طمع به بهشت بدون ایمان و عمل صالح
فارسی 4171 نمایش |خداوند خطاب به پیامبر (ص) درباره کسانی که بدون ایمان و عمل صالح طمع ورود به بهشت دارند می فرماید: «فذرهم یخوضوا و یلعبوا حتی یلاقوا یومهم الذی یوعدون». حال اینها که گروه گروه از راست و چپ دور پیغمبر را گرفته اند و اینچنین حلقه زده اند و چنین طمعی دارند، پیغمبر با اینها چگونه رفتار کند و در جواب آنها چه بگوید؟ می گوید رهایشان کن! اینکه می گوید به حالی که دارند رهایشان کن، حالی که دارند چیست؟ «فذرهم یخوضوا و یلعبوا حتی یلاقوا یومهم الذی یوعدون؛ رهایشان کن، بگذار فرو روند در آنچه فرو رفته اند، بگذار دل خودشان را به همین ملعبه هایی که دارند و بازیچه های دنیوی که به آنها دل خوش کرده اند دلخوش کنند تا آن روزی که وعده داده می شوند.» (زخرف/ 83)
این تهدید است. «فذرهم» نه معنایش این است که ای پیغمبر! تو در صدد هدایت آنها بر نیا. پیغمبر کارش هدایت کردن مردم است. وقتی که می گوید رهایشان کن، معنایش این است که تو وظیفه خودت را انجام بده، غصه اینها را نخور، این آینده را برای اینها بیان کن، تا آن روزی که وعده داده می شوند، ایعاد می شوند. یوعدون (وعده داده می شوند) اینجا ظاهرا از «ایعاد» می باشد، یعنی روزی که ایعاد می شوند. ایعاد همان وعده کیفر است. بگذار به آن روز خاص خود -آن روزی که به کیفر اعمال خودشان می رسند- برسند و آن روز را ملاقات کنند. «یوم یخرجون من الاجداث سراعا کانهم الی نصب یوفضون؛ آن روزی که از قبرها به سرعت به پا می خیزند و می دوند به سوی مقصدی که باید بدوند. مثل مردمی که یک جا برایشان علامت راه معین کرده اند و به سوی آن می دوند» (معارج/ 43)
«نصب» علامت راه ها بوده که در قدیم -که جاده های امروز نبود- در بیابان ها وجود داشت. در جاده هایی که زیاد رفت و آمد می شد همان اثر رفت و آمد قدم ها و حرکت حیوانات و سم اسب و قاطر و الاغ و غیره یک اثر راه به وجود می آورد. ولی در جاده هایی که «رفت و آمد زیاد» نبود، این مقدار علامت هم نبود. جاده شوسه هم که وجود نداشت. بنابراین اگر کسی می خواست از نقطه ای به نقطه ای برود همه راه برای او بیابان قفر بود. علامات می گذاشتند، مخصوصا در عربستان که زمین ها یک مقدر شن و متحرک است و اثر پا باقی نمی ماند. بعضی قسمت ها هم سنگ است و به دلیل سنگ بودن اثر پا باقی نمی ماند. لذا «نصب» نصب می کردند، چیزهایی به عنوان علامت راه نصب می کردند که اینها را نصب می گفتند و معمولا به صورت سنگ چین بود. سنگ چین هایی در جاهایی نصب می کردند علامت اینکه راه از این طرف می رود. وقتی مسافر آن را می دید می فهمید که تا آنجا باید برود. بعد همین جور می رفت و دائم نگران به اطراف خودش «نگاه می کرد» تا باز علامت راه را پیدا کند. یک جا که چشمش به یک سنگ چین می افتاد، به سرعت به طرف آن می دوید. این پیدا کردن سنگ چین و بعد به سرعت به سوی آن دویدن، مثلی بود: مثل اینکه سنگ چین پیدا کرده که چنین به سرعت به آن سو می دود.
می گوید در قیامت مردم به سرعت به سوی آن مقصدی که باید بروند می روند و می دوند مثل آن افرادی که آن سنگ چین ها را پیدا کرده اند بعد از مدتی که پیدا نکرده اند، چشمشان افتاده، چگونه به عجله دارند می دوند؟! یعنی این کسانی که در دنیا به این طمع خام «به سرعت در اطرافت گرد آمده اند و می خواهند بی جهت از نعیم های عالم دیگر بهره مند شوند، در آخرت نیز چنین حالتی پیدا می کنند». در معنای مهطعین اسراع بود: «فمال الذین کفروا قبلک مهطعین» (معارج/ 36) اینها که در دنیا به این سرعت به طرف تو می دوند ولی می خواهند از طمعشان برخوردار بشوند. کانه تو الآن آن علامت راه هستی. همین طور که وقتی علامت راه را می بینند به طرفش می دوند، اینها هم به طرف تو سرعت گرفته اند. اما حالا که آمدند علامت راه را پیدا کردند بدون اینکه از این علامت به عنوان یک علامت استفاده کنند و بعد راه را بگیرند و بروند، آمده اند که آیا می شود ما همین جوری و بدون ایمان وعمل به بهشت برویم؟
همین جوری نمی شود. در قیامت هم همین طور می شود. باز به سرعت به سوی آن مقصدها می دوند ولی آن مقصدهایی که آنها را به جایی نمی رساند، مقصد بسیار بدی است. «خاشعة ابصارهم ترهقهم ذلة» اما آنجا یک تفاوت با اینجا دارد. اینجا چهره های خیلی شاد و درخشانی دارند و امیدوار هستند ولی در آنجا حقیقت بر آنها مکشوف شده است، آثار شکستگی در وجنات آنها و بالخصوص در چشم آنها پیداست. نگاه نا امیدی یک نگاه دیگری است. انسان وقتی که حالت یاس و نا امیدی به او دست می دهد آثار شکستگی و نا امیدی در همه وجناتش و بالاخص در چشم هایش پیداست. «خاشعة ابصارهم» چشم هایشان خاشع، خاضع و در هم شکسته است. ذلت و خواری، آنها را فرا گرفته است یعنی آثار ذلت و خواری، آنها را فرا گرفته است یعنی آثار ذلت و خواری در تمام وجودشان پیداست. «دلک الیوم الذی کانوا بوعدون؛ آن است آن روزی که به اینها وعده داده می شد و ایعاد می شدند» (معارج/ 44). ایعاد بر همین اساس بود: یا ایمان و عمل صالح و یا چنین سرنوشت بسیار شومی.
منـابـع
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن جلد 9- صفحه 147-150
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها