غرق شدن اولیاء الهی در جمال الهی و فراموشی غیر
فارسی 4509 نمایش |از حضرت صادق (ع) وارد شده است که: عادت و روش حضرت سجّاد (ع) چنین بود که چون به نماز برمیخاست، چنان مستغرق توحید و انوار خدا میشد که ابداً حرکتی نداشت؛ بطوریکه گویا مانند ساق درختی است که از آن حرکتی مشهود نیست مگر آنچه را که از آن درخت باد به حرکت در آورد. و نیز از عادات حضرت سجّاد (ع) این بود که چون به نماز بر میخاست، رنگ چهرهاش دگرگون میگشت. و چون به سجود میرفت، سر از سجده بر نمیداشت مگر آنکه عرق خود را میریخت.»
و بالجمله بعضی از پیامبران الهی و اولیاء خدا از هیبت و عظمت و جلالش چنان متأثّر میشدند به کیفیّتی که غیر خدا را بالمرّه فراموش مینمودند و از ماسِوَی الله هر چیز را فراموش میکردند، حتّی از بدن خود نیز غافل میشدند. و از این قبیل است آن حالت خاصّی که أمیرالمؤمنین (ع) در نماز داشتند که تیر را از پای آن حضرت در حال نماز درآوردند و ابداً آن حضرت متأثّر نشدند. و نیز از این قبیل است آن حالات بیهوشی که بر آن حضرت رخ میداد بطوریکه چنین میپنداشتند که مرده است. (اسرارالصلوة، ص 198)
در روایت است که چون ولیّ خدا را به موقف آورند، خداوند تعداد بسیاری از حوریّه ها را که برای او آفریده است برای او مهیّا و آماده سازد. حوریّه ها که سالهای متمادی در انتظار این ولیّ خدا بوده و نسبت به او عشق میورزیدند، خوشحال میشوند که اینک به وصال محبوب و معشوقشان رسیدند. در این حال ناگهان ولیّ خدا چنان مستغرق انوار حضرت حقّ جلّ و عزّ میشود که غیر او را بکلّی فراموش میکند. حوریّه ها چنین گمان میکنند که این ولیّ خدا به خواب رفته است. در اطراف بدن او جمع میشوند و پیوسته با او انس میگیرند تا شاید از خواب بیدار شود، و میگویند: ای پروردگار ما! این محبوب ما را بیدار کن که ما در فراق او اندوهناکیم.
خداوند به ولیّ خود امر به نزول میکند، و این مؤمن پس از هشتاد سال که غرق انوار خدا بوده است، به حال می آید و بیدار میشود و می نشیند. حوران بهشتی همه غرق در شادی و مسرّت مبتهجانه می پندارند که اینک با محبوب و معشوقشان انس میگیرند و گفت و شنود مینمایند؛ که ناگاه ولیّ خدا به درگاه حضرت احدیّت عرضه میدارد: ای پروردگار من! چقدر زود مرا از حرم و حریمت نازل فرمودی!؟
به مجرّد این کلام، دوباره ولیّ خدا به حرم خدا برمیگردد و مستغرق انوار جمال و جلال او میشود.
خواهم شبی نقاب ز رویت بر افکنم *** خورشیدِ کعبه، ماهِ کلیسا کنم ترا
گر افتد آن دو زلف چلیپا به چنگ من *** چندین هزار سلسله در پا کنم ترا
طوبَی و سِدره گر به قیامت بهمن دهند *** یکجا فدای قامت رعنا کنم ترا (از فروغی بسطامی)
منـابـع
سید محمد حسینی تهرانی- معاد شناسی 8- صفحه 283-285
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها