فکر می کنم که تمام ستاره ها
به آسمان گمشده ای کوچ کرده اند
و شهر، شهر چه ساکت بود
من در سراسر طول مسیر خود
جز با گروهی از مجسمه های پریده رنگ
و چند رفتگر
که بوی خاکروبه و توتون می دادند
و گشتیان خسته ی خواب آلود
با هیچ چیز روبرو نشدم...
او اوضاع سیاسی روزگار خود را با دیدی طنز آلود به تصویر می کشد:
من می توانم از فردا
با اعتماد کامل
خود را برای ششصد و هفتاد و هشت دوره به یک
دستگاه مسند مخمل پوش
در مجلس تجمع و تأمین آتیه
یا مجلس سپاس و ثنا میهمان کنم
زیرا که من تمام مندرجان مجله ی هنر و دانش ــ و
تملق و کرنش را می خوانم
و شیوه ی «درست نوشتن» را می دانم...
و بعد از بیان واقعیتهای عینی و ملموس روزگار خود، به حدیث نفس می پردازد:
حق با شماست
من هیچگاه پس از مرگم
جرات نکرده ام که در آیینه بنگرم
و آنقدر مرده ام
که هیچ چیز مرگ مرا دیگر
ثابت نمی کند...

شعر زنانه فروغ!

علاوه بر تمام اینها، آن خصیصه ای که در شعر فروغ از همه بارزتر است، زنانه بودن شعرهای اوست. فروغ اولین و تنها شاعر زنی است که احساسات زنانه را در شعر خود وارد می کند؛ به این معنی که مثلا وقتی شعری از پروین اعتصامی به دست ما می رسید و ما نمی دانیم که آن شعر از کیست، با خواندن آن پی به زن بودن شاعر نمی بریم، در حالی که هر یک از شعرهای فروغ را اگر بخوانیم و ندانیم که شاعرش کیست، در خواهیم یافت که شاعر آن طور قطع و یقین، زن است.
بعضیها این خصیصه را مایه ی ضعف شعرهای فروغ دانسته اند؛ اما وقتی از خود او در این باره می پرسند، با لبخندی پاسخشان را چنین می دهد: «برای اینکه خوشبختانه من زن هستم!»
در آخر باید گفت که پریشادخت شعر نو، خود همان پری کوچک غمگینی بود که دلش را در یک نی لبک چوبین نواخت. او به همراه شاملو، اخوان ثالث، سهراب سپهری و... تکامل بخش شعر نو بود و اگر اجل مهلتش داده بود، شاید تحول عظیمی در شعر معاصر هم پدید می آورد.

منـابـع

ذبیح الله صفا- تاریخ ادبیات ایران- انتشارات دانشگاه تهران- 1356

عبدالحسین زرین کوب- سیری در شعر پارسی- انتشارات نوین- تهران- 1363

محمد غلامرضایی- سبک شناسی شعر پارسی- انتشارات جامی- تهران- 1377

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها