کفار و عناد در برابر حق
فارسی 3165 نمایش | سوره معارج با ذکر جریانی شروع می شود که قرآن کریم نام این جریان و شبیه آن را استعجال به عذاب می گذارد. مقصود از استعجال به عذاب این است: وقتی که پیامبر اکرم مردم را از عذابهای قیامت و یا احیانا عذابهای دنیا بیم می داد، بعضی می گفتند اگر راست می گویی که عذابی در قیامت هست، به خدا بگو همین الآن این عذاب را بفرستد. معجزه تو این باشد که آن عذاب قیامت را زودتر به ما برسانی و این یکی از مراتب عناد ورزیدن بشر است. بیماری عناد از بدترین بیماریهای انسانهاست.
در یک آیه دیگر که در موارد دیگر هم به آن استناد کرده ایم قرآن کریم از فردی از این افراد -یا شاید چند فرد بوده اند- اینچنین نقل می کند: می فرماید عده ای دست به دعا برداشتند. ببینید چگونه دعایی است!: «و اذ قالوا اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجارة من السماء؛ گفتند خدایا اگر این کتاب حق است و از ناحیه توست سنگ از آسمان به سر ما بفرست که دیگر ما زنده نباشیم» (انفال/ 32).
خیلی عجیب است! به جای اینکه بگوید خدایا اگر حق است پس حقانیتش را به ما بنمایان و به ما توفیق بده که از آن پیروی کنیم، می گوید سنگ بر سر ما بفرست. باید بگوید اگر حق است و از ناحیه توست پس ما باید پیروی کنیم چون از ناحیه خداست و اگر حق نیست و از ناحیه تو نیست ما را بصیرت بده تا به وسیله پیروی گمراه نشویم. می گوید اگر حق است من دیگر طاقت و تاب دیدنش را ندارم، زود ما را از بین ببر که دیگر چشممان به آن نیفتد. اینها نوعی استعجال به عذاب است.
حتی در حدیث است که بعد از آنکه پیغمبر اکرم در غدیر خم امام علی (ع) را به خلافت تعیین کردند و فرمودند: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه». با توجه به یک مسئله ای که در میان عرب جاهلیت شأن فوق العاده ای داشت یعنی مسئله پیری و جوانی و بچگی و امثال اینها، مردی به نام نعمان بن حارث فهری که تقریبا از قهرمانان قریش شمرده می شود، آمد خدمت حضرت رسول و گفت: تو به ما گفتی که شهادت به لا اله الا الله بدهید و غیر خدا را نپرستید، قبول کردیم؛ تو گفتی که به رسالت تو شهادت بدهیم قبول کردیم؛ گفتی نماز بخوانید، زکات بدهید، روزه بگیرید، قبول کردیم؛ حالا آمده ای می گویی همان طور که اطاعت من بر شما واجب است اطاعت این غلام -این جوانک- هم واجب است؛ من می خواهم از تو بپرسم این را از پیش خود می گویی یا وحی الهی است؟
فرمود به آن خدایی که جز او خدایی نیست این به وحی الهی است و به دستور خداست، من از ناحیه خود یک کلمه حرف نمی زنم. (معلوم می شود در عین حال به پیغمبر و وحی پیغمبر اعتقاد داشت) این جمله را که شنید دیگر طاقت نیاورد؛ از خدمت پیغمبر اکرم بلند شد، گفت: خدایا اگر مسئله این است، ما را دیگر زنده نگذار، یک سنگ از آسمان بفرست. بعد هم طولی نکشید حادثه ای نظیر همان حادثه برایش پیش آمد، سنگی آمد و از بین رفت.
«سأل سائل بعذاب واقع؛ طلب کرد طلب کننده ای یک عذاب واقع شده ای را» (معارج/ 1)، همان استعجال به عذاب، نه برای خودش تنها، برای همه کافران. قرآن می گوید: عجله نکنید، آنچه که حالا می خواهید، وجود دارد، هست؛ و لهذا می فرماید: بعذاب واقع آن عذاب را تو واقع شده بدان، در آن شک نکن. «لیس له دافع؛ هیچ قدرتی نمی تواند آن را دفع کند» (معارج/ 2). بعد می فرماید: «من الله ذی المعارج؛ از جانب خداوند صاحب درجات (و مراتب) است» (معارج/ 3)، ممکن است درباره «من الله» بگوییم یعنی این عذاب از ناحیه خداست. کانه چون از ناحیه خداست دیگر هیچ قدرتی نمی تواند آن را دفع کند.
آن جمله دعای کمیل که می فرماید: «و هذا ما لاتقوم له السموات والارض لانه لایکون الا عن غضبک و سخطک؛ تمام آسمان و زمین تاب مقاومت او را ندارد برای اینکه نیست جز غضب تو و سخط تو» مضمونش همین است. بعضی مفسرین «من الله» را به «دافع» برگردانده اند. در این صورت معنای آیه این است که از ناحیه خدا این عذاب دفع نمی شود؛ یعنی اگر کسی بخواهد دفع کند جز خدا کسی نیست، خدا هم آن را دفع نمی کند، سنت قطعی و قضای حتمی الهی است و برگشتنی نیست.
منـابـع
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 9- صفحه 62-59
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها