محمدتقی ادیب نیشابوری (ادیب ثانی)
فارسی 8109 نمایش |ادیب نیشابوری اول و ادیب نیشابوری دوم
در تاریخ قرن فرهنگ اسلامی ایران، در ناحیه خراسان، دو تن از عالمان و مدرسان، با عنوان «ادیب نیشابوری» شهرت یافته اند:
میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری (م: 1344ق)
شیخ محمدتقی ادیب نیشابوری (م: 1396ق)
اغلب، به هنگامی که «ادیب نیشابوری» می گویند، مرحوم میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری مراد است، و چون «ادیب ثانی» گویند، مرحوم استاد شیخ محمدتقی ادیب نیشابوری.
از عشق آباد نیشابور
نام استاد (چنانکه گفته شد) محمدتقی بود، معروف به «ادیب نیشابوری»، و پدرش «میرزا اسدالله»، از مردم خیرآباد نیشابور، و مادرش «فاطمه». نیاکان ادیب در افغانستان زندگی می کردند، و از سران ایل اسکندری بودند. لیکن جد بزرگ وی به ایران آمد، و ریاست را کنار نهاده، ساده زیستن را انتخاب کرد.
ادیب، در سال 1315 ق، در دهی، خیرآباد نام، از قرای بلوک عشق آباد، در جنوب نیشابور، به دنیا آمد. پدر وی، درزیگر (خیاط) بود، از دانش نیز بهره ای داشت، و به آموزش ابتدایی اطفال می پرداخت.
ادیب، تا اوان 18 سالگی، نزد پدر، با خواندن و نوشتن آشنا گشت. اسب سواری و طریقه به کار بردن اسلحه زمان را نیز آموخت، و کار خیاطی را نیز فرا گرفت؛ به گونه ای که در بقیه سالهای حیات، تعمیرات لباسهایش را خود انجام می داد.
در آستان قدس
در سنین یاد شده، پدر که او را مستعد فراگیری علم دید، روانه مشهد کرد. ادیب، به مشهد مشرف گشت و در آن سامان مقدس بماند، و نزد استادی به درس خواندن ننشست. روزگاری اندک گذشت و در استاد، آن مایه علمی که باید ندید. این بود که دلسرد گشت، و کتاب را بست، و درس خواندن را هشت، و راهی نیشابور شد.
سختگیری سرنوشت ساز پدر
پدر که او را دید، آشفته حال گشت، و رها کردن کار را روا نداشت، و از اینکه فرزند او ترک طلب علم کرده است دل افسرده شد. گلایه نامه ای برای حاج شیخ محمد کدکنی، دایی ادیب، نوشت، و این بار فرزند را با نامه راهی مشهد کرد.
«مرحوم پدرم... مرا ملاقات کرد. فقط ده روز اجازه داد که در آنجا (نیشابور) بمانم. در این ده روز مقصودم را به ایشان فهمانیدم که استادم به درد نمی خورد، درسش برایم فایده نداشت، دلتنگ شدم. کاغذی عتاب آمیز برای دایی من، که از جمله علما شمرده می شد، نوشتند. آن کاغذ را که آوردم، مرحوم حاجی دایی، آماده شد که برایم درس بفرماید. در حدود سه سال، با جد و جهد کامل، روزی دو مرتبه برای تدریس، یک مرتبه هم اینکه اشتباهات (اشکالات درسی) مرا بفرمایند...»
بدینسان ادیب، دروسی را گذراند، و آماده مراحل بعدی گردید. و در اواخر سال 1333ق، به محضر درس استاد متبحر و نامدار آن روزگار در ابیات و بلاغت اسلامی، در حوزه خراسان، راه یافت.
رابطه استاد با شاگرد در حوزه های اسلامی
در اواخر سال 1333 قمری رفتم به درس مرحوم میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری. در نزدیک ایشان نشستم. از من پرسیدند که «از کجا هستی؟»
- «از نیشابور.» پس از اینکه محلم را معرفی کردم، فرمودند: «مورد نظر من خواهی بود، و از شما توجه کامل خواهم کرد، به شرط اینکه استعداد داشته باشی. فردا بیا به اتاقم.»
من فردا صبح زود رفتم خدمت ایشان یک عده سوالاتی که استعدادم را به دست بیاورند فرمودند، کاملا از عهده برآمدم. بسیار خوشحال شدند، فرمودند: «بعد از این در حوزه درس، یا روبروی من بنشین، یا در پهلوی من.» من همان طرز رفتار می کردم. و بسیار با ایشان طرف عصر، به باغ نادری می رفتیم و استفاده می نمودم. و پیش ازظهر هم، خیلی از اوقات به باغ ملی می رفتیم و گردش می کردیم، بعد جایی می نشستیم، باز از ایشان استفاده می کردم. فرمایشات ایشان را مرتب می نوشتم، و اشعاری را هم که می فرمودند می نوشتم و حفظ می کردم، تا اینکه خودم در همان زمان حیات ایشان، صاحب حوزه و جماعتی شدم. درس می گفتم. در هر درسی شاگردهایی داشتم که بسیاری از آنها هنوز در حیات هستند. و با مردمان اراذل و اوباش و یا کسانی که درست طلبه نبودند، هیچ نمی نشستم. فقط مصاحبتم با اشخاص محصل و با فضل بود. در همان زمان که خود حوزه و جماعتی داشتم، باز هر وقت مجالی می شد می رفتم خدمت ایشان، و از فرمایشات ایشان بسیار استفاده می کردم، و زیاد در مورد من لطف و محبت داشتند.....
و بدینگونه، شاگردی صدیق و جدی، و طلبه ای کوشا و محصلی با استعداد و طالب، مراحلی را با موفقیت طی کرد، و خود به جرگه مدرسان و حوزه داران پا نهاد.
در محضر بزرگان
از استادان و مربیان این استاد، کسانی را که می شناسیم و آنان به ما رسیده است، اینانند:
1- شیخ محمد کدکنی، درگذشته 1357ق.
2- میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری، درگذشته 1344ق.
3- آقابزرگ حکیم شهیدی، درگذشته 1355ق.
4- شیخ حسن برسی، درگذشته 1340ق.
5- شیخ اسدالله عارف یزدی، درگذشته ح 1345 ق.
6- میرزا محمدباقر مدرس رضوی، درگذشته 1343ق.
و بدینگونه، استاد نزد نامبردگان، و چه بسا دیگر از مدرسان و عالمان، مدارج علم و معرفت را پیمود.
علوم و معلومات
رشته هایی که استاد در آنها تبحر، یا از آنها آگاهی داشت، بدین شرح است: ادبیات عرب، ادبیات فارسی، منطق، فلسفه، ریاضیات، اصول، فقه، رجال، حدیث و تفسیر. گفته اند که استاد، در نجوم و غرائب نیز دست داشت، و همچنین از علم طب قدیم بهره مند بود و آن را رعایت می کرد، به طوری که تا 80 سالگی از سلامت مزاج برخوردار بود، و کمتر کسی به یاد دارد که وی به پزشک مراجعه کرده باشد.
دو تن از استادان وی، آقا بزرگ حکیم و عارف یزدی، در دامنه شرقی کوهسنگی مشهد به خاک سپرده شده اند. وفا و عاطفه استاد چنان بود که گفته اند: تا هنگامی که ادیب پای رفتن داشت، گاهگاهی، به سر تربت آنان به کوهسنگی می رفت.
درسها و مدرسها
استاد چندین متن را، به صورتی کم مانند، تدریس می کردند، از جمله: شرح سیوطی، مغنی، شرح مطول، شرح نظام، حاشیه ملا عبدالله، معالم، مقامات حریری، گوهرنامه (عروض و قافیه).
استاد، از 25 سالگی صاحب حوزه تدریس گشت. و تا سه روز به فوتش همواره درس گفت. بدینگونه، حدود شصت سال تدریس کرد و شاگرد پرورد. در طول این مدت طولانی، استاد در این محلها درس می فرمود: مدرسه خیرات خان، مدرسه سلیمان خان، مدرسه میرزا جعفر، مسجد ترکها (بازار)، مسجد جامع گوهرشاد، آرامگاه شیخ بهائی (صحن نو)، و خانه خود (در محله عیدگاه مشهد).
و سرانجام، این مدرس والامقام ادبیات و بلاغت اسلامی، به روز 20 دیحجه 1396 (21 آذر 1355)، در 81 ساگی، بدرود زندگی گفت و در زاویه جنوب غربی صحن عتیق به خاک سپرده گشت. «رحمه الله علیه رحمه واسعه»
زهد و فنا در علم
استاد شیخ محمدتقی ادیب نیشابوری، زندگیی زاهدانه داشت. او با پارسایی می گذرانید، و درآمدی و امکاناتی در اختیار نداشت. شیخ علی حکیمی، که خود از شاگردان ایشان است، در نامه ای، درباره استاد چنین نوشته است:
زندگی ایشان، از نظر ظاهری، همراه با محرومیتها بود. و قدر ایشان به درستی شناخته نبود گویا از نظر وضع مادی، در مضیقه بودند... دارای روحیات کم نظیری بودند: قناعت، مناعت طبع و استغنا از خلق، و در اوایل امر، رها کردن موقعیتها و پستهای پول خیز، و عمر را دربست، با اخلاص تمام، در خدمت دین گذاشتن. و چقدر فراوان بودند که از پرتو وجود ایشان به یک مایه و شالوده علمی اصیل رسیدند. و این خود زمینه ای برای رشدهای سریع بعدی آنان....
باری، استاد، حق التدریس ناچیزی از طلاب درس می گرفت. و همین، وسیله عمده امرار معاش او بود. اخذ این حق التدریس فایده دیگری نیز داشت؛ و آن این بود که محصل از غیر محصل جدا می گشت، و هرکس علاقه ای جدی به درس خواندن و تحصیل علم داشت، به حوزه درس ایشان راه می یافت.
استاد، در چندین سال اخیر، یعنی تا قبل از تابستان 1341 ش، سالها در مدسه خیرات خان، در حجره بزرگ بالای در ورودی مدرسه، تدریس می کردند. در سال 1341( 1382ق)، سید جلال الدین تهرانی، استاندار و نایب التولیه آستان قدس در آن هنگام، از ایشان خواهش کرد تا عنوان «مدرس آستان قدس» را قبول کنند. تهرانی، خود، از مردان دانش و مطلع، از علوم مختلف بود، و از همشاگردان ادیب، در حوزه ادیب نیشابوری اول. از این رو، از مراتب فضل و مقام علمی همدرس روزگاران تحصیل خویش آگاهی داشت. استاد این امر را پذیرفتند. از آنجا مقرر شد تا ماهانه 4000 تومان به ایشان از اوقاف حق التدریس آستان قدس پرداخت شود. استاد از آن به بعد دیگر از طلاب و محصلین چیزی نمی ستاندند.
از تاریخ یاد شده، آرامگاه آیینه کاری و بسیار زیبا و وسیع و با روح شیخ بهاء الدین عاملی، مدرس استاد گشت. و ایشان از آن به بعد در آنجا تدریس می فرمودند. و طلاب به آن محل مقدس حاضر می گشتند، و این کیفیت 7 سال ادامه یافت، تا در زمستان سال 1348 (1390ق) در یکی از روزهای زمستان یاد شده، هنگامی که استاد به محل درس می رفت، بر اثر یخبندان، در خیابانها بر زمین خورد، و پای وی بشکست. از آن پس، وی مدتی، در بیمارستان، بستری شد. و دیگر، تا هنگام درگذشت، به صورتی، بستری بود، و با همان حال، درس گفتن و آموختن را از دست نهشت، و تا سه روز به مرگ خویش در خانه درس گفت.
منـابـع
محمدرضا حکیمی- عقل سرخ- صفحه 137-146
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها