نظر ابوریحان بیرونی درباره طول عمر

فارسی 3101 نمایش |

طول عمر و مقدار واقعی زندگی انسان را نمی توان در اندازه های معین، برای همه موردها و مصداق ها منحصر کرد، دانای بزرگ ابوریحان بیرونی دراین مورد بیانی داردکه یادآوری آن بس سودمند است. او می گوید: برخی از نادانان حشویه و دهریان سبکسر، طول عمری را که درباره مردمان گذشته گفته می شود. انکار کرده اند. همچنین این امر را که گذشتگان دارای پیکرهایی عظیم بوده اند، نادرست پنداشته اند. و به قیاس مردمی که در عصر خود می بینند، طول عمر و بزرگی جثه برخی از پیشینیان را، بیرون از دایره امکان و داخل در ممتــنعات دانسته اند. اینان سخن منجمان را نفهمیده اند، و برخلاف مبانی صحیح تاثیر نجوم در عالم طبیعت، استدلال کرده اند.
بیرونی، آنگاه، به تشریع مبانی صحیح این مقوله می پردازد و عمر نهصد و شصت ساله، و هزار ساله را ممکن می شمارد. بعد، این نظر علمی را مطرح می کند، که اتفاقات و حوادث عالم چندین گونه است. و به صرف اینکه ما گونه ای از آنها می شناسیم، گونه های دیگر را نمی توانیم منکر گشت. سپس به ذکر انواع اموری می پردازد، که در انسان و جانوران و گیاهان روی داده است، و روی می دهد و غیر عادی است. آنگاه پس از بحث هایی چند، می گوید: بنابراین، دلیلی که دهریان از گفته منجمان آوردند، درست نیست، زیرا چنتانکه گفتیم دانشمندان نجوم، طول عمر را ممتنع نمی دانندف بلکه مطابق اقوال و آراء آنان که نقل شد، آرا امری ثابت شده می شناسد. اگر کار انکار به این سخافت باشد، که اشخاص هر چه در غیر زمان آنان یا شهر آنان اتفاق افتاده باشد منکر شوند با آنکه عقل آن را محال نداند و اگر بنا باشد که هر چه دریش چشم مردم اتفاق نیفتد، قابل قبول نباشد، باید خلق ها، حوادث بزرگ را باور نکنند، زیرا حوادث بزرگ، هر دوم و هر ساعت اتفاق نمی افتد. و در صورتی که در قرنی اتفاق افتاد به آیندگان و مردم پس از آن قرن و پس از آن زمان، جز از راه متواتر و نقل تاریخ نخواهد رسید. پس نمی توان همه آنچه را که ما ندیدیم و از راه گوش بدان می رسیم منکر شد، که این، سوفسطایی گری محض است و انکار حقایق است. چنین مردمی لازم است که شهرها و مردمی را که خود ندیده اند نیز باور نکنند. ابوریحان بیرونی، پس از این مباحث، به این سخن که بشر دارای چند بلوغ است، و عمر انسان چند برابر سن بلوغ اوست می پردازد، و این مقیاس را برای تعیین قطعی طول عمر یاوه می داند. می گوید: مقاله ای دیدم ازابوعبدالله حسین بن ابراهیم طبری ناتلی؛ که درآن مقاله، مقدار عمر طبیعی را معین کرده بوده، و منتهای عمر را،صد و چهل سال خورشیدی گرفته و گفته بود: «بیشتر از این امکان ندارد» با آنکه کسی که به طور مطلق می گوید: «امکان ندارد» باید دلیل بیاورد، تا انسان اطمینان یابد. ناتلی برای این سخن دلیلی نیاورده است، جز اینکه گفته است: «آدمی را سه کمال است: یکی آنکه به حدی رسد که بتواند تولید مثل کند و ابن در چهاره سالگی است. دوم آنکه نفس ناطقه و متفکر او تام و کامل شود و عقلش از قوه فعل آید. و این در آغاز چهل و دو سالگی است. سوم آنکه بتواند خود را در حالت انفراد و خانواده را در حالت تاهل و توده را در حالت فرمانروایی اداره و رهبری کند؛ و شایسته چنین امری باشد. و دوران رسید به این سه کمال 140 سال است» دانسته نشد که وی این اعداد را به به چه نسبی استخراج کرده است، با آنکه نه در خود آنها و نه در تفاضل آنها، تناسبی وجود ندارد. در این صورت، اکر ما کمال انسان را دارای سه مرحله بدانیم و برای هر کدام مانند ناتلی، عددی قائل شویم، و آخر کار اگر از ما دلیل بطلبند نترسیم و بگوییم مدت رسیدن به این کمالات صد سال است یا هزار سال و امثال آن، میان ما و ناتلی در بی دلیل سخن گفتن تفاوتی نخواهد ماند. ما در روز گارخود، می بینیم که انسان هایی در غیر آن سالها و اوقاتی که او گفت، به آن مراحل و کمالات می رسند...
از سخنان این حکیم بزرگ، می توان بهره بسیار برد، و نکته هایی ژرف آموخت. یکی از «نکته که حوادث عالم، از نظر وقوع عینی، و منطق تسلسل مناسب هر شیء در طبیعت، دارای انواع و اقسام گوناگون است. مثلا برخی حوادث چنان است که لحظه به لحظه اتفاق می افتد برخی ساعت به ساعت، برخی روز به روز، برخی ماه به ماه برخی سال به سال، برخی قرن به قرن، و برخی هزار سال به هزار سال یا دیرتر. پس چنانکه ملاحظه می کنیم، ممکن است حوادثی، با فاصله چندین قرن یک بار اتفاق بیفتد از اینجا پی می بریم که ممکن است حوادثی در عالم رخ دهد که وقوع آن در «ادوار» باشد، و حوادثی که در «اکوار» وقوع یابد، و چه بسا در عالم یک بار اتفاق افتد. جای تفصیل این مسئله در علوم مربوط به آن است. فقط باید دانست که این خود، نوعی محدویت فکری است که ما نتوانیم بفهمیم که ممکن است جهان صدها گونه پدیده و رویدار دیگر داشته باشد، که حتی دست تجربه نسل های بسیار نیز، بدان ها نرسیده است.

منـابـع

محمدرضا حکیمی- خورشید مغرب- صفحه 213-211

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها