اعمال نیک کافران؛ خاکستری بر سینه تندباد

فارسی 3621 نمایش |

نتیجه و ثمره اعمال نیک افرادى که به پروردگارشان کافر شدند، یا بشوند همانند آن خاکسترى است که در روز طوفانى در مقابل بادى تند و صرصر قرار گرفته باشد. همانطور که اگر خاکستر در مقابل باد صرصر قرار بگیرد کلیه آن به نحوى به باد فنا میرود که نمى توان چیزى از آنرا بدست آورد، همانطور هم نتیجه اعمال کفار به طورى نابود خواهد شد که چیزى از آنها بصاحبانشان عائد نمیشود: «مثل الذین کفروا بربهم أعمالهم کرماد اشتدت به الریح فى یوم عاصف لا یقدرون مما کسبوا على شى ء ذالک هو الضلال البعید؛ وصف حال کسانى که به پروردگارشان کافر شدند [این گونه است] اعمالشان مانند خاکسترى است که در یک روز توفانى، تندبادى بر آن بوزد [و آن را به صورتى که هرگز نتوان جمع کرد، پراکنده کند] آنان نمى توانند از اعمال خیرى که انجام داده اند، چیزى [براى ارائه به بازار قیامت جهت کسب ثواب و پاداش] به دست آورند این است آن گمراهى دور» (ابراهیم/ 18). ظاهر آن است که جریان تشبیه درباره خصوص اعمال خیر و آثار نیک بیگانگان است که فقط از طریق تأمین مصالح اجتماع و بدان منظور بجا آورده اند زیرا چنانچه غرض از تشبیه همه اعمال آنان باشد از جمله گناهان هرگز قیاس بخاکستر نمیشود بلکه سیرت آنها شعله هاى آتشین است. از منطق آیات کریمه استفاده مى شود که:
1- اعمال خیر و آثار نیک بیگانگان بخاکسترى تشبیه شده که بى ارزش و معرض بادهاى تند درآمده و پراکنده مى شود.
2- اعمال خیر و آثار پسندیده بیگانگان که از اندیشه شرک سرچشمه گرفته و صادر شده برنک شرک و کفر درمى آید و ظهورى از نیروى گسترش شرک و کفر در اجتماع خواهد بود.
3- مصلحت و فائده اجتماعى آن عمل خیر نیز زنده نبوده و حیات نداشته بلکه همان اثر خیر محدود و طبیعى است که بر آن خواه ناخواه مترتب مى شود و فناپذیر است.
4- آنچه بیگانه از اعمال خیر و آثار نیک که از او باقى و بجا مانده و در اجتماع نیز مورد استفاده است براى او نفع و سودى نخواهد داشت.
5- عمل نیک و آثار خیر در صورتى براى فاعل سودمند است که داراى حسن فاعلى نیز بوده و از نیروى ایمان سر چشمه گرفته باشد و عمل نیک و آثار خیر که از بیگانه صادر و بجا مانده فاقد حیات بوده اجر و ثوابى براى آن نخواهد بود.
6- اجر و ثواب در قیامت سیرت عمل نیک است بشرط اینکه از فاعل مختار و اهل ایمان صادر شده که عمل رنک عبودیت و انقیاد داشته باشد و بدین اساس بهره اى از حیات و بقاء خواهد داشت و هر چه جنبه عبودیت و خلوص آن زیاده باشد حیات و اجر و پاداش آن در قیامت زیاده خواهد بود.
کافر و مشرک از اعمال خیر و آثار نیک و پسندیده خود که دسترس اجتماع نهاده و مورد استفاده است پس از مرگ براى او نفع و سودى نخواهد داشت زیرا آثار خیر او فاقد نیروى حیات و شعار عبودیت است. جمله ی «ذلک هو الضلال البعید» حقیقت ضلالت بشر فساد عقیده و پنداشت او است زیرا بیگانه چه بسا گمان کند که محور سعادت در زندگى همانا عمل خیر بنفع اجتماع است و اینکه از خود آثار نیک و پسندیده دسترس جامعه گذارد و سبب رفاه مردم را فراهم آورد غافل از اینکه در صورتى سبب سعادت او است که عمل خیر و آثار باقى او داراى نیروى حیات و شعار عبودیت باشد و از نیروى ایمان سرچشمه گرفته و با پروردگار ارتباط داشته باشد ولى حقیقت اعمال خیر و آثار نیک او گسترش کفر و دعوت مردم بشرک است.

آیا مخترعان و مکتشفان پاداش الهى دارند؟
با توجه به بحثهاى بالا سؤال مهمى مطرح مى شود و آن اینکه با مطالعه تاریخ علوم و اختراعات و اکتشافات مى بینیم که جمعى از دانشمندان بشر، سالیان دراز زحمات طاقت فرسایى کشیده اند، و انواع محرومیتها را تحمل کرده تا بتوانند اختراع و اکتشافى کنند که بارى از دوش همنوعانشان بردارند. فى المثل ادیسون مخترع برق چه زحمات جانکاهى براى این اختراع پربارش متحمل شد و شاید جان خود را در این راه نیز از دست داد، اما دنیایى را روشن ساخت، کارخانه ها را به حرکت درآورد، و از برکت اختراعش، چاههاى عمیق، درختان سرسبز، مزارع آباد به وجود آمد، و خلاصه چهره دنیا دگرگون شد. چگونه مى توان باور کرد او یا اشخاص دیگرى همچون پاستور که با کشف میکروب، میلیونها انسان را از خطر مرگ رهایى بخشید و دهها مانند او همه به قعر جهنم فرستاده شوند، به حکم اینکه فرضا ایمان نداشتند، ولى افرادى که در عمرشان هیچ کار چشمگیرى در راه خدمت به انسانها انجام نداده اند جایشان در دل بهشت باشد؟

پاسخ:
از نظر جهان بینى اسلام مطالعه نفس عمل به تنهایى کافى نیست، بلکه عمل به ضمیمه، محرک و انگیزه آن ارزش دارد، بسیار دیده شده کسانى بیمارستان یا مدرسه یا بناى خیر دیگرى مى سازند و تظاهر به این هم دارند که هدفشان صددرصد خدمت انسانى است به جامعه اى که به آن مدیونند، در حالى که زیر این پوشش مطلب دیگرى نهفته شده است و آن حفظ مقام و یا مال و ثروت یا جلب توجه عوام، و تحکیم منافع مادى خود، و یا حتى دست زدن به خیانتهایى دور از چشم دیگران است!. ولى به عکس ممکن است کسى کار کوچکى انجام دهد، با اخلاص تمام و انگیزه اى صددرصد انسانى و روحانى. اکنون باید پرونده این مردان بزرگ را، هم از نظر عمل، هم از نظر انگیزه و محرک، مورد بررسى قرار داد، و مسلما از چند صورت خارج نیست:
الف: گاهى هدف اصلى از اختراع صرفا یک عمل تخریبى است (همانند کشف انرژى اتمى که نخستین بار به منظور ساختن بمبهاى اتمى صورت گرفت) سپس در کنار آن منافعى براى نوع انسان نیز به وجود آمده که هدف واقعى مخترع یا مکتشف نبوده و یا در درجه دوم قرار داشته است، تکلیف این دسته از مخترعان کاملا روشن است.
ب: گاهى مخترع یا مکتشف، هدفش بهره گیرى مادى و یا اسم و آوازه و شهرت است و در حقیقت، حکم تاجرى دارد که براى درآمد بیشتر تاسیسات عام المنفعه اى به وجود مى آورد و براى گروهى ایجاد کار و براى مملکتى محصولاتى به ارمغان مى آورد، بى آنکه هیچ هدفى جز تحصیل درآمد داشته باشد، و اگر کار دیگرى در آمد بیشترى داشت به سراغ آن مى رفت. البته چنین تجارت یا تولیدى اگر طبق موازین مشروع انجام گیرد، کار خلاف و حرامى نیست، ولى عمل فوق العاده مقدسى هم محسوب نمى شود. و از اینگونه مخترعان و مکتشفان در طول تاریخ کم نبودند و نشانه این طرز تفکر همان است که اگر ببینند آن درآمد یا بیشتر از آن از طرقى که مضر به حال جامعه است تامین مى شود (مثلا در صنعت داروسازى بیست درصد سود مى برند و در هروئین سازى 50 درصد) این دسته خاص دومى را ترجیح مى دهند. تکلیف این گروه نیز روشن است آنها هیچگونه طلبى نه از خدا دارند و نه از همنوعان خویش و پاداش آنها همان سود و شهرتى بوده که مى خواسته اند و به آن رسیده اند.
ج: گروه سومى هستند که مسلما انگیزه هاى انسانى دارند و یا اگر معتقد به خدا باشند انگیزه هاى الهى، و گاهى سالیان دراز از عمر خود را در گوشه لابراتوارها با نهایت فلاکت و محرومیت به سر مى برند به امید اینکه خدمتى به نوع خود کنند، و ارمغانى به جهان انسانیت تقدیم دارند، زنجیرى از پاى دردمندى بگشایند و گرد و غبارى از چهره رنجدیده اى بیفشانند. اینگونه افراد اگر ایمان داشته باشند و محرک الهى، که بحثى در آنها نیست، و اگر نداشته باشند اما محرکشان انسانى و مردمى باشد بدون شک پاداش مناسبى از خداوند دریافت خواهند داشت، این پاداش ممکن است در دنیا باشد، و ممکن است در جهان دیگر باشد، مسلما خداوند عالم عادل آنها را محروم نمى کند، اما چگونه و چطور؟ جزئیاتش بر ما روشن نیست، همین اندازه مى توان گفت خداوند اجر چنین نیکوکارانى را ضایع نمى کند (البته اگر آنها در رابطه با عدم پذیرش ایمان مصداق جاهل قاصر باشند مساله بسیار روشنتر است).
دلیل بر این مساله علاوه بر حکم عقل، اشاراتى است که در آیات و یا روایات آمده است. ما هیچ دلیلى نداریم که جمله ی «فإن الله لا یضیع أجر المحسنین؛ خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمیکند» (یوسف/ 90) و...، شامل این گونه اشخاص نشود، زیرا محسنین در قرآن فقط به مؤمنان اطلاق نشده است، لذا مى بینیم برادران یوسف هنگامى که نزد او آمدند بى آنکه او را بشناسند و در حالى که او را عزیز مصر مى پنداشتند به او گفتند: «إنا نراک من المحسنین؛ ما ترا از نیکوکاران مى دانیم» (یوسف/ 36). از این گذشته آیه ی «فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره* و من یعمل مثقال ذرة شرا یره؛ هر کس به اندازه سنگینى ذره اى کار نیک کند آن را مى بیند* و هر کس به مقدار ذره اى کار بد کند آن را خواهد دید» (زلزله/ 7-8)، به وضوح شامل اینگونه اشخاص مى شود. در حدیثى از على بن یقطین از امام کاظم (ع) مى خوانیم: «در بنى اسرائیل مرد باایمانى بود که همسایه کافرى داشت، مرد بى ایمان نسبت به همسایه باایمان خود نیک رفتارى مى کرد، وقتى که از دنیا رفت خدا براى او خانه اى بنا کرد که مانع از گرماى آتش شود... و به او گفته شد این به سبب نیک رفتاریت نسبت به همسایه مؤمنت مى باشد»، و نیز از پیامبر اکرم (ص) درباره عبدالله بن جدعان که از مشرکان معروف جاهلیت و از سران قریش بود چنین نقل شده: «کم عذابترین اهل جهنم ابن جدعان است»، سؤال کردند یا رسول الله چرا؟ فرمود: «انه کان یطعم الطعام؛ او گرسنگان را سیر مى کرد».
در روایت دیگرى مى خوانیم که پیامبر (ص) به عدى بن حاتم (فرزند حاتم طائى) فرمود: «دفع عن ابیک العذاب الشدید بسخاء نفسه؛ خداوند عذاب شدید را از پدرت به خاطر جود و بخشش او برداشت». و در حدیث دیگرى از امام صادق (ع) مى خوانیم که: «گروهى از یمن براى بحث و جدال خدمت پیامبر (ص) آمدند و در میان آنها مردى بود که از همه بیشتر سخن مى گفت و خشونت و لجاجت خاصى در برابر پیامبر (ص) مى نمود، پیامبر (ص) آن چنان عصبانى شد که آثارش در چهره مبارکش کاملا آشکار گردید، در این هنگام جبرئیل آمد و پیام الهى را این چنین به پیامبر (ص) ابلاغ کرد: خداوند مى فرماید این مردى است سخاوتمند پیامبر (ص) با شنیدن این سخن خشمش فرو نشست، رو به سوى او کرد و فرمود: پروردگار به من چنین پیامى داده است و اگر به خاطر آن نبود آن چنان بر تو سخت مى گرفتم که عبرت دیگران گردى. آن مرد پرسید آیا پروردگارت سخاوت را دوست دارد، فرمود: بلى، عرض کرد: من شهادت مى دهم که معبودى جز الله نیست و تو رسول و فرستاده او هستى و به همان خدایى که تو را مبعوث کرده سوگند که تا کنون هیچکس را از نزد خود محروم برنگردانده ام».
در اینجا این سؤال پیش مى آید که هم از بعضى آیات و هم از بسیارى از روایات استفاده مى شود که ایمان و یا حتى ولایت شرط قبولى اعمال و یا ورود در بهشت است، بنابراین اگر بهترین اعمال هم از افراد فاقد ایمان سر بزند مقبول درگاه خدا نخواهد بود. ولى مى توان از این سؤال چنین پاسخ گفت که مساله قبولى اعمال مطلبى است، و پاداش مناسب داشتن مطلب دیگر، به همین جهت مشهور در میان دانشمندان اسلام این است که مثلا نماز بدون حضور قلب و یا با ارتکاب بعضى از گناهان مانند غیبت، مقبول درگاه خدا نیست، با اینکه مى دانیم چنین نمازى شرعا صحیح است، و اطاعت فرمان خدا است و انجام وظیفه محسوب مى شود و مسلم است که اطاعت فرمان خدا بدون پاداش نخواهد بود. بنابراین قبول عمل همان مرتبه عالى عمل است و در مورد بحث، ما نیز همین را مى گوئیم، مى گوئیم: اگر خدمات انسانى و مردمى باایمان همراه باشد، عالیترین محتوا را خواهد داشت، ولى در غیر این صورت به کلى بى محتوا و بى پاداش نخواهد بود، در زمینه ورود در بهشت نیز همین پاسخ را مى گوئیم که پاداش عمل لازم نیست منحصرا ورود در جنت باشد.

منـابـع

محمد حسینی همدانی- انوار درخشان- ج‏ 9 صفحه 276

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- ج‏ 10 صفحه 312

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد