کلیات برنامه زندگی بشر در قرآن کریم
فارسی 7079 نمایش | قرآن مجید متضمن کلیات برنامه زندگی بشر است. زیرا آیین اسلام که بهتر از هر آیین دیگری سعادت زندگی بشر را تامین و تضمین می کند از راه قرآن مجید به دست مسلمانان رسیده است و مواد دینی اسلام که یک سلسله معارف اعتقادی و قوانین اخلاقی و عملی است ریشه اصلی آنها در قرآن مجید می باشد، خدای متعال می فرماید: «ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم»؛ «به درستی این قرآن به سوی آیینی که بهتر از هر آیین دیگر جهانی بشریت را اداره می نماید راهنمایی می کند.» (اسراء/ 9) و باز می فرماید: «و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء»؛ «و فرو فرستادیم بر تو این کتاب را که همه چیز را بیان می نماید و روشن می سازد.» (نحل/ 89)
و روشن است که در قرآن مجید اصول عقاید دینی و فضایل اخلاقی و کلیات قوانین عملی در آیات بسیاری که نیازی به نقل آنها نیست ذکر شده است.
بیان دیگر تفصیلی: با تأمل در چند مقدمه زیر میتوان معنی واقعی اشتمال قرآن مجید به برنامه زندگی بشر را دریافت:
1- انسان در زندگی خود هرگز هدفی جز سعادت و خوشبختی و کامروایی خود ندارد (خوشبختی و سعادت شکلی است از زندگی که انسان آرزوی آن را داشته شیفته آنست مانند آزادی و رفاهیت و وسعت معاش و جز آنها)
و چنانچه گاهی افرادی را می بینیم که از خوشبختی و سعادت خود روگردان می باشند مانند کسی که با انتحار به زندگی خود خاتمه می دهد یا از مزایای زندگی اعراض می کند. اگر در حال روحی شان دقیق شویم خواهیم دید که به واسطه عوامل ویژه ای سعادت زندگی را در آنچه تعقیب می کنند می دانند، مثلا کسی که خودکشی می کند در اثر حمله و هجوم ناملایمات راحتی خود را در مرگ می بیند و مثلا کسی که به زهد و ریاضت پرداخته لذایذ مادی را بر خود تحریم می کند سعادت را در شیوه ای که پیش گرفته میداند.
پس فعالیت زندگی انسان پیوسته برای دست یافتن به سعادت و پیروزی در آن راه می باشد خواه در تشخیص سعادت واقعی خود مصیب باشد یا مخطی.
2- فعالیت زندگی انسان هرگز بدون برنامه صورت نمی گیرد. مسئله ایست بدیهی و اگر احیانا خفا پیدا میکند از کثرت وضوح است زیرا در یک طرف انسان با خواست و اراده خود کار می کند و در نتیجه تا کاری را به سبب شرایط موجوده «کردنی» تشخیص ندهد به انجام دادن آن اقدام نمی کند یعنی کار را به دنبال دستور علمی درونی انجام می دهد و از طرف دیگر کارهایی را که انجام می دهد برای «خود» یعنی برای رفع حوایجی که درک می کند به وجود می آورد و در نتیجه میان اعمال و افعال وی ارتباطی است مستقیم.
خوردن و نوشیدن و خواب و بیداری و نشستن و برخواستن و رفتن و آمدن و غیر آنها هر کدام جائی و اندازه ای دارد. در حالی لازم و در حالی غیر لازم در شرایطی نافع و در شرایطی مضر میباشد و در نتیجه انجام دادن هر کاری طبق دستوری است درونی که در درک انسان کلیات آن ذخیره شده و به حسب انطباق به مورد جزئیات آنها تحقق می پذیرد.
هر فرد از انسان در کارهای فردی خود به منزله کشوری است که فعالیت های اهالی آن تحت قوانین و سنن و آداب معینه ای کنترل میشود و قوای فعاله کشور نامبرده موظفند که اعمال خود را اول به دستورات لازم الرعایه آن تطبیق نموده پس از آن انجام دهند.
فعالیت های اجتماعی یک جامعه نیز حال فعالیت های فردی را دارد و پیوسته یک نوع مقررات و آداب و رسومی که مورد تسلیم اکثریت افراد می باشد باید در آنها حکومت کند وگرنه اجزاء جامعه به واسطه هرج و مرج در کمترین وقت و کوتاه ترین فرصتی درهم و متلاشی خواهد شد. نهایت اگر جامعه، جامعه مذهبی باشد، حکومت از آن احکام مذهب خواهد بود و اگر جامعه غیر مذهبی متمدن باشد فعالیت ها از قانون پیروی خواهد کرد و اگر جامعه غیر مذهبی و متوحش باشد آداب و رسومی را که حکومت فردی و مستبد وضع و تحمیل نموده یا مراسمی را که در اثر برخورد و کسر و انکسار عقاید گوناگون در جامعه پیدا شده اجرا خواهد کرد.
پس در هر حال انسان در فعالیت های فردی و اجتماعی خود از داشتن هدفی گریز ندارد و از تعقیب هدف خود از راهی که مناسب آن است و به کار بستن مقرراتی که برنامه کار است هرگز مستغنی نیست.
قرآن مجید نیز نظر نامبرده را تایید نموده می فرماید: «و لکل وجهة هو مولیها فاستبقوا الخیرات»؛ «برای هر کدام تان وجهه و هدفی است که آن را پیش می گیرد پس در کارهای نیک به همدیگر پیشی و سبقت بگیرید (تا به هدفی عالی برسید).» (بقره/ 148)
اساسا در عرف قرآن دین به راه و رسم زندگی اطلاق میشود و مؤمن و کافر حتی کسانی که اصلا صانع را منکرند بدون دین نیستند زیرا زندگی انسان بدون داشتن راه و رسمی خواه از ناحیه نبوت و وحی باشد یا از راه وضع و قرارداد بشری اصلا صورت نمیگیرد، خدای متعال در وصف ستمگران که با دین خدائی دشمنی دارند از هر طبقه و صنف بوده باشند می فرماید: «الذین یصدون عن سبیل الله و یبغونها عوجا»؛ «کسانی که مردم را از راه خدا بر می گردانند و راه خدا را -راه و رسم زندگی فطری- را در حالی که کج کرده اند قصد می کنند و پیش می گیرند.» (اعراف/ 45) (وجه دلالت آیه اینست که «سبیل الله» در عرف قرآن دین است و آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه ستمکاران حتی آنان که به خدا معتقد نیستند دین خدا (دین فطری) را با صفت تحریف اجرا می کنند، بنابراین برنامه زندگی که آنان اجرا می کنند دین ایشان است.)
3- بهترین و پا برجا ترین راه و رسم زندگی آنست که آفرینش انسان به سوی آن هدایت کند نه آنچه از عواطف و احساسات فرد یا جامعه سرچشمه گیرد هر یک از اجزاء آفرینش را مورد دقت و کنجکاوی قرار دهیم خواهیم دید که در هستی خود هدف و غایتی دارد که از نخستین روز آفرینش خود به سوی آن متوجه است و از مناسبترین و نزدیک ترین راهی که به آن هدف منتهی می شود به سوی هدف خود سیر می کند و در اندرون و بیرون ساختمان خود با تجهیزاتی مجهز می باشد که مناسب با هدف خودش و منشا فعالیت های گوناگونش می باشد، رویه آفرینش در هر آفریده جاندار و غیر جاندار همین گونه است.
مثلا بوته گندم از همان روز نخستین پیدایش خود که در بستر خاک با نوک سر سبز خود از شکم دانه سر در می آورد متوجه پیدایش یک بوته گندم دارای سنبل های متعدد میباشد و با قوایی که مجهز است اجزای عنصری را از زمین و هوا با نسبت ویژه ای گرفته ضمیمه وجود خود ساخته روز بروز بزرگتر و برومندتر می شود و از حالی به حالی و از شکلی به شکلی منتقل می شود تا بشکل بوته کامل دارای سنبل های متعدد می افتد و در همانجا به سیر خود خاتمه می دهد.
یک درخت گردو را نیز اگر مورد بررسی قرار دهیم خواهیم دید که آن نیز از نخستین روز پیدایش، متوجه هدفی مخصوص به خود می باشد که یک درخت گردوی برومند و نیرومند می باشد و برای رسیدن به آن راه مناسبی را با موجودی تجهیزات خود می پیماید و ملازم روش زندگی خودش می باشد. همه انواع آفریده ها که جهان مشهود را تشکیل می دهند محکوم همین قاعده کلیه می باشند و هیچ دلیلی نیست که نوع انسان ازین قاعده (هر نوعی هدفی دارد که سعادتش در رسیدن به آن است و راهی مناسب تجهیزات وجودی خود به هدف خود دارد) مستثنی باشد بلکه تجهیزات وجودی انسان بهترین دلیل است بر اینکه انسان نیز مانند سایر انواع آفرینش هدفی دارد که متضمن سعادت اوست و مناسب تجهیزات وجودی خود راهی به هدف و سعادت خود دارد.
بنا بر آنچه گذشت آفرینش ویژه انسان و هم چنین آفرینش جهان که انسان جزء غیر قابل تفکیک آن می باشد انسان را به سوی سعادت واقعیش هدایت می کند و مهمترین و ریشه دارترین و پا برجاترین مقررات را که به کار بستن آنها سعادت را برای انسان تضمین می کند به انسان گوشزد می نماید.
خدای متعال در تایید بحث گذشته می فرماید: «ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی»؛ «خدای ما کسی است که به هر چیز به هر آفریده ای- آفرینش ویژه آن چیز را عطا فرمود آنگاه -به سوی سعادت و هدف ویژه اش- هدایت و راهنمایی کرد» (طه/ 50)
و باز می فرماید: «الذی خلق فسوی* والذی قدر فهدی»؛ «خدایی که اجزای آفریده را گرد آورده درست کرد، خدایی که اندازه گرفت و هدایت نمود.» (اعلی/ 2-3)
و باز می فرماید: «و نفس و ماسواها* فالهمها فجورها و تقواها* قد افلح من زکاها* و قد خاب من دساها»؛ «سوگند به نفس و آنکه او را درست نمود سپس بدکاری و پرهیزکاری را به او الهام فرمود رستگار شد کسی که نفس خود را رشد و نمو خوب داد و نومید شد کسی که نفس خود را آلوده و تباه کرد.» (شمس/ 7-10)
و باز می فرماید: «فاقم وجهک للذین حنیفا فطرة الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم»؛ «روی خود را برای دین استوار کن -با تمام توجه دین را بپذیر- در حالی که اعتدال را پیش گیری و از افراط و تفریط بپرهیزی دینی که همان آفرینش خدایی است آفرینش خدا تغییر ندارد، آنست دینی که به اداره زندگی انسان توانائی دارد.» (روم/ 30) و باز می فرماید: «ان الدین عندالله الاسلام»؛ «دین و روش زندگی پیش خدا تسلیم شدن است -در برابر اراده وی- یعنی در برابر آفرینش وی که انسان را به مقررات خاصی دعوت می کند.» (آل عمران/ 19) و می فرماید: «و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه»؛ «و هر که جز اسلام -تسلیم اراده خدا- دینی را طلب کند و پیش گیرد از وی پذیرفته نخواهد شد.» (آل عمران/ 85)
محصل آیات فوق - آیات دیگری که در همین مضمون است- اینست که خدای متعال هر یک از آفریده های خود و از آن جمله انسان را به سوی سعادت و هدف آفرینش ویژه خودش از راه آفرینش خودش راهنمایی می فرماید و راه واقعی برای انسان در مسیر زندگی همان است که آفرینش ویژه وی به سوی آن دعوت می کند و مقرراتی را در زندگی فردی و اجتماعی خود باید به کار بندد که طبیعت یک انسان فطری (طبیعی) به سوی آنها هدایت می کند نه انسان هایی که به هوی و هوس آلوده در برابر عواطف و احساسات اسیر دست بسته می باشد. مقتضای دین فطری (طبیعی) اینست که تجهیزات وجودی انسان الغاء نشود و حق هر یک از آنها ادا شود و جهازات مختلف و متضاد مانند قوای گوناگون عاطفی و احساسی که در هیکل وی به ودیعه گذارده شده تعدیل شده بهر کدام از آنها تا اندازه ای که مزاحم حال دیگران نشود رخصت عمل داده شود. و بالاخره در فرد انسان عقل حکومت کند نه خواست نفس و نه غلبه عاطفه و احساس، اگر چه مخالف عقل سلیم باشد و در جامعه نیز حق و صلاح واقعی جماعت حکومت نماید نه هوی و هوس یک فرد توانای مستبد و نه خواسته اکثریت افراد، اگر چه مغایر حق و خلاف مصلحت واقعی جماعت باشد.
از بحث بالا نتیجه دیگری نیز گرفته میشود و آن اینست که زمام حکم در تشریع تنها به دست خداست و جز او را نشاید که تشریع قانون و وضع مقررات و تعیین وظیفه نماید زیرا چنانکه روشن شد تنها مقررات و قوانینی در صراط زندگی به درد انسان می خورد که از راه آفرینش برای او تعیین شده باشد یعنی علل و عوامل بیرونی و درونی انسان را به انجام دادن آن دعوت نمایند و آن را اقتضا کنند یعنی خدا آن را خواسته باشد زیرا مراد از اینکه خدا چیزی را می خواهد اینست که علل و شرایط انجام یافتن آن را به وجود آورده است. نهایت اینکه گاهی علل و شرایط طوری است که پیدایش جبری چیزی را ایجاب می کند مانند حوادث طبیعی روزانه و در این صورت اراده را اراده تکوینی می گویند و گاهی طوری است که اقتضا می کند انسان عمل را از راه اختیار و آزادنه انجام دهد مانند خوردن و نوشیدن و درین صورت اراده را اراده تشریعی می گویند. خدای متعال در چندین جا از کلام خود می فرماید: «ان الحکم الا لله»؛ «نیست حکم مگر از آن خدا.» (یوسف/ 40 و 67)
پس از روشن شدن این مقدمات باید دانست که قرآن مجید با رعایت این مقدمات سه گانه یعنی با عطف نظر به اینکه انسان در زندگی خود هدفی دارد (سعادت زندگی) که باید در راه به دست آوردن آن در طول زندگی تلاش و کوشش نماید و این فعالیت بدون برنامه نتیجه بخش نخواهد بود و این برنامه را نیز باید از کتاب فطرت و آفرینش خواند و به عبارت دیگر از تعلیم الهی فرا گرفت. قرآن مجید با عطف نظر به این مقدمات شالوده برنامه زندگی انسان را به این نحو ریخت:
اساس برنامه خود را خداشناسی قرار داد و اعتقاد بیگانگی خدا را اولین اساس دین شناخت و پس از شناسانیدن خدا معاد شناسی (اعتقاد به روز رستاخیز که در آن پاداش و کیفر کردار نیک و بد انسان داده خواهد شد) را از آن نتیجه گرفت و اصل دیگر قرار داد و پس از آن پیغامبر شناسی را از معاد شناسی نتیجه گرفت زیرا پاداش اعمال نیک و بد بدون ابلاغ قبلی طاعت و معصیت و نیک و بد از راه وحی و نبوت چنان که بیان خواهیم کرد صورت نمی بندد. و آن را نیز اصل دیگر قرار داده، سه اصل نامبرده: اعتقاد به یگانگی خدا و اعتقاد به نبوت و اعتقاد به معاد را اصول دین اسلام شمرد.
پس از آن در مرتبه تالی اصول اخلاق پسندیده و صفات حسنه مناسب اصول سه گانه را که یک انسان واقع بین با ایمان باید واجد آنها و متصف به آنها باشد بیان نمود. و پس از آن قوانین عملی که در حقیقت حافظ سعادت حقیقی و زاینده و پرورش دهنده اخلاق پسندیده و بالاتر از آن عامل رشد و ترقی اعتقادات حقه و اصول اولیه می باشد تأسیس و بیان داشت. زیرا هرگز قابل قبول نیست کسی که در مسائل جنسی یا در دزدی و خیانت و اختلاس مال و برداشتن کلاه مردم هیچ گونه بند و باری ندارد صفت عفت نس داشته باشد یا کسی که شیفته جمع آوری مال است و مطالبات مردم و حقوق واجبه مالی را نمی دهد با صفت سخاوت متصف شود یا کسی که به عبادت خدا نمی پردازد و هفته و ماهی به یاد خدا نمی افتد واجد ایمان به خدا و روز رستاخیز و دارای سمت بندگی باشد.
پس اخلاق پسندیده همیشه با یک رشته اعمال و افعال مناسب زنده می ماند چنانکه اخلاق پسندیده نسبت به اعتقادات اصلیه همین حال را دارند مثلا کسی که جز کبر و غرور و خودبینی و خودپسندی سرش نمی شود اعتقاد به خدا و خضوع در برابر مقام ربوبی را نباید از وی توقع داشت و کسی که یک عمر معنی انصاف و مروت و رحم و عطوفت را نفهمیده است نمی شود ایمانی به روز رستاخیز و بازخواست داشته باشد.
خدای متعال در خصوص ارتباط اعتقادات حقه و اخلاق پسندیده -که خود نوعی از اعتقاد هستند- به عمل می فرماید: «الیه یصعدالکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه»؛ «سخن (اعتقاد) پاک به سوی خدا صعود می کند و عمل صالح بلندش می کند (یعنی در صعود اعتقاد کمک میکند).» (فاطر/ 10) و در خصوص ارتباط اعتقاد به عمل می فرماید: «ثم کان عاقبة الذین اساوا السوای ان کذبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزئون»؛ «پس از آن سرانجام کار کسانی که کار بد می کردند به اینجا کشید که آیات خداوند را تکذیب کردند و به آنها استهزاء می نمودند.» (روم/ 10)
خلاصه قرآن مجید به ریشه های اصلی اسلام که سه بخش کلی را تشکیل می دهد مشتمل است بدین ترتیب:
1- اصول عقاید اسلامی که نوعی از آن اصول سه گانه دین است: توحید و نبوت و معاد و نوعی عقاید متفرع بر آنها مانند لوح و قلم و قضا و قدر و ملائکه و عرش و کرسی و خلقت آسمان و زمین و نظایر آنها.
2- اخلاق پسندیده.
3- احکام شرعیه و قوانین عملی که قرآن کریم کلیات آنها را بیان فرمود و تفاصیل و جزئیات آنها را به بیان پیغمبر اکرم (ص) واگذار نموده است و پیغمبر اکرم (ص) نیز به موجب حدیث ثقلین که همه فرق اسلامی به نحو تواتر نقل نموده اند بیان اهل بیت خود را قائم مقام و جایگزین بیان خود قرار داده است (به عبقات جلد حدیث ثقلین رجوع شود. در این کتاب حدیث نامبرده را به صدها طریق از طرق عامه و خاصه نقل کرده است).
منـابـع
سید محمد حسین طباطبایی- قرآن در اسلام- صفحه 3-11
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها