سریه ابن انیس به سوی بنی لحیان
فارسی 5994 نمایش |در سال چهارم هجری، به پیامبر اکرم (ص) خبر رسید که طایفه «بنی لحیان» (گفته شده است که غیر از بنی لحیان گروه های دیگری نیز در این لشکرکشی حضور داشته اند) از «هذیلیان»، برای جنگ با مسلمانان حرکت کرده و هم اکنون در عرنه، منطقه ای در نزدیکی عرفه ساکن اند. رسول خدا (ص)، «عبدالله ابن انیس» را خبر کرده و به او دستور داد تا به محل استقرار «بنی لحیان» رفته و «سفیان ابن خالد هذلی» (سفیان سرکرده این گروه و جمع آورنده آنها بود، فلذا با قتل وی خطر حمله از بین رفته و اجتماعشان متلاشی می شد) را به قتل رساند. چون «عبدالله»، «سفیان» را نمی شناسد از رسول خدا (ص) میخواهد تا مشخصات او را برایش ذکر کند. حضرت می فرماید: «هر گاه او را ببینی تو را ترس فرا می گیرد و از او می هراسی و شیطان را به یاد می آوری». «عبدالله» می گوید: «ای رسول خدا (ص) من تا کنون از چیزی نترسیده ام» حضرت می فرماید: «بله اما این یک نشانه است برای تو، تا هر گاه او را دیدی لرزش و ترس یابی». سپس «عبدالله» از رسول خدا (ص) اجازه می خواهد تا هر آنچه می خواهد به دشمن بگوید پیامبر (ص) می فرماید: «هر چه بده تا به زبانت آمد بگو» پس از این گفتگو «ابن انیس» شمشیر خود را برداشته و به راه می افتد، وقتی به «سفیان ابن خالد» می رسد او را از روی نشانه هایی که پیامبر (ص) داده می شناسد. یعنی همانطور که رسول الله (ص) فرموده بود با دیدن او ترسیده و قطرات عرق بر پیشانی اش می نشیند پس با خود می گوید: «خدا و پیامبرش (ص) درست فرمودند». «سفیان» چون «عبدالله» را نمی شناسد از او می خواهد تا خود را معرفی کند. عبدالله هم که از رسول الله (ص) اجازه گرفته برای فریب دشمن دروغ بگوید، می گوید: «مردی از قبیله خزاعه هستم، شنیده ام برای جنگ با محمد مشغول جمع آوری نیرو هستی، آمده ام تا به تو بپیوندم» سفیان می گوید: «آری، من برای جنگ با او نیرو جمع می کنم...» عبدالله و سفیان قدم زنان به صحبت ادامه داده و به سمت خیمه سفیان می روند، در آنجا یاران وی اطرافش را خلوت کرده و کم کم برای استراحت و خواب به جایگاه خود می روند، «عبدالله» از این فرصت استفاده کرده به ناگاه وارد خیمه سفیان شده و به قتلش می رساند. سپس سرش را از تن جدا کرده و به غاری که در کوهی در آن اطراف است می رود. در غار به امر خداوند متعال عنکبوتی ظاهر شده و به سرعت تاری بر در آن می تند، فلذا گروه تعقیب کننده عبدالله نمی توانند او را بیابند و باز می گردند. عبدالله در غار می ماند تا شب شود، شب هنگام از آنجا خارج شده و به سمت مدینه حرکت می کند روزها پنهان شده و شب ها راه می رود تا اینکه در روز شنبه بیست و سوم محرم به مدینه می رسد. وقتی پای در شهر می گذارد یک سره به مسجد می رود، پیامبر (ص) با دیدن او می فرماید: «موفق شدی»! می گوید: «موفقیت به دعای شما بوده و موفق حقیقی، شمائی ای رسول خدا (ص)» و سپس ماجرای قتل سفیان را نقل کرده و سر او را به حضرت تحویل می دهد. رسول الله (ص) در این موقع عصائی را به او هدیه داده و می فرماید: «با این در بهشت قدم بزن» عبدالله عصا را تا پایان عمر نگه داشته و وصیت می کند تا پس از وفاتش آن را در قبرش بگذارند.
توضیح:
طبق برخی نقل ها علت حادثه رجیع و لشکر کشی دو قبیله «عضل» و «قاره» به مدینه، (رجوع شود به بخش «د-3» و «د-2» با عناوین«حادثه رجیع (1)» و «حادثه رجیع (2)») کشته شدن «سفیان ابن خالد هذلی»، بزر هذیلیان، بوده است بر این اساس می بایست ارسال سریه «عبدالله ابن انیس»، به سوی «بنی لحیان» پیش از واقعه رجیع رخ داده باشد. اما بنظر می آید قول مشهور تر آن است که علت لشکرکشی «عضل» و «قاره»، طمع در گرفتن جایزه از قریش بوده و ربطی به نیرو جمع کردن «سفیان ابن خالد» بر علیه مسلمین نداشته. مطلب دیگری که مورخین در آن اختلاف نظر دارند، ترتیب حوادث «رجیع» و «بئر معونه» است، برخی، حادثه رجیع را پس از «بئر معونه» و برخی «بئر معونه» را پیش از «رجیع» دانسته اند فلذا بطور کلی شش صورت متصور است: 1- حادثه «رجیع» ابتدا رخ داده، سپس ارسال سریه عبدالله ابن انیس» سپس «حادثه بئر معونه». 2- ابتدا «ارسال سریه»، سپس «رجیع» سپس «بئر معونه» 3- ابتدا «سریه» سپس «معونه» سپس «رجیع» 4- ابتدا «معونه» سپس «سریه» سپس «رجیع» 5- «معونه»، «رجیع»، «سریه» 6- «رجیع» «معونه»، «سریه».
از شش صورت فوق، صورت ششم بعید و صورت پنجم و چهارم و سوم ممتنع است (علت ممتنع بودن این 3 صورت آن است که در ماجرای بئر معونه آمده است: هنوز داغ اصحاب رجیع بر دل پیامبر تازگی داشت که...)، می ماند صورت اول و دوم که از نظر ما صورت اول قوت بیشتری دارد.
منـابـع
یوسفی غروی- موسوعه التاریخ الاسلامی- جلد 2
جلال الدين- پیامبری و جهاد
اشرف علیها اکرمضیاء العمری- السرایا و البعوث النبویه حول المدینه و المکه- جلد 1
محمد بن محمد یعمری- عیون الاثر فی فنون المغازی و الشمائل والسیر- جلد 2
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها