دلیل عقلی شیعه در مورد امامت
فارسی 3592 نمایش |علمای شیعه اولا یک حدیث تاریخی می کنند. می گویند فعلا بحث در امامت حضرت امیر (ع) است. اگر این ثابت شد، برای بقیه ائمه بیشتر به نص امام قبلی تمسک می شود. می گویند می دانیم که دین اسلام دین خاتم است و بناست که بعد از آن، دیگر شریعتی نیاید و دینی است کلی و جامع همه شئون زندگی بشر، و وضع این دین هم از چنین مطلبی حکایت می کند زیرا در همه مسائل دخالت دارد. بعد می گویند آیا تاریخ زندگی پیغمبر اکرم (ص) نشان می دهد که ایشان شخصا این مقدار فرصت پیدا کرده باشند که تمام اسلام را به مردم تعلیم داده باشند؟
ما وقتی که تاریخ را مطالعه می کنیم می بینیم در آن بیست و سه سال چنین فرصتی برای پیغمبر اکرم (ص) به دست نیامد. البته پیغمبر از هیچ فرصتی کوتاهی نکرد و خیلی چیزها را تعلیم داد ولی با توجه به تاریخچه مکه و مدینه پیغمبر و گرفتاری ها و مشاغل زیادی که ایشان داشت، مسلم این مدت وافی نبود که همه احکام اسلام را برای همه مردم بیان کند، و امکان ندارد که چنین دینی ناقص بیان شده باشد. بنابراین حتما باید کسی یا کسانی در میان اصحاب پیغمبر (ص) وجود داشته باشند که اسلام را به تمام و کمال از پیغمبر فرا گرفته و شاگردان مجهز پیغمبر باشند که بعد از رفتن او از نظر توضیح و بیان اسلام نظیر وی باشند با این تفاوت که پیغمبر (ص) از راه وحی الهی می گفت و اینها از راه یاد گرفتن از پیغمبر می گویند. بعد می گویند شما چون چنین کسی را سراغ ندارید و به او رجوع نکردید، خواه ناخواه از اول، دین اسلام را ناقص تلقی کردید و در نتیجه مسئله قیاس را پیش آوردید.
و درست هم هست، مسئله قیاس از آنجا در میان اهل تسنن مطرح شد که گفتند در مسائلی که باید حکمی داشته باشیم ولی از پیغمبر (ص) نرسیده چه کنیم؟ گفته چاره ای نداریم جز اینکه با مقایسه یک موضوع با موضوع دیگر و با مشابهات ظنی و گمانی حکم چنین مسائلی را استنباط کنیم. این سخن از علمای شیعه هم نیست، از حضرت امیر (ع) شروع شده و در نهج البلاغه هست و در کلمات سایر ائمه (ع) نیز زیاد است که این چه گمان باطلی است؟! علی (ع) می فرماید: «ام انزل الله دینا ناقصا؛ آیا خدا دین ناقص فرود آورد که نیاز داشته باشد به این رأیدهای من عندی؟» سایر ائمه (ع) هم پافشاری زیادی بر این مسئله کرده اند که صحبت نقصانگی دین نیست که مسائل دینی در بعضی موارد ناقص باشد و چون ناقص است، با رأی و گمان خودمان حکمی به دست آوریم. در اصول کافی بابی است که هیچ مسئله ای نیست که لااقل صورت کلی آن در کتاب و سنت وجود نداشته باشد. کلی مسائل آمده است، مصداق را باید کشف کرد. اجتهاد از نظر شیعه همین است یعنی کلیات اسلام کافی است، مجتهد باید کلیات را بر جزئیات تطبیق کند. ولی قیاس اینست که حتی کلیات هم کافی نیست، باید با مشابهت ها و گمان ها حدس زد و به طور تخمینی حکم را استنباط کرد.
بنابراین علمای شیعه می گویند که ما و شما هر دو اعتراف داریم که پیغمبر اکرم (ص) در آن بیست و سه سال نتوانست تمام احکام اسلام را ولو به صورت کلی برای مردم بیان کند. شما می گوئید رسول اکرم (ص) همین طور رها کرد و رفت. ما می گوئیم اینطور نبوده بلکه به همان دلیل که پیغمبر (ص) مبعوث شد، از جانب پیغمبر افرادی معین شدند که جنبه قدسی داشتند و پیغمبر اکرم (ص) تمام حقایق اسلام را برای اولین آنها یعنی علی (ع) بیان کرد و آنان آماده بودند که به تمام سؤالات جواب بدهند. علی (ع) همیشه می گفت هر چه از اسلام می خواهید بپرسید تا من به شما بگویم.
علمای شیعه می گویند اینکه شما (اهل سنت) منکر امام با این مشخصات هستید، در واقع اسلام را تحقیر می کنید. یک دستگاه فنی که به جایی فرستاده می شود، متخصصش هم باید همراهش باشد. اگر کشوری مثل آمریکا یا شوروی یک ابزار فنی مانند فانتوم یا میگ را به کشوری که مردمش با آن ابزار آشنا نیستند صادر می کند، برای اینکه مردم را با آن آشنا کند، متخصص هم همراهش می فرستد. البته در مورد امور ساده مثل پارچه نیازی به همراهی متخصص نیست. شما اسلام را که از جانب خدا به مردم رسیده، چگونه چیزی تلقی می کنید؟ آیا آن را به سادگی پارچه تلقی می کنید که وقتی از کشوری به کشور دیگر صادر می شود، نیازی به همراهی متخصص و پارچه شناس با آن نیست؟ یا آن را به پیچیدگی یک ابزار فنی تلقی می کنید که هنگام صدور آن، کارشناسی هم باید همراهش باشد که تا مدتی مردم را به آن آشنا کند؟ امام یعنی کارشناس امر دین، کارشناسی حقیقی که به گمان و اشتباه نیفتد و خطا برایش رخ ندهد.
پیغمبر اکرم (ص) اسلام را برای مردم آورده است. باید لااقل برای مدتی کارشناسانی الهی در میان مردم باشند که اسلام را به خوبی به مردم بشناسانند. چنین شخصی را پیغمبر اکرم (ص) برای مردم تعیین کرده است. علمای شیعه این مطلب را با تعبیر "لطف" بیان کرده اند یعنی لطف الهی و مقصود اینست که این مسئله برای هدایت بشر مفید است. چون راه بشر به سوی او بسته است، لطف الهی ایجاب می کند که از آن سو عنایتی بشود، همانطور که در مورد نبوت می گویند لطف. پس این یک اصل از اصول شیعه که تقریبا می توان گفت دلیل عقلی شیعه در باب امامت است.
منـابـع
مرتضی مطهری- امامت و رهبری- صفحه 92-95
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها