جاودانه های دوزخ (مشرکان)
فارسی 3391 نمایش |کیفر شرک
هر که در مقام انکار و تکذیب دعوت رسول (ص) برآید چه معتقد بیگانگى آفریدگار و پیرو مکتب باشد و یا بیگانه و بت پرست باشد کیفر او خلود در شعله هاى آتشین دوزخ خواهد بود زیرا سیرت کفر و انکار نعمت تشریع اسلام و توحید خالص آفریدگار بعد از رحمت و حرمان از هر نعمت مى باشد و خلود در شقاوت خواهد بود:
1 ـ «ان الذین کفروا من اهل الکتاب والمشرکین فی نار جهنم خالدین فیها اولئک هم شر البریة؛ کسانی از اهل کتاب که کفر ورزیده اند و مشرکان در آتش دوزخند و در آن همواره می مانند، اینان بدترین آفریدگانند.» (بینه/ 6) در مقام سبب خلود کفار در جهنم و عذاب دائمى آنان است که کفار از یهود و نصارى و مشرکین بدترین خلق به شمار می روند زیرا که آنان کسانى می باشند که درباره ی آنها «کالانعام بل هم اضل سبیلا؛ آنان جز مانند ستوران نيستند بلكه گمراهترند.» (فرقان/ 44) صادق آید و آنان اضافه بر اینکه به وظیفه خود که بایستى به پیامبر خاتم (ص) ایمان آرند عمل ننموده از کتب الهى سرقت نمودند و آنچه درباره ی رسول اکرم در کتابهاى آسمانى یافتند دزدیدند و نیز قطاع الطریق بودند که راه هدایت را به روى مردم مى بستند و آنان را به راه باطل سوق می دادند و از روى عناد انکار حق می نمودند و این اوصاف مقتضى خلود در جهنم است.
2 ـ مساله خلود در عذاب، براى کسى که شرک ورزیده مسلم است و هیچ حرفى در آن نیست: «و الذین لایدعون مع الله الها اخر و لایقتلون النفس التی حرم الله الا بالحق و لایزنون و من یفعل ذلک یلق اثاما* یضاعف له العذاب یوم القیمة و یخلد فیه مهانا؛ و کسانی که با خدا معبودی دیگر نمی خوانند و کسی را که خدا [خونش را] حرام کرده است جز به حق نمی کشند، و زنا نمی کنند، و هرکس اینها را انجام دهد سزایش را دریافت خواهد کرد. برای او در روز قیامت عذاب دو چندان می شود و پیوسته در آن خوار می ماند.» (فرقان/ 68- 69)
یکی از ویژگیهای عبادالرحمن توحید خالص است که آنها را از هر گونه شرک و دوگانه و یا چند گانه پرستى دور مى سازد. این آیه ی شریفه، شرک در عبادت را از بندگان رحمان نفى مى کند و شرک در عبادت این است که کسى هم خداى را عبادت کند و هم غیر خداى را و این، با اصول وثنیت و بت پرستى سازگار نیست، براى اینکه اصول وثنیت اجازه نمى دهد شخص بت پرست خداى را عبادت کند، نه به تنهایى و نه با عبادت غیر خدا، بلکه انسان را لایق پرستش خدا ندانسته، مى گوید باید آلهه پایین تر از خدا را بپرستیم تا آنها ما را با شفاعت خود به خدا نزدیک کنند. بنابراین تعبیر، در آیه مورد بحث (خواندن غیر خدا با خدا)، یا به منظور اشاره به این است که هر چند مشرکین تنها غیر خدا را مى پرستند ولیکن پرستش شده واقعى آنان نیز به هر حال خداست، چون پرستش خدا مساله اى است فطرى، چیزى که هست مشرکین راه را گم کرده اند، پس، توجه به سوى غیر خدا توجه به خدا و غیر خدا است، هر چند که نامى از خدا به میان نیاورند.
یا معناى تعبیر مذکور این است که: بندگان رحمان کسانى هستند که با وجود خدا، غیر خدا را نمى پرستند، یعنى مشرکین با وجود خدا غیر خدا را مى پرستند. و یا تعبیر مزبور، اشاره به این اعتقاد خرافى است که عوام مشرک عرب داشتند که توجه و توسل به خدایان تنها در خشکى فایده دارد و اما در دریا سودى نمى بخشد، چون امور دریاها تنها به دست خداست و آلهه اى در آن با وى شریک نیستند. در نتیجه مراد از خواندن خدا، توسل به خدا است در موردى، یعنى در شداید دریا، و توسل به غیر او در موردى دیگر، یعنى در شداید خشکى. ولى از همه وجوه بهتر وجه وسطى است. و اینکه فرمود: "و من یفعل ذلک یلق اثاما" با کلمه "ذلک" به مسائل قبل، یعنى شرک و قتل نفس محترمه به غیر حق و نیز زنا اشاره نموده و کلمه "اثام" به معناى اثم، یعنى وزر و وبال گناه است، که همان کیفر عذابى است که به زودى در روز قیامت با آن بر مى خورد، و آیه بعدى آن را بیان مى کند.
نه اینکه زائد بر استحقاقش عذاب کنند بلکه این گونه اعمال سبب مى شود که دیگران هم متابعت کنند شرک او باعث شرک اتباع او می شود، قتل نفس سبب تجرى دیگران می شود، زنا او باعث اشاعه فحشاء مى گردد چنانچه در حدیث است. (من سن سنة حسنة کان له اجرها و اجر من عمل بها الى یوم القیامة و من سن سنة سیئة کان علیه وزرها و وزر من عمل بها الى یوم القیامة). در روز قیامت خداوند اجزاء کیفر او را چند برابر می کند، نه اینکه استحقاق او را چند برابر می کند زیرا خداوند ظلم نمى کند و کسى را بیشتر از استحقاق کیفر نمی دهد. برخى گفته اند مقصود این است که کیفر هر گناهى را جداگانه مى بیند. و برخى گفته اند: منظور این است که هم در دنیا عذاب مى بیند و هم در آخرت. «و یخلد فیه مهانا؛ و براى همیشه در جهنم گرفتار خوارى و ذلت خواهد بود.» اینکه مى گوید: گرفتار خوارى است، به خاطر این است، که گاهى بعضى از دردها و گرفتاریها به بعضى از افراد مى رسد و مقصود اهانت به آنها نیست. مى خواهد بفرماید آنچه این افراد در جهنم مى بینند از روى اهانت است.
3- هویت اسلامى جز در پیوستن به خدا و پیامبرش و جامعه مسلمانان از روى اخلاص صورت نمى پذیرد. این معیارى است که مؤمن را از کافر تمیز مى دهد. اما اعمال ظاهرى مانند ساختن مسجد نه تنها به آنان سودى نمى رساند برایشان زیان آور هم هست زیرا بر ضد آنها شهادت خواهد داد: «ما کان للمشرکین ان یعمروا مساجد الله شاهدین على انفسهم بالکفر اولئک حبطت اعمالهم و فی النار هم خالدون؛ مشرکان که شاهد کفر خویشند حق ندارند مسجدهاى خدا را آباد کنند. آنها اعمالشان باطل است و در آتش جاودانند.» (توبه/ 17) منظور از جمله ی دومى یعنى جمله ی "فی النار هم خالدون" بیان این جهت است که حالا که به بهشت نمى روند کجا مى روند، و به معناى این است که فرموده باشد: این طائفه از آنجایى که اعمال عبادیشان به بهشت راهبریشان نمى کند، به طور دائم در آتش خواهند بود، و چون اثر سعادت را ندارند در شقاوت ابدى بسر خواهند برد. آیه شئون وجودى و آثار نکبت بار بت پرستان را بیان نموده و این قسمت از آیه سیرت تیره و ظلمانى آنان را معرفى می نماید که در این جهان از نظر عناد با ساحت ربوبى و خودستائى که بدان خوى گرفته و پیوسته به ناسپاسى خشنود بوده و از هر نسیم رحمت بى بهره بودند هنگام رستاخیز نیز محرومیت آنان از هر رحمت به صورت شعله هاى آتشین ظهور خواهد نمود.
خلود اهل شرک و عدم خلود مومنان در دوزخ در آینه روایات
مشرکان و کافران منکر، در آتش مخلدند. در کتاب «توحید» صدوق، از علی بن ابراهیم از پدرش از ابن ابی عمیر روایت می کند که: از موسی بن جعفر (ع) شنیدم که می فرمود: «لا یخلد الله فی النار الا اهل الکفر والجحود و اهل الضلال و الشرک؛ خداوند به طور جاویدان در آتش کسی را نگه نمی دارد مگر اهل کفر و انکار، و شرک و ضلالت را.»
شفاعت برای مومنین دارای گناهان کبیره
آن مؤمنانی که از گناهان کبیره اجتناب ورزند، از گناهان صغیره آنها بازپرسی به عمل نمی آید؛ خداوند می فرماید: «ان تجتنبوا کبآئر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیـاتکم و ندخلکم مدخلا کریما؛ اگر شما از گناهان بزرگی که از آن نهی شده اید اجتناب کنید، ما از بدیهای شما صرف نظر می کنیم! و شما را در محل و مدخل کریمانه و شایسته ای داخل خواهیم نمود!» (نساء/ 31) ابن ابی عمیر می گوید: من گفتم: ای پسر رسول خدا! بنابراین، شفاعت برای چه طائفه ای از گناهکاران است؟! حضرت فرمود: پدرم از پدرانش از امیرالمؤمنین (ع) برای من بیان کرد که شنیدم رسول خدا (ص) می فرمود: «انما شفاعتی، لاهل الکبآئر من امتی؛ فاما المحسنون منهم فما علیهم من سبیل؛ این است و غیر از این نیست که شفاعت من فقط برای مرتکبین گناهان کبیره از امت من است؛ و اما نیکوکاران از ایشان، برای آنان هیچ گونه مؤاخذه ای نیست.» ابن ابی عمیر گوید: من گفتم ای پسر رسول خدا! چگونه شفاعت برای مرتکبین معاصی کبیره است در حالی که خدا می فرماید: «و لا یشفعون الا لمن ارتضی و هم من خشیته مشفقون؛ شفاعت نمی کنند مگر برای آن که پسندیده باشد؛ و ایشان از خشیت خدا در ترس باشند.» (انبیاء/ 28) و کسی که مرتکب گناه کبیره شود، پسندیده نیست.
نشانه های اصلی مومن در روایتی از ابی عمیر
ابن ابی عمیر می گوید: «حضرت کاظم (ع) فرمود: ای ابا احمد! هیچ مؤمنی، گناهی انجام نمی دهد مگر آنکه آن گناه او را ناخوشایند می آید و برای آن نادم و پشیمان می شود.» رسول خدا گفته است: «کفی بالندم توبة؛ همان ندامت تنها، توبه است.» و نیز فرموده است: «من سرته حسنته و سآءته سیئته فهو مؤمن؛ کسی که کار خیرش خوشایند او باشد و کار بدش ناخوشایند او باشد، او مؤمن است.» بنابراین کسی که گناهی کند و پشیمان نشود مؤمن نیست و شفاعت برای او نیست، او ظالم است و خدا می فرماید: «ما للظالمین من حمیم و لا شفیع یطاع؛ از برای ظالمان هیچ دوست شفیق و مهربانی، و هیچ شفیع پذیرفته شده ای نیست.» (غافر/ 18)
من گفتم: «ای پسر رسول خدا! چگونه کسی که از گناهی که کرده پشیمان نشود مؤمن نیست؟!» حضرت فرمود: «ای ابا احمد! هیچ کس نیست که مرتکب گناه کبیره ای شود و بداند که به پاداش آن عذاب می شود مگر آنکه بر آنچه انجام داده است پشیمان می شود، و چون پشیمان و نادم شد توبه کرده است و در این صورت مستحق شفاعت می باشد؛ و اگر پشیمان و نادم نشد، بر آن گناه مصر است و مصر بر گناه آمرزیده نمی شود، چون به عذاب و پاداش عملی که انجام داده است ایمان نیاورده است. و اگر به عقوبت و پاداش، مؤمن باشد حتما پشیمان می شود.» و رسول خدا (ص) فرموده است: «لا کبیرة مع الاستغفار، و لا صغیرة مع الاصرار؛ در صورت استغفار و توبه هیچ گناه کبیره ای باقی نمی ماند؛ و در صورت اصرار هیچ گناه صغیره ای صغیره نیست.»
اما گفتار خداوند: «و لا یشفعون الا لمن ارتضی؛ شفاعت نمی کنند مگر از کسی که از او راضی باشند.» مراد آن است که دینش مورد رضایت و پسندیدگی باشد؛ و دین عبارت است از اقرار به پاداش نیکی ها و زشتی ها و کسی که خداوند دین او را بپسندد، بر گناهی که نموده است پشیمان می شود؛ چون به عاقبت و پاداش آن در روز قیامت معرفت پیدا کرده است.
در کتاب «عیون» از جمله نوشتجات حضرت رضا (ع) برای مامون این است که: «ان الله لا یدخل النار مؤمنا و قد وعده الجنة؛ و لا یخرج من النار کافرا و قد اوعده النار والخلود فیها. و مذنبو اهل التوحید یدخلون النار و یخرجون منها، و الشفاعة جآئزة لهم؛ خداوند، مؤمن را داخل در آتش نمی کند، زیرا که به او وعده بهشت داده است و کافر را از آتش خارج نمی کند، زیرا که به او وعید آتش و خلود در آن را داده است و گناهکاران از اهل توحید، داخل در آتش می شوند و سپس از آن بیرون می آیند، و شفاعت درباره ایشان جائز است.»
در کتاب «صفات الشیعه»، صدوق از حضرت صادق (ع) روایت کرده است که گفتند: «من قال لا اله الا الله مخلصا دخل الجنة؛ و اخلاصه ان یحجزه لا اله الا الله عما حرم الله؛ هر کس از روی اخلاص، لا اله الا الله بگوید داخل بهشت می شود؛ و اخلاص آن این است که این گفتار لا اله الا الله او را از آنچه خدا حرام کرده است نگهداری کند و جلوگیری نماید.»
نیز در همین کتاب، از ابوعبیده حذاء روایت کرده است که گفت: «شنیدم که حضرت صادق (ع) می فرمود چون رسول خدا (ص) شهر مکه را فتح کرد، بر بالای کوه صفا ایستاد و سپس گفت ای بنی هاشم! و ای بنی عبدالمطلب! من پیامبر خدا هستم به سوی شما، و حقا من نسبت به شما مهربان و رئوف می باشم! نگوئید: محمد از ماست! سوگند به خداوند که موالیان من از شما و از غیر شما، به جز پرهیزگاران و متقیان نیستند! آگاه باشید! مبادا من شما را چنین بیابم که در روز قیامت در نزد من حاضر شوید و شما بر گردن های خود دنیا را حمل بکنید و مردم دیگر بیایند و آخرت را حمل بکنند! آگاه باشید که من گفتاری را بیان کردم که با آن فیما بین من و شما عذرم تمام است و فیما بین خداوند عز وجل و شما نیز عذرم تمام است؛ و برای من عمل من است و برای شما عمل شماست.»
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 9 صفحه 267
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 15 صفحه 332
سيد محمدحسين حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 7 صفحه 479
سيد محمدحسين حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 18 صفحه 245
سید محمدحسین حسینی طهرانی- معاد شناسی- جلد 10 صفحه 414- 420
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 467
ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد 17 صفحه 224
عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد 9 صفحه 657
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 4 صفحه 118
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها