شهادت از عوامل ورود به بهشت
فارسی 2521 نمایش |در مکتب اسلام مقام شهادت از والاترین مقام ها و رتبه هایی است که برای بشر قابل ادراک است؛ قرآن، شهیدان را به مقام "عندیت"، رسانده و برای آنان گرانبهاترین پاداش ها، یعنی بهشتی که از آن با عنوان "نزد پروردگار" یاد کرده (ملاقات با خدا)، قرار داده و آنان را به چنین درجه ای مفتخر گردانیده است: «و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله أمواتا بل أحیاء عند ربهم یرزقون* فرحین بما ءاتئهم الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم ألا خوف علیهم و لا هم یحزنون؛ و کسانى را که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندار بلکه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند. آنان به نعمتى که خدا ارزانى شان داشته خوشحالند، و از [سرنوشت] همرزمانى که هنوز به آنها ملحق نشده اند شادمانند [مى دانند] که نه بیمى بر آنهاست و نه اندوهگین مى شوند.» (آل عمران/ 169- 170)
ابن مسعود از پیامبر اکرم (ص) نقل می کند که خداوند به ارواح شهیدان احد خطاب کرد و از آنها پرسید: چه آرزویى دارید؟ آنها گفتند: پروردگارا! ما بالاتر از این چه آرزویى می توانیم داشته باشیم، که غرق نعمتهاى جاویدان توایم و در سایه عرش تو مسکن داریم، تنها تقاضاى ما این است که بار دیگر به جهان برگردیم و مجددا در راه تو شهید شویم، خداوند فرمود: فرمان تخلف ناپذیر من این است که کسى دوباره به دنیا بازنگردد، عرض کردند: حالا که چنین است تقاضاى ما این است که سلام ما را به پیامبر (ص) برسانى و به بازماندگانمان، حال ما را بگویى و از وضع ما به آنها بشارت دهى که هیچگونه نگران نباشند در این هنگام آیات فوق نازل شد. به هر حال چنین به نظر می رسد که جمعى از افراد سست ایمان بعد از حادثه احد مى نشستند و بر دوستان و بستگان خود که در احد شهید شده بودند، تاسف مى خوردند که چرا آنها مردند و نابود شدند، مخصوصا هنگامى که به نعمتى مى رسیدند و جاى آنها را خالى میدیدند بیشتر ناراحت مى شدند، با خود مى گفتند ما این چنین در ناز و نعمتیم اما برادران و فرزندان ما در قبرها خوابیده اند و دستشان از همه جا کوتاه است.
اینگونه افکار و اینگونه سخنان علاوه بر این که نادرست بود و با واقعیت تطبیق نمى کرد، در تضعیف روحیه بازماندگان بى اثر نبود. آیات فوق، خط بطلان بر این گونه افکار کشیده و مقام، شامخ و بلند شهیدان را یاد کرده است و مى گوید: «لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله أمواتا» در اینجا روى سخن فقط به پیامبر (ص) است تا دیگران حساب خود را بکنند مى گوید: اى پیامبر! هرگز گمان مبر آنها که در راه خدا کشته شدند مرده اند «بل أحیاء عند ربهم یرزقون» بلکه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان متنعمند.
منظور از حیات و زندگى در اینجا همان حیات و زندگى برزخى است که ارواح در عالم پس از مرگ دارند، نه زندگى جسمانى و مادى، گرچه زندگى برزخى، اختصاصى به شهیدان ندارد، بسیارى دیگر از مردم نیز داراى حیات برزخى هستند ولى از آنجا که حیات شهیدان یک حیات فوق العاده عالى و آمیخته با انواع نعمتهاى معنوى است (و به علاوه موضوع سخن، در آیه آنها هستند) تنها نام از آنها برده شده است. آنها به قدرى غرق مواهب حیات معنوى هستند که گویا زندگى سایر برزخیان در مقابل آنها چیزى نیست. سپس به گوشه اى از مزایا و برکات فراوان زندگى برزخى شهیدان اشاره کرده و مى فرماید: «فرحین بما آتاهم الله من فضله؛ آنها بخاطر نعمتهاى فراوانى که خداوند از فضل خود به آنها بخشیده است خوشحالند.»
یکى دیگر از خوشحالى آنها به خاطر برادران مجاهد آنها است که در میدان جنگ شربت شهادت ننوشیده اند و به آنها ملحق نشده اند زیرا مقامات و پاداشهاى آنها را در آن جهان به خوبى مى بینند و از این رو مستبشر و شاد مى شوند، همانطور که قرآن مى گوید: «و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم» و به دنبال آن مى فرماید: «ألا خوف علیهم و لا هم یحزنون» یعنى شهیدان احساس مى کنند که برادران مجاهد آنها، پس از مرگ، هیچگونه اندوهى نسبت به آنچه در دنیا گذارده اند ندارند و نه هیچگونه ترسى از روز رستاخیز، و حوادث وحشتناک آن. این جمله، تفسیر دیگرى هم ممکن است داشته باشد و آن اینکه شهیدان علاوه بر این که با مشاهده مقامات برادران مجاهدى که به آنها ملحق نشده اند خوشحال مى شوند، خودشان هم هیچگونه ترسى از آینده و غمى از گذشته ندارند.
«یستبشرون بنعمة من الله و فضل» این آیه در حقیقت تاکید و توضیح بیشترى در باره بشارتهایى است که شهیدان بعد از کشته شدن دریافت مى کنند آنها از دو جهت خوشحال و مسرور مى شوند: نخست از این جهت که نعمتهاى خداوند را دریافت مى دارند، نه تنها نعمتهاى او بلکه فضل او که همان افزایش و تکرار نعمت است نیز شامل حال آنها مى شود. دیگر این که آنها مى بینند که خدا پاداش مؤمنان را ضایع نمیکند، نه پاداش شهیدان و نه پاداش مجاهدان راستینى که شربت شهادت ننوشیدند (و أن الله لا یضیع أجر المؤمنین) در حقیقت آنچه را قبلا شنیده بودند در آنجا آشکار مى بینند.
معناى لطیف جمله "ألا خوف علیهم و لا هم یحزنون"
و این جمله یعنى جمله: "ألا خوف علیهم و لا هم یحزنون" جمله عجیبى است، هر قدر انسان بیشتر در آن فرو مى رود و تدبر مى کند دامنه معنایش وسیع تر مى شود، با اینکه جمله اى است لطیف و رقیق و بیانى است ساده و اولین چیزى که از معناى آن به ذهن مى رسد این است که خوف و حزن از مؤمنین برداشته مى شود و این را هم مى دانیم که خوف تنها در امرى فرض دارد که اولا ممکن باشد، و ثانیا احتمال آمدنش به سوى ما معقول باشد و ثالثا اگر بیاید مقدارى از سعادت ما را از بین مى برد، سعادتى که ما توقع داریم واجد آن باشیم و خود را واجد آن فرض مى کنیم و همچنین حزن تنها از ناحیه حادثه اى است که پیش آمده و آن نیز مقدارى از سعادت کذایى ما را سلب کرده، پس بلا و یا هر محذور و گرفتارى که فرض شود، وقتى از آن مى ترسیم که هنوز بر سر ما نیامده باشد و اما وقتى آمد دیگر خوف معنا ندارد، آنجا جاى حزن و حسرت است، پس بعد از وقوع خوفى نیست و قبل از وقوع هم حزنى نیست.
پس بر طرف شدن مطلق خوف از انسان تنها وقتى فرض دارد که هیچ یک از آنچه داریم در معرض زوال قرار نگیرد، و همچنین برطرف شدن مطلق حزن از انسان وقتى فرض دارد که آنچه نعمت که انسان بتواند از آن متنعم شود و لذت ببرد دارا باشد، و خداى تعالى به او افاضه کرده باشد، و نیز آنچه که دارد در معرض زوال قرار نگیرد، و این همان خلود سعادت براى انسان و خلود انسان در آن سعادت است. و از همین جا واضح مى شود که نبودن خوف و حزن عین روزى خوردن انسان نزد خدا است و به حکم آیه: «و ما عند الله خیر؛ و نزد خداست تمام خیرها.» (آل عمران/ 198) و آیه: «و ما عند الله باق؛ آنچه نزد خداست باقی است.» (نحل/ 96) آنچه نزد خدا است هم نعمت و خیر است، هم باقى است، نه عذاب و شرى آمیخته با آن است و نه فنا و زوالى بدان راه دارد.
باز این معنا واضح مى شود که نبودن حزن و خوف عینا بودن نعمت و فضل است، و این خود عطیه است. در تفسیر آیه: «مع الذین أنعم الله علیهم؛ آنان همراه کسانی هستند که خدا بر آنها نعمت بخشیده.» (نساء/ 69) می آید که نعمت وقتى در عرف قرآن اطلاق شود معنایش ولایت الهیه است، بنابراین معناى آیه مورد بحث چنین مى شود: خداى تعالى متصدى و عهده دار کار مؤمنین است و آنان را به عطیه اى از خود اختصاص مى دهد. و اما احتمال اینکه مراد از"فضل" موهبتى باشد که زاید بر استحقاق در برابر عمل است. و"نعمت" عبارت باشد از موهبتى که در برابر عمل احتمالى است که با جمله: "و أن الله لا یضیع أجر المؤمنین" نمى سازد براى اینکه در یک آیه فضل را أجر هم خوانده، و همه مى دانیم که أجر تنها در مورد استحقاق است، پس مؤمنین مستحق فضل هم هستند و مال و برگشتنشان به یک حقیقت است، پس فرق گذاشتن بین فضل و نعمت در چنین موردى درست نیست.
شاهدى بر بقاى روح
از جمله آیات قرآن که با صراحت، دلالت بر بقاى روح دارد آیات فوق است که درباره حیات شهیدان بعد از مرگ مى باشد، و اینکه بعضى احتمال داده اند که مراد از حیات، معنى مجازى آن است و منظور باقى ماندن آثار زحمات و نام و نشان آنها است، بسیار از معنى آیه دور است و با هیچ یک از جمله هاى آیات فوق، اعم از روزى گرفتن شهیدان و سرور آنها از جهات مختلف، سازگار نمى باشد به علاوه آیات فوق، دلیل روشنى بر مسئله برزخ و نعمت هاى برزخى است که شرح آن در ذیل آیه شریفه ی «و من ورائهم برزخ إلى یوم یبعثون؛ پشاپيش آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته خواهند شد.» (مؤمنون/ 100) به خواست خدا خواهد آمد.
پاداش شهیدان
درباره اهمیت مقام شهیدان، سخن بسیار گفته شده و هر قوم و ملتى براى شهداى خود احترام خاصى قائل است ولى بدون اغراق، آن احترامى که اسلام براى شهداى راه خدا قائل شده است بى نظیر است، روایت زیر نمونه روشنى از احترامى است که اسلام براى شهداء قائل شده و در پرتو همین تعلیمات بود که یک جمعیت محدود عقب افتاده آن چنان قدرت و نیرو گرفتند که بزرگترین امپراطوریهاى جهان را به زانو در آوردند.
امام على بن موسى الرضا (ع) از امیر مؤمنان على (ع) چنین نقل می کند که هنگامى که حضرت، مشغول خطبه بود و مردم را تشویق به جهاد می کرد، جوانى برخاست و عرض کرد: اى امیر مؤمنان! فضیلت جنگجویان در راه خدا را براى من تشریح کن امام در پاسخ فرمود: من بر مرکب پیغمبر (ص) و پشت سر آن حضرت سوار بودم و از غزوه ذات السلاسل برمى گشتیم همین سؤالى را که تو از من نمودى من از پیامبر (ص) کردم.
پیامبر (ص) فرمود: هنگامى که جنگجویان، تصمیم بر شرکت در میدان جهاد می گیرند خداوند آزادى از آتش دوزخ را براى آنها مقرر می دارد. و هنگامى که سلاح بر می دارند و آماده میدان می شوند فرشتگان به وجود آنها افتخار می کنند. و هنگامى که همسر و فرزند و بستگان آنها با آنها خداحافظى می کنند، از گناهان خود خارج مى شوند... از این موقع آنها هیچ کارى نمی کنند مگر اینکه پاداش آن، مضاعف می گردد و در برابر هر روز پاداش عبادت هزار عابد براى آنها نوشته می شود... و هنگامى که با دشمنان روبرو مى شوند، مردم جهان، نمی توانند میزان ثواب آنها را درک کنند.
هنگامى که گام به میدان براى نبرد بگذارند و نیزه ها و تیرها رد و بدل شود، و جنگ تن به تن شروع گردد، فرشتگان با پر و بال خود اطراف آنها را می گیرند و از خدا تقاضا می کنند که در میدان، ثابت قدم باشند، در این هنگام منادى صدا می زند: "الجنة تحت ظلال السیوف: بهشت در سایه شمشیرها است"، در این هنگام ضربات دشمن بر پیکر شهید، ساده تر و گواراتر از نوشیدن آب خنک در روز گرم تابستان است. و هنگامى که شهید از مرکب فرو مى غلطد، هنوز به زمین نرسیده، حوریان بهشتى به استقبال او مى شتابند و نعمتهاى بزرگ معنوى و مادى که خدا براى او فراهم ساخته است، براى او شرح می دهند. و هنگامى که شهید بروى زمین قرار می گیرد، زمین می گوید: آفرین بر روح پاکیزه اى که از بدن پاکیزه پرواز می کند، بشارت باد بر تو، ان لک ما لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر: نعمتهایى در انتظار تو است که هیچ چشمى ندیده و هیچ گوشى نشنیده و بر قلب هیچ انسانى خطور نکرده است و خداوند مى فرماید: من سرپرست بازماندگان اویم، هر کس آنها را خشنود کند مرا خشنود کرده است و هر کس آنها را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.
منـابـع
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 275
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 4 صفحه 95
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها