شیوه های مختلف واکنش مسیحیت به تجدد (نهضتها)
فارسی 5456 نمایش |نهضت آکسفورد
نهضت آکسفورد در نیمه اول قرن نوزدهم در مواجهه با افول عمومی علایق دینی برای اظهار مجدد راست کیشی سنتی در انگلستان پدیدار شد. این نهضت به طرق مختلف بازگشتی بود به یقین از طریق قبول بعضی از آموزه های سنتی آیین کاتولیک رومی، و با تجربه جدیدی از شور و شوق دینی از جانب گروه کوچکی از الهیون جوان انگلیکن در دانشگاه آکسفورد همراه بود. کلیسای کاتولیک رم در مواجهه با انقلاب فرانسه با همین عکس العمل های مخوف روبرو شد و بسیاری از مسیحیانی را نیز که کاتولیک نبودند تحریک کرد، آنان احساس کردند که این انقلاب نظم جهان را تهدید می کند و با جدیت در پی اظهار مجدد مرجعیت دینی بودند. رهبران نهضت آکسفورد، علاوه بر انزجار از انقلاب فرانسه، در این تلقی نیز سهیم بودند که کلیسای انگلستان نسبت به تعهد دینی سست است و زندگی صنعتی جدید تهدیدی بر ضد اعتقاد به خدا (خداپرستی) است. در جولای 1833، جان کبل (1792-1866)، استاد شعر دانشگاه آکسفورد، موعظه ای درباره «ارتداد ملی» ایراد کرد و در آن ملت را به بی بند و باری اخلاقی متهم و تاکید کرد که تنها راه نجات در تعلق و دلبستگی مجدد به مسیحیت مقدس است.
رهبران نهضت آکسفورد، جان هنری نیومن (1801-1890)، ویلیام ژرژ وارد (1812-1882)، ادوارد ب. پوسی (1800-1882) نه کاتولیک بودند و نه می خواستند به آیین کاتولیک رومی درآیند، اما توسلشان به سنت، آنان را به پذیرش و استدلال به نفع مواضع کاتولیک و به نفع مواضعی که نسبتا انگلیکن بودند کشاند. آنان مومنان را به بازگشت به کتاب دعای عمومی انگلیکن فراخواندند و اهمیت وراثت و جانشینی حواری را برای قبول شایسته آیین های مقدس (اعتقاد سنتی کاتولیک رومی) تمجید کردند. وقتی این گروه رفته رفته به سوی اعتقاد کاتولیک رومی تغییر جهت داد، نیومن تلاش کرد که زیبایی آیین انگلیکن سنتی را در کتاب خود با عنوان راه میانه تبیین کند. (وی نشان داد که آیین انگلیکن چگونه راه میانه ای بین آیین کاتولیک و آیین پروتستان سنتی ایجاد کرد.)
اما سرانجام بسیاری از متفکران نهضت آکسفورد به این نتیجه رسیدند که کلیسای کاتولیک رومی بیان صحیح مسیحیت است و بسیاری از آنان به آیین کاتولیک تغییر کیش دادند. اعمال آنان منجر به اخراجشان از آکسفورد و لغو امتیازات دانشگاهی شان گردید، اما ایشان باعث شدند که نوعی علاقه مجدد به مسیحیت و اعمال و بحث های دینی در انگلستان به وجود آمد. واکنش های متفکران آکسفورد به دنیای جدید شبیه واکنش های کاتولیک ها بود، یعنی اظهار مجدد مرجعیت سنتی دین که مبتنی بر اعتقاد به درستی سنت قدیمی مسیحی و مقام پاپی بود. اما نتیجه نهضت آکسفورد ایجاد نوعی احیای مسیحیت در انگلستان در قالب احیای آیین کاتولیک رومی و تحرک مجدد آیین انگلیکن بود.
نهضت مربوط به کتاب مقدس
متفکران عصر روشنگری مفاهیم سنتی نظیر الهام، مشیت و معجزه را که تعابیر متعارفی از ایمان مبتنی بر کتاب مقدس بودند، انکار کردند. نزاع بین لیبرال ها و بنیادگرایان آمریکا ناشی از فهم های مختلف آنان از امکان خطا در متون مقدس بود. علاوه بر منتقدان عصر روشنگری، مسیحیان با نظریه های تکامل، نظیر نظریه داروین، که نتایج علمی آن ها مستقیما با مطالب کتاب مقدس درباره خلقت جهان و انسان در تقابل بود، مواجه بودند. در قرن نوزدهم، در واکنش به تهدیداتی که بر ضد مرجعیت کتاب مقدس مطرح می شد، و در ارتباط با روش های جدید تحقیق تاریخی، نهضتی درباره نقد کتاب مقدس به وجود آمد. منتقدان افراد خبره ای هستند و عیب جو نیستند، و منتقد کتاب مقدس کسی است که در بررسی متون مقدس از مهارت های زبانی، باستان شناختی و تاریخی استفاده می کند.
مسیحیان پروتستان و نقد کتاب مقدس
مسیحیان پروتستان همیشه نوعی نقد کتاب مقدس را پذیرفته بودند: یعنی جستجو برای یافتن «منصوص ترین» طبع کتاب مقدس که محققان دوره نهضت اصلاح دینی را برانگیخت و منجر به انکار مقبول ترین نسخه کتاب مقدس یعنی ولگات شد. محققان انسان گرا نظیر اراسموس چگونه خود را وقف یافتن بهترین طبع یونانی عهد جدید کردند و متذکر شدیم که بینش های الهیاتی لوتر تا حدی مرهون تفسیر او از نسخه یونانی بود. جستجوی بهترین متن گاهی اوقات «نقد نازل تر» نامیده می شود تا از نهضت مربوط به کتاب مقدس در قرن نوزدهم به نام «نقد عالی تر» متمایز شود. محققان قرن نوزدهم به مسائلی علاقه مند بودند که با مسائل مربوط به خود متن تفاوت داشتند: آنان به موضوع های تاریخی و ادبی علاقه مند بودند و درباره ی مؤلف، تاریخ تالیف، ارتباط مطالب کتاب مقدس با سایر متون قدیمی و قصد و غرض آن پرسش هایی مطرح می کردند. گرچه این نوع پرسش در قرن نوزدهم ابداع نشد (مثلا آثار انتقادی والا، رویکلین، اراسموس و دیگران) اما جنبش های مهمی در قرن نوزدهم به وجود آورد و به ناآرامی بزرگ دینی منتهی شد.
مقاومت در برابر دستاوردهای محققان کتاب مقدس در قرن نوزدهم
امروزه مسیحیان بسیاری از دستاوردهای محققان کتاب مقدس در قرن نوزدهم را پذیرفته اند، اما در آن زمان در برابر آن ها مقاومت می شد و این دستاوردها تهدیداتی بر ضد بنیادهای ایمان مبتنی بر کتاب مقدس تلقی می شدند. مثلا عقیده سنتی درباره اسفار خمسه (پنج کتاب اول عهد قدیم) نسبتا ساده بود: یعنی مؤلف آن ها موسی بود و او آن چه را خدا وحی کرده بود نوشته بود. جولیوس ولهاوسن (1844-1918) با به کار بردن علم مقایسه متن نشان داد که چگونه اسفار خمسه به لحاظ تاریخی به پنج کتاب اول عهد قدیم تکامل یافت. آثار او و سایر محققان به این نتیجه انجامید که اسفار خمسه یک اثر ترکیبی است که مؤلف واحدی ندارد و در طول یک دوره طولانی به وجود آمده، و در زمان واحدی نوشته نشده است. در تحقیق مربوط به عهد جدید، منتقدان درباره انجیل یوحنا به اناجیل همنوا نظر کردند و نتیجه گرفته اند که انجیل یوحنا به لحاظ تاریخی معتبر نیست و خود اناجیل همنوا از دیدگاه های خاصی و گاهی متعارض نوشته شده اند.
وقتی محققان مسیحی صحت تاریخ کتاب مقدس و اعتبار اناجیل را در ارائه تصویر دقیقی از زندگی و سخنان عیسی زیر سوال بردند، این نتایج و نتایج دیگر منجر به نزاع های جدی شد. اضطرابی که نقدهای اولیه کتاب مقدس به وجود آورد، کاتولیک ها و پروتستان های محافظه کار را به انکار نتایج آن واداشت. آثار آلفرد لویس (1857-1940)، منتقد کاتولیک که واتیکان آثار او را محکوم کرد، به بحران تجدد در کلیسای کاتولیک سرعت بخشید. ظهور بنیادگرایی در آیین پروتستان را می توان مستقیما به مقاومت سرسختانه آن در برابر نقد کتاب مقدس و تاکید آن بر الهام و صحت کتاب مقدس نسبت داد. در همین زمان، نهضت مربوط به کتاب مقدس با احترام به روش علمی و روحیه عمومی سعه صدر و خوش بینی نسبت به آینده مسیحیت، سهم مهمی در گسترش آیین پروتستان لیبرال داشت. یکی از متنفذترین متفکران آیین پروتستان لیبرال در قرن نوزدهم یک روحانی انگلیکن به نام فردریک د. ماریس (1805-1872) بود. او اظهار داشت که خطر واقعی برای مسیحیت نقد کتاب مقدس نیست (که اجازه می دهد کتاب مقدس نیرومندانه در اوضاع و احوال جدید سخن بگوید) بلکه خطر واقعی مقاومت در برابر نقد است، که اشاره دارد به این که کتاب مقدس ضعیف است و احتیاج به حفظ و حمایت دارد.
مسیحیت و تعلقات اجتماعی
یکی از بینش های دوره رنسانس که در عصر روشنگری قبول عام یافت، توجه به این دنیا بود. ظهور رهبانیت در مسیحیت اولیه و تصورات قرون وسطایی از زندگی مسیحی با انکار «این دنیا» به نفع یک زندگی که کاملا وقف رابطه انسان با خدا بود، به کمال رسید. یکی از بینش های مصلحان این بود که انسان در هر جایی که باشد می تواند زندگی خود را وقف خدا کند، یعنی لازم نیست که وارد صومعه شود یا کشیش باشد تا فرد مسیحی کاملی باشد. بر عکس، مسیحیان دعوت شده اند که در همین دنیایی که کار می کنند در خدمت خدا باشند.
نظریه برگزیدگی کالوین
نظریه «برگزیدگی» کالوین که معتقد بود خدا انسان هایی را حتی قبل از تولد انتخاب می کند که آنان را به نجات برساند اقتضای این امر را داشت که مسیحیان، در زندگی روزانه خود، خدا را با صداقت، کار سخت، متانت و امساک تجلیل کنند. این گشودگی عام زندگی در این دنیا از ابتدا ویژگی خاص آیین پروتستان بود و این امر را آشکار ساخت که انسان اگر از ثروت عاقلانه استفاده کند و در اعانه و کمک به بیچارگان مشارکت داشته باشد می تواند تاجر مسیحی خوبی باشد.
چالش جدید نسبت به مسئولیت اجتماعی مسیحی
در قرن نوزدهم نوعی چالش جدید نسبت به مسئولیت اجتماعی مسیحی به وجود آمد و به طرق مختلفی به آن پاسخ داده شد. انقلاب صنعتی بیشتر به نفع صاحبان صنعت بهتر بود تا کارگران، و فقر و تهیدستی گسترده در قرن نوزدهم منتقدان اجتماعی نظیر کارل مارکس را به این نظریه کشاند که تاریخ را صحنه مبارزه مستمر کارگران با نخبگان اجتماعی تفسیر کند. مسیحیان کاتولیک و پروتستان مجبور بودند که در واکنش به مسائل فقر و رفاه اجتماعی جد و جهد کنند و این تلاش تا به امروز ادامه دارد. مسئله پیچیده بود. از یک طرف، کاتولیک ها و پروتستان ها راه هایی برای پذیرش این وضع داشتند، یعنی کاتولیک ها به این دنیا به عنوان مقدمه زندگی جاودانه توجه داشتند، و بنابراین مایل نبودند مواضعی اتخاذ کنند که رسالت کلیسا را تغییر دهنده ساختار جامعه تبیین کنند. پروتستان ها با فهم خویش از کار و بهره توانستند وظایف خود را نسبت به مردم فقیر به گونه ای تفسیر کنند که ساختارهای اجتماعی را تهدید نکرده باشند. آن گاه که مفاسد اجتماعی در قرن نوزدهم شیوع فراوانی یافت، مسیحیان پیوند انجیل با این جهان را مجددا بررسی کردند. بعضی به دنبال راه هایی بودند که امور را تغییر دهد و از انجیل چون برنامه ای برای جامعه پیشرفته تری استفاده کنند، در حالی که بعضی دیگر به دنبال راه هایی بودند که وضع موجود را حفظ کنند.
دیدگاه مسیحیان پروتستان انجیلی
مسیحیان پروتستان انجیلی، به ویژه در دوره دوم بیداری عظیم معتقد بودند که مسیحی شدن مستلزم نوعی ارتباط شخصی با عیسی است که در تعلقات و آگاهی اجتماعی بروز پیدا می کند. «اتحادیه انجیلی»، که در سال 1846 شکل گرفت، مدافع و حامی نیرومندی بود برای رشته وسیعی از اهداف اجتماعی که از فعالیت ضد برده داری تا ممنوعیت مشروبات الکلی را در بر می گرفت. کاتولیک ها در پایان قرن نوزدهم در حمایت از حقوق کارگران مواضعی اتخاذ کردند و تا به امروز با صورت های مختلفی از مشکلات اجتماعی مبارزه می کنند.
آیین پروتستان لیبرال انگلستان و مفاسد شدید اجتماعی قرن نوزدهم
فردریک د. ماریس که طرفدار نقد کتاب مقدس بود، از پیشگامان نهضتی نیز بود که سوسیالیسم مسیحی نامیده می شد. ظاهرا در حدود نیمه قرن نوزدهم او به این نتیجه رسید که کلیساها پاسخگوی واقعیات اجتماعی همه زمان ها نیستند. اندیشه های کهن کالویتی درباره فقر و تهیدستی به مثابه حکم یا بلای خدا، با مفاهیم تکاملی درباره بقای اصلح همراه شد و بعضی از واعظان را به این نتیجه رساند که مسیحیان نباید به فقرا کمک کنند (فقرا اخلاقا ناصالح تلقی می شدند) و یقینا باید در پی ثروت باشند، چرا که ثروت نشانه لطف و عنایت خداست. ماریس همراه با مصلحان دینی نظیر ویلیام بوت (1829-1912)، مؤسس ارتش آزادی بخش، درد و رنج انسان را ناشی از انقلاب صنعتی می دانستند و کلیساها را متهم می کردند که در مقابل کسانی که «پیشرفت» صنعتی زندگی آنان را تباه کرده است احساس مسؤلیت نمی کنند. به قول آنان، فقر و تهیدستی نه بلا و مصیبت، بلکه استثمار بود و نقش واقعی کلیسا در جامعه باید این باشد که امکان این بهره کشی را از بین ببرد.
ماریس آرزو داشت که انجیل را به شرایط اجتماعی ارتباط دهد، در حالی که بوت به راه حل های عملی که برای نابودی فقر ارائه می شد حمله می کرد و می کوشید تا وجدان مسیحیان را بیدار کند تا از درد و رنج پنهانی انسان احساس ناراحتی کنند. در این جا تصور ظهور نوعی اصل جدید مسیحی اهمیت دارد و آن این که باید انجیل را با زندگی انسان پیوند داد، به گونه ای که از آن به مثابه برنامه ای برای تغییر جامعه و از بین بردن مفاسد اجتماعی استفاده شود. اگر مسیحیت بعضی از اندیشه های دوره رنسانس و نهضت روشنگری را درباره خوشبختی فردی پذیرفته بود، در این صورت قرائت های انجیل اجتماعی به مسیحیان یادآوری می کرد که می باید گناه و رستگاری را نیز بر حسب مفاهیم اجتماعی تعبیر کنند. مسیحیان معاصر هنوز با این پرسش ها مواجهند که آنان را وا می دارد که برهان هایی درباره ارتباط مسیحیت با نظام سیاسی به کار بندند. بدین طریق، پرسش از تعلقات اجتماعی مسیحیت در قرن نوزدهم یکی از پرسش هایی بوده است که سهم عمده ای در تکثر و یگانگی مداوم مسیحیت داشته است.
منـابـع
مری جو ویور- کتاب درآمدی به مسیحیت- مترجم حسن قنبرى- قم- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1381
مری جو ویور- مقاله مسیحیت و تجدد- مترجم: حسن قنبرى- سایت باشگاه اندیشه
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها