قلب، صدر و فؤاد در قرآن

فارسی 3807 نمایش |

سه موضوع که در درون انسانی از اهمیت حیاتی برخوردارند: «قلب» در 133 آیه، «صدر» در 43 آیه و «فؤاد» در 16 آیه در قرآن وارد شده است.
نمونه ای از آیاتی که بر قلب انسان اشاره کرده است، عبارتند از:
1- «ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجارة او شد قسوة و ان من الحجارة لما یتفجر منه النهار...؛ سپس دلهای شما را بعد از آن قساوت گرفت و مانند سنگ یا سخت تر از آن شد، زیرا بعضی از سنگ ها منفجر می شوند و چشمه سارها از آن به جریان می افتد...» (بقره/ 74)
2- «قل من کان عدوا الجبرئیل فانه نزله علی قلبک باذن الله؛ به آنان بگو هرکس که با جبرئیل خصومت داشته باشد، [کاری از آن تبهکار ساخته نیست] زیرا جبرئیل قرآن را با اذن خداوندی به قلب تو نازل کرده است.» (بقره/ 97)
3- «و لیربط علی قلوبکم و یثبت به الاقدام؛ تا دل های شما را به هم نزدیک کند (لطف الهی را به دل های شما برساند) و به وسیله ی آن قدم ها را ثابت کند.» (انفال/ 11)
4- «الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکرالله الا بذکر الله تطمئن القلوب؛ کسانی که ایمان آورده اند و دل های آنان با ذکر و یاد خداوندی به مقام اطمینان می رسد. آگاه باشید که با ذکر و یاد خداوندی دل ها مطمئن می شوند.» (رعد/ 28)
5- «یوم لا ینفع مال و لا بنون الا من اتی الله بقلب سلیم؛ [روز قیامت]، روزی است که نه مال سودی می بخشد و نه فرزندان، مگر کسی که با قلب سلیم رو به پیشگاه خداوند بیاید.» (شعرا/ 88 و 89)
6- «کذلک یطبع الله علی کل قلب متکبر جبار؛ بدین سان خداوند بر دل همه ی متکبران جبار مهر می زند و آن را  از کار می اندازد.» (غافر/ 35)
7- «و قالوا قلوبنا فی اکنه مما تدعونا الیه؛ و گفتند: دل های ما در پرده های مخفی کننده، پوشیده است از آنچه که تو ما را به سوی آن دعوت می کنی» (فصلت/ 5)
8- «ام حسب الذین فی قلوبهم مرض ان لن یخرج الله اضغانهم؛ یا آنان که در دل هایشان مرض است، گمان می کنند خداوند کینه توزی های آنان را بیرون نخواهند آورد.» (محمد/ 29)
9- «هوالذی انزل السکینه فی قلوب المؤمنین لیزدادو ایمانا مع ایمانهم؛ اوست خداوندی که آرامش را بر دل های مردم با ایمان فرستاد تا به ایمانشان افزوده شود.» (فتح/ 4)
10- «و اذ قال موسی لقومه یا قوم لم توذوننی و قد تعلمون انی رسول الله الیکم فلما راغوا ازاغ الله قلوبهم و الله لا یهدی القوم الفاسقین؛ و هنگامیکه حضرت موسی به قوم خود گفت: ای قوم من، چرا مرا اذیت می کنید؛ در صورتی که می دانید من فرستاده ی خدا به سوی شما هستم، هنگامی که آنان از فرمان الهی لغزیدند، خداوند دلهای آنان را لغزانید و خداوند مردم فاسق را هدایت نمی کند.» (صف/ 5)

نتایج آیات:
نتیجه ی یکم- قساوت و سختی دل از سختی سنگ شدیدتر است، زیرا سنگ قابل انفجار است، ولی هنگامی که قلب قسی شد و به مرحله ی فرعونی، چنگیزی، نرونی و سیاستمداری ماکیاولی گری رسید، نیروهای همه ی دنیا قدرت منفجر کردن آن را ندارند.
نتیجه ی دوم- الهامات و وحی و بارقه های سازنده، مربوط به قلب است نه تعقل معمولی حرفه ای که کارگر و استخدام شده ی «خود طبیعی» است.
نتیجه ی سوم- اتحاد میان انسان ها از راه قلب است، نه عقول نظری جزیی که قدرت رها شدن از چنگال حواس تجزیه طلب و خودطلبی سودجو را ندارد.
نتیجه ی چهارم- اطمینان و آرامش در حیات معقول از آن قلب است. این آرامش و اطمینان، از حق شروع و در حق ختم می شود. مادامی که قلب مسخ نشده و هویت طبیعی خود را از دست نداده است، اضطراب و تشویش در سرنوشت انسانی دست از آن برنخواهد داشت، تا رابطه ی خود را با خدا به طور صحیح برقرار کند. استناد اطمینان و آرامش به قلب، در این سوره ها نیز آمده است: مائده آیه ی 113، انفال آیه ی 10، نحل آیات 106 و 112.
نتیجه ی پنجم- آن چه که آدمی می تواند به عنوان محصول (حیات معقول) و ارمغان وجود خویش به بارگاه خداوندی پی ببرد، فقط و فقط قلب سلیم است که باید در این دنیا برای به دست آوردن و ساختن آن، حداکثر کوشش انجام بگیرد. این قلب سلیم است که می تواند جهان و انسان و ارزش های آن دو را بشناسد و بس.
نتیجه ی ششم- کبر، نخوت، خودآرایی و خودنمایی که پدیده هایی از بیماری خودمحوری می باشند، معلول بسته شدن فعالیت های سازنده ی قلب است. هنگامی که این قطب نمای انسانی مختل شد و این مهمانسرای الهی ویران گشت، موقعی که این مدار انسانیت منحرف شد، دیگر نیک و بد و احترام ذات و به طور کلی «هست و نیست»، «باید و نباید»، «شاید و نشاید» مفاهیم مسخره ای بیش نخواهد بود.
نتیجه ی هفتم- در آن هنگام که غرایز حیوانی، مشاعر و ادراکات و تعقل آدمی را در استخدام خود به زنجیر کشید، هیچ صدای سازنده ای به گوش چنین جانوری راه نخواهد یافت.
نتیجه ی هشتم- کینه توزی ها و عداوت هایی که بالاخره در درون انسان های حیوان صفت و نیت های پلید آنان بروز خواهد کرد. آنان گمان می کنند خباثت درونشان را می توانند تا ابد مخفی بدارند ولی نمی دانند که عفونت لجن درونشان را نمی توانند از مشام تیز انسان ها بپوشانند. این خودپرستان ضدبشری که مشام خودشان را با بوی متعفن درونشان از کار انداخته اند، نه تنها از احساس آنچه که در درونشان می گذرد غافلند، بلکه تشخیص همه چیز را از دست داده و بروز و عدم بروز پلیدی های باطنشان را هم یکی می دانند. فقط فرود آمدن کیفر و انتقام الهی بر مغز آنان است که می تواند بیدارشان کند و بفهمند که چه بودند و چه شدند.
نتیجه ی نهم- بیماری ها و لغزش های قلب، مستند به خود انسان است. خداوندی که سرمایه ای گران بها را به نام قلب به انسان عنایت فرموده است، آن را بی علت تباه نمی کند. این خود انسان است که با انحرافات اختیاری و ارتکاب گناهان، قلب همیشه فعال خود را از کار می اندازد و آن را به صورت عالم زشتی ها در می آورد.

شرح صدر در قرآن
«صدر» در فارسی به سینه ترجمه میشود و از موارد استعمالات این کلمه، چنین بر می آید که دایره ی «صدر» وسیع تر از «قلب» است؛ چنان که دایره ی ی«قلب» وسیع تر از «فؤاد» است و ممکن است هر یک از این موضوع های سه گانه، بعدی از ابعاد قلب به معنای عام باشد.
آیات مربوط به صدر در قرآن مجید، در 43 مورد دیده می شود. از مختصات صدر، تنگی و گشادگی و ظرفیت داشتن صدر را با پذیرش اسلام، و تنگی و محدویت آن را با کفر و انحراف توصیف کرده است، از آن جمله:
1- «فمن یرد الله ان یهدیه یشرح صدره للاسلام؛ و کسی را که خدا بخواهد هدایت کند، شرح صدر (سینه) برای پذیرش اسلام به او عنایت می نماید.» (انعام/ 125)
2- «و من یرد ان یضله یجعل صدره ضیقا حرجا؛ و کسی را که خدا بخواهد گمراه کند، صدر او را تنگ و به زحمت می اندازد.» (انعام/ 125)
3- «افمن شرح الله صدره للاسلام فهو علی نور من ربه؛ آیا کسی که خداوند سینه ی او را برای اسلام گشوده و با نوری از پروردگارش زندگی می کند، [گمراه است].» (زمر/ 22)
کسانی که خود را از این نعمت عظیم محروم کرده اند –با نظر به همه ی موارد استعمالات این کلمه در قرآن- می توان جامع مشترک همه ی آن موارد را به طور عموم در نظر گرفت که: هر انسانی که رو به خیرات و کمالات انسانی الهی حرکت کرد، همه ی فعالیت های درونی او با وضع طبیعی خود که خدا مقرر فرموده است، به جریان می افتند و بدین سبب، شخص مفروض هیچ گونه فشار و تنگی و محدودیتی در دیدگاه و میدان حیات معقول احساس نمی کند. بالعکس، کسی که رو به شر و پلیدی ها و انحرافات حرکت کند، فعالیت های درونی و وضع طبیعی خود را از دست می دهد و صدر وی با آن عظمت، وسعت و گنجایش خود را از دست می دهد.

فؤاد در قرآن
این کلمه در قرآن مجید، در 16 مورد وارد شده است. با نظر به مجموع موارد استعمال این کلمه چنین به نظر می رسد که فؤاد، حساس ترین و لطیف ترین عامل درک در قلب است؛ به طوری که رؤیت الهی به آن نسبت داده  شده است:
1- «ما کذب الفؤاد ما رأی؛ آن چه را که فؤاد دیده، خلاف واقع نبوده است.» (نجم/ 11)
گویا جایگاه اضطراب، متزلزل کننده ی حیات فؤاد است که خداوند می فرماید:
2- «کذلک لنثبت به فؤاد؛ بدین سان تا فؤاد تو را تثبیت کند» (فرقان/ 32)
3- «و اصبح فؤاد ام موسی فارغا؛ و فؤاد مادر موسی آرامش پیدا کرد.» (قصص/ 10)
چنان که شدیدترین عذاب، عذابی است که فؤاد را می سوزاند:
4- «نار الله الموقدة التی تطلع علی الأفئدة؛ آتش شعله ور الهی که سر به فؤادها می زند.» (همزه/ 6-7)

منـابـع

محمدتقی جعفری- قرآن نماد حیات معقول- صفحه 88 و 90-95

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها