گفتمان فلسفی نوصدرایی (حکمت و عقلانیت)
فارسی 5035 نمایش |مقدمه
منتقدان و منکران فلسفه ی اسلامی از گروهها و گرایشهای گوناگونی تشکیل می شوند، نص بندگان، اشعری ملکان، شهودگرایان، اصحاب مکتب تفکیک، تجربیان، علم پرستان، از جمله ی آنانند که هر یک به سیاقی زبان به قدح و جرح فلسفه ی اسلامی گشوده اند، گروههای یاد شده، گاه معرفت عقلی را انکار کرده اند، گاه اسلامیت فلسفه، و گاه کارایی حکمت اسلامی را.
تهمت کافری و طعنه ی بیگانه تباری، داغهای سنتی بودند که هر از چندی در مجامع عالمانه و عامیانه از سوی کسی یا گروهی بر پیشانی سپید و ستبر حکمت اسلامی نهاده می شد، و اکنون تحت تاثیر گرایشهای تحصلی یا فرامدرن، با عناوین «ناکارآمدی و اندراس» نغمه های تازه تری علیه فلسفه ی استوار و دیرپای اسلامی ساز شده است.
به رغم آنکه عقلانیت اسلامی هنوز از غنی ترین و استوارترین جریانهای فکری جامعه بشری است، اما به نظر می رسد، حکمت اسلامی امروز نیازمند احیاء و تحول اساسی است و این احیاگری و دگرگون سازی باید دقیقا ناظر به چالشهای طرح شده از سوی گرایشهای نامبرده و نیازهای زمانه صورت بندد، خوشبختانه چندی است این تحول فرخنده فام آغاز شده است. گفتمان فلسفی که از دهه ی بیست قرن حاضر خورشیدی (دهه ی چهل قرن بیستم میلادی) با علمداری علامه ی بزرگ سید محمدحسین طباطبایی و قلمداری شهید سترگ استاد مرتضی مطهری و دیگر تلامیذ علامه در ایران آغاز گردید مطلع این دگرگونی بود، هرچند عهد طفولیت این جنبش حکمی به درازا کشید، اما چالشهای تازه یی که طی دهه ی هفتاد شمسی در حوزه های شناختار پژوهی، هستی شناسی و الهیات، در ایران ظهور کرده است، بستر بسیار مساعدی را برای بالیدن و بارور شدن این نهال جوان فراهم ساخته است.
در این مقاله پس از اشاره به ادوار پیدایش و بالش حکمت و عقلانیت اسلامی، به اختصار به تبیین ختصات ساختای، روشی و محتوایی گفتمان فلسفی معاصر ایران که به نظر نویسنده، زیبنده ی عنوان «مکتب نوصدرایی» است، پرداخته شده، عقلانیت اسلامی پنج دوره را سپری کرده است و اکنون در دوره ی ششم حیات بارور خویش به سر می برد.
دوره نخست حکمت و عقلانیت اسلامی
حجاز هیچگاه پیشینه ی حکمی نداشته و جز در عصر ابراهیمی هماره در تیه جاهلیت به سر می برده، با ظهور شریعت اسلامی چراغ خردورزی در آن دیار فروزان شد، نخستین آیات فرود آمده به لحن اندیشه برانگیز و بیدارگرانه یی از «قرائت و کتابت»، «علم و حکمت»، «آفرنش و انسان شناسی» سخن گفت، وحی اسلامی حکمت را قرین کتاب (قرآن) و سایر کتب آسمانی قرار داد، و خرد را عدل وحی قلمداد کرد، هم از این رو در اسلام عقل به همان طراز ارجمند است که وحی، عقل و وحی دو منبع دریافت دینند، سهم خرد در دستیابی به اصول (جهان بینی و انسان شناسی) پررنگ تر از نص است و در درک احکام و اخلاق نیز سهمی کمتر از وحی ندارد، کلید فهم نصوص وحیانی نیز عقل است، قرآن افزون بر سیصد آیه آدمی را ه تعقل و اندیشیدن فرمان داده است، سراسر متون و نصوص مقدس اسلامی آکنده از لطایف حکمی، مضامین فلسفی، و مدعیات عقلانی است. با عنایت به نکات پیشگفته عهد نزول قرآن و عصر صدور روایات اسلامی دوره ی طلوع حکمت و عقلانیت اسلامی است، هرچند (چون دیگر معارف اسلامی) مجموع آموزه های حکمی اسلامی در آن روزگار به صورت متنی مجزا از متون مقدس، تبویب و تدوین نگردید و این علل و دلائل بسیاری دارد، یکی از علل آن در هم تنیدگی اصول احکام عقلانی و وحیانی و دوگانه قلمداد شدن آنها در متن این دین است.
مختصادت این دوره عبارت است از: 1- فهم امی و فطری و اخذ بلاواسطه ی عقاید از محضر پیامبر و نصوص اولیه ی دینی،
2- بساطت مباحث و عقاید،
3- فقدان نحله ها و مسالک نظری تعریف شده،
4- طرح مباحث، عاری از تعبیر و اصطلاح و سازمان علمی.
مورخان مطلع فلسفه و فیلسوفان متضلع، شرق شناسان منصف، با ما در برداشت های فوق همدل و همراهند.
دوره دوم حکمت و عقلانیت اسلامی
در حالی که خورشید حکمت و معرفت در مغرب زمین در محاق قرون وسطا می افتاد، آفتاب دانش و آگاهی در شرق جدید (اسلامی) طلوع می کرد، چنین بود که با رونق بازار تعقل و تدبر و توسعه ی حوزه ی نفوذ جغرافیایی و قومی اسلام، و تکثر فهمها از متون و عقاید دینی، و نیز دخالت نفسانیت ها، بحث های بسیاری پیرامون مبادی و مبانی گزاره ها و آموزه های اسلامی درگرفت و در نتیجه مکاتب و مشارب حکمی و کلامی اسلامی ظهور کردند، در آن میان آیات قرآنی و روایات نبوی که به روش عقلانی به تبیین گزاره ها و آموزه ها پرداخته بود مورد ژرفکاوی بسیار قرار گرفت و اصول و قواعد فراوانی پی افکنده شد. این مقطع دوره ی تدوین و ساماندهی تفکر عقلانی در دنیای اسلام بود.
مختصات این دوره عبارت است از:
1. پیدایش اصطلاحات و راه یافتن تعبیر و تاویل به حوزه ی عقلانیت دین،
2. گسترش تشکیک و تشقیق در عقاید،
3. ظهور مکاتب و نحله های فکری اسلامی،
4. رواج تدوین منابع و تالیف آثار،
5. صدور تفکر و عقلانیت اسلامی به نقاط عالم.
با اینکه هر یک از دوره های ششگانه ی عقلانیت اسلامی دارای مختصات خاص خویش است اما مجموعه ی دارایی عقلانی دو دوره ی فوق، جوهر حکمت اسلامی را طی دوره های بعدی تشکیل می دهد.
دوره سوم عقلانیت و حکمت اسلامی
قرن دوم اسلامی (هشتم مسیحی) سرآغاز عهد شکوه و شکوفایی تمدن اسلامی است، قرن سوم روزگار فربهی و تناوری حکمت و معرفت در دنیای اسلام است، هاضمه ی فرهنگ مقتدر اسلامی معارف بری را از چهار سوی گیتی جذب و هضم می کند، دستاوردهای فکری اقوام و ملل، و مواریث فرهنگهای کهن یونانی، ایرانی، اسکندرانی، مصری، هندی و... به طور گسترده از زبانهای مختلف به زبان عربی که زبان دینی مسلمانان و لسان علمی عصر است برگردانده می شود، نهضت ترجمه از نیمه ی قرن دوم در عهد منصور عباسی (158- 136/ 775- 754) آغاز و در قرن سوم به اوج رسیده در پایانه ی قرن چهارم فروکش کرده، هرچند اکثر مترجمان و شارحان برجسته ی حکمت و طب و طبیعیات در جهان اسلام، به قرن سوم یا چهارم اسلامی تعلق دارند: عبدالمسیح ابن ناعمه الحمصی (متوفی 230هـ/ 835هـ)، حنین بن اسحاق (260/ 869)، جبیش خواهرزاده ی حنین، عیسی بن یحیی شاگرد حنین ثابت بن قره ی حرانی، یحیی بن البطریق (پاتریکیوس)، قسطا بن لوقا (310/ 900)، ابوعثمان دمشقی (310/ 900)، ابوبشر متی (329/ 940)، یحیی بن عدی المنطقی (346/ 974)، ابوعلی بن زرعه (398/ 1008)، و ...، اما به موازات گسترش پرشتاب نهضت ترجمه، با تاسیس بیت الحکمه به امر مأمون (215/ 830) و ریاست یحیی بن ماسویه، و ظهور فیلسوفانی چون ابویوسف یعقوب کندی (م 258/ 866) کار پژوهش و گوارش عناصر حکمی سایر تمدنها در دستگاه عقلانیت اسلامی نیز پی گرفته می شد و بدین سان بذر تکون دوره ی چهارم عقلانیت اسلامی نیز کشته می شد.
در این دوره، عقلانیت اسلامی هنوز هویت کلامی داشت و مباحث هستی شناسانه در آن بسیار کم رنگ بود و البته غلبه با جریان اعتزال بود، وجوه متقدمان کلام عقل گرای اسلامی به این دوره تعلق دارد، متألهانی چونان: واصل بن عطا (130/ 748) مؤسس معتزله، عمرو بن عبید (145/ 762) بشر بن معتمر (210/ 825)، ثمامه بن اشرس (213/ 828)، ابوموسی مردار (226/ 841)، ابوالهذیل علاف (226/ 235 841/ 849) ابوبکر اصم، ابراهیم نظام (220 یا 230/ 835 یا 845) علی اسواری و معمر بن عباد معاصران نظام، هشام فوطی ابو یعقوب شحام (232/ 847)، جعفر بن مبشر (235/ 849)، اسکافی (240/ 855)، عباد بن سلیمان (250/ 849)، عمرو بن بحر جاحظ (255/ 868)، ابوالحسن خیاط (289/ 902)، ابوعلی جبائی (303/ 915)، ابوهاشم جبائی (312/ 933)، ابوقاسم بلخی کعبی (319/ 931)، و قاضی عبدالجبار معتزلی (415/ 1025) که وجود وی استثناء پس از غلبه کلام اشعری قلمداد می شود، نقش بارز و آرای دقیق امامان شیعه (ع) که مؤسس مکتب الهیاتی عقل گرایی هستند که جانب نصوص دینی را نیز توأما نگاه می دارد و بیشتر آنان به همین دوره تعلق داشتند سزاوار توجه عمیق است، آنان سهم عظیمی در باروری عقلانیت اسلامی دارند.
ظهور مالک بن انس (179/ 795) و احمد بن حنبل (241/ 855) سپس اشعری (330/ 935) که نوعی مقاومت در قبال جریان عقلانیت خردورز اسلامی تلقی می شود نقطه ی عطفی در این دوره بشمار است.
مختصات این دوره عبارت است:
1- تعامل فرهنگ و معارف اسلامی با فرهنگهای دیگر جوامع و اصتیاد و جذب عناصر سازگار حکم و معارف بشری، و پیدایش اندیشه های التقاطی،
2- تشدید منازعات نظری میان فرق اسلامی و رواج مناظرات علمی بین فرقه ای و بین دینی،
3- پدید آمدن آثار فلسفی مترجم، و متون کلامی مدون فراوان و توسعه ی کتابخانه ها و مراکز علمی،
4- به وجود آمدن زمینه ی ظهور فلسفه ی اسلامی به مفهوم مصطلح و مستقل از کلام،
5- پیدایش جریانهای مقابله با عقل گرایی.
دوره چهارم حکمت و عقلانیت اسلامی
هرچند (چنانکه اشارت رفت) کندی نخستین فیلسوف (به معنی مصطلح آن) در دنیای اسلام است، ابن ندیم در الفهرست 242 اثر را به او نسبت داده است و این آثار عموما در زمینه های منطق، فلسفه ی اولی، حساب، کرویات، موسیقی، نجوم، هندسه، پزشکی، تنجیم، الهیات، علم النفس، سیاست، اقلیم شناسی، کیمیا... تألیف شده است، اما دوره ی چهارم در نیمه دوم قرن چهارم، با ظهور فیلسوفان تمام و حکیمان نام آوری چون محمد بن محمد بن طرخان فارابی که در غرب معروف به Abunaser است، و ابوعلی حسین بن سینا که در مغرب به نام Avicenna شناخته است آغاز می گردد. این دو فیلسوف عقلانیت اسلامی را به اوج قله ی قوت و انسجام رسانیدند. آنان بسیار هنرمندانه دست آوردهای فلسفی یونانی- اسکندرانی را با تعالیم دینی اسلامی در آمیخته با تکیه بر قدرت فکری و بنوغ فوق العاده ی خود دستگاه فلسفی پس استواری را پی افکندند که طی قرون متمادی افکار و آثار آنها شرق اسلامی و مغرب زمین را سیراب می ساخت، ظهور و مقابله ی عرفان پژوهان فلسفه ستیزی چون ابوحامد محمد غزالی (450/ 1085) و فیلسوفان شهودگرایی چونان شیخ اشراق شهاب الدین یحیی سهروردی (587/ 1191)، متکلمان فلسفه گریزی مانند فخرالدین رازی (606/ 1209) متفکران بلندمرتبه ای بسان نصیرالدین طوی (671/ 1273)، و فیلسوفان تاریخ و تاریخ نگاران ضد یونانی مثل ابن خلدون (809/ 1406) هرگز و هرگز چیزی از عظمت کار آنان نکاست.
دستاوردهای حکمای اسلامی در دوره چهارم
با الهام از فیلسوف برجسته ی معاصر ایران مرتضی مطهری (1400ق/ 1979) به اختصار به دستاوردهای دوران اسلامی فلسفه که به طور عمده در دوره ی چهارم پدید آمده است اشاره می کنیم، وی چهار نقش و سهم را برای فیلسوفان مسلمان درباره ی حکمت انتقال یافته به جهان اسلام ذکر می کند:
1. حفظ بخشی از مباحث بدون هرگونه تصرف،
2- تکمیل فلسفه از رهگذر تحکیم مبانی مدعیات، تکثیر برهان یا ارائه ی تقریر جدید،
3- منقح سازی و بازپژوهی بخشی از مباحث فلسفی،
4- افزودن مباحث و قواعد جدید.
«از قسم اول... اکثر مسائل منطق، مبحث مقولات ده گانه ی ارسطو و علل اربعه و تقسیمات علوم ارسطویی و تقسیمات قوای نفس را می توان نام برد...، اما قسم دوم: این قسمت زیاد است [و برای نمونه]... می توان مساله ی امتناع تسلسل، تجرد نفس، اثبات واجب، توحید واجب، امتناع صدور کثیر از واحد، اتحاد عاقل و معقول و جوهریت صور نوعیه را نام برد،... اما قسم سوم، برای این قسمت رابطه ی حرکت با علت و رابطه خدا و عالم، مساله ی معروف مثل افلاطونی، و مساله ی صرف الوجود بودن وجب را می توان نام برد...از جمله مسائلی که در این ردیف باید شمرد. بیان اقسام تقدم، اقسام حدوث، انواع ضرورتها و امکانها، اقسام وحدت و کثرت [است] اما قسم چهارم یعنی مسائلی که برای اولین بار در جهان اسلامی طرح و عنوان شده است. این مسائل، همه زیاد است و هم دارای ارزش و اهمیت بیشتری است.
از این مسائل است مسائل عمده ی وجود، یعنی: اصالت وجود، وحدت وجود، وجود ذهنی، احکام سلبیه ی وجود، همچنین مساله ی جعل، مناط احتیاج شیء به علت، قاعده ی بسیط الحقیقه، حرکت جوهریه، تجرد نفس حیوان و تجرد نفس انسان در مرتبه ی خیال، اعتبارات ماهیت، احکام عدم خصوصا امتناع اعاده ی معدوم، معقولات ثانیه، قاعده ی امکان اشرف، علم بسیط تفصیلی باری، امکان استعدادی، بعد بودن زمان، فاعلیت بالتسخیر، جسمانیه الحدوث بودن نفس، معاد جسمانی، وحدت نفس و بدن، نحوه ی ترکیب ماده و صورت که آیا انضمامی است یا اتحادی، تحلیل حقیقت ارتباط معلول با علت، وحدت در کثرت نفس و قوای نفس.
اما در منطق، این مسائل را باید نام برد: انقسام علم به تصور و تصدیق، که ظاهرا ابتکار آن از فارابی است، اعتبارات قضایا و تقسیم قضیه به خارجیه و حقیقیه و ذهنیه که زمینه اش از بوعلی است و به دست متاخرین شکل گرفته است، تکثیر موجهات که در اثر غور و کنجکاوی در قضیه مطلقه ی ارسطو و ابهامی که در آن بوده و ایراداتی که متوجه آن بوده است پیدا شده، مثلا قضیه ی عرفیه ی عامه که یکی از شقوق قضیه ی مبهم ارسطویی است اولین بار به نقل خواجه نصیرالدین طوسی به وسیله فخرالدین رازی عنوان شده است هرچند زمینه آن به وسیله ابن سینا به وجود آمده است.
نکات قابل توجه در دوره چهارم
درخور ذکر است که:
1- در اکثر موارد قسم اول، بسیاری از فیلسوفان مسلمانان آراء دیگری اتخاذ کرده اند.
2- مصادیق اقسام 2 و 3 و 4 نیز بسی بیش از نمونه های یاد شده است، علامه طباطبایی بزرگترین حکیم معاصر اسلامی مدعی است همه ی مباحث و مسائل انتقال یافته از دویست مورد تجاوز نمی کرده که فلاسفه ی اسلامی آن را به هفتصد مبحث و مسأله افزایش داده اند.
3- همه ی دست آوردهای باز گفته، در دوره ی پنجم نیز استمرار و تکمیل یافته و اصولا بخشی از آنها در این دوره پدید آمده است.
4- سهم و نقش فیلسوفان اسلامی محدود به حد مواردی یاد شده نیست، بلکه ابداعات و اضافات محتوایی روش شناختی و کاربردی صورت پذیرفته توسط مسلمانان به حدی است که سبب تبدیل هویت معارف مهاجر گردیده است.
5- در جریان سنت چرخه ی دوری تبادل حکمت و معرفت بین شرق و غرب، اعصار پس از فارابی، ابن سینا و ابن رشد، به یمن قدرت فکری و همت همین فیلسوفان، دور صدور حکمت از مشرق به مغرب زمین قلمداد می گردد، میزان آثار ترجمه شده ی حکمای اسلامی به زبانهای لاتین طی این دوره دو چندان افزون تر از مجموعه ی آثار یونانی و اسکندرانی است که طی قرن سوم و چهارم اسلامی به عربی برگردانیده شد.
منـابـع
علياكبر رشاد- قبسات- پژوهشنامه فصلانه در حوزهی فلسفه- دین و فرهنگ- سال سوم و چهارم شماره دهم و یازدهم- صفحه 62- 52
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها