تفاوت شیعه و مرجئه
فارسی 3901 نمایش |طایفه ای در میان متکلمین بودند به نام «مرجئه» که به حمدالله منسوخ شدند. اینها می گفتند که ایمان اگر درست شد، عمل هیچ اثری ندارد. این هم البته ریشه سیاسی داشت. اینها در زمان بنی امیه بودند و بنی امیه اینها را تأیید می کردند. اینها بدین وسیله می خواستند اعمال سائسین بنی امیه و سلاطین بنی امیه را تصحیح کنند. این مطلب را من نمی گویم، تاریخ می گوید. می گفتند آقا! ایمانت درست باشد، ایمان که درست بود، عمل مهم نیست. عمل کردی کردی، نکردی نکردی، عمل چیزی نیست. بعد از اینکه بنی امیه رفتند، بنی عباس روی خصومتی که با بنی امیه داشتند ریشه مرجئه را زدند ولی با کمال تأسف این فکر مرجئی امروز در دماغ شیعه پیدا شده است، در صورتی که داستانی که می خواهم نقل بکنم ثابت می کند که اصلا عقیده شیعه نقطه مقابل این عقیده بوده، و آن داستان این است:
احمد امین مصری در «ضحی الاسلام» از «اغانی» ابوالفرج اصفهانی نقل می کند. با اینکه خود احمد امین، نزعه ضد شیعی دارد ولی این را او نقل می کند. یک نفر را اسم می برد می گوید یک نفر شیعی و یک نفر مرجئی با همدیگر درباره عقیده تشیع و عقیده ارجاء بحث می کردند. این می گفت اصول مرجئه صحیح تر است و او می گفت اصول شیعی. مرجئی می گفت عمل هیچ است، اساس تنها ایمان است، شیعی می گفت عمل لازم است. در این بین یکی از مطرب ها پیدا شد (چون "اغانی" ذکر کرده، روی آن قرینه می گویم مطرب بوده). گفتند از همین می پرسیم. البته این هم یک آدم فهیمی بود نه اینکه آدم بی خبری باشد. گفتند از این می پرسیم که آیا حق با شیعه است یا با مرجئی؟ گفتند آقا! عقیده تو چیست؟ آیا حق با شیعه است یا با مرجئی؟ حرف خوبی زد، گفت: اعلای شیعی و اسفلی مرجئی. گفت: بالا تنه ام شیعه است ولی پائین تنه ام رجئی. یعنی در فکر و عقیده، من شیعه هستم اما پائین تنه ام مرجئی است، یعنی در عمل مرجئم. می خواست بگوید من عقیده شیعه را قبول دارم، عقیده آنها درست است ولی من در عمل مرجئی هستم. حالا آیا باید قبول کرد که ما الان ملتی هستیم که اعلانا مرجئی و اسفلنا مرجئی. هم در فکر مرجئی هستیم هم در عمل. این یکی از آن مسائلی است که باید گفت فکر دینی در ما به صورت نیمه مرده یا بگوئیم مرده در آمده است. البته با این فکر مرجئی دیگر چه خواهد شد؟! فکری که عمل را از کار بیاندازد آن وقت دنیا می ماند؟ آخرت می ماند؟ عزت می ماند؟ سعادت می ماند؟ «انتم الاعلون؛ شما برترید.» (آل عمران/ 139) می ماند؟ ابداً.
فکر دینی ما باید اصلاح بشود. تفکر ما درباره دین غلط است، غلط. به جرأت می گویم از چهار تا مسئله فروع، آن هم در عبادات، چند تائی هم از معاملات، از اینها که بگذریم دیگر ما فکر درستی درباره دین نداریم، نه در این منبرها و در این خطابه ها می گوئیم و نه در این کتاب ها و روزنامه ها و مقاله ها می نویسیم، و نه فکر می کنیم. ما قبل از اینکه بخواهیم درباره دیگران فکر کنیم که آنها مسلمان شوند باید درباره خود فکر کنیم. چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. نمی خواهم تخطئه بکنم که چرا مبلغ به خارج فرستادند. البته کار صحیحی است، بسیار کار خوبی است. شاید در آنجا مسلمان واقعی درست بشود و بعد نمونه شوند برای ما. ولی آنچه که واجب تر است توجه و تنبه است به اینکه ما مسلمان هایی هستیم که فکرمان درباره اسلام غلط است.
منـابـع
مرتضی مطهری- ده گفتار- صفحه 146-148
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها