برخی از نصوص درباره امامت و ولایت
فارسی 4464 نمایش |خداوند در قرآن بحث ولایت و امامت را مطرح نموده است و در قرآن چند آیه هست که مورد استدلال شیعه در باب امامت است. یکی از آن آیات، آیه: «انما ولیکم الله» است. اتفاقا در همه اینها روایات اهل تسنن هم وجود دارد که مفاد شیعه را تأیید می کند ما آیه ای در قرآن داریم به این صورت: «انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوة ویؤتون الزکاة و هم راکعون؛ سرپرست و ولى شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند همانها که نماز را برپا مى دارند، و در حال رکوع، زکات مى دهند.» (مائده/ 55) "انما" یعنی منحصرا (چون اداش حصر است). معنی اصلی "ولی" سرپرست است. ولایت یعنی تسلط و سرپرستی. سرپرست شما فقط و فقط خداست و پیغمبر خدا و مؤمنینی که نماز را به پا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند. به حکم این آیه علی (ع) تعیین شده است به ولایت برای مردم. این، آیه ای است که مورد استدلال شیعه است.
هم چنین خداوند در سوره احزاب می فرماید: «النبى أولى بالمؤمنین من أنفسهم؛ پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.» (احزاب/ 6) هنگامى که پیامبر (ص) عازم غزوه تبوک شد و به مردم امر کرد که براى آن غزوه بیرون روند، گروهى از ایشان گفتند: برویم از پدران و مادرانمان اجازه بگیریم، که این آیه نازل گشت. از پیامبر (ص) روایت شده است: «ما من مؤمن إلا و أنا أولى الناس به فی الدنیا و الآخرة. اقرؤوا إن شئتم: النبی أولى بالمؤمنین من أنفسهم. فأیما مؤمن ترک مالا فلیرثه عصبته من کانوا فإن ترک دینا أو ضیاعا فلیأتنى فأنا مولاه؛ هیچ مؤمنى نیست مگر این که من در دنیا و آخرت نسبت به او سزاوارترین مردم هستم. اگر بخواهید (آیه) النبی أولى بالمؤمنین من أنفسهم را قرائت کنید. پس هر مؤمنى مالى بر جاى گذارد، خویشاوندش هر که هست، از وى ارث ببرد و اگر وامى یا افراد ناتوانى باقى گذارد، (در صورتى که مالى نداشته باشد) به نزد من بیاید تا دین و مخارج عایله اش را بر عهده گیرم که من ولى اویم.»
ایوب بن عطیه از پیامبر(ص) نقل کرده است که: «أنا أولى بکل مؤمن من نفسه. و قال فی یوم غدیر: ألست أولى بکم من أنفسکم قالوا بلى قال: من کنت مولاه فهذا علی مولاه؛ من به هر مؤمنى از خودش سزاوارترم. و در روز غدیر فرمود: آیا من به شما سزاوارتر از خودتان نیستم، گفتند: چرا. (سپس) فرمود: هر کس که من ولى (و سرور) اویم، این على، ولى (و سرور) او است.»
سفیان بن عیینه از امام صادق (ع) روایت کرده است: «إن النبی قال: أنا أولى بکل مؤمن من نفسه و علی أولى به من بعدی. فقیل له ما معنى ذلک، فقال (ع) قول النبی (ص): من ترک دینا أو ضیاعا فعلی و من ترک مالا فلورثته فالرجل لیست له على نفسه ولایة إذا لم یکن له مال و لیس له على عیاله أمر ولانهى إذا لم یجر علیهم النفقة و النبی و أمیرالمؤمنین و من بعدهما ألزمهم هذا فمن هناک صاروا أولى بهم من أنفسهم و ما کان سبب إسلام عامة الیهود إلا من بعد هذا القول من رسول الله و إنهم آمنوا على أنفسهم و عیالاتهم؛ پیامبر (ص) فرمود: من از هر مؤمنى به خود او سزاوارترم. و (نیز) على پس از من، به او سزاوارتر است (از خودش). به امام عرض کردند: معنى آن چیست، فرمود: (معنى آن) گفتار پیامبر است (که فرمود): هر کس وامى یا عایله اى باقى گذارد، (تأمین دین و هزینه عایله اش) بر عهده من است و هر کس مالى بگذارد، از آن ورثه او است. براى شخص وقتى ثروتى نداشته باشد، (حتى) بر خودش ولایتى ندارد (و تحت ولایت کسى است که زندگى او را اداره مى کند) و در صورتى که براى عایله و افراد تحت تکفلش هزینه مقرر ننماید، نمى تواند (ایشان را) امر و نهى کند، (چون وسیله معاش آنان را فراهم ننموده است). این (گفتار) پیامبر و امیرالمؤمنین و کسانى را که بعد از ایشانند، ملزم کرده است که به محرومان برسند و دینشان را ادا کنند و این از آن جهت است که به مؤمنان از خودشان سزاوارتر شده اند.سبب اسلام عموم یهودیان (محقق) نبود، مگر پس از این گفتار رسول خدا و همانا ایشان براى (تأمین مخارج و رفاه) خود و عایله هاشان (به اسلام) گرویدند.»
از حضرت رضا (ع) روایت شده است: «إن الإمامة زمام الدین و نظام المسلمین و صلاح الدنیا و عزالمؤمنین. إن الإمامة اس الإسلام النامی و فرعه السامی بالإمام تمام الصلاة و الزکاة و الصیام و الحج و الجهاد و توفیر الفی ء و الصدقات و إمضاء الحدود و الأحکام؛ امامت (و رهبرى) زمام دین و (باعث) نظام مسلمانان و صلاح دنیا و عزت مؤمنان است. همانا امامت اساس پویا (و متحول) اسلام و شاخه با عظمت آن است. کامل شدن نماز، زکات،روزه، حج، جهاد و افزونى غنیمت و صدقات و اجراى حدود و احکام (همگى) به وسیله امام است.» و نیز فضل بن شاذان از حضرت رضا (ع) چنین بازگو کرده است: «إنا لا نجد فرقة من الفرق و لا ملة من الملل بقوا و عاشوا إلا بقیم و رئیس لمالا بد لهم منه فی أمرالدین و الدنیا فلم یجز فی حکمة الحکیم أن یترک الخلق بما یعلم أنه لابد لهم منه و لا قوام لهم إلا به؛ ما هیچ گروهى از گروه ها و هیچ ملتى از ملت ها را نمى یابیم که بدون قیم و سرپرست بمانند و زندگى کنند، زیرا در امر دین و دنیا از آن ناگزیرند. پس در حکمت (خداوند) حکیم روا نباشد که درباره آنچه از آن ناگزیرند و قوامشان جز به آن میسر نیست، رها گردند.» خداوند متعال فرموده است: «أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولى الأمر منکم؛ خدا را اطاعت کنید و اطاعت کنید رسول و صاحبان امرتان را.» (نساء/ 59)
در این آیه نخست به اطاعت خداوند امر شده و سپس براى اطاعت رسول و اولى الامر «امر» به کار رفته و براى هر یک امرى جداگانه ذکرنشده و این به جهت رعایت ادب است، که بین اسم خداوند و اسم دیگران جمع نشده و اما این که بین رسول و اولى الامر جمع شده، براى آن است که جمع بین اسماى بندگان بدون اشکال است و از طرف دیگر چون اطاعت اولى الامر از سنخ اطاعت رسول است، یک امر به هر دو تعلق گرفته، تا دلالت کند که اولى الامر تالى تل و رسول است؛ به همان گونه که اطاعت رسول را خدا واجب کرده، وجوب اطاعت اولى الامر هم حکمى است الهى و کسى که اطاعتش در ردیف اطاعت رسول قرار گرفته، مى باید شباهت تام و کامل به رسول داشته باشد و همانند رسول برگزیده خدا است و کسى که آلوده به معصیت است، شایسته اطاعت نیست. بنا به قول امامیه، اولى الامر ائمه معصوم هستند که از خاندان پیامبرند و هیچ گاه گرد معصیت نگشته اند، زیرا اطاعت اولى الامر در ردیف اطاعت خدا و رسول قرار گرفته و ازسیاق کلام چنین بر مى آید که اطاعت اولى الامر به مثابه اطاعت خدا و رسول است و اطاعت على الاطلاق که از سنخ اطاعت خدا و رسول مى باشد، همان اطاعت امامان پاک و معصوم است. ابن عباس در یکى از دو قولش و میمون بن مهران و سدى و جبائى و طبرى گفته اند که منظور از «اولى الامر» امرا مى باشند. ابن عباس در قول دیگرش و جابر ابن عبدالله و مجاهد و حسن و عطاء و عده اى دیگر گفته اند که مقصود علما هستند.
صاحب «المنار» مى گوید: از «أولى الأمر» اهل حل و عقد اراده شده است. حسین بن أبوالعلاء مى گوید: «ذکرت لأبی عبدالله قولنا فی الأوصیاء إن طاعتهم مفترضة، قال: فقال نعم هم الذین قال الله تعالى «أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولى الأمر منکم» و هم الذین قال الله عز و جل «إنما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا؛ گفتار خودمان را درباره اوصیاى (پیامبر) که (معتقد بودیم) اطاعتشان واجب است، براى امام صادق (ع) بیان نمودم. او گفت: امام فرمود: آرى (اطاعتشان) واجب است. ایشان کسانى هستند که خداوند (درباره ایشان) فرموده است: از خداوند اطاعت کنید و اطاعت کنید از پیامبر و صاحبان امر خودتان. و (نیز) آنان کسانى هستند که خداوند عز و جل (در شأنشان) فرمود: همانا سرپرست شما خدا است و رسولش و کسانى که ایمان آوردند و نماز را به پا مى دارند و زکات را در حالت رکوع ادا مى کنند.»
خداوند به طور جزم و حتم به اطاعت «اولى الامر» دستور داده و کسى که پیروى نمودن از او حتم و لازم است، باید از خطا در امان و معصوم باشد؛ زیرا اگر معصوم نباشد، چون واجب الاطاعة است، در صورتى که به کار خطا امر کند، نیز اطاعتش واجب است. پس نتیجه آن مى شود که خداوند به انجام عمل خطا و منهى عنه امر کرده است و در این صورت اجتماع امر و نهى لازم مى آید؛ بدین معنى که از طرفى از فعل خطا و خلاف واقع نهى شده، باز به همان فعل امر شده و این محال است.
منـابـع
مرتضی مطهری- امامت و رهبری- صفحه 61-60
ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البيان- ذيل سوره احزاب آيه 6
عبدالرحمان بن ابوبكر سیوطی- الدرالمنثور- جلد 5 صفحه 182
عبدالرحمان بن ابوبكر سیوطی- الدرالمنثور- جلد 4 صفحه 176
حافظ ابوعبدالله محمدبن اسماعیل بخاری- صحيح بخارى- جلد 2 صفحه 85 جزء 3
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها