تدابیر متفاوت امام حسن و حسین علیهماالسلام در برابر ترفندهای بنی امیه
فارسی 10193 نمایش |امام حسن و امام حسین (ع)
این دو بزرگوار، با هم برادرند و فرزندان علی و فاطمه (ع) می باشند. از راه نقل، به ضرورت رسیده که پیغمبر اکرم (ص) در مهر این دو نوه گرامی اش – که آنان را فرزندان خود می نامید – بی اختیار بود و تاب و توانایی مشاهده کم ترین رنج و ناخشنودی را نداشت و می فرمود: «این دو فرزند من، امام پیشوایند، برخیزند یا بنشینند» (دعائم الاسلام 1: 37، بحارالانوار 16: 307). برخاستن و نشستن، کنایه است از تصدی خلافت ظاهری و قیام به جنگ دشمنان دین و عدم تصدی و قیام، و می فرمود: «حسن و حسین دو سرور جوانان بهشتند. امام حسن (ع) طبق وصیت پدر بزرگوار، برای خلافت برگزیده شد و مردم نیز بیعت نمودند و شش ماه، زمام امور ممالک اسلامی را جز شامات و مصر - که منطقه حکومت معاویه بود - در دست داشت و با سیرت پدر بزرگوار خود، رفتار می کرد. امام حسن در این مدت برای یکسره نمودن فتنه معاویه به تجهیز سپاه پرداخت ولی بالاخره برای وی روشن شد که قلوب مردم، فریفته معاویه گشته و سران سپاه وی با معاویه مکاتبه دارند و منتظر دستور وی می باشند که آن حضرت را بکشند یا دستگیر نموده، تسلیم دشمن کنند، از این روی، ناگزیر با پیشنهاد صلح موافقت کرد. امام حسن (ع) با معاویه با شرایطی صلح نمود ولی معاویه به عهد خود وفا نکرد و پس از انعقاد صلح به عراق آمد و در ملأ عام روی منبر رفت و گفت: «من با شما نه برای این می جنگیدم که نماز بخوانید یا روزه بگیرید، بلکه می خواستم، به شما حکومت کنم و اینک به هدف خود رسیدم. و گفت: تعهداتی که به حسن داده ام، همه زیر پای من است.»
امام حسن (ع) پس از صلح، تقریبا نه سال و نیم تحت استیلای معاویه، در محیطی تاریک و شرایطی بسیار تلخ و ناگوار، زندگی می کرد و هیچ گونه امن جانی – حتی در داخل منزل خود – نداشت و بالاخره با تحریک معاویه به دست همسر خود مسموم و شهید شد. پس از شهادت امام حسن (ع)، برادر گرامی اش امام حسین (ع) به امر خدا و طبق وصیت برادر، به جای وی نشست و به هدایت مردم قیام نمود، ولی اوضاع و شرایط، همان اوضاع و شرایط زمان امام حسن (ع) بود و معاویه با تسلطی که به اوضاع داشت، همه امکانات را از دست آن حضرت ربوده بود. پس از نه سال و نیم – تقریبا – معاویه بدرود زندگی گفت و خلافت – که تبدیل به سلطنت شده بود – منتقل به پسرش یزید گردید. یزید برخلاف پدر ریاکار خود، جوانی بود مست غرور و متظاهر به عیاشی و فحشا و بی بند و بار. یزید همین که زمام امور را به دست گرفت، به والی مدینه دستور داد که از امام حسین (ع) برای وی بیعت بگیرد وگرنه سرش را پیش وی فرستد. پس از آن که والی، حسب الامر، بیعت را به آن حضرت عرضه داشت، وی مهلت خواست و شبانه از مدینه با کسان خود رهسپار مکه شد و به حرم خدا – که در اسلام پناهگاه رسمی است – پناهنده شد ولی پس از چند ماه اقامت، فهمید که یزید به هیچ وجه از او دست بردار نیست و در صورتی که بیعت نکند، قتل وی حتمی است و از سوی دیگر، در این مدت چندین هزار نامه از عراق به آن حضرت رسیده بود که وی را وعده یاری داده، به نهضت بر ضد ستمگران بنی امیه دعوت می کردند.
امام حسین (ع) از مشاهده اوضاع و احوال عمومی و دلالت شواهد و قراین می دانست که نهضت وی پیشرفت ظاهری نخواهد داشت، با این همه، با امتناع از بیعت یزید، تصمیم به کشته شدن گرفته، با کسان خود به عنوان نهضت، از مکه به سوی کوفه متوجه شد و در راه، در زمین کربلا (تقریبا هفتاد کیلومتری کوفه) با لشکر انبوه دشمن برخورد نمود. آن حضرت در مسیر خود اشخاص را به یاری دعوت می کرد و به کسانی که همراه وی بودند، تصمیم قطعی خود را به کشته شدن گوشزد می نمود و در ترک مصاحبت و ملازمت خود مخیر می داشت. از این روی، روزی که با لشکر دشمن روبه رو شدند، از یاران و همراهان جز شماره ناچیزی که دل داده و از جان گذشته بودند، کسی نمانده بود و در نتیجه، به آسانی در حلقه بسیار تنگی به محاصره لشکر انبوه دشمن در آمدند و حتی آب به رویشان بسته شد و در چنین محیطی، در میان بیعت و قتل مخیرش کردند. امام حسین (ع) تن به بیعت نداد و آماده قتل شد و روزی، از صبح تا عصر، با همراهان خود با دشمن جنگید و در این جنگ، خودش و فرزندان و برادران و برادرزادگان و عموزادگان و یارانش – که جمعا در حدود هفتاد نفر بودند – شهید شدند. تنها فرزند گرامی اش امام سجاد (ع) که به علت مرض شدید قادر به جنگ نبود، زنده ماند.
لشکر دشمن پس از شهادت آن حضرت، اموالش را غارت نموده، خانواده اش را اسیر کردند و به همراه سرهای بریده شهدا، از کربلا به کوفه و از کوفه به شام سوق دادند. در این اسارت، امام سجاد (ع) با خطبه ای که در شام خواند و همچنین حضرت زینب کبری (س) با سخنرانی هایی که در مجامع عمومی کوفه و مجلس ابن زیاد، والی کوفه و مجلس یزید در شام ایراد کرد، پرده از روی حق برداشته، زورگویی و ستمگری بنی امیه را برای جهانیان آفتابی کردند. و در هر حال، نهضت حسینی در برابر زورگویی و بیدادگری و بی بند و باری، که با ریخته شدن خون پاک آن حضرت و فرزندان و خویشان و یارانش و تاراج رفتن مال و اسیر شدن زن و بچه وی خاتمه پذیرفت، با خصوصیات و مشخصاتی که دارد، یک واقعه اختصاصی است که در صفحات تاریخ نهضت های جهانی همانندی برای وی نمی توان یافت و به جرأت می توان گفت که اسلام زنده این واقعه است و اگر این واقعه اتفاق نیفتاده بود، بنی امیه اسمی و رسمی از اسلام باقی نگذاشته بودند.
آیا روش امام حسن و امام حسین مختلف بود؟
اگر چه روش این دو پیشوای معظم که به نص پیغمبر اکرم، امام به حق هستند، به ظاهر مختلف به نظر می رسد (حتی بعضی گفته اند: اختلاف نظر این دو برادر به اندازه ای شدید بود که یکی با داشتن چهل هزار مرد جنگی، تن به صلح در داد و دیگری با چهل نفر از یاران و اصحاب (غیر از خویشان) به جنگ برخاست و تا بچه شیرخوار خود را در این راه داد) ولی بررسی دقیق، خلاف این نظر را به ثبوت می رساند، زیرا ما می بینیم چنان که امام حسن (ع) تقریبا نه سال و نیم در سلطنت معاویه به سر برد و دم از مخالفت علنی نزد، امام حسین (ع) نیز پس از شهادت برادر، تقریبا نه سال و نیم در سلطنت معاویه زندگی نمود و یادی از نهضت نکرده، قد به مخالفت علم نفرمود. پس ریشه حقیقی این اختلاف روش ظاهری را از اختلاف روش معاویه و یزید باید جست و جو کرد، نه از اختلاف نظر این دو پیشوای معظم. روش معاویه روشی نبود که روی اساس بی بند و باری استوار شده باشد و با مخالفت علنی خود، احکام دین را به سخریه بگیرد. معاویه خود را یک مرد صحابی و کاتب وحی معرفی می کرد و به واسطه خواهر خود که زوجه پیغمبر اکرم (ص) و ام المؤمنین بود، خال المؤمنین نامیده می شد و مورد توجه و عنایت شدید خلیفه دوم بود و عامه مردم، اعتماد کامل و ارادت خاصی نسبت به خلیفه داشتند.
علاوه بر این، غالب صحابه پیغمبر را که مورد احترام و تعظیم مردم بودند (مانند ابوهریره، عمرو عاص، سمره، بسر، مغیرة بن شعبه و غیر آن ها) به حکومت ولایات و سایر کارهای حساس کشوری گماشته بود که حسن ظن مردم را نسبت به وی جلب می کردند و روایات زیادی میان مردم، در فضایل آنان و مصونیت دینی صحابه و این که هر کاری کنند معذورند، نقل می شد. و در نتیجه، معاویه هر کاری که می کرد، اگر قابل تصحیح و توجیه بود، به وسیله همین ایادی تصحیح و توجیه می شد و اگر نه، با بذل و بخشش های سنگین، دهان معترض را می بست و در جایی که این وسایل کارگر نبود، به دست همین هم دستان و هواخواهان، مخالف را از میان می برد، چنان که به دست همین هواخواهان صحابی وی، ده ها هزار بی گناه از شیعیان علی (ع) و از سایر مسلمانان و حتی جمعی از صحابه پیغمبر کشته شدند. معاویه در همه کارها قیافه حق به جانبی به خود می گرفت و با بردباری و شکیبایی مخصوص پیش می رفت و با ملاطفت خاصی، محبت و طاعت مردم را به خود جلب می کرد و حتی گاهی دشنام می شنید و ستیزه می دید ولی با خوشرویی و بخشش پاسخ می داد و در چنین زمینه ای سیاست خود را اجرا می کرد.
از امام حسن و امام حسین (ع) احترام ظاهری به عمل می آورد و تحفه و عطاهای سنگینی پیش آنان می فرستاد و از سوی دیگر، اعلان عمومی می کرد که هر کس حدیثی در مناقب اهل بیت (ع) نقل کند، هیچ گونه مصونیت مالی و عرضی و جانی ندارد و هر که حدیثی در مناقب صحابه نقل کند، جایزه دریافت خواهد داشت. و دستور می داد که خطیبان در منابر مسلمانان، علی (ع) را (به طور الزام) دشنام دهند و به امر وی، هواخواهان آن حضرت را هر جا می جستند، می کشتند و در این کار به اندازه ای زیاده روی کردند که جمع کثیری را که از دشمنان آن حضرت بودند، به تهمت دوستی از میان بردند. از این بیان به دست می آید که قیام امام حسن (ع) جز به ضرر اسلام تمام نمی شد و جز این که خون وی و یاران وی به هدر رود، اثری نمی بخشید و حتی دور نبود که در این صورت، معاویه به دست کسان آن حضرت وی را بکشد و پس از آن، برای تسکین افکار عمومی، در عزای وی گریبان چاک زند و به مقام خون خواهی درآمده، قصاص انتقام وی را از شیعیان بکشد، چنان که نظیر همین معامله را با عثمان نمود (عثمان به نوشته تواریخ، هر چه از معاویه درخواست کمک کرد، معاویه جواب مساعد نداد ولی بعد از این که کشته شد، به دعوی خون خواهی او، با امیرالمؤمنین به جنگ پرداخت). ولی روش سیاسی یزید هیچ گونه شباهتی با روش پدرش نداشت، وی جوانی خودپسند و بی بند و بار و منطقی جز زور نداشت و به افکار عمومی کم ترین اهمیتی نمی داد. یزید لطمه هایی که از پس پرده به اسلام وارد می شد، در حکومت کوتاه خود، یک باره آشکار کرده و پرده را درید.
در سال اول حکومت خود، خاندان پیغمبر (ص) را از دم شمشیر گذرانید و در سال دوم شهر مدینه را خراب کرد و سه روز عرض و جان و مال مردم را به لشکریان خود مباح نمود و در سال سوم کعبه را خراب کرد. و از همین جهت نهضت حسینی در افکار مردم جای گرفت و روز به روز اثرش عمیق تر و بارزتر گردید و در ابتدای امر به شکل انقلابات خونین ظهور نمود و بالاخره جمعیت عظیمی را از مسلمانان به عنوان هواخواهان حق و حقیقت و دوستان اهل بیت به وجود آورد. و از همین نظر بود که معاویه در ضمن وصیت های خود به یزید، سفارش اکید نموده بود که کاری به کار حسین (ع) نداشته، متعرض حالش نشود، ولی آیا سرمستی و خودپسندی، به یزید اجازه می داد که نفع خود را از ضرر تمییز دهد؟!
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- اصول عقاید و دستورات دینی 1-4- صفحه 268-273
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها