سنت خداوند در سلب نعمت از گنهکاران
فارسی 4207 نمایش | قرآن کریم اگر آیات را تکرار می کند، هر جا روی حساب معینی است. در آیه ای همین قدر می گوید: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم؛ بی تردید خدا سرنوشت قومی را تغییر نمی دهد تا آنها وضع خود را تغییر دهند.» (رعد/ 11) خدا عوض نمی کند وضع مردمی را مگر خودشان خودشان را عوض کنند. بلا تشبیه مثل اینکه کسی بیاید در مغازه شما و بگوید فلان سفته را امضا کن. می گویید من امضا نمی کنم مگر اینکه چنین باشد. بیش از این نگفته اید که نمی کنم. اما یک وقت تعبیر «لم یک مغیرا» (به کار رفته است).
قرآن وقتی که می خواهد سنت خدایی را بگوید که خدایی ما چنین ایجاب می کند و غیر از این محال است و این قطعی و ضروری و لا یتخلف است، با این تعبیرها می گوید، مثلا می گوید: «ما کان ربک لیهلک القری بظلم و اهلها مصلحون؛ و پروردگارت بر آن نبوده است که شهرها را در حالی که مردمش درست کارند به ستم هلاک کند.» (هود/ 117) چنین نبوده و نیست ذات پروردگار تو که به مردمی به صرف اینکه منکر خدا هستند اما وضع خودشان را از نظر عدالت اصلاح کرده اند ظلم کند. یا «و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا؛ و ما عذاب کننده نبوده ایم تا وقتی که رسولی بفرستیم.» (اسراء/ 15) که اصولیین می گویند این آیه "قبح عقاب بلا بیان" را بیان کرده است. ما هرگز چنین نبوده و نیستیم که مردمی را که به آنها اتمام حجت نشده است عذاب کنیم. یعنی خدایی ما ایجاب نمی کند و بر ضد خدایی ماست که مردمی را که به آنها اتمام حجت نشده است عذاب کنیم. در آن آیه همین قدر گفت: «ان الله لا یغیر ما بقوم». ولی اینجا می فرماید: «ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمة انعمها علی قوم؛ این بدان سبب است که خداوند هیچ گاه نعمتی را که بر قومی ارزانی داشته تغییر نمی دهد...» (انفال/ 53) این بدان موجب است که خدا هرگز چنین نبوده و نیست (در اموری که به خدا نسبت داده می شود زمان مطرح نیست)، خدا اصلا چنین نیست، خدایی خدا چنین ایجاب نمی کند که نعمتی را از مردمی سلب کند پیش از آنکه آن مردم خودشان، خودشان را عوض کرده باشند.
تأثیر گناه در سلب نعمت از بنده
حدیثی در کتاب کافی است که از امام صادق (ع) روایت می کند: «ان الله بعث نبیا من انبیائه الی قومه و اوحی الیه؛ خدا به یکی از پیغمبرانش که او را به سوی قومش فرستاده بود چنین وحی کرد»: «ان قل لقومک؛ به مردمت اطلاع بده که» «انه لیس من اهل قریه و لا ناس؛ (قریه یعنی محل جمع شدن. لازم نیست که حتما ده باشد. در اصطلاح امروز ما قریه یعنی ده، ولی در اصطلاح قرآن قریه به شهر هم اطلاق می شود. از ماده "قری" به معنی محل اجتماع است) مردم یک محلی، دهی، شهری و به طور کلی مردمی نیستند که» «کانوا علی طاعتی؛ که بر راه من و اطاعت من باشند یعنی صالح باشند» «فاصابهم فیها سراء؛ و به همین جهت برای آنها خوشی و نعمت و سعادت بیاید» «فتحولوا عما احب الی ما اکره؛ و بعد اینها از این نعمت ها سوء استفاده بکنند یعنی بیافتند در عیش و فساد اخلاق و فاسد بشوند» (به عبارت دیگر مردمی نیستند که صالح باشند و پشت سر این صلاح، من برایشان سعادت بیاورم ولی بعد این سعادت و خوشی، آنها را به سوی فساد بکشاند یعنی از این نعمت سوء استفاده کنند) «الا تحولت لهم عما یحبون الی ما یکرهون؛ مگر اینکه من هم نظرم را درباره آنها تغییر بدهم و آنچه را که آنها دوست می دارند از ایشان بگیرم و چیزی به آنها بدهم که از آن بدشان می آید، یعنی به جای نعمت نقمت بدهم.» «و انه لیس من اهل قریه و لا اهل بیت کانوا علی معصیتی؛ و مردم جایی یا حتی مردم خانواده ای نیستند که بر معصیت من و در راه فساد باشند» «فاصابهم فیها ضراء؛ و در نتیجه به ایشان سختی برسد» «فتحولوا عما اکره الی ما احب؛ و برگردند از آنچه من مکروه می دارم به سوی آنچه محبوب من است» «الا تحولت لهم عما یکرهون الی ما یحبون؛ مگر آنکه من دو مرتبه نظرم را درباره آنها تغییر بدهم و آنچه را که بر آنها سختی بود عوض کنم و به ایشان خوشی بدهم که آنها هم راضی بشوند و آن را دوست داشته باشند.»
حدیث دیگری را در اینجا از تفسیر "صافی" نقل می کنند و این هم ظاهرا از "کافی" است که امام صادق (ع) فرمود: «کان ابی یقول؛ پدرم امام باقر (ع) می فرمود: «ان الله عز و جل قضی قضاء حتما؛ خدا تقدیر و حکم حتمی و تخلف ناپذیر کرده است که» «لا ینعم علی العبد بنعمه فیسلبها ایاه حتی یحدث العبد ذنبا یستحق بذلک النقمه؛ خداوند نعمتی را به بنده اش نمی دهد که آن نعمت را از او سلب کند مگر آنکه قبلا آن بنده گناهی مرتکب شده است، یعنی قبلا آن بنده، خودش، خودش را تغییر داده است.»
منـابـع
مرتضی مطهری- کتاب آشنایی با قرآن جلد 3- صفحه 127-128 و 138-139
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها