تفسیر آیه 43 سوره نجم درباره خنده و گریه
فارسی 7054 نمایش | از جمله اضدادی که خدا در انسان مقرر داشته و واقعا حیرت آور است، خنده و گریه است که دو فعل و دو حالت متضادند و دو علت متضاد هم دارند؛ خنده به علت سرور و گریه به واسطه حزن است. حالت خنده توجه روح به ظاهر است که نمودارش انبساط جبهه است، بالعکس، حال گریه انقباض و بهم بسته شدن است. با یک حرف ممکن است روح منبسط، یا منقبض گردد، این چه دستگاهی است که یک کلمه حرف آن را تغییر می دهد، این حرف چه اثری داشت؟ آیا این دستگاه را خودت درست کرده ای؟ اصولا حالت فرح با حزن اختیاری نیست، وقتی روح منبسط شود، روح توجه به ظاهر کند و خون رو به پوست بدن آید، رنگ انسان سرخ می شود، اعصاب صورت باز می شود و در نتیجه اثرش باز شدن لب است که «خنده» گفته می شود. اما در حال حزن و گرفتگی، بالعکس است؛ خون به مرکز خود؛ یعنی قلب رو می آورد، گرم می شود، بخار در دماغ جمع می گردد و اگر دماغ محل تبرید نباشد، انسان متلاشی می شود. این بخارات است که به شکل آه و ناله از راه دهان و بینی و به شکل آب از چشم خارج می گردد، حال چه دستگاهی است که خدا در بدن تو قرار داده برای این که او را بشناسی و به عظمت او پی بری. و از طرف دیگر به واسطه همین ترس و خوفی که از عذاب خدا در تو پیدا می شود مستحق رحمت شوی، هیچ چیز در میزان حسنات مانند قطره اشکی که از خوف خدا ریخته می شود نیست. بایستی متذکر بود که فرح و حزن، مختص به انسان نیست بلکه در حیوانات هم دیده شده است چنانچه خفاش می خندد، میمون هم می خندد. در موضوع گریه حیوانات هم نام شتر برده شده که گاهی حالت بکا پیدا می کند. در ضمن انسان متوجه می شود که این حالات، خاصه انسان نیست، آنچه خاصه انسان است ایمان به خدا، ایمان به غیب و اطلاع از عالم ملکوت است و گرنه در هر امری از امور دنیوی، حیوانات هم هر یک بهره ای دارند. منظور این است که انسان خود را غیر از حیوان بشمارد، این موضوعات شرح لازم دارد ولی همین اندازه کافی است که انسان خود را و شأن خود را بشناسد و بداند او می تواند ربط به عالم غیب و ملکوت پیدا کند و از ملک بالاتر رود. انسان همان طور که نسبت به عظمت الهی محاط است، نسبت به عالم ماده محیط است و قابلیت و استعداد ارتباط با عوالم ملکوتی را دارد و هر که هم چنین شود، انسان است، نه هر حیوان دو پایی را می تواند انسان گفت.
«و أنه هو أضحک و أبکی»؛ و به درستی اوست که می خنداند و می گریاند (نجم/ 43).
خدالی تعالی است که قوه ضحک و بکا را در بشر قرار داده است. بعضی از مفسرین مواردی را برای ضحک و بکا ذکر کرده اند از این قبیل: خداست آن که می خنداند اهل بهشت را در بهشت و می گریاند اهل جهنم را در جهنم.
سخنی از علی (ع) پیرامون «أضحک و أبکی»
دیگر از مصادیق «أضحک و أبکی» منقول است از علی (ع) که می فرماید: «خداست آن خدایی که آسمان را می گریاند به فطرت باران و بعد می خنداند زمین را به گلها و ریاحین». و حضرت جمیع اجزاء را مشمول «أضحک و أبکی» می نماید؛ در فصول اربعه بهار و تابستان، ضحک و پاییز و زمستان، حزن است. در عمر انسان از ابتدای سی تا سی و چهار سالگی، سرور و پس از آن حزن است. باید هردو هم باشند تا کمال انسانیت ظاهر شود. موقع فرح، شکر او ظاهر گردد و در موقع مصیبت و بلا که گریان می شود، صبرش هویدا شود، پس خنده و گریه هر دو دارای حکمت اند.
داوری خداوند میان حضرت عیسی و یحیی علیهما السلام
برای بروز صفت شکر و صفت صبر، حدیثی است در تفسیر روح البیان و در کتب اخبار ذکر شده که زمانی حضرت عیسی (ع) حضرت یحیی (ع) را (این دو پیغمبر، پسرخاله یکدیگر بوده اند) ملاقات کرد. قبلا گفته شود که این دو پیغمبر حالشان با هم تفاوت داشته؛ حضرت یحیی از اول عمر تا آخر، هیچ کس او را خندان ندید، همیشه در حزن و گریه بود؛ حتی طوری که پدرش عرض کرد: «خدایا! من خواستم که این پسر، سبب فرح من شود». بخود یحیی هم گفت: «من می خواستم تو سبب فرح من شوی». یحیی به پدر عرض کرد که: «خودت فرمودی که بین بهشت و جهنم عقبه ای است که نمی رهد از آن مگر گریه کننده از خوف خدا» یحیی به قدری گریه می کرد که صورتش زخم شده بود و نمد روی صورت او گذاشته بودند. اما حضرت عیسی این طور نبود، گاه خندان و گاه گریان بود. وقتی که بهم رسیدند، عیسی خنده ای کرد، یحیی گفت: «چه می شود مرا که شما را لاهی می بینم (لاهی؛ به معنی صاحب لهو است)؛ یعنی خنده جا ندارد، کسی که خطر در پیش دارد، نباید بخندد؛ مثل این که تو خودت را در امن می بینی». عیسی جواب داد: «چه می شود مرا که تو را عبوس می بینم، مگر تو از رحمت خدا مأیوسی؟» پس از این دو حرف، هر دو گفتند: «خدا باید بین ما حکم کند و حرکت نمی کنیم تا بین ما حکم شود». همانگاه وحی رسید که هر کدام از شما حسن ظنتان به ما بیشتر است، همان بهتر است، پس حق با عیسی بن مریم بوده و در روایت اهل بیت هم حال عیسی بن مریم مورد مدح قرار گرفته است. غرض آن که باید در خنده و گریه وجهه الهیه پیدا شود، اگر خنده و گریه هر دو برای خدا باشد، خوب است، وقتی شخص به آیه رحمت می رسد، دلشاد شود و وقتی که به آیه عذاب می رسد محزون گردد. به طور کلی خنده و گریه هر دو پسندیده است اگر برای خدا باشد و الا اگر از هوای نفس سرچشمه بگیرد، هر دو مذموم و ناپسند می شود. حیف است اشک چشم - که در گرانبهایی است- در امر دنیا سرازیر شود. سائلی روزی از جلو حضرت سجاد (ع) رد می شد و در حین سوال، گریه می کرد. حضرت متأثر شدند و فرمودند: «اگر این شخص تمام مال دنیا را داشت و از کف او رفته بود، سزاوار نبود قطره اشکی بریزد». واقعا همین طور است، برای چه شخص گریه کند؟ آیا فکر می کند فردا زنده هست؟ حضرت سجاد (ع) خودش شبها از خوف خدا آن قدر گریه می کرد که اشک چشم او کم می شد، آن وقت از کمی اشک ناله می کرد.
گریستن علی (ع) بر مزار عمار یاسر
متوجه باشید گریه کردن در مرگ اقارب یا دوستان، عیبی ندارد بلکه خوب است مثل این که علی (ع) بر سر قبر عمار گریه می کرد و می فرمود: «عماری که یار من و رفیق راه من و انیس من در راه خدا بود، رفت و من این جا مانده ام.» این گریه هم از وجهه الهیه و به واسطه ایمان است. فقدان اقارب و دوستان هم از جهت ایمان موجب تأثر و مصیبت است.
منـابـع
آیت الله عبدالحسین دستغیب- معراج- صفحه 185-191
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها