انتقال خلافت به معاویه و تبدیل آن به سلطنت موروثی
فارسی 5921 نمایش | انتقال خلافت به معاویه و تبدیل آن به سلطنت موروثى
پس از شهادت امیرالمؤمنین على (ع) به موجب وصیت آن حضرت و بیعت مردم حضرت حسن بن على (ع) که پیش شیعه دوازده امامى، امام دوم می باشد متصدى خلافت شد ولى معاویه آرام ننشسته بسوى عراق که مقر خلافت بود لشکر کشیده با حسن بن على بجنگ پرداخت. وى با دسیسه هاى مختلف و دادن پول هاى گزاف تدریجا یاران و سرداران حسن ابن على را فاسد کرده بالاخره حسن بن على را مجبور نمود که به عنوان صلح خلافت را بوى واگذار کند و حسن بن على نیز خلافت را باین شرط که پس از در گذشت معاویه، بوى برگردد و به شیعیان وى تعرض نشود، به معاویه واگذار نمود (1).
در سال چهل هجرى معاویه بر خلافت اسلامى استیلا یافت و بلافاصله به عراق آمده درسخنرانى که کرده به مردم اخطار نموده و گفت من با شما سر نماز و روزه نمی جنگیدم بلکه می خواستم بر شما حکومت کنم و به مقصود خود رسیدم (2)!!
و نیز گفت پیمانى که با حسن بستم لغو و زیر پاى من است (3) معاویه با این سخن اشاره می کرد که سیاست را از دیانت جدا خواهد کرد و نسبت به مقررات دینى ضمانتى نخواهد داشت و همه نیروى خود را در زنده نگهداشتن حکومت خود بکار خواهد بست و البته روشن است که چنین حکومتى سلطنت و پادشاهى است نه خلافت و جانشینى پیغمبر خدا. و از اینجا بود که بعضى از کسانى که به حضور وى باریافتند به عنوان پادشاهى سلامش دادند (4) و خودش نیز در برخى از مجالس خصوصى ,از حکومت خود با ملک و پادشاهى تعبیر می کرد (5) اگر چه در ملاء عام خود را خلیفه معرفى می نمود. و البته پادشاهى که بر پایه زور استوار باشد وراثت را بدنبال خود دارد و بالاخره نیز به نیت خود جامه عمل پوشانید و پسر خود یزید را که جوانى بیبند و بار بود وکمترین شخصیت دینى نداشت ولایت عهد داده به جانشینى خود برگزید (6) و آن همه حوادث نگنین ببار آورد.
معاویه با بیان گذشته خود اشاره می کرد که نخواهد گذاشت حسن (ع) پس ازو به خلافت برسد یعنى در خصوص خلافت بعد از خود فکر دیگرى دارد و آن همان بود که حسن (ع) را با سم شهید کرد (7) و راه را براى فرزند خود یزید هموار ساخت. معاویه با الغاء پیمان نامبرده میفهمانید که هرگز نخواهد گذاشت شیعیان اهل بیت در محیط امن و آسایش بسر برند و کما فى السابق به فعالیتهاى دینى خود ادامه دهند و همین معنى را نیز جامعه عمل پوشانید(8).
وى اعلام نمود که هر کس در مناقب اهل بیت حدیثى نقل کند هیچگونه مصونیتى درجان و مال و عرض خود نخواهد (9) داشت و دستور داد هر که در مدح و منقبت سایرصحابه و خلفاء حدیثى بیاورد جایزه کافى بگیرد و در نتیجه اخبار بسیارى در مناقب صحابه جعل شد (10) و دستور داد در همه بلاد اسلامى در منابر بعلى (ع) ناسزا گفته شود (و این دستور تا زمان عمر بن عبدالعزیز خلیفه اموى 99-101 اجراء می شد) وى بدستیارى عمال و کارگردانان خود که جمعى از ایشان صحابى بودند خواص شیعه على (ع) را کشت و سر برخى از آنان را به نیزه زده در شهرها گردانیدند و عموم شیعیان را در هر جا بودند به ناسزا و بیزارى از على تکلیف می کرد و هر که خوددارى می کرد بقتل می رسید (11).
سخت ترین روزگار براى شیعه
سخت ترین زمان براى شیعه در تاریخ تشیع همان زمان حکومت بیست ساله معاویه بود که شیعه هیچگونه مصونیتى نداشت و اغلب شیعیان اشخاص شناخته شده و مارکدار بودند و دو تن از پیشوایان شیعه (امام دوم و امام سوم) که در زمان معاویه بودند کمترین وسیله اى براى برگردانیدن اوضاع ناگوار در اختیار نداشتند حتى امام سوم شیعه که در شش ماه اول سلطنت یزید قیام کرد با همه یاران و فرزندان خود شهید شد، در مدت ده سالى که در خلافت معاویه می زیست تمکن این اقدام را نیز نداشت.
اکثریت تسنن این همه کشتارهاى ناحق و بیبند باری ها را که بدست صحابه و خاصه معاویه و کارگردانان وى انجام یافته است توجیه می کنند که آنان صحابه بودند و به مقتضاى احادیثى که از پیغمبر اکرم (ص) رسیده صحابه مجتهدند و معذور و خداوند از ایشان راضى است و هر جرم و جنایتى که از ایشان سر بزند معفو است. ولى شیعه این عذر را نمی پذیرد زیرا:
اولا :معقول نیست یک رهبر اجتماعى مانند پیغمبر اکرم (ص) براى احیاء حق و عدالت و آزادى بر پا خواسته و جمعى را هم عقیده خود گرداند که همه هستى خود را در راه این منظور مقدس گذاشته آن را لباس تحقق بخشند و وقتى که به منظور خود نایل شد یاران خود را نسبت به مردم و قوانین مقدسه خود آزادى مطلق بخشد و هرگونه حق کشى و تبهکارى و بیبند و بارى را از ایشان معفو داند یعنى با دست و ابزارى که بنائى را بر پا کرده با همان دست و ابزار آنرا خراب کند.
و ثانیا :این روایات که صحابه را تقدیس و اعمال ناروا و غیر مشروع آنان را تصحیح می کند و ایشان را آمرزیده و مصون معرفى می نماید از راه خود صحابه به ما رسیده و به روایت ایشان نسبت داده شده است و خود صحابه به شهادت تاریخ قطعى با همدیگر معامله مصونیت و معذوریت نمی کردند صحابه بودند که دست به کشتار و سب و لعن و رسوا کردن همدیگر گشودند و هرگز کمترین اغماض و مسامحه اى در حق همدیگر روا نمی داشتند. بنابر آنچه گذشت بشهادت عمل خود صحابه این روایات صحیح نیستند و اگر صحیح باشند مقصود از آنها معناى دیگرى است غیر از مصونیت و تقدیس قانونى صحابه. و اگر فرضا خداى متعال در کلام خود روزى از صحابه در برابر خدمتى که در اجراء فرمان او کرده اند اظهار (سوره توبه، آیه 100) رضایت فرماید معنى آن تقدیر از فرمانبردارى گذشته آنان است نه اینکه در آینده می تواند هر گونه نافرمانى که دل شان می خواهد بکنند.
استقرار سلطنت بنى امیه
سال شصت هجرى قمرى معاویه درگذشت و پسرش یزید طبق بیعتى که پدرش از مردم براى وى گرفته بود زمام حکومت اسلامى را در دست گرفت. یزید به شهادت تاریخ هیچگونه شخصت دینى نداشت. جوانى بود حتى در زمان حیات پدر اعتنائى باصول و قوانین اسلام نمیکرد و جز عیاشى و بیبند و بارى و شهوت رانى سرش نمی شد و در سه سال حکومت خود فجایعى راه انداخت که در تاریخ ظهور اسلام با آنهمه فتنه ها که گذشته بود سابقه نداشت. سال اول، حضرت حسین بن على (ع) را که سبط پیغمبر اکرم (ص) بود با فرزندان و خویشان و یارانش با فجیع ترین وضعى کشت و زنان و کودکان و اهل بیت پیغمبر را به همراه سرهاى بریده شهداء در شهرها گردانید (12) و در سال دوم مدینه را قتل عام کرد و خون و مال و عرض مردم را سه روز با لشکریان خود مباح ساخت (13) و سال سوم کعبه مقدسه را خراب کرده و آتش زد (14) و پس از یزید آل مروان از بنیامیه زمام حکومت اسلامى را به تفصیلى که در تواریخ ضبط شده در دست گرفتند حکومت این دسته یازده نفرى که نزدیک به هفتاد سال ادامه داشت روزگار تیره و شومى براى اسلام و مسلمین بوجود آورد که در جامعه اسلامى جر یک امپراطورى عربى استبدادى که نام خلافت اسلامى بر آن گذاشته شده بود حکومت نمی کرد و در دوره حکومت اینان کار بجائى کشید که خلیفه وقت که جانشین پیغمبر اکرم (ص) و یگانه حامى دین شمرده می شد بی محابا تصمیم گرفت بالاى خانه کعبه غرفه اى بسازد تا در موسم حج در آنجا مخصوصا بخوش گذرانى بپردازد(15).
خلیفه وقت قرآن کریم را آماج تیر قرار داد و در شعرى که خطاب به قرآن انشاء کرد گفت: روز قیامت که پیش خداى خود حضور می یابى بگوى خلیفه مرا پاره کرد (16). البته شیعه که اساسا اختلاف نظر اساسی شان با اکثریت تسنن در سر دو مسئله خلافت اسلامى و مرجعیت دینى بود، در این دوره تاریک روزگارى تلخ و دشوارى می گذرانیدند ولى شیوه بیدادگرى و بیبند و بارى حکومتهاى وقت و قیافه مظلومیت و تقوى و طهارت پیشوایان اهل بیت آنان را روز بروز در عقایدشان استوارتر می ساخت و مخصوصا شهادت دلخراش حضرت حسین پیشواى سوم شیعه در توسعه یافتن تشیع و بویژه در مناطق دور از مرکز خلافت مانند عراق و یمن و ایران کمک بسزائى کرد.
گواه این سخن این است که در زمان امامت پیشواى پنجم شیعه که هنوز قرن اول هجرى تمام نشده و چهل سال از شهادت امام سوم نگذشته بود به مناسبت اختلال و ضعفى که در حکومت اموى پیدا شده بود شیعه از اطراف کشور اسلامى مانند سیل بدور پیشواى پنجم ریخته باخذ حدیث و تعلم معارف دینى پرداختند (17) هنوز قرن اول هجرى تمام نشده بود که چند نفر از امراء دولت شهر قم را در ایران بنیاد نهاد و شیعه نشین کردند (18) ولى در عین حال شیعه بحسب دستور پیشوایان خود در حال تقیه و بدون تظاهر بمذهب زندگى می کردند.
بارها در اثر کثرت فشار سادات علوى بر ضد بیدادگری هاى حکومت قیام کردند ولى شکست خوردند و بالاخره جان خود را در این راه گذاشتند و حکومت بی پرواى وقت در پایمال کردن شان فرو گذارى نکرد جسد زید را که پیشواى شیعه زیدیه بود از قبر بیرون آورده بدار آویختند و سه سال بر سر دار بود پس از آن پائین آورده و آتش زدند و خاکسترش را بباد دادند (19) به نحوى که اکثریت شیعه معتقدند امام چهارم و پنجم نیز بدست بنیامیه با سم درگذشته اند (20) و درگذشت امام دوم و سوم نیز بدست آنان بود.
فجایع اعمال امویان بحدى فاش و بیپرده بود که اکثریت اهل تسنن با اینکه خلفاء را عموما مفترض الطاعه می دانستند ناگزیر شده خلفاء را بدو دسته تقسیم کردند. خلفاء راشدین که چهار خلیفه اول پس از رحلت پیغمبر اکرم (ص) می باشد ( ابوبکر و عمر و عثمان و على) و خلفاء غیر راشدین که از معاویه شروع می شود.
امویین در دوران حکومت خود در اثر بیدادگرى و بیبند و بارى باندازه اى نفرت عمومى را جلب کرده بودند که پس از شکست قطعى و کشته شدن آخرین خلیفه اموى دو پسر وى با جمعى از خانواده خلافت از دار الخلافه گریختند و به هر جا روى آوردند پناهشان ندادند بالاخره پس از سرگردانی هاى بسیار که در بیابانهاى نوبه و حبشه و به جاوه کشیدند و بسیارى از ایشان از گرسنگى و تشنگى تلف شدند، به جنوب یمن درآمدند و بدریوزگى خرج راهى از مردم تحصیل کرده در ذى حمالان عازم مکه شدند و آنجا در میان مردم ناپدید گردیدند(21).
(1) تاریخ یعقوبی، ج2، ص 191 و سایر تواریخ.
(2) شرح ابن ابی الحدید، ج4، ص160، تاریخ طبری، ج4، ص124. تاریخ ابن اثیر، ج3، ص 203.
(3) همان مدرک.
(4) تاریخ یعقوبی، ج2، ص 193.
(5) تاریخ یعقوبی، ج2، ص 202.
(6) یزید مردی بود عیاش و هوسران و دائم الخمر، لباسهای حریر و جلف می پوشید، سگ و میمونی داشت که ملازم و همبازی وی بودند، مجالس شب نشینی او با طرب و ساز و شراب برگزار می شد، نام میمون او «ابوقیس» بود و او را لباس زیبا پوشانیده در مجلس شربش حاضر می کرد! گاهی هم سوار اسبش کرده به مسابقه می فرستاد (تاریخ یعقوبی، ج2، ص196. مروج الذهب، ج3، ص77).
(7) مروج الذهب، ج3، ص5. تاریخ ابی الفداء، ج1، ص183.
(8) النصایح الکافیه، ص72، نقل از کتاب الاحداث.
(9) روی ابوالحسن المدائنی فی کتاب الاحداث قال: کتب معاویة نسخة واحدة الی عماله بعد عام الجماعة: انی برئت الذمة ممن روی شیئا من فضل ابی تراب و اهل بینه النصایح الکافیه، تالیف محمد بن عقیل، چاپ نجف، سال 1386 هجری، ص 87 و 194.
(10) النصایح الکافیه، ص72 و 73.
(11) النصایح الکافیه، ص58، 64، 77 و 78.
(12) تاریخ یعقوبی، ج2، ص216 تاریخ ابی الفداء، ج1، ص190. مروج الذهب، ج3، ص 64 و تواریخ دیگر.
(13) تاریخ یعقوبی، ج2، ص243. تاریخ ابی الفداء، ج1، ص192. مروج الذهب، ج3، ص78.
(14) تاریخ یعقوبی، ج2، ص224 تاریخ ابی الفداء، ج1، ص192. مروج الذهب، ج3، ص81.
(15) تاریخ یعقوبی، ج3، ص73.
(16) اذا ما جئت ربک یوم حشر فقل یا رب خرقنی الولید (مروج الذهب، ج3، ص216).
(17) ر.ک: بحث امام شناسی همین کتاب.
(18) معجم البلدان، ماده «قم».
(19) مروج الذهب، ج3، ص 217-219. تاریخ یعقوبی، ج3، ص66.
(20) بحار، ج12 و سایر مدارک شیعه.
(21) تاریخ یعقوبی، ج3، ص84.
منـابـع
مرتضی مطهری- شیعه در اسلام- صفحه 55-47
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها