نقش عقل در فهم دین از دیدگاه علامه طباطبایی
فارسی 9360 نمایش |عقل از دیدگاه اندیشمندان اسلامی
تعریف عقل
عقل عبارت است از مرکز فکر و اندیشه که از مشخصات آن عکس برداری از امور جزیی و فردی، نگهداری و حفظ مفاهیم، تذکر و یادآوری، تجرید و تکثیر و تعمیم، مقایسه و انتزاع، تجزیه و تحلیل و ترکیب، ارتباط و پیوند بین مفاهیم ذهنی و حکم و استدلال و اعتراف به نسبت میان موضوع و محمول می باشد و در این مباحث هر جا واژه «عقل» را به کار می بریم مرادمان از عقل مرکز شعور و تفکر و اندیشه و شناخت های انسان است، شناخت هایی که از راه تفکر و اندیشه برای انسان حاصل می شوند نه مطلق شناخت ها.
قوه عاقله
گاهی انسان معانی کلی که بر صور خیالی و یا حسی حمل می شوند، ادراک می کند این گونه از معانی کلیه همان معانی معقوله هستند که توسط عقل ادراک می شوند.
راه عقل و نقش منطق در توزین آن
راه عقل یکی از دو راه درونی است که به شناخت یقینی منجر می شود، منطق برای روندگان راه عقل میزان و ترازو است که هر کالایی را به او عرضه کنند بدون توجه به مشخصات و ویژگی های آن کالا به توزین آن می پردازد و از خطای در تفکر و اندیشه جلوگیری می کند و راه تفکر صحیح را آموزش می دهد و دارای دو بخش است: 1- صورت 2 - ماده. در بخش صورت از صورت های چهارگانه استدلال و نحوه ترتیب مقدمات برای رسیدن به یقین بحث می شود و در بخش ماده، از مواد مقدمات که ترتیب استدلال بر آن تکیه دارد سخن به میان می آید. نقش منطق در بخش ماده این است که مواد یقینی را معرفی کند و مرز آن را از مواد ظنی و وهمی و مغالطی، خطابی، شعری جدا کند. در بحث صناعات خمس (برهان، جدل، خطابه، مغالطه، شعر) از علم منطق میزان و ملاک قضایای یقینی از غیر یقینی روشن می گردد.
نقش عقل در فهم وحی از دیدگاه علامه طباطبایی
علامه طباطبایی درباره ضرورت استفاده از عقل و علوم قرآنی برای فهم دین می فرماید: اشتغال به علوم عقلی، به منظور تحکیم مبانی دینی اسلام و فعلیت دادن به هدف های دین بوده است متن الهیات، مباحث عقلی محض است که نتیجه آنها اثبات خداوند و اثبات واجب الوجود و صفات کمالیه خداوند مانند وحدانیت، واحدیت و احدیت ولوازم وجود او از نبوت و معاد است اینها مسائل اصول دین است و باید از راه عقل اثبات شوند تا ثبوت و حجیت مطالب تفضیلی کتاب و سنت تأمین شود وگرنه احتجاج و استدلال به حجیت کتاب و سنت از خود کتاب و سنت احتجاجی است دوری و باطل حتی مسائلی که از اصول دین مانند وجود خدا و وحدانیت و ربوبیت وی در کتاب و سنت وارد است به تمام آنها از راه عقل استدلال شده است و اساسا برهان و قرآن و عرفان هماهنگند و هیچ گونه جدایی از هم ندارند. موجود بودن مسائل و معارف الهی در متن کتاب و سنت، ما را از وضع علمی مخصوص به همین مسائل در سطحی عالی بی نیاز نمی کند.
از دیدگاه علامه طباطبایی روش فلسفی شیعه همان است که در کتاب و سنت نمونه های بارز و بسیاری از آن مباحث وجود دارد، عامل اساسی پیدایش تفکر عقلی و اندیشه فلسفه در میان شیعه و به وسیله شیعه در میان مکاتب دیگر همان ذخایر علمی اهل بیت (ع) چون امیرالمؤمنین و امام صادق و امام رضا 0ع) است و اسرار مطالب اهل بیت در قرن 11 با روش حکمت متعالیه معلوم می شود. مقایسه کتب فلسفی با مجامع روایی و علمی اهل بیت معصوم (ع) نشان می دهد که در سیر تاریخ، کتب فلسفی شیعه روز به روز به ذخایر علمی و روایی اهل بیت نزدیک تر می گردد تا این که در قرن یازدهم هجری تقریبا به همدیگر منطبق می گردند و دیگر فاصله ای میان فلسفه و روایات معصومین (ع) جز اختلاف در تعابیر و عبارات نمی ماند گرچه در این زمینه برخی از دانشمندان معاصر نقدهایی دارند که مورد بررسی و پاسخگویی شاگردان علامه قرار گرفته است.
حجت ذاتی حکم قطعی عقل
علامه طباطبایی در بخشی از منابع و تعلیقه خویش بر بحارالانوار درباره حجیت ذاتی حکم قطعی عقل و لزوم پیروی از آن و صحت مباحث عقلی می فرماید: «حتی دین هم نمی تواند با حجت عقلی قطعی و بحث فلسفی مخالفت کند هیچ مذهب و دینی و هیچ روش نظری دیگری از هیچ راهی نمی تواند جهت عقل قطعی و صحت بحث فلسفی را نفی نموده و الغاء کند زیرا در این صورت همان تیشه را اول به ریشه خود می زند و حقانیت خود را که ناچار از همین راه باید تأمین شود ابطال می نماید.» البته این به معنای صحت همه مطالب حکمای گذشته نیست، نه تنها فلسفه و حکمت بلکه سایر علوم نظری هم همین طور است و تا مسئله ای به حد بداهت نرسد، همین طور خواهد بود وانگهی نفی فلسفه خود یک بحث فلسفی است.
اختلاف روش متکلمین و حکماء در معارف از دیدگاه علامه طباطبایی
علامه در جای دیگر می فرماید از میان علمای اسلام علمای فقه و اصول که در معارف بحث نمی کنند و فقط متکلمین هستند که با این مطالب سر و کار دارند و با فلسفه مخالفت می کنند آن هم متکلمینی که ذوجنبتین نیستند و مانند خواجه و علامه حلی در هر دو فن تألیفات ندارند پس حقیقت معنی مخالفت فلاسفه با علمای اسلامی این می شود که عده ای از علمای اسلام با عده ای دیگر در یک سلسله نظریات عقلی اختلاف روش دارند دیگر این همه هیاهو راه انداختن چه لزومی دارد؟ علامه طباطبایی در کتاب شریف شیعه مطالب مبسوطی درباره عقل و نقل در پاسخ به سئوالات پروفسور هانری کربن مستشرق فرانسوی دارند. آیا دفاع عقلانی از دین به سوی دین است؟ اگر ما مباحث جدید کلامی را مورد بررسی قرار دهیم، می یابیم که درباره عقل و دین سه جریان عمده، روبروی دینداران وجود دارد و در این زمینه ما با سه رهبر اساسی نسبت به دین و معرفت دینی مواجه هستیم:
1- عقل گرایی، دکارت و اسپینوزا از سردمداران این جریان هستند.
2- ایمان گرایی، کی یر کگارد و ویتگنشتاین از پیشگامان این جریان هستند.
3- عقل گرایی انتقادی: کانت منادی این نظریه بود.
برخی عقل گرایی را در جهان اسلام از آن معتزله دانسته و استدلالی کردن اصول دین و ایمان در اوائل قرن دوم هجری به عنوان یک حرکت منظم فکری را موجب پدید آمدن مذهب اعتزال شمرده اند و برخی از اندیشمندان دامنه عقل گرایی را به زمانی جلوتر از آن برده و مدعی شده اند که در کتاب و سنت برخورد عقلانی با مدعیات دینی شده است و خطبه اول نهج البلاغه و متن قرآن و روایات را دلیل این مدعی گرفته اند علامه طباطبایی نقطه شروع جریان عقلی را مباحثات کلامی حفاظ حدیث و قرآن، در عهد نبی اکرم (ص) با یکدیگر و با ارباب ملل به ویژه یهود و نصاری در شام و حبشه می دانند. از روایات اسلامی چنین استفاده می شود که عقل، شرع داخلی و شرع عقل خارجی است و در میان فقهاء افرادی چون شیخ مفید بوده اند که عقل گرا بوده اند و گرایش عقلانی را در فقه و کلام رواج داده اند و علاوه بر تاکید بر قاعده ملازمه میان عقل و شرع، عقل را از منابع چهارگانه استنباط احکام شرعی دانسته اند.
معتزله به اصالت عقل معتقد بودند و همه عقاید اسلامی را با عقل نظری می سنجیدند و هر آن چه دور از دسترس عقل بود کنار می نهادند. آنان نماینده مکتبی محسوب می شدند که به دلیل عقل گرایی به قشر تحصیل کرده و روشنفکران آن زمان تعلق داشتند. معتزله تا قرن هشتم هجری به حیات فکری خود ادامه دادند. در مقابل جریان معتزله، اشاعره عقل بشر را از ادراک حکم و مصالح افعال الهی قاصر دانستند و در دو موضع اساسی با معتزله به مناقشه پرداختند:
1- اعتبار مطلق عقل: اشاعره بر خلاف معتزله معتقد شدند که دفاع عقلانی از دین ممکن است و کلام معتزله که می گویند: جانشین ساختن صرف عقل به جای ایمان، دیانت را از میان برمی دارد، اگر عقل بر داده های دین برتری داشته باشد ایمان به خدا و وحی به چه کار آید؟ را باطل دانسته اند.
2- قرآن: اشاعره ایمان به غیب را اصل اساسی حیات دینی دانسته و قرار دادن عقل را به عنوان ضابطه مطلق در قلمرو احکام با اصل ایمان به غیب ناسازگار دانستند و بر همین اساس در صورت تعارض و اختلاف میان عقل و وحی، عقل را ترجیح دادند و وحی را به گونه ای تفسیر کردند که با حکم عقل منطبق گردد. در مقابل معتزله، اشاعره معتقد بودند که وحی به منزله منشا حقیقت و واقعیت، اساسی تر است و عقل باید صرفا تابع وحی باشد.
در مقابل دو جریان کلامی معتزله و اشاعره، جریان فلسفه بوده افکار فلسفی از قرن دوم هجری با تاثر از گزاره های فلسفی و استنتاجات عقلی و منطقی قرآن و روایات به وجود آمد و به سبب مقابله با مسیحیان و مانویان و ترجمه متون فلسفی و منطقی یونانی و سریانی و پهلوی، گسترش یافت، با آغاز نهضت ترجمه، فلسفه به صورت کلاسیک وارد دنیای اسلام شد و به اهتمام فارابی و ابن سینا و ابن رشد به رشد و شکوفایی ویژه رسید و دوباره وارد دنیای غرب شد و این داد و ستد تا قرون وسطی به صورت جدی ادامه پیدا کرد.
دیدگاه علامه پیرامون عقلانیت دین
علامه طباطبایی مانند بسیاری از فلاسفه اسلامی معتقد بود که برای اعتقاد به خداوند و اساسی ترین مسائل دین می توان استدلال عقلی کرد و هر چه از طریق وحی دانسته می شود، دارای برهان عقلی است و در یک کلمه عرفان و برهان و قرآن هماهنگند و از هم جدایی ندارند و میان حکم عقل و حکم شرع ملازمه است. از دیدگاه علامه طباطبایی تمامی باورهای دینی و مدعیات مذهبی دارای بنیان عقلانی و برهانی است و در شریعت هیچ گزاره ای وجود ندارد که عقل با آن مخالف باشد، ممکن است عقل نسبت به مسائلی نفیا یا اثباتا ساکت باشد و به علت عدم تصور ابعاد مساله حکمی نداشته باشد اما مخالفت و تضادی با گزاره های دینی ندارد گرچه در میان فلاسفه افرادی چون کندی و ابن سینا و سنت توماس به توافق کلی و هماهنگی کامل عقل و دین معتقد نبودند و فقط برخی از باورها و جزم های دینی را با عقل قابل اثبات می دانستند.
از دیدگاه کندی اصول عقاید دینی، خلق عالم از عدم، معاد جسمانی و نبوت، جدال عقلی نیست. گرچه در میان فلاسفه غرب افرادی چون «سنت آنسلم» هم معتقد بودند که هرچه از طریق وحی دانسته می شود می تواند به یاری عقل اثبات شود و به همین جهت آنسلم در غرب به پدر عقل گرایی مشهور شد و براهینی چون برهان امکان و وجوب و برهان صدیقین بر اثبات خداوند را اقامه کرد لکن از زمان کانت دو جریان در فلسفه پدید آمد که باعث به وجود آمدن فلسفه نقادی و فلسفه تحلیل زبانی شد.
کانت با طرح مسائل اساسی همه ادیان «خدا و خلود نفس و اختیار انسان» گفت: «یک رشته از احکام فلسفی "جدلی الطرفین" هستند و نظر به اینکه هر دلیلی بر اثبات آنها اقامه گردد، در مقابل، دلیل مخالف هم قابل ارائه است، قابل اثبات نیستند، از نظر کانت مباحثی چون جبر و اختیار، بسیط و مرکب بودن ماده، محدود و نامحدود بودن جهان و اثبات خدا از این مواردند.» وی با نقادی عقل مطلق بر این باور بود که عقل نظری از درک حقیقت ذوات عاجز است و بر همین اساس «وجود خدا،نفس، بقای نفس» قابل اثبات و ادراک نیست و با این تامل معرفت شناختی گفت: «من لازم دیدم شناخت را کنار زنم تا برای ایمان جا بازکنم.»
گرچه برخی از فلاسفه آلمان مانند هگل با کانت مخالفت کردند اما ایمان گرایی جدید با کیوکگور در دانمارک آغاز شد و بر «عدم ارتباط ایمان و عقل و حتی ضدیت ایمان با تعقل» معتقد گشت. علامه طباطبایی با توجه به تمام جریانات مزبور و آگاهی از چشم انداز جدید مباحث در غرب درباره عقل و دین به «دفاع عقلانی از دین» پرداخت و حجیت عقل را با زوایای دید شبهات مطرح کرد و انصافا تاثیرات درخشانی در مباحث «علم و دین» و «عقل و نقل» و «طبیعت و شریعت» و «تکوین و تشریع» گذاشت که آثار او امروز از منابع مهم مباحث فلسفی و کلامی جدید به شمار می آید و پژوهشگران این مباحث از سفره گسترده افکار و اندیشه های او تغذیه می کنند.
ایشان استفاده از عقل و علوم عقلی را برای فهم دین، لازم و ضروری می داند و بر این باور است که «اثبات خدا و واجب الوجود، و صفات کمالیه خداوند مانند وحدانیت و احدیت و لوازم وجود او از نبوت و معاد نتیجه مباحث عقلی محض است که در متن الهیات مطرح می شود.» علامه در این باره می گوید: «اینها مسائل اصول دین است و باید از راه عقل اثبات شوند تا ثبوت و حتمیت مطلب تفصیلی کتاب و سنت تامین شود وگرنه احتجاج و استدلال به حجیت کتاب و سنت از خود کتاب و سنت احتجاجی است دوری و باطل حتی مسائلی که از اصول دین مانند وجود خدا و وحدانیت و ربوبیت وی در کتاب و سنت وارد است به همه آنها از راه عقل استدلال شده است.» گرچه علامه بابت دفاع عقلانی از دین با تنش های سنگین خطابی مواجه شد اما با استقامت و صلابت خالصانه منشا تحولات درخشانی شد که در تاریخ فرهنگ معاصر ایران قابل بررسی است. علامه طباطبایی بارها در مقابل مخالفین به دفاع عقلانی از دین تصریح کرد از جمله می فرماید: «موجود بودن مسائل و معارف الهی در متن کتاب و سنت ما را از وضع علمی مخصوص به همین مسائل در سطحی عالی بی نیاز نمی کند.»
علامه معتقد است «اشتغال به علوم عقلی به منظور تحکیم مبانی دینی اسلام و مذهب و فعلیت دادن به اهداف دین بوده است.» از دیدگاه علامه طباطبایی روش فلسفی شیعه همان است که در کتاب و سنت نمونه های بارز و بسیاری از آن مباحث وجود دارد. لکن افرادی چون ملاصدرا از فرزندان تشیع می طلبد تا در پرتو حکمت متعالیه، آیات و روایات را باز کند. ایشان بر این باور است که مقایسه کتب فلسفی با مجامع روایی و علمی اهل بیت معصوم (ع) نشان می دهد که در سیر تاریخی کتب فلسفی روز به روز به ذخائر علمی و روایی اهل بیت (ع) نزدیکتر می گردد تا اینکه در قرن 11 هجری تقریبا به همدیگر منطبق می گردند و دیگر فاصله ای میان فلسفه و روایات معصومین (ع) جز اختلاف در تعابیر و عبارات نمی ماند.
علامه معتقد است که فهم و ادراک معارف اسلام همان و تصدیق و پذیرش آن همان. وی در آثار مختلف خود تصریح می کند اکثر اشکالات و ایراداتی که علیه مبانی اسلام و قرآن و معارف دین توسط دانشمندان غربی و روشنفکران غیر دینی و یا صاحبان افکار التقاطی مطرح شده است، ریشه در جهالت و نادانی و عدم اطلاع از اسلام ناب دارد و یا از غرض و مرض آنان حکایت می کند.
منـابـع
محمدجواد حیدری کاشانی- رابطه علم و دین از دیدگاه علامه طباطبایی- ماهنامه پاسدار اسلام شماره 2
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها