اصحاب کهف

English فارسی 8404 نمایش |

اصحاب کهف

اصحاب کهف، در قصص قرآنی نام گروهی از مؤمنان است که از ستم پادشاهی مشرک به غاری پناه بردند و سالهای زیادی به خوابی عمیق رفتند. بر اساس روایات، این پادشاه مشرک، دقیانوس، و محل واقعه افسوس بوده است. داستان این گروه، با اشاراتی کوتاه در اوایل سوره مکی کهف مسطور است که در آن، از یکتاپرستانی یاد شده که برای فرار از پرستش خدایان دروغین به غاری پناه بردند تا از گزند ستمکاران بت پرست در امان باشند. خواب این افراد در غار، به فرمان خداوند سالها طول کشید و در این مدت، چنان هیبتی داشتند که کسی جرأت نزدیک شدن به آنها را نداشت و افرادی که آنها را می دیدند، گمان می کردند که آنها بیدار هستند.
این افراد خوابیده، سالها (بر پایه آیات قرآنی: 309 سال) را در همان حال گذراندند و وقتی به خواست خدا از خواب بیدار شدند، گمان بردند که فقط یک روز یا کمی بیشتر از روز در خواب بوده اند. وقتی یکی از آنها برای تهیه غذا به شهر رفت، مردم از حال شگفت انگیزشان آگاه شدند و تصمیم گرفتند که بر در غار آنها مسجدی بسازند. در آیات قرآن، به سگی همراه اصحاب کهف اشاره شده است که بر در غار، خوابیده بود و با هیبتی عجیب، دو دستش را روی زمین پهن کرده بود. (کهف/ 9- 22) دقیانوس و ساودوسیوس (تیزوسیوس) که نام آنها در داستان اصحاب کهف آمده است، از امپراتوران تاریخی روم هستند که امپراتور اول، دقیانوس، در تاریخ با نام دکیوس یا دکیانوس شناخته می شود و امپراتور دوم هم با تئودسیوس دوم، امپراتور روم شرقی، تطبیق پذیر است. شهر افسوس، محل واقعه اصحاب کهف، شهری باستانی در غرب آسیای صغیر نزدیک ساحل دریای اژه است که در دوره رومی، مرکز شرقی امپراتوری روم بود.

اصحاب کهف در ادیان دیگر

مانند بسیاری دیگر از قصص قرآنی، داستان اصحاب کهف در میان صاحبان ادیان آسمانی، پیشینه دارد و اساسا داستانی مشهور در بین مسیحیان است. قرآن کریم بدون اینکه به صاحبان دیانت به خصوصی تصریح کرده باشد، به تعبیر «یقولون» به شهرت و تداول این داستان در بین پیشینیان، و حتی اختلافی در جزئیات داستان بین بازگوکنندگان اشاره دارد.
در میان مسیحیان، اصحاب کهف نه به لحاظ پناه بردنشان به غار، بلکه از جهت به خواب رفتنشان شهرت یافته اند و با توجه به اینکه تعداد آنها هفت نفر فرض شده است، در غالب منابع به خصوص در منابع مسیحیت غربی به «هفت خفتگان» شناخته شده اند. این تصور که داستان مسیحی هفت خفتگان، در داستانهای قدیمی تر ریشه دارد، در بعضی از پژوهش ها مطرح شده و تعدادی از محققان، برخی عناصر داستان را با داستانهای مشابه در منابع یهودی، یونانی و غیره جستجو کرده اند. از جمله باید به داستان انیاس (حونی) اشاره کرد که در کتاب «تعانیت»، از بخش های تلمود، از آن یاد شده و به خواب هفتاد ساله او اشاره شده است. همچنین برخی به مقایسه داستان با حکایت هلنی «نه خفتگان» ساردینیا اشاره کرده اند که ارسطو از آن یاد کرده است.

اصحاب کهف و پرداخت های روایی
بیان داستان اصحاب کهف در قرآن کریم، مانند بسیاری دیگر از قصص پیشینیان به اجمال، و در روایات و نقل قصاص، به تفصیل آمده است. مفسران هم به مناسبت تفسیر سوره کهف، با ذکر روایات گوناگون به شرح قصص مربوط به اصحاب کهف پرداخته اند. در بین این پرداخت های روایی، یکی از نزدیکترین نمونه های همخوان با روایت مسیحی، روایت طبری است. در این روایت گفته می شود که پس از حضرت عیسی (ع)، مسیحیان از ایمان برگشتند و با تشویق پادشاه زمان، دقینوس (دقیانوس) به بت پرستی روی آوردند. با سختگیری پادشاه، موحدان یا کشته می شدند و یا مانند اصحاب کهف که از اشراف زادگان بودند، روی به سوی پروردگار آورده و به تضرع، راه رهایی می جستند.
به این روایت باید یادداشت هایی دیگر از روایات طبری را اضافه کرد، مبنی بر اینکه اصحاب کهف در یکی از غیبت های کوتاه دقیانوس از تختگاه، فرار کرده و به غاری در کوه بنجلوس پناه بردند، اما به زودی پناهگاه آنها شناخته شد. دقیانوس با همراهان به در غار آمد و به تصور اینکه با بستن غار، جوانان خفته در آن، زنده به گور خواهند شد، دستور به بستن دهانه غار داد. در این میان دو تن از یاران دقیانوس به نام های بیدروس و روناس که ایمان خود را پنهان می کردند، داستان اصحاب کهف را بر لوحی نوشته و در جعبه ای در نزدیکی دهانه غار گذاشتند تا شاید آیندگان از اخبار آنها آگاه شوند.

بیدار شدن اصحاب کهف

در بخش دیگر داستان، روایتی به نقل از قتاده قابل توجه است که به وقایع پس از بیداری اصحاب کهف مربوط می شود. در این روایت، اشاره می شود که مدتها پس از به خواب رفتن اصحاب کهف، تغییرات زیادی در شهر آنان، افسوس، به وجود آمد و فرمانروایی آن سرزمین به پادشاه صالحی از نسل دقیانوس، به نام تیزوسیس، رسیده بود. از طرف دیگر مردم شهر در مسئله رستاخیز و برانگیخته شدن جسد در آخرت، اعتقادات مختلفی پیدا کرده و به دو گروه اصلی مخالفان و موافقان معاد جسمانی تقسیم شده بودند و پادشاه دیندار در حل این مشکل فرومانده و رو به پروردگار آورده بود.
در همین زمان خداوند حجت خود را نمایاند و جوانان اصحاب کهف را از خواب طولانی بیدار کرد. پس از بیداری، یملیخا برای تهیه غذا به شهر رفت و با نشانه هایی از ایمان در آن دیار روبرو شد و با عرضه سکه خود به فروشندگان، مردم به او شک کرده و گمان کردند که گنجی پیدا کرده است.
پس از بیان داستان توسط یملیخا، گروهی او را دیوانه و بعضی او را رازپوش جای گنج دانسته، نزد دو بزرگ شهر به نام های اریوس و اسطیوس بردند. سرانجام مردم با قبول برخی سخنان او به در غار رفتند و در آنجا جعبه ای حاوی دو لوح پیدا کردند که داستان کامل اصحاب کهف بر آن نوشته شده بود. پس همگان آنچه گذشته بود، باور کردند و به عنوان نشانه ای بر حقانیت رستاخیز جسمانی پذیرفتند. پادشاه هم فورا به افسوس، به دیدار آن جوانان رفت و شکر خدا به جای آورد. در این حال خداوند جان از کالبد آنها بازگرفت. پس اجساد به همان حال در غار گذاشته شده و مسجدی در کنار آن غار بنا شد.
در روایتی دیگر از طبری از وهب بن منبه آمده است که یکی از حواریان عیسی مسیح (ع) وقتی قصد ورود به شهر اصحاب کهف را داشت، متوجه شد که برای ورود ملزم به سجده بتی در دروازه شهر است. بنابراین به حمامی در نزدیکی شهر می رود و پنهانی گرمابه بان و دیگران را به راه راست هدایت می کند. روزی پسر پادشاه به علت ارتکاب فحشا در همان حمام، به غضب الهی گرفتار شده، هلاک می شود و پادشاه دستور به قتل صاحب حمام می دهد. صاحب حمام وقتی از این خبر مطلع می شود، همراه با گروهی دیگر از مؤمنان، از آن شهر فرار می کند. در راه با شبانی که سگی همراه داشت، همراه می شوند و به غاری پناه می برند. بخش آخر این روایت که به پیگرد آنان توسط دقیانوس و بستن در غار مربوط است، با روایت قبلی شباهت دارد.
در کنار روایات اصلی داستان، گاهی حکایت اصحاب کهف با پرداختی متفاوت در منابع روایی نقل شده است. از آن جمله، در روایت پاسخگویی حضرت علی (ع) به پرسش بعضی از یهود، با وجود عناصری مشترک با پرداخت مشهور داستان، اشاره شده است که روی آوردن جوانان به توحید، زمانی آغاز شده که آنان به دلیل وقوع حادثه ای، وحشت را در چهره دقیانوس مدعی الوهیت، مشاهده کردند و از آنجا که برای خداوند ترس و وحشت بی معناست، به مخلوق بودن پادشاه پی برده، به یکتاپرستی و فرار از قصر دقیانوس روی آوردند. در این روایت جایگاه سگ اصحاب کهف هم موضوعیتی ویژه دارد و بخشی از داستان به سخنگویی آن حیوان با پناهندگان به غار اختصاص یافته است.
به عنوان نکته ای عمومی در مورد روایات، نزدیکی برخی اسامی خاص در روایات مسیحی و اسلامی است که نشان دهنده رابطه ای ویژه میان آنهاست. برای نمونه به نام کوه «آنخلوس» در روایت مسیحی باید توجه کرد که در روایات اسلامی هم به صورت هایی مانند «بنجلوس» آمده است. همچنین در روایتی از درآمدن چوپانی به غار هم سخن رفته، و نام او «اولیاس» آمده است، در حالی که در روایات مسیحی، مالک زمینی که غار در آن قرار گرفته بود شخصی به نام «ادالیس» بوده است. طبری هم در شمارش اصحاب کهف، روایتی آورده که در آن از هشت تن به نام های مکسملینا، محسملینا، یملیخا، مرطوس، کسوطونس، بیرونس، دینموس و قالوس نام آمده است و این نام ها با ضبط منابع مسیحی قابل مقایسه است.

اختلاف در جزئیات داستان

اختلافات موجود در روایات اسلامی، درباره زمان و مکان وقوع ماجرا و تفاوت در اسامی خاص و برخی مفاهیم، بخشی از موضوعات مربوط به تفسیر سوره کهف و روایات اصحاب کهف را در منابع کهن به خود اختصاص داده که از آن جمله تعبیر قرآنی «فتیه» است. بیشتر مفسران با توجه به معنای لغوی واژه «فتیه» در آیه 10 سوره کهف، اصحاب کهف را «گروهی از جوانان» دانسته اند. اما در بعضی روایات، کاربرد این صفت را نه برای نشان دادن سن ایشان، بلکه برای ارج گذاشتن به مقام معنوی آنان تلقی کرده اند. در این دسته از روایات، به خصوص در روایتی از امام صادق (ع)، آنها پیرمردانی دانسته شده اند که به دلیل ایمان و اجتناب از محارم و پیشدستی در مکارم اخلاقی، به این صفت خوانده شده اند.
مانند آیات قرآن که آشکارا از اختلاف مردم در مورد تعداد اصحاب کهف سخن گفته است (کهف/ 22) در روایات و تفاسیر هم در تعداد آنان اختلاف، و بیشترین عدد یاد شده به 9 رسیده است. نوشته اند که چنین تفاوتهایی در میان مسیحیان هم بوده است، چنانکه یعقوبیه تعداد آنان را 3 تن، و نسطوریان 5 تن می دانستند. اما مفسران مسلمان، به عنوان نتیجه طبیعی انتقاد قرآن کریم از اختلاف در تعداد اصحاب کهف، خود را از درگیر کردن در چنین اختلافی دور داشته اند، اما در منابع تفسیری، گاهی یادآور شده اند که شاید بتوان از آیه 22 سوره کهف چنین دریافت که عدد 7 از سوی قرآن مورد تأیید قرار گرفته است، چرا که در آیه شریفه، این قول بر خلاف اقوال دیگر به تعبیر «رجما بالغیب» متصف نشده است.
زمان زندگی اصحاب کهف، در بیشتر روایات پیش از برانگیخته شدن حضرت عیسی (ع) و زمان بیداری ایشان پس از آن حضرت دانسته شده است. همچنین پادشاهانی که در دو دوره زندگی آنان حکومت می کرده اند، به ترتیب با نامهای دقیانوس (دسیوس) و ثاودوسیوس (تیدوسیس) معرفی شده اند. مکان غار هم جدای از روایات اصلی که اشاره به شهر افسوس دارند، موضوع اختلافاتی است که شاید علت آن، جذابیت داستان برای اقوام گوناگون بوده است. در بعضی روایات آمده که در قریه ای به نام لوشه در غرناطه، غاری دیده شده است که اجسادی با سگشان در آن وجود دارند و مردم آنان را اصحاب کهف می پندارند. در کنار آن غار مسجدی است و در نزدیکی مسجد، قصری به نام رقیم، و در قسمت شمالی غرناطه شهری قدیم به نام دقیوس وجود دارد. از طرف دیگر مردم عمان، کهف و رقیم را در عمان می جستند.

کاوش در پی اصحاب کهف
جایگاه داستان اصحاب کهف نزد مسلمانان و وجود این باور که هنوز می توان نشانی از غار اصحاب کهف را پیدا کرد، موجب شده تا در طول تاریخ، بارها چنین کاوشهایی انجام شود. به طبع شهرت اینکه اصحاب کهف در بلاد روم ساکن بودند، انگیزه ای بود تا این جویندگان، برای یافتن اطلاعاتی جدید و موثق درباره اصحاب کهف، بیشتر به سمت روم بروند. در روایتی از زبان عباده بن صامت صحابی، چنین آمده که ابوبکر او را به سفارت به روم فرستاد و او در قسطنطنیه کوه سرخی را دید که در آن غاری با دری آهنین، و در داخل آن 13 جسد وجود داشت. بر اساس این نقل، اهالی منطقه رسم داشتند که هر سال به آن غار بروند و در بزرگداشت آنان، مراسمی برپا کنند، و همچنین باور داشتند که این مردگان، اصحاب کهف و پیغمبرانی بوده اند که 400 سال پیش از حضرت عیسی (ع) می زیستند.
از دیگر اخبار رسیده در این مورد، نقل شخصی است به نام مجاهد بن یزید که در حدود سال 102 ه.ق در سفری به ناحیه طرسوس (در جنوب شرقی ترکیه امروزی) به شهر عموریه رسیده و در آنجا، بر بالای کوهی، 13 جسد را دیده که در درون غاری آرمیده اند، و مردم آن منطقه هر سال عیدی داشتند که برای بزرگداشت نزد این اجساد جمع می شدند و به آنها احترام می گذاشتند. مجاهد نقل کرده که شاید اینها، همان اصحاب کهف باشند. همچنین در حکایت های تاریخی نقل شده که خلیفه عباسی، الواثق بالله برای اطلاع از اصحاب کهف و رقیم، محمد بن موسی منجم را به سرزمین روم فرستاد و در بازگشت، محمد بن موسی از دیدار مردگانی در شکاف کوهی خبر داد که کافور اندود در پلاسی پیچیده شده بودند. او که مدعی است آن اجساد را لمس کرده، یادآور شده که حتی موی بدن آنها سالم مانده بود. اما او خود در اینکه آنان ممکن است همان اصحاب کهف باشند، تردید کرده است.
نکته اشاره شده در برخی از این حکایات، مبنی بر وجود سالگردی برای بزرگداشت اصحاب کهف میان مسیحیان، در منابع مسیحیت شرقی و غربی هم تأیید می شود. چنین مراسمی در تقویم مذهبی کلیسای رم در 27 ژوئیه، و در تقویم کلیسای یونانی در 2 یا 4 اوت کاملا شناخته شده است.

اصحاب کهف و اصحاب رقیم

از آنجا که در قرآن کریم در بیان داستان اصحاب کهف، واژه «رقیم» به «کهف» عطف شده است (کهف/ 9)، در برخی پرداختهای روایی، اصحاب رقیم با اصحاب کهف گروهی واحد تلقی شده اند. در این منابع، برای رقیم معانی گوناگونی ذکر شده تا میان آن و داستان اصحاب کهف مناسبتی ایجاد شود. اما در مقابل روایاتی هم وجود دارند که این دو را از یکدیگر جدا دانسته و داستانی مستقل درباره اصحاب رقیم آورده اند.
در این میان، دیدگاه اول از شهرت بیشتری برخوردار است و این ویژگی موجب شده که داستان اصحاب کهف و اصحاب رقیم در کنار یکدیگر گنجانده شود. در این روایات، رقیم مفاهیم گوناگونی در ارتباط با اصحاب کهف دارد. در بیشتر این منابع، با لحاظ کردن ریشه لغوی «رقیم» آن را به معنی «نوشته»، یا به طور دقیقتر همان دو لوحی دانسته اند که داستان اصحاب کهف بر روی آن نوشته شده و بر در غار بود. بعضی هم رقیم را نامی برای یک سرزمین که غار اصحاب کهف در آن بوده، ذکر کرده اند. در نقلی هم رقیم شهری در روم معرفی شده که در آن غاری است و 21 جسد به هیأت اصحاب کهف که گویی به خوابی عمیق فرو رفته اند، در آن غار وجود دارد و دیدار آنان، یادآور داستان اصحاب کهف است.
در آن دسته از روایات که دو داستان را مستقل می دانند، اصحاب رقیم اشاره به 3 جوان است که به غاری رفتند و بر اثر بسته شدن دهانه غار، در آن محبوس شدند. پس از استغاثه های زیادی تصمیم گرفتند تا هر کدام به بیان یکی از اعمال نیک خود بپردازند، تا شاید خداوند رحمت کند و در غار باز شود. پس چنین کردند و به این ترتیب از غار آزاد یافتند.

اصحاب کهف در مذاهب گوناگون اسلامی
در میان اخبار نقل شده درباره دیدار اصحاب کهف از سوی مسلمانان، روایتی شیعی وجود دارد با این مضمون که پیامبر اسلام (ص) به منظور اثبات حقانیت امام علی (ع)، آن حضرت را با برخی از سران اصحاب به سوی جایگاه اصحاب کهف فرستاد. هر یک از همراهان از سوی پیامبر (ص) مأمور بودند تا اصحاب کهف را سلام گویند، اما جواب هیچ یک از درون غار نیامد. وقتی حضرت علی (ع) به آنان سلام گفت، پاسخ رسید و همراهان با شگفتی علت را پرسیدند و در طی گفتگویی میان ایشان و اصحاب کهف، کهفیان حضرت علی (ع) را وصی پیامبر (ص) معرفی کردند. طبق روایت شیعی دیگری می توان به روایتی اشاره کرد که کتمان ایمان از سوی ابوطالب را به کتمان اصحاب کهف مثل زده و در این تشابه سازی، بر اهمیت تقیه تأکید کرده اند.
در تفسیر پیشه اصحاب کهف که در منابع به عنوان صراف معرفی شده اند، در روایتی از امام جعفر صادق (ع) در مدح ایشان، اصحاب کهف نه صراف درهم و دینار، که صراف کلام حق در مقابل باطل معرفی شده اند. اصحاب کهف در میان فرقه های اسلامی دارای جایگاهی ویژه هستند. به طوری که برای مثال در میان اسماعیلیه، برخی از مشایخ آنان، در مسئله امامت و وصایت از این داستان بهره برده و مثلا با اصل قرار دادن روایتی که این جوانان را 7 تن معرفی کرده است، سعی در همسو کردن این عدد با تعداد امامان هفتگانه اسماعیلی داشته اند، و همچنین با تأویلی، 309 سال در غار خفتن آنها را با 300 ناطق و 9 نبی و وصی اسماعیلی متناظر کرده اند.
همچنین جایگاه والایی برای اصحاب کهف در تصوف وجود دارد که به ویژه در مسئله فتوت و جوانمردی و کرامات اولیاء از این داستان بهره برده اند. داستان این جوانان در ادب فارسی هم بازتابی گسترده دارد و تقریبا بیشتر شعرای پارسی گوی مانند سنایی، سعدی، مولوی و عطار یادی از ایشان در آثار خود داشته اند. در این میان سگ اصحاب کهف که مظهر طلب و سلوک در مسیر حقیقت قلمداد شده، و به عنوان موجودی که به واسطه یافتن گوهر حقیقت از مرتبه حیوانی به درجه راه یافتگان حق رسیده، بسیار حائز اهمیت است.

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- تفسیر المیزان

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه

دائرةالمعارف بزرگ اسلامی

سيدمصطفى حسينى دشتى- معارف و معاریف

شیخ مفید- اختصاص- ترجمه علی‌اکبر غفاری

بدیع‌الزمان فروزانفر- ترجمه کهن فارسی

محمدباقر مجلسی- بحارالانوار

حبیب یغمایی- قصص الانبیاء

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها