ریشه ها و پیامدهای انحراف اخباریگری در شیعه

فارسی 5221 نمایش |

در میان شیعیان در حدود چهار قرن پیش جریانی به وجود آمد به نام‏ اخباریگری. امروز اخباریگری خیلی کم وجود دارد. افرادی که اکنون اخباری‏ مسلک هستند خیلی کمند ولی این جریان تقریبا دو سه قرن بر افکار مردم‏ حکومت کرد و چه جنگهائی، آدمکشی هائی ایجاد نکرد! شما اگر بخواهید بفهمید نقطه مقابل اخباریگری چیست، نقطه مقابل آن اجتهاد است. ما و شما اجتهاد و تقلید را قبول داریم و عقیده داریم که انسان یا باید مجتهد باشد یا عمل به احتیاط بکند و یا تقلید بکند و می ‏گوئیم قطعا تقلید کار درستی است. اخباریگری نقطه ‏ای را که به آن ردمان می‏ کرد اجتهاد و تقلید بود. می ‏گفتند اجتهاد و تقلید بدعت است. می‏ گفتیم پس مردم چه باید بکنند؟ می‏ گفتند باید مستقیما به اخباری که داریم مراجعه کرد و دستور دین را از آنها گرفت. مجتهدین نقطه مقابل اخباریون بودند و حرف منطقی داشتند، می ‏گفتند اظهار نظر کردن در مسائل دینی تخصص می ‏خواهد، انسان باید درس‏ خوانده باشد تا بتواند در مسائل دینی نظر بدهد، همانطوری که طبابت علم‏ می ‏خواهد، فتوا دادن هم علم می ‏خواهد. اخباریها می‏ گفتند نه، هیچ درس‏ خواندن نمی‏ خواهد و اجتهاد از اهل تسنن پیدا شده است.
تهران در زمان فتحعلیشاه مردی بود به نام "میرزا محمد اخباری‏" و چه جار و جنجالی سر این مرد پیدا شده است! اصلش هندی است، مدتی‏ در نیشابور بود و بعد هم به تهران آمد. اواخر عمرش سفری به عتبات کرد و در آنجا او را کشتند.
اخباریگری از کجا و کی پیدا شد؟ اخباریگری سه چهارقرن بیشتر از عمرش‏ نمی ‏گذرد. این نغمه را اولین بار مردی به نام "ملا امین استر آبادی" که سالها در مکه و مدینه مجاور بود (البته تاریخ این آدم روشن نیست که‏ در آن مدت با چه کسانی ارتباط داشته است) بلند کرد و با وجودی که‏ خودش شیعه بود، به علمای بزرگ شیعه مانند شیخ طوسی و علامه حلی و محقق‏ حلی و مخصوصا به علامه حلی شدیدا حمله کرد. چون علامه می‏ گفت اخباری که ما الان داریم همه معتبر نیست و اخبار را از نظر سند تقسیم کرد به اخبار صحیح، اخبار موثق، اخبار حسن و اخبار ضعیف. اخبار صحیح اخباری است که تمام رواتش مردمان موثق و هم شیعه بوده ‏اند. [اخبار موثق، اخباری است که رواتش افراد موثقی بوده ‏اند ولی شیعه‏ نبوده ‏اند.] اخبار حسن اخباری است که کسانی که آنها را نقل کرده‏ اند اشخاصی راستگو بوده ‏اند ولی ثابت نشده است که رواتشان آدم خوب و راستگو باشند. روایات ضعیف یعنی روایاتی که افرادی که آنها را روایت کرده ‏اند یا لااقل یک نفر از آنها معلوم است که آدم درستی نیست. تاریخ، احوال‏ روات را کم و بیش نشان داده است. (البته افرادی هم هستند که مجهولند). نتیجه این می ‏شود که اخباری که ما در دست داریم همه قابل اعتماد نیست، ما باید ببینیم چه کسانی نقل کرده ‏اند.
ملا امین گفت این علامه با این کار روایات ما را دسته دسته کرد و عده ‏ای از روایات ما را انداخته. هر چه روایت داریم، همه یک جا درست است. اگر بگوئیم روایتی ضعیف‏ است، این توهینی است به امام صادق (ع). مگر می ‏شود روایتی از امام صادق‏ باشد و ضعیف باشد خصوصا روایات کتب اربعه یعنی روایاتی که در کافی شیخ کلینی و یا  تهذیب شیخ طوسی و استبصار شیخ طوسی و من لایحضره الفقیه شیخ صدوق آمده است. اگر روایتی در این چهار کتاب‏ باشد، دیگر جای گفتگو نیست.

نمونه هایی از جعل حدیث
مجتهدین آنهائی هستند که در این نظر تابع علامه ‏اند. در همین کتاب کافی و کتابهای دیگر روایتها هست که اگر به مضمون آنها نگاه بکنیم می‏ فهمیم که‏ مزخرف است. بعضی هم سندشان ضعیف است. مثلا روایتی است درباره ربا که در آن مردی به نام علی بن الحدید می‏ گوید "سلسبیل" (که نام زنی است) از من همچو پولی خواسته و من‏ می‏ خواهم این پول را به او بدهم و از او به فلان حیله ربح بگیرم، این‏ درست است یا نه؟ اتفاقا کتاب تهذیب نیز به روایت دیگری‏ نام این شخص را آورده است. شیخ طوسی در آنجا می ‏گوید: مضعف جدا. حالا چون شیخ کلینی در کافی این روایت را نقل کرده است، باید بگوئیم درست است؟ نه. پس قابل قبول نیست. مثلا افرادی که‏ اغراض به خصوص داشته‏ اند، این را جعل و وضع کرده ‏اند که در زمان حضرت‏ صادق سقف حرم پیغمبر را تعمیر می‏ کردند. کسی می‏ گوید ما چند نفر بودیم و با هم بحث می‏ کردیم: حالا که سقف را برداشته‏ اند آیا جایز است از بالا، قبر پیغمبر را مشاهده بکنیم یا نه؟ یکی گفت جایز است دیگری گفت جایز نیست. چرا جایز نیست؟ گفت شاید پیغمبر با یکی از زنهایش خلوت کرده‏ باشد و ما او را با زنش ببینیم! ببینید این حرفی است که اصلا ممکن است‏ یک مسلمان عادی بگوید که پیغمبر مثلا زنده شده و دارد در آنجا با زنش‏ عشقبازی می‏ کند! آیا بگوئیم چون در کتاب کافی است، درست است؟ اینها می‏ گویند هر چه کافی نوشته باشد، صحیح است. مجتهدین می ‏گویند نه، مثل‏ این، هزارها آدم جعال وضاع کذاب بوده ‏اند.
مردی است به نام "ابی الخطاب". این مرد، ملحد و ضد اسلام بود. طشت رسوائیش بالاخره از بام افتاد. وقتی می ‏خواستند اعدامش کنند گفت: «و لقد وضعت فی اخبارکم اربعه آلاف حدیث؛ من چهار هزار حدیث در اخبار شما قاطی کردم.» مجتهدین می‏ گویند آقا وقتی یک چنین جریانهائی در تاریخ وجود داشته است چطور ما می ‏توانیم‏ بگوئیم هر چه حدیث نقل شده است، درست است.
مردی است به نام "یونس بن عبدالرحمن" که از بزرگان است. می ‏گوید من کوشش می‏ک ردم که‏ همیشه روایتهای معتبر را بنویسم و نقل بکنم. همه را نوشتم و به صورت‏ کتابی در آوردم. یک وقتی خدمت حضرت رضا (ع) رسیدم و کتاب روایتم‏ را به حضرت عرضه کردم و گفتم که تمام روایتها را از پدران شما نوشته ‏ام. دیدم حضرت بسیاری از آنها را خط زد و گفت اینها دروغ است.

مبارزه مجتهدان با اخباریان

ولی اخباریون زیر بار این حرفها نرفتند و نرفتند. یک مبارزه بسیار شدیدی میان مجتهدین و اخباریون صورت گرفت. اخباریون مظهر کامل جمودند. ای کاش به این جمود قناعت می ‏کردند. اینها یک تعصب احمقانه ‏ای راجع‏ به اخبار و روایتها دارند. آمدند در سه زمینه دیگر خدشه کردند. ما چهار دلیل داریم: قرآن، سنت، اجماع و عقل. اینها به واسطه یک تعصب شدید و احمقانه ‏ای که پیدا کرده بودند، برای اینکه آن‏ سه دلیل دیگر را از حجیت بیاندازند گفتند شما می ‏گوئید چهار دلیل داریم. اجماع که مال سنی‏ها است، اجماع وسیله شد برای این که ابوبکر خلیفه بشود و با همین اجماع امیرالمؤمنین را کوبیدند، حالا شما می ‏گوئید اجماع؟! مجتهدین گفتند اولا موضوع خلافت جای اجماع نبود. موضوع، نص است، نص‏ قطعی پیغمبر. ثانیا درباره ابوبکر که اجماع صورت نگرفت، اجماع این است‏ که همه اهل حل و فصل در یک مطلبی اجماع بکنند. علی بن ابی طالب و زبیر در مدینه‏ بودند و جزء اجماع کنندگان نبودند. یک عده بسیار کمی جمع شدند و با هوچیگری کاری را درست کردند و اسمش را اجماع گذاشتند. گفتند خیر، حالا اجماع آنقدر هم دردی نداشت. شما عقل را درکار دین دخالت می ‏دهید. اصلا این فضولیها به عقل نیامده است، عقل هزاران خطا می‏ کند، عقل اشتباه‏ می‏ کند، عقل حق ندارد در کار دین دخالت بکند، آدم باید عقل خودش را تخطئه بکند. ما اگر حدیثی را دیدیم، هر چه هم عقل ما داد بکشد که این‏ درست نیست، ما باید بگوئیم عقل! تو حق نداری دخالت بکنی.
این، درست حرف مسیحیها است. مسیحیها گفتند عقل حق ندارد در حوزه‏ دین مداخله بکند، می‏ گفتند خدا عیسی شد، عیسی خدا شد و همین. می ‏گفتند منشأ عالم، خدا یکی است و در عین یکی سه چیز است. آخر چطور می‏ شود هم‏ یکی باشد و هم سه تا؟ عقل می ‏گوید اینچنین نیست. ولی می‏ گویند عقل حق‏ چنین دخالتی را ندارد.
اخباریون می‏ گفتند اساسا عقل حق ندارد در موضوعات دینی دخالت بکند. هرجا که استدلال عقلی به کار می ‏آمد می‏ گفتند عقل حق ندارد دخالت بکند. مثلا اگر در یک جا می‏ گفتند یک دریا آب دریک فنجان جای گرفت، این با عقل جور در نمی‏ آید، ولی می‏ گفتند عقل حق ندارد فضولی بکند. از این حرف‏ اینها مردم حقه باز زیرک هم استفاده کردند، هر دروغی که می‏ خواستند جعل‏ بکنند جعل کردند و در اختیار آنها قرار دادند. آن وقت یک چیزهائی این یهودیها و مغرضین جعل کردند و به اینها دادند و این خوش باورها هیچ نگفتند. مثلا حدیثی نقل کرده ‏اند به نام حدیث "سلسله الحمار" که روزی پیغمبر اکرم آمد و به الاغی برخورد کرد... تا آخر. اینها واقعا اسباب ننگ است و اگر مجتهدین نبودند امروز [این‏ جریان] اسباب زحمت برای مسلمین بود.

برخورد اخباریون با قرآن
حالا قرآن را چگونه از بین ببرند برای اینکه به اخبار حجیت بدهند؟ قرآن را که نمی‏ توانستند بگویند کتاب خدا نیست، گفتند قرآن مقامش بالاتر از این است که افراد عادی بشر آن را بفهمند. قرآن را فقط ائمه حق دارند بفهمند و بس. قرآن نازل شده است برای آنکه آنها بفهمند. ما باید ببینیم در اخبار ائمه چه آمده. به اصطلاح مجتهدین گفتند ظواهر قرآن حجت نیست. مثلا اگر قرآن می‏ گوید: «انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه؛ اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد شراب و قمار و بتها و تيرهاى قرعه پليدند [و] از عمل شيطانند پس از آنها دورى گزينيد باشد كه رستگار شويد.» (مائده/ 90) و ما معنی آن را این می ‏دانیم که شراب و قمار حرام است، می‏ گویند نه، تو باید به اخبار مراجعه بکنی ببینی که آیا در اخبار آمده است که شراب و قمار حرام است‏ یا نه؟ می ‏گویند اساسا مخاطب قرآن ما نیستیم. به این ترتیب برای مردم‏ قرآن را هم از اعتبار و حجیت انداختند تا اینطور فکر کنند که تنها مرجعی‏ که باید به آن رجوع کرد اخبار و روایات است و اجتهاد دیگر معنی ندارد چون اجتهاد یعنی انسان اعمال فکر و اعمال نظر بکند.
معنای اجتهاد یک‏ اصل این است که ببینیم قرآن چه گفته است، احادیث کدامش صحیح و کدامش‏ ضعیف است، عقل را به کار برده ببینیم چه تشخیص می ‏دهد، ببینیم علمای‏ شیعه اجماعی دارند یا نه؟ گفتند همه این حرفها را بریزید دور. آن وقت‏ در اخبار چیزهائی هست که احیانا خود قرآن را از اعتبار می‏ اندازد. مثلا فلان کس آمده گفته است که سوره حمد اینجور نیست که شما می ‏خوانید، جور دیگری است. شما می‏ خوانید: «صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب‏ علیهم و لا الضالین» می‏ گفتند در حدیث آمده است: صراط من انعمت علیهم‏ غیرالمغضوب علیهم و غیر الضالین و باید اینطور خواند. آن وقت کلمات‏ قرآن های خودشان را در حاشیه آنها عوض می ‏کردند که چند سال پیش اینها مشغول شدند به چاپ کردن قرآن خودشان که البته حضرت آیت الله بروجردی‏ متوجه شدند و فورا جلوی چاپش را گرفتند و بردند توی دریا ریختند. وای‏ به حال اینکه قرآنها چاپ می‏ شد و به دست یهودیها و مسیحیها می ‏رسید و می‏ گفتند مسلمانها که می ‏گویند قرآن ما تحریف نشده است، حالا خودشان یک‏ قرآن دیگر در آورده ‏اند که با قرآنی که دارند، خیلی اختلاف دارد.
اینجور ضربه‏ ها اینها به پیکر دین زدند. گفتند قرآن اعتبار ندارد. البته نگفتند قرآن را نخوانید، نه، گفتند قرآن را بخوانید، قرآن را ببوسید، اما قرآن را نفهمید. این یک ضربه بزرگی به عالم اسلام بالاخص به عالم‏ تشیع زد به طوری که بعدها اساسا مفسرین شیعه رعبشان برداشت که قرآن را تفسیر بکنند، از تفسیر کردن ترسیدند. جریان اخباریگری، این تعصب‏ افراطی احمقانه ‏ای که راجع به اخبار پیدا کردند که صحیح و ضعیف را با هم‏ یکی دانستند، یکی از آن جریانهای فکری خطرناکی است که در دنیای اسلام‏ پیدا شد و اثرش هم جمود فکری است، همان چیزی که الان ما به آن مبتلا هستیم. اینها به عالم تشیع سرایت می ‏کنند.

سخن آیت الله بروجردی درباره اخباریگری
استاد مطهری می گویند: این حرف را در موقعی که آیت الله بروجردی در بروجرد بودند و خدمتشان رسیده بودیم از ایشان شنیدم و بعد هم از کس دیگری نشنیدم و خیلی‏ تأسف خوردم که چرا سؤال نکردم. ایشان برای پیدایش این جریان فکری یک‏ ریشه دیگری به صورت احتمال و حدس به دست می‏ دادند. می‏ گفتند من حدس‏ می ‏زنم که فکر اخباریگری، در میان مشرق زمین ناشی از فکر مادیگری در مغرب زمین بوده است. چون مقارن با پیدایش اخباریگری، در مغرب زمین‏ عده ‏ای پیدا شدند که فلسفه حسی را ابداع کردند و این حرف را زدند که ما جز آنچه به چشم ببینیم یا به وسائل دیگر به وجود آن پی ببریم هیچ چیز دیگر حتی عقل را قبول نداریم، طرفدار حس و مخالف عقل شدند. و این در همان زمانی بوده است که روابط بین ایران صفوی و دول اروپا به نحو شدید برقرار بود و اتفاقا مقارن همین قرنها در اینجا هم نهضت ضد عقلی پیدا شد ولی نه به آن صورت بلکه به عنوان طرفداری از اخبار، گفتند اصلا عقل در کار دین حق دخالت ندارد و این، متأسفانه آثار زیادی‏ در فکر ما گذاشت.

منـابـع

مرتضی مطهری- اسلام و نیازهای زمان- جلد 1 صفحه 88- 93

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد