ضربه های شعله های سوزان آتش دوزخ

فارسی 3897 نمایش |

در صحنه ی قیامت حضور عموم مردم از اولین و آخرین به منظور حضور به پیشگاه ساحت پروردگار و بررسی و به اعمال هر یک از افراد بشر خواهد بود. یگانه وسیله سعادت و رستگاری بشر پیمودن صراط مستقیم بر حسب عقیده و خلق و عمل جوارحی است و به مناسبت اینکه برنامه عملی مکتب قرآن بر اساس اداء واجبات و سایر وظایف دینی و خویشتنداری از گناهان و رذائل اخلاقی است موازین به هیئت جمع گفته شده است: «و من خفت موازینه فأولئک الذین خسروا أنفسهم فی جهنم خالدون؛ اما آنها که بر اثر نداشتن ایمان و عمل صالح میزان اعمالشان سبک (یا بی وزن) است کسانی هستند که سرمایه وجود خود را از دست داده و زیان کردند و در جهنم جاودانه خواهند بود.» (مؤمنون/ 103) این آیه بیان سیرت اهل ایمان و پیروان برنامه مکتب قرآن است موازین جمع و مفرد آن موزون و وزن بر حسب سیاق عبارت از قدر معنوی و ارزش وجودی و کمال روحی است و وزن در مورد اجسام طبیعی عبارت از مقدار نیروئی است که زمین بر جسمی وارد می نماید و نسبت جاذبه زمین را به جسم سنجیده آنگاه ارزش و قیمت آن تشخیص می شود و در امور معنوی وزن و کمال انسانی فقط به لحاظ رابطه قلبی به آفریدگار و پذیرش ارادی و اختیاری اوست طبق رابطه تکوینی و جاذبه آفرینش یعنی کمال انسانی به شعار عبودیت وی طبق عبودیت ذاتی و تکوینی او است. تعبیر به "خسروا أنفسهم؛ جان و سرمایه وجودشان را زیان کردند" اشاره لطیفی است به این واقعیت که آنها بزرگترین سرمایه یعنی هستی خویش را در این بازار تجارت دنیا از دست دادند بی آنکه در برابر آن چیز ارزشمندی به دست آورند.
سبکی میزان قیامت در اثر نداشتن اعمال صالحه است زیرا که قدر و قیمت و ارزش هر چیزی مناسب خود آن شیئی است مثل اینکه آدم با وقار را آدم سنگینی می گویند و آن آدمی است که نفس و روح او متین گردیده و طلا را از نقره و نقره را از مس سنگین تر و تفاوت اینها از هم و ارزش هر یک به مناسبت خصوصیاتی است که در شالوده آنها مأخوذ است و ارزش وی را زیادتر نموده. آنهایی که نفس خود را بی قیمت نمودند یا چنین جماعتی که میزانشان سبک گردیده جایگاه همیشگی آنان جهنم خواهد بود آری کسی که دارای نفس و روح قوی و سنگین با اعمال پر فائده نباشد مانند فضولات و گیاه های خشک بی مصرف ماند که جز در کوره آتش محلی برای وی نخواهد بود.
آیه بعد بخشی از عذابهای دردناک آنها را چنین شرح می دهد: «تلفح وجوههم النار؛ شعله های گرم و سوزان آتش، همچون شمشیر به صورتهای آنها نواخته می شود.» «و هم فیها کالحون؛ و آنها از شدت ناراحتی و عذاب در دوزخ، چهره ای عبوس و در هم کشیده دارند.» (مؤمنون/ 104) "تلفح" از ماده ی "لفح" (بر وزن فتح) در اصل به معنی ضربه شمشیر است و از آنجا که شعله های آتش، یا نور شدید آفتاب، و باد سموم، همچون شمشیر بر صورت انسان نواخته می شود به طور کنایه در این معنی به کار می رود. در مجمع البیان گفته کلمه ی "لفح" و همچنین "نفح" به یک معنا است، با این تفاوت که لفح تاثیر بیشتر و کاریتر دارد، که عبارت است از مسمومیت جلدی که پوست صورت را خراب می کند، ولی نفح به معنای باد شدیدی است که پوست صورت را اذیت کند.

مانند سر گوسفندی که روی آتش کز داده شده!
واژه ی "کالح" از ماده ی کلوح (بر وزن غروب) به معنی عبوس شدن و در هم کشیدن صورت است، و بسیاری از مفسران آن را چنین تفسیر کرده اند که بر اثر شعله های آتش پوست صورت آنها در هم کشیده می شود به طوری که لبها از هم باز می ماند. عبدالله عباس می گوید: "و هم فیها کالحون"، یعنی و ایشان در دوزخ ترش روی باشند، بعضی دیگر گفتند که: «کلوح»، آن باشد که لبها از دندانها باز شود چنان که دندانها پدید آید.
عبدالله مسعود را گفتند که: «کلوح»، چیست؟ گفت: اگر سر گوسفند بریان کرده را دیده باشی، می بینی که دندانهایش پیدا است! ابوالهیثم روایت کند از ابوسعید خدری که، پیغمبر اکرم (ص) در مورد آیه ی: "تلفح وجوههم النار"، فرمودند: «آتش دوزخ چنان به چهره های کفار فرا رسد که لب بالای آنها به میان سرشان رود و لب زیرین چندان پائین رود که به ناف ایشان اصابت کند در آن حال به آنها خطاب شود آیا آیات ما بر شما تلاوت نشد و شما با گستاخی آن را تکذیب نمودید در جواب گویند پروردگارا شقاوت و سرسختی بر ما چیره شد و ما مردم گمراه و ستمکاری بودیم و معنای آیه این است که لهیب و هرم آتش آن چنان به صورتهایشان می خورد که لبهایشان را می خشکاند، به طوری که دندانهایشان نمایان می شود، مانند: سر گوسفندی که روی آتش گرفته و پخته باشند.»
نظیر روز قیامت که می فرماید: «یوم تبلی السرائر؛ روزی که رازها فاش گردد.» (طارق/ 9) است بواطن هر کس ظاهر می شود که هر که ببیند می فهمد که کافر است، یا مؤمن، فاسق است، یا عادل، مطیع، یا عاصی صفات قلبیه او نمایان است، لذا در آیات اشاراتی دارد من جمله قوله تعالی: «یوم تبیض وجوه و تسود وجوه فأما الذین اسودت وجوههم أ کفرتم بعد إیمانکم فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون* و أما الذین ابیضت وجوههم ففی رحمت الله هم فیها خالدون؛ در روزی که چهره هایی سپید و چهره هایی سیاه شود، اما آنان که چهره هایشان سیاه شده [به آنان گویند:] آیا پس از ایمانتان کافر شدید؟ پس به کیفر آنکه کفر می ورزیدید، این عذاب را بچشید. و اما آنان که چهره هایشان سپید گشته همواره در رحمت خدایند، و در آن جاودانه اند.» (آل عمران/ 102- 103) و قوله تعالی: «یوم تری المؤمنین و المؤمنات یسعی نورهم بین أیدیهم و بأیمانهم* یوم یقول المنافقون و المنافقات للذین آمنوا انظرونا نقتبس من نورکم؛ [این پاداش نیکو و باارزش در] روزی [است] که مردان و زنان باایمان را می بینی که نورشان پیش رو و از جانب راستشان شتابان حرکت می کند، روزی که مردان و زنان منافق به کسانی که ایمان آورده اند، می گویند: ما را مهلت دهید تا [پرتویی] از نور شما بر گیریم.» (حدید/ 12- 13)
تنبیه: از این دو آیه به واسطه ی کلمه ی "أ کفرتم بعد إیمانکم" و کلمه ی "المنافقون و المنافقات" استفاده می شود که این عقوبت (تلفح وجوههم النار و هم فیها کالحون) راجع به منافقین و کسانی که بعد رسول الله برگشتند و مخالفت با اوصیاء او کردند از خلفاء سه گانه و بنی امیه و بنی عباس است و شاهد بر این دعوی خبری است که از کعب الاخبار نقل کردند که در برهان نقل کرده از علی بن ابراهیم النعمانی که خلاصه آن این است که این آیه در حق کسانی است که با علی (ع) و اولاد علی مخالفت کردند. خبر مفصل است و یک قسمت مهم راجع به حضرت بقیة الله و علائم ظهور آن حضرت و پاره از صفات او است.

تناسب مجازات و گناه
عذاب الهی در قیامت و حتی در این جهان متناسب با جرمهایی است که انجام می گیرد و چنان نیست که هر نوع عذاب را نسبت به هر نوع مجرمی اعمال کنند، در آیات فوق سوختگی شدید صورتها بر اثر شعله های آتش دوزخ تا آنجا که چهره ها در هم کشیده شود و لبها از هم باز بماند به عنوان مجازات برای "سبک وزنان" بی ارزش و بی ایمان ذکر شده است، و با توجه به این معنی که آنها غالبا کسانی هستند که چهره های خود را از شنیدن آیات الهی در هم می کشند و گاه، بر آنها لبخند تمسخرآمیز می زنند، و با استهزاء و سخریه می نشینند، تناسب این مجازات با اعمال آنها روشن می شود.

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏15 صفحه 100

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏14 صفحه 330

میرزا ابوالحسن شعرانی- روض الجنان و روح الجنان- جلد ‏14 صفحه 56

شیخ حر عاملی- تفسیر عاملی- جلد ‏6 صفحه 285

سيد محمدابراهيم بروجردى- تفسیر جامع- جلد ‏4 صفحه 454

سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏11 صفحه 312

عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏9 صفحه 473

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد