سلسله اوصیاء از حضرت آدم تا حضرت نوح علیهم السلام
فارسی 8312 نمایش | وصی در کتاب و سنت، انسانی است که دیگری به او وصیت می کند تا پس از مرگش به اموری که مورد توجه اوست، اقدام نماید. چه با این لفظ و عبارت باشد که: "به تو وصیت می کنم" که بعد از من چنین کنی، یا: با این لفظ که: با تو عهد می بندم و بر عهده تو می گذارم که بعد از من چنین و چنان نمائی، فرقی ندارد، همانگونه که در اطلاع رساندن به دیگران درباره وصیت نیز، اشاره به لفظ وصی و وصیت، یا غیر آن، فرقی ندارد، و اگر بگوید: فلانی بعد از من وصی من است یا بگوید: فلانی بعد از من چنین و چنان می کند، و یا هر عبارتی که بر وصیت دلالت کند، کافی است.
وصی نبی نیز، انسانی است که پیامبر با او عهد بسته تا پس از مرگش، کار شریعت و امت او را بر عهده گیرد و به انجام رساند. از جمله اخبار اوصیای انبیا که به ما رسیده، خبری است که طبری از ابن عباس آورده، فشرده آن چنین است:
حوا برای آدم (ع) "هبة الله" را که نام عبری اش "شیث" به دنیا آورد، و آدم (ع) او را وصی خود قرار داد، برای شیث نیز فرزندی به نام "انوش" زاده شد که به هنگام بیماری او را وصی خود قرار داد و از دنیا رفت. سپس فرزندان انوش، "قینان" و دیگران به دنیا آمدند که وصی پدر "قینان" شد. از قینان هم "مهلائیل الیرد" و گروه دیگری به دنیا آمدند، که بر وصیت بر عهده " یرد" قرار گرفت. از یرد نیز "خنوخ" که همان "ادریس" باشد با دیگر فرزندان به دنیا آمدند و ادریس وصی پدر شد، از ادریس نیز "متوشلخ" و تعداد دیگری به دنیا آمدند، که وصیت بر عهده او قرار گرفت.
ابن سعد در طبقات، درباره ادریس نبی، از ابن عباس آورده که گفت: اولین پیامبری که بعد از آدم برانگیخته شد، "ادریس" بود او "خنوخ بن یرد" است.. از خنوخ نیز "متوشلخ" و تعدادی دیگر به دنیا آمدند، و وصیت بر عهده او قرار گرفت، از متوشلخ نیز "لمک" و عده ای دیگر زاده شدند، و او وصی پدر شد، از لمک نیز " نوح " به دنیا آمد.
مسعودی در «اخبار الزمان» روایتی آورده که فشرده آن چنین است:
خدای سبحان هنگامی که خواست آدم را قبض روح کند، به او دستور داد فرزندش شیث را «وصی» خود قرار دهد. و همه علومی را که به وی داده شده به او بیاموزد، و او چنین کرد. و گفته است: شیث پس آنکه صحف را به فرزندش قینان آموزش داد، و محاسن زمین و ذخائر آن را برایش بیان کرد، او را وصی خود ساخت، و به اقامه نماز و دادن زکات و گزاردن حج و جهاد با فرزندان قابیل فرمان داد. او فرمان پدر را به انجام رسانید و در سن هفتصد و بیست سالگی از دنیا رفت.
قینان، فرزند خود «مهلائیل» را وصی خود ساخت، و او را به آنچه خود بدان سفارش شده بود سفارش کرد، عمر مهلائیل هشتصد و هفتاد و پنج سال بود. او هم به فرزندش «بوارد» وصیت کرد، صحف را به وی آموخت و او را از ذخائر زمین و حوادث آینده آگاه کرد، و کتاب سر ملکوت را به او سپرد، کتابی که مهلائیل ملک به آدم (ع) آموخته بود، و آن را سربسته و بدون نگاه در آن، از یکدیگر به ارث می بردند، از «بوارد» فرزندش «خنوخ» به دنیا آمد، وی همان ادریس نبی (ع) است که خدای متعال او را مرتبت والا داد، او از آن رو ادریس گفته اند که کتاب خدای عزوجل و سنت های دین را بسیار خوانده و پیروی می کرد. خدای سبحان سی عدد صحیفه بر او نازل کرد که با آنها صحیفه های نازله در آن زمان کامل شد، «بوارد» پسرش «خنوخ» (ادریس) را وصی خود قرار داد و وصیت پدرش را در اختیار او گذاشت، و علومی را که نزدش بود به وی آموخت و مصحف سر را بدو سپرد و...
یعقوبی اخبار اوصیا را سلسله وار با شرحی بیش از طبری و ابن اثیر آورده، او اخبار دیگری را نیز درباره وصیت آورده که- برای مثال – می گوید: به هنگام وفات آدم فرزندش شیث و فرزندان و نوه هایش نزد وی آمدند، او بر آنان درود فرستاد و از خدا برایشان برکت و فزونی خواست و شیث را وصی خود قرار داد، و گفته است: بعد از مرگ آدم، فرزندش شیث به پاخاست و قوم خود را به تقوای الهی و عمل صالح فرمان می داد... تا آنجا که می گوید: هنگام وفات شیث فرزندان و نوه های او که در آن روز، انوش و قینان و مهدئیل و یرد و خنوخ بودند و زنان و فرزندان آنان نزد او آمدند، شیث بر آنان درود فرستاد و از خدای برایشان برکت و فزونی خواست، و به آنان رو کرد و سوگندشان داد که ... با اولاد قابیل ملعون آمیزش نکنند، و فرزند خود انوش را وصی خویش قرار داد.
یعقوبی بدینگونه اخبار وصیت را سلسله وار، همراه با ذکر وقایع روزگار آنان می آورد تا به خبر وصیت نوح می رسد و می گوید: هنگام وفات نوح، هر سه فرزند وی، سام و حام و یافث، و فرزندان ایشان نزد او جمع شدند، سپس به شرح وصیت نوح به سام پرداخته است. او همچنین تسلسل اخبار اوصیاء، - هر وصی بعد از نبی – را تا آخر انبیای بنی اسرائیل و اوصیای ایشان آورده است که ما تا اینجا به همان فشرده ای که آوردیم بسنده می کنیم.
در زمان نوح (ع) عبادت بت ها در میان فرزندان قابل گسترش یافت.
ادریس فرزند خود متوشلخ را وصی خود قرار داد، زیرا خداوند به او وحی فرستاد که وصیت را در فرزندت متوشلخ قرار ده که من بزودی از صلب او نبی پسندیده کرداری را بیرون خواهم آورد. خداوند ادریس (ع) را به سوی خود بالا برد و بعد از آن وحی منقطع گردید و اختلاف و تنازع پدیدار و فزونی گرفت، و ابلیس شایع کرد که وی مرده است، زیرا او کاهن بوده و می خواسته به فلک بالا رود که آتش گرفته و سوخته است، فرزندان آدم که پیرو دین او بودند شدیدا اندوهگین شدند، ابلیس گفت که بت بزرگ آنان بوده که ادریس را هلاک کرده، پس بت پرستان در عبادت بت ها فزونی یافتند، و به زیور آنها پرداختند، و برایشان قربانی کردند، و جشن عید گرفتند، عیدی که همگان در آن حضور یافتند، آنان در این دوران بت هائی به نام: یغوث و یعوق و نسر و ود و سواع، داشتند، هنگامیکه مرگ متوشلخ فرا رسید، فرزندش لمک را وصی خود قرار داد - لمک به معنای جامع – و از او پیمان گرفت و صحف و کتاب های مختومه ادریس (ع) را به او سپرد، عمر متوشلخ در این هنگام نهصد سال بود.
وصیت به لمک منتقل شد او (پدر نوح (ع) بود) او یکبار چنان دید که آتشی از دهان او خارج شد و جان را سوزانید، و یکبار دیگر گویا روی درختی در میان دریاست و هیچ چیز دیگری نیست.
نوح (ع) بزرگ شد، و خداوند او را در پنجاه سالگی رفعت مقام داد و نبوت بخشید، و وی را به سوی قومش که بت می پرستیدند فرستاد، او از رسولان صاحب عزم بود.
در برخی از اخبار، عمر او را هزار و دویست و پنجاه سال ذکر کرده اند، او همانگونه که خدای متعال فرمود: نهصد و پنجاه سال در میان قوم خویش درنگ کرد و آنان را به سوی ایمان فرا خواند، شریعت وی: توحید و نماز و روزه و حج و جهاد با دشمنان خدا از فرزندان قابیل بود، او به حلال مأمور، و از حرام نهی شده بود و دستور داشت مردمان را به سوی خدای متعال دعوت نماید و از عذاب او برحذر دارد، و نعمت های خدا را یادآوری شان کند.
مسعودی گفته است: خداوند ریاست و کتابهای انبیا را برای سام بن نوح قرار داد، وصیت نوح ویژه فرزندان او شده است.
بنابراین آنچه از کتاب اخبار الزمان مسعودی نزد ما موجود بود پایان گرفت، مسعودی همچنین در کتاب "اثبات الوصیه" سلسله اوصیاء را، از آدم (ع) تا نبی خاتم (ص)، آورده است، این آن چیزی است که در مدارک های بحث های اسلامی، درباره رسولان و اوصیای ایشان آمده است.
منـابـع
سید مرتضی عسگری- عقاید اسلام در قرآن کریم- صفحه 228-232
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها