مبنای نظریه آزادی در ملتهای غربی و شرقی

فارسی 2742 نمایش |

در مکتبی که قائل به اصالت فرد نیست، مقیاس تکامل جامعه است، بنابراین هر چه با تکامل جامعه تباین داشته باشد باید از میان برداشته شود. ولی مکتبهای دیگر اینچنین قائل نیستند، بعضی اصالت فردی مطلق می اندیشند، و بعضی اگر اصالت فردی مطلق نباشند لااقل برای فرد هم اصالتی قائل هستند. و لهذا در مسئله آزادی و مساوات، این معما همیشه هست: آزادی و مساوات دو ارزش انسانی است که با یکدیگر متعارض می باشند.
یعنی اگر افراد آزاد باشند مساوات از بین می رود، و اگر بخواهد مساوات کامل برقرار بشود ناچار باید آزادی ها را محدود کرد؛ چون افراد انسان مثل جنس یک کارخانه نیستند که وقتی به طور فابریکی بیرون می آیند هیچ تفاوتی میانشان نباشد، بلکه یکی پراستعدادتر است یکی کم استعدادتر، یکی قوی البنیه تر است یکی ضعیف البنیه تر، یکی ابتکار دارد دیگری ندارد، یکی تنبل است دیگری کوشا.
اگر بخواهیم جامعه را میدان مسابقه آزاد قرار دهیم بدیهی است عده ای برنده می شوند، عده ای هم برنده نمی شوند، حالا یا به دلیل تنبلیشان و یا به دلیل ناتوانی شان، آزادی خواه ناخواه نابرابری به وجود می آورد. ولی اگر بخواهیم مساوات برقرار بکنیم ناچاریم جلوی آزادی را تا حد زیادی بگیریم و بلکه جلوی حقوق فردی را بگیریم یعنی ناچاریم مال یکی را بگیریم بدهیم به دیگری.
مثل این است که در یک میدان اسبدوانی وقتی اسب ها می خواهند با همدیگر بدوند دو حالت دارد؛ یک وقت ما می خواهیم اسب ها را مثل اسبهای نظامیان بدوانیم، آن ها را به صف می بندیم، گوشهایشان همه باید برابر یکدیگر باشد، سرعت آن ها نیز باید مساوی یکدیگر باشد، و قهرا همه باید اسبهای خودشان را کنترل بکنند، در این صورت همه اسب ها با یک آهنگ حرکت می کنند.
صد اسب نظامی که حرکت می کنند اگر مثلا در گروه های ده تایی به فاصله ده متر از یکدیگر حرکت بکنند یک ساعت که راه می روند هیچکدام از دیگری جلو نمی افتد، ولی در اینجا جلوی آزادی اسب ها گرفته شده، خیلی از آن ها سر کشی می کنند می خواهند تند بروند ولی سوارش به او اجازه نمی دهد زیرا باید برابر با دیگر اسب ها برود.
ولی یک وقت هست که مسئله، مسئله آزادی و مسابقه است، مثل میدانهای اسبدوانی آن جا قهرا یکی عقب می افتد و یکی جلو. پس اگر ما بخواهیم به اسب ها آزادی بدهیم، برابری و هماهنگی نیست، و اگر بخواهیم برابری و هماهنگی ایجاد کنیم ناچار باید آزادی را از بین ببریم. آزادی به فرد تعلق دارد و مساوات به جامعه. در اردوی غرب تکیه بیشتر بر روی آزادی فردی است و قهرا مساوات را پایمال کرده و از بین برده اند. در اردوی شرق تکیه بر روی مساوات است، آزادی را از میان برده اند. در آن جا مساوات وجود ندارد، در این جا آزادی وجود ندارد، و این ها از دو فلسفه مختلف سرچشمه می گیرد.
البته مسئله مهم این است که آیا اینطور است که یا تکامل فرد یا تکامل جامعه؟ یا سعادت فرد یا سعادت جامعه؟ یا اینکه یک راه طبیعی وجود دارد و آزادی: آن حق طبیعی انسان یک حد معینی است که از آن بیشتر دیگر آزادی نیست و تکامل هم بستگی به همین مقدار آزادی دارد. یعنی مکتب سوم. حال این بحث دیگری است.

منـابـع

مرتضی مطهری- فلسفه اخلاق- صفحه 8-266

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد