دلایل آرامش روحی بعد از انجام مراسم عبادی
فارسی 4306 نمایش | ریشه همه آثار معنوی اخلاقی و اجتماعی که در عبادت است در یک چیز است: یاد حق و غیر او را از یاد بردن. قرآن کریم در یک جا به اثر تربیتی و جنبه تقویتی روحی عبادت اشاره می کند و می گوید: "نماز از کار بد و زشت باز می دارد" و در جای دیگر می گوید: "نماز را برای اینکه به یاد من باشی به پا دار"، اشاره به اینکه انسان که نماز می خواند و در یاد خدا است همواره در یاد دارد که ذات دانا و بینائی مراقب او است و فراموش نمی کند که خودش بنده است. ذکر خدا و یاد خدا که هدف عبادت است، دل را جلا می دهد و صفا می بخشد و آن را آماده تجلیات الهی قرار می دهد،امام علی (ع) درباره یاد حق که روح عبادت است چنین می فرماید: «ان الله تعالی جعل الذکر جلاء للقلوب، تسمع به بعد الوقرة و تبصر به بعد العشوة و تنقاد به المعائدة و ما برح لله عزت آلائه فی البرهة بعد البرهة و فی ازمان الفترات رجال ناجاهم فی فکرهم وکلمهم فی ذات عقولهم»؛ (نهج البلاغه خطبه 222). خداوند یاد خود را صیقل دلها قرار داده است، دلها بدین وسیله از پس کری، شنوا و از پس نابینائی، بینا و از پس سرکشی و عناد، رام می گردند، همواره چنین بوده و هست که خداوند متعال در هر برهه ای از زمان و در زمانهائی که پیامبری در میان مردم نبوده است بندگانی داشته و دارد که در سر ضمیر آنها با آنها راز می گوید و از راه عقلهایشان با آنان تکلم می کند. در این کلمات خاصیت عجیب و تاثیر شگرف یاد حق در دلها بیان شده است تا جائی که دل قابل الهام گیری و مکالمه با خدا می گردد.
یاد خدا سبب قوت قلب انسان است. مخصوصا وقتی که انسان در شرایط سختی قرار می گیرد، یاد کردن خدا که انسان از قدرت الهی استمداد کند، روحیه انسان را قوی می کند. «یا ایها الذین آمنوا استعینوا بالصبر و الصلوة» (بقره/آیه 153)؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید با صبر و نماز از خداوند استعانت و یاری بجوئید» نماز ذکر خداست. قرآن می گوید از نماز مدد و نیرو بگیرید. در قرآن مسئله ای به نام «خود فراموشی» آن هم خود فراموشی مذموم مطرح است. در مقابل، خود یادآوری است: ای انسان! خود را یاد بیاور، که «خود یادآوری» هم جز با «خدا یادآوری» امکان ندارد، یعنی در منطق قرآن این دو از یکدیگر جدا نیست. خدا را یاد داشتن، خود را یاد داشتن نیز هست. این حقیقتی است که حقیقت عبادت باز یافتن و پیدا کردن «خود» است اما نه این خود حیوانی بلکه آن خود حقیقی، خود ملکوتی. در عبادت و یاد خداست که انسان، خود را پیدا می کند، خود را واقعا باز می یابد. بنابراین یکی از شرایط باز یافتن خود، شناختن و باز یافتن علت و خالق و موجد خود است. یعنی محال است که انسان بتواند خود را جدا از علت و آفریننده خود به درستی درک کند و بشناسد. علت واقعی هر موجود مقدم بر وجود او است از خودش به خودش نزدیکتر است. «و نحن اقرب الیه من حبل الورید»؛ (ق/ آیه 16)؛ «و ما از رشته رگ ها به او نزدیک تریم». «و اعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه»؛ (انفال/ آیه 24)؛ «و بدانید که خدا میان انسان و دل او حایل می گردد». نکته بسیار جالبی که از تعبیرات قرآن کریم استفاده می شود این است که انسان آنگاه خود را دارد و از دست نداده که خدا را داشته باشد. آنگاه خود را به یاد دارد و فراموش نکرده که از خدا غافل نباشد و خدا را فراموش نکند. خدا را فراموش کردن ملازم است با خود فراموشی. «و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم» (حشر/ آیه 19)؛ «و مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند پس خدا هم خودشان را از یادشان برد».
حافظ می گوید:
حضوری گر همی خواهی*** از او غائب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی ***دع الدنیا و اهملها
از اینجا معلوم می شود که چرا یاد خدا مایه حیات قلب است، مایه روشنائی دل است، مایه آرامش روح است، موجب صفا و رقت و خشوع و بهجت ضمیر آدمی است، باعث بیداری و آگاهی و هوشیاری انسان است. اگر انسان به آن مطلوب حقیقی برسد به سعادت حقیقی که سعادت حقیقی اش قهرا آرامش به همان معنای فوق همه چیز است به آرامش حقیقی می رسد. این است که قرآن می فرماید: «الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله»، «هدایت یافتگان کسانی هستند که ایمان آوردند و قلبهایشان به ذکر خدا اطمینان پیدا می کند» و بعد می فرماید: «الا بذکر الله تطمئن القلوب» (رعد/آیه 28)؛ «تنها با یاد خدا قلبها اطمینان و آرامش پیدا می کند». "الا" حرف تنبیه است، در مقام تأکید و تنبیه گفته می شود (یعنی توجه کنید! هان!)، "بذکر الله" جار و مجرور است متعلق به "تطمئن القلوب" که بر آن مقدم شده، و وقتی که جار و مجرور بر فعل مقدم می شود علامت حصر است، یعنی هر متعلق فعلی که بر فعل مقدم بشود علامت حصر است، یعنی مفهوم تنها دارد. "الا بذکر الله تطمئن القلوب" یعنی تنها با یاد خدا دلها آرام می گیرد، یعنی رسیدن به هیچ مطلوبی به انسان آرامش حقیقی نمی دهد، یک آرامش موقت می دهد تا وقتی که خیال می کند به مطلوب حقیقی رسیده است، ولی یک مدتی که فطرتش او را از نزدیک بو کرد و او را شناخت و درست درک کرد یک نوع عدم سنخیت میان خود و او درک می کند و حالت بیزاری در او پیدا می شود. تنها حقیقتی که اگر به او برسد دیگر محال است نسبت به او بیزاری پیدا کند، خداوند متعال است، و این، زمانی است که قلب انسان به "حقیقت"، به "او"، به "توحید" رسیده باشد. اینکه صاحبان ایمان، از بهترین آرامش و آسایش روانی برخوردارند از آن جهت است که جهان را حکیم و علیم و هدفدار می دانند نه گیج و منگ و ابله و بی هدف، آن را عادل و طرفدار حق و اهل حق می دانند نه ستمگر و طرفدار ستم و یا بی تفاوت.
منـابـع
مرتضی مطهری- سیری در نهج البلاغه- صفحه 96 و صفحه 89-88 و صفحه 303-302 و صفحه 82 و صفحه 88-86 و صفحه 305-303
مرتضی مطهری- فلسفه اخلاق- صفحه 174-175 و 122-121
فطرت صفحه 117-116
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 3 صفحه 99-100
مرتضی مطهری- عدل الهی- صفحه 94
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها