ایرادهای قرآن کریم درباره مبانی اعتقادی مسیحیت (باورها)

فارسی 2916 نمایش |

رد باورهاى ناروا درباره حضرت مسیح

باورهای ناروا در مورد مسیح (ع) از جمله این که وى شراب مى نوشیده یا با مادر خود بدرفتارى مى کرده است، در حالى که قرآن کریم، ایشان را شخصیتى عظیم و از پیامبران برگزیده معرفى مى نماید که به مادرش مهربانى مى کرده و از بندگان صالح و شایسته خدا بوده است؛ لذا شرح زندگانى این پیامبر خدا را به دور از پیرایه ها و غلوها مطرح نموده است. قرآن در رد این عقاید یاد آور مى شود که حضرت عیسى در کودکى در گهواره لب به سخن گشود. خداوند در قرآن به این موضوع اشاره می کند: «فاشارت الیه قالوا کیف نکلم من کان فى المهد صبیا؛ پس به سوى نوزاد اشاره کرد. گفتند: چگونه با کودکى که در گهواره است سخن بگوییم؟!» (مریم/ 29)
«تکلم الناس فى المهد و کهلا؛ که در گهواره [به اعجاز] و در میانسالى [به وحى] با مردم سخن مى گفتى.» (مائده/ 110؛ آل عمران/ 46)
قرآن کریم در توصیف بشارت عیسى به مریم، کامل ترین گفته ها در خصوص فطرت نبوت عیسى را بیان کرده است: «چون فرشتگان مریم را گفتند که خدا تو را به کلمه اى که نامش مسیح بن مریم است بشارت مى دهد که او در دنیا و آخرت آبرومند و از مقربان درگاه خداست و در گهواره [به اعجاز] و در میانسالى [به وحى] با مردم سخن مى گوید و از شایستگان است. مریم عرض کرد: پروردگارا مرا چگونه فرزندى تواند بود و حال آن که با من مردى نزدیک نشده. گفت: کار خدا چنین است، بى نیاز از هرگونه سببى است، هر چه بخواهد بدون اسباب مى آفریند، چون مشیت او به خلقت هر چیزى قرار گیرد به محض این که گوید موجود باش همان دم موجود شود و خداوند به عیسى تعلیم کتاب و حکمت کند و تورات و انجیل آموزد و او را به سوى بنى اسرائیل فرستد که به آنان گوید من از طرف خدا معجزه اى آورده ام و آن معجزه این است که از گل، مجسمه مرغى مى سازم و بر آن نفس قدسى مى دمم تا به امر خدا مرغى گردد و کور مادرزاد و مبتلاى به پیسى را به امر خدا شفا دهم و مردگان را به امر خدا زنده کنم و به شما از غیب خبر دهم، که در خانه هاتان چه مى خورید و چه ذخیره مى کنید. این معجزات براى شما حجت و نشانه حقانیت من است اگر اهل ایمان هستید و کتاب تورات شما را تصدیق کنم و حلال گردانم بعضى چیزهایى که شما را حرام بود و از طرف خداوند براى شما معجزه و نشانه آوردم. پس اى بنى اسرائیل از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید. همانا خداست پروردگار من و شما، او را بپرستید که همین است راه راست. پس چون عیسى به یقین دریافت که قوم ایمان نخواهند آورد گفت: کیست که با من دین خدا را یارى کند. حواریان گفتند: ما یارى کنندگان دین خداییم و به خداوند ایمان آوردیم، گواهى ده که ما تسلیم فرمان اوییم.» (آل عمران/ 45- 52)
و خود را چنین معرفى کرد: «قال انى عبد الله اتانى الکتاب و جعلنى نبیا* و جعلنى مبارکا این ما کنت و اوصانى بالصلوة و الزکوة ما دمت حیا* و برا بوالدتى و لم یجعلنى جبارا شقیا؛ (آن طفل) گفت همانا من بنده خاص خدایم که مرا کتاب آسمانى و شرف نبوت عطا فرمود و مرا هر کجا باشم براى جهانیان مایه برکت و رحمت گردانید و تا زنده ام به عبادت و نماز و زکات سفارش کرد و به نیکویى با مادرم توصیه نمود و مرا ستمکار و شقى نگردانید.» (مریم/ 30- 33)

رد اتهامات به حضرت مریم مادر عیسى

خداوند می فرماید: «و بکفرهم و قولهم على مریم بهتانا عظیما؛ و هم به واسطه کفرشان و هم بهتان بزرگشان بر مریم.» (نساء/ 156)
قرآن کریم، مریم را از زنان طاهر شده و برگزیده و پاک معرفى نموده که داراى مقامات عالى معنوى بوده است به گونه اى که پیغمبرى چون زکریا را متعجب مى ساخته است: «و اذ قالت الملائکة یا مریم ان الله اصطفیک و طهرک و اصطفیک على نساء العالمین؛ و آنگاه فرشتگان گفتند اى مریم همانا خداوند تو را برگزید و پاکیزه گردانید و بر زنان جهانیان برترى بخشید.» (آل عمران/ 42)
همچنین می فرماید: «کلما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقا قال یا مریم انى لک هذا قالت هو من عند الله؛ زكريا هر بار كه در محراب بر او وارد مى‏ شد نزد او [نوعى] خوراكى مى‏ يافت [مى]گفت اى مريم اين از كجا براى تو [آمده است او در پاسخ مى] گفت اين از جانب خداست كه خدا به هر كس بخواهد بى شمار روزى مى‏ دهد.» (آل عمران/ 37)
قرآن درباره حضرت مریم (س) در سوره مریم آیات 16 تا 34 مى فرماید: «و اى رسول ما، یاد کن در کتاب خود احوال مریم را آن روزى که از اهل خانه خویش کنار گرفته به مکانى به مشرق روى آورد و آنگاه که از همه خویشانش به کنج تنهایى پنهان گردید، ما روح خود را بر او مجسم ساختیم. مریم گفت: من از تو به خداى رحمان پناه مى برم که تو پرهیزکارى کنى. گفت: من فرستاده خداى توام تا به امر او تو را فرزندى بخشم بسیار پاکیزه و پاک سیرت. مریم گفت: از کجا مرا پسرى تواند بود در صورتى که دست بشرى به من نرسیده و من کار ناشایسته اى نکرده ام. گفت: این چنین کار البته خواهد شد و بسیار بر من آسان است و ما این پسر را آیت و رحمت واسع خود براى خلق مى گردانیم و قضاى الهى بر این کار رفته است. پس مریم به آن پسر بار برداشت و به مکانى دور خلوت گزید. آنگاه که او را درد زاییدن فرارسید زیر شاخ درخت خرمایى رفت، از شدت حزن و اندوه با خود مى گفت: اى کاش من از این پیش مرده بودم و از صفحه عالم به کلى نامم فراموش شده بود.
فرشته از زیر آن درخت او را ندا کرد که غمگین مباش که خداى تو از زیر قدم تو چشمه آبى جارى کرد. اى مریم شاخ درخت را حرکت ده تا از آن براى تو رطب تازه فرو ریزد. پس از این رطب تناول کن و آب بیاشام و چشم خود (به عیسى) روشن دار و هر کس از جنس بشر را که ببینى با او بگو که من براى خدا نذر روزه و سکوت کرده ام و با هیچ کس هرگز سخن نخواهم گفت. آنگاه قوم مریم که به جانب او آمدند که از این مکانش ببرند گفتند: اى مریم عجب کارى منکر و شگفت آور کردى. اى مریم خواهر هارون، تو را نه پدرى ناصالح بود و نه مادرى بدکار. مریم به اشاره، حواله به طفل کرد. آنها گفتند: ما چگونه با طفل در گهواره سخن گوییم. آن طفل گفت: همانا من بنده خاص خدایم که مرا کتاب آسمانى و شرف نبوت عطا فرمود و مرا هر جا باشم براى جهانیان مایه برکت و رحمت گردانید.»
در آیه اى دیگر، علاوه بر ذکر طهارت روحى و بندگى مریم، او را به عنوان مثل و الگویى براى مؤمنان آورده است: «و مریم ابنت عمران التى احصنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا و صدقت بکلمات ربها و کتبه و کانت من القانتین؛ و یادآر حال مریم دختر عمران را که رحمش را پاکیزه داشتیم و آنگاه در آن، روح قدسى خویش را بدمیدیم که او کلمات پروردگار خود و کتب آسمانى او را با کمال ایمان تصدیق کرد و از بندگان مطیع خدا بود.» (تحریم/ 12)

صلیب

رد عقیده مسیحیان مبنى بر این که مسیح، خود را به کشتن داد تا شفیع گناهکاران امت شود و بر همین باور، نشان صلیب را به منزله مصلوب شدن حضرت عیسى (ع) با خود دارند و مقدس مى شمارند. لیکن در قرآن، این پیامبر الهى به عنوان شخصیتى ظلم ستیز که براى نجات انسان ها قیام کرد و با عقاید غلط و شرک آلود و غیر توحیدى مبارزه نمود معرفى شده است و درباره اش مى فرماید که اهل کتاب او را نکشتند و مصلوب نساختند بلکه امر بر آنها مشتبه شد: «و قولهم انا قتلنا المسیح عیسى ابن مریم رسول الله و ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبه لهم و ان الذین اختلفوا فیه لفى شک منه ما لهم به من علم الا اتباع الظن و ما قتلوه یقینا* بل رفعه الله الیه؛ و گفتند ما مسیح عیسى بن مریم، رسول خدا را کشتیم در صورتى که او را نکشتند و به دار نزدند، بلکه بر آنها امر مشتبه شد و همانا آنان که درباره او عقاید مختلف اظهار داشتند از روى شک و تردید سخنى گفتند و عالم به او نبودند، جز آن که از پى گمان خود مى رفتند و به طور یقین مسیح را نکشتند، بلکه خدا او را به سوى خود بالا برد.» (نساء/ 157- 158)
در آیه اى دیگر مى فرماید: «اذ قال الله یا عیسى انى متوفیک و رافعک الى و مطهرک من الذین کفروا؛ به یادآر وقتى که خداوند فرمود اى عیسى همانا من روح تو را قبض نمودم و به سوى خود بالا بردم و تو را پاک و منزه از معاشرت و آلایش کافران گرداندم.» (آل عمران/ 55)

پسر خدا

رد ادعاهاى مسیحیان که (همانند یهودیان) مى گفتند: ما پسران خدا و دوستان او هستیم و جز طایفه یهود و نصارا کسى به بهشت نمى رود. قرآن در نفى ادعاى اول بدانها مى گوید پس چرا خداوند شما را به گناهتان عذاب مى کند و شما چون مخلوق خدا هستید، بشرى بیش نیستید: «و قالت الیهود و النصارى نحن ابناء الله و احباؤه قل فلم یعذبکم بذنوبکم بل انتم بشر ممن خلق؛ و یهود و نصارا گفتند: ما پسران خدا و دوستان [ویژه ى] او هستیم. بگو: پس چرا او شما را به کیفر گناهانتان عذاب مى کند؟ بلکه شما هم بشرى از آنهایى هستید که آفریده است. او هر که را بخواهد مى بخشد و هر که را بخواهد عذاب مى کند و حکومت آسمان ها و زمین و آنچه میان آنهاست از آن خداست و بازگشت [همه] به سوى اوست.» (مائده/ 18)
در رد ادعاى دوم از آنها مى خواهد که بر گفته خویش دلیل و برهان ارائه دهند اگر صادق هستند: «و قالوا لن یدخل الجنة الا من کان هودا او نصارى تلک امانیهم قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین؛ و گفتند هیچ کس داخل بهشت نمى شود مگر آن که یهودى یا مسیحى باشد. اینها خیالبافى هاى آنهاست. بگو اگر راست مى گویید، دلیل خود را بیاورید.» (بقره/ 111) علاوه بر موضع گیرى هاى اعتقادى که آیات قرآنى بر آنها دلالت دارد، ستیزه هایى نیز میان پیغمبر اسلام (ص) و مسیحیان جزیرةالعرب پدید آمد که از آن جمله، مجادله اى است میان وى و نصاراى نجران درباره حضرت عیسى (ع) که کار را به «مباهله» کشاند؛ این امر به دنبال نزول آیه اى از قرآن که در آن به خلقت عیسى اشاره شده است واقع شد: «ان مثل عیسى عندالله کمثل ادم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون؛ مثل عیسى نزد خدا چون مثل آدم است که او را از خاک آفرید سپس به او گفت باش، پس همان دم چنان گردید.» (آل عمران/ 59)
پس از نزول این آیه هیأتى از اسقفان نجران براى محاجه با پیغمبر اکرم (ص) به مدینه آمدند. سرورشان ابوحارثه اسقف بود و عاقب و سید و عبدالمسیح و کوزوقیس و ایهم همراه او بودند. پس بر پیامبر خدا وارد شدند و چون درآمدند، دیبا و صلیب ها را آشکار ساختند و با وضعى داخل شدند که هیچ کس با آن وضع وارد نشده بود، پس رسول خدا گفت: «آنان را واگذارید.» آنگاه رسول خدا را دیدار کردند و روزشان را با او بحث کردند و آنچه خدا خواست از او پرسش نمودند. پس ابوحارثه گفت: «اى محمد درباره مسیح چه مى گویى؟» گفت: «او بنده خدا و پیامبر اوست.» پس گفت: «اى ابوالقاسم، خدا از آنچه گفتى برتر است، او چنین و چنان است.»
سرانجام خداوند، پیامبر خویش را به «مباهله» امر نمود: «فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابناءکم و نسائنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله على الکاذبین؛ پس هر که با تو درباره عیسى پس از دانشى که تو را به دست آمده است ستیزه کند، بگو بیایید تا پسران خود و پسران شما و زنان خود و زنان شما و خودمان و خودتان را بخوانیم، سپس نفرین کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.» (آل عمران/ 61)
لیکن بنا به گفته مفسران، نصاراى نجران به مباهله اى که رسول اکرم (ص) به امر خدا ایشان را بدان دعوت نمود اقدام نکردند و به شهر خویش بازگشتند و پذیرفتند که جزیه بپردازند. پس رسول خدا با آنان صلح کرد و براى آنها نامه اى نگاشت که امنیت آنها را تضمین مى کرد: «به نام خداى بخشنده مهربان. این نوشته اى است از پیامبر محمد فرستاده خدا براى نجران و کناره آن، هنگامى که حکمش بر ایشان در هر سیم و زرى و میوه و برده اى روا بود، آن همه را به ایشان بخشید و جز دو هزار جامه از جامه هاى اوقیه، ارزش هر جامه اى چهل درهم و آنچه بیش و کم باشد به همین حساب، هزارى در صفر و هزارى در رجب و براى ماندن فرستادگانم یک ماه یا بیشتر، سى دینار بر آنهاست و نیز در هر جنگى که در یمن باشد زره هایى به عنوان عاریه ضمانت شده که آنها را به آن ضمانت، عهد خدا و پیمان محمد است. پس هر کس از آنان پس از امسال ربا خورد، امان و پیمان من از او بیزار است.»
پیامبر (ص) سفارش کرد تا در این نامه نوشته شود: «کسى به جنایت دیگرى گرفته نمى شود.» یکى از اعضاى این هیأت به نام «ایهم» پس از بازگشت به نجران به اسلام درآمد و مسلمان بازگشت. همچنین، نصارا همانند یهود درباره حضرت ابراهیم با پیامبر اسلام جدال کردند و او را از خود مى دانستند چنان که در این باره آمده است: «اى اهل کتاب چرا درباره ابراهیم ستیزه مى کنید با این که تورات و انجیل نازل نشد مگر پس از او، آیا نمى فهمید؟ گیرم در آنچه مى دانید مجادله براى شما روا باشد، پس چرا در آنچه از آن بى خبرید ستیزه مى کنید با این که خدا مى داند و شما نمى دانید. ابراهیم نه یهودى بود و نه نصرانى، لیکن به دین حنیف توحید و مسلمان بود و هرگز از مشرکان نبود و همانا نزدیک ترین مردم به ابراهیم کسانى هستند که از او پیروى کنند واین، پیغمبر و کسانى که ایمان آوردند مى باشند و خدا سرپرست مؤمنان است.» (آل عمران/ 65- 68)
علاوه بر این، علماى مسیحى با این که در انجیل بشارت ظهور پیغمبرى بعد از حضرت عیسى داده شده بود (صف/ 6)، به کتمان حقیقت پرداختند و با گمراه ساختن مردم، مانع از گرویدن آنها به پیغمبر اسلام شدند با این که پیامبر را به خوبى مى شناختند. (آل عمران/ 69- 70) از این رو قرآن کریم آنها را به دلیل این گمان ها و پرده پوشى ها سرزنش نموده است. (آل عمران/ 71 و 98) علماى مسیحى در جدال خویش با رسول اکرم (ص) تا آنجا اقدام کردند که اصرار داشتند پیامبر از آیین آنها پیروى کند: «و لن ترضى عنک الیهود و لا النصارى حتى تتبع ملتهم؛ هرگز یهود و نصارا از تو راضى و خشنود نخواهند شد مگر آن که از آیین آنها پیروى کنى.» (بقره/ 120)
آنها حتى راه درست و طریق حق را همان آیین خودشان مى دانستند و از پیروان پیامبر مى خواستند که به آیین ایشان بگروند، چنانکه قرآن می فرماید: «ود کثیر من اهل الکتاب لو یردونکم من بعد ایمانکم کفارا حسدا من عند انفسهم من بعد ما تبین لهم الحق؛ بسیارى از اهل کتاب آرزو و میل آن دارند که شما را از ایمان به کفر برگردانند به سبب رشک و حسدى که بر ایمان شما برند بعد از آن که حق آشکار گردید.» (بقره/ 109)
خداوند به رسول خویش مى فرماید که در جواب آنها بگو که ما دین اسلام را که آیین پسندیده ابراهیم است پیروى مى کنیم که پاک و منزه از شرک است: «و قالوا کونوا هودا او نصارى تهتدوا قل بل ملة ابراهیم حنیفا و ما کان من المشرکین؛ و گفتند: یهودى یا نصرانى شوید تا هدایت یابید. بگو: بلکه آیین ابراهیم را [پیروى مى کنیم] که ملازم حق است و او از مشرکان نبود.» (بقره/ 135) از این رو پیامبر اسلام (ص) در ابتدا مأمور شد تا نصارا و یهود را با این پیام الهى به آیین توحید حقیقى دعوت نماید: «بگو اى اهل کتاب، بیایید به سوى سخنى که میان ما و شما یکسان است که جز خدا را پرستش نکنیم و چیزى را شریک او نگیریم و بعضى از ما جز خدا، خدایانى نگیریم، پس اگر از حق روگردان شدند بگو گواه باشید که ما مسلمانیم.» (آل عمران/ 64)
اما به سبب آن که اهل کتاب به آیات خدا کافر مى گشتند، (آل عمران/ 70) گروهى از آنان انتظار و آرزوى آن داشتند که مسلمانان را گمراه کنند (آل عمران/ 69) و گروهى به همدینان خود مى گفتند که «به دین و کتابى که براى مسلمانان نازل شده اول روز به خدعه ایمان آورید و آخر روز کافر شوید شاید بدین حیله، آنها نیز از دین اسلام برگردند و ایمان نیاورید مگر به آن کس که پیرو دین شما باشد.» (آل عمران/ 72- 73)
قرآن کریم مسلمانان را از دوستى با یهود و نصارا نهى کرد و به دلیل این که دین اسلام را به مسخره مى گرفتند، (مائده/ 57- 59) دستور پرهیز از آنها را داد چرا که هر کس از مؤمنان با آنها دوستى کند در حقیقت از آنها خواهد بود: «یا ایها الذین امنوا لا تتخذوا الیهود و النصارى اولیاء بعضهم اولیاء بعض و من یتولهم منکم فانه منهم» (مائده/ 51) البته کلام قرآن کریم از روى حق و راستى است و انصاف را درباره غیر مسلمانان هم رعایت نموده است. با این که عقاید و دیدگاه هاى غلط مسیحیان را مطرح مى کند، لیکن از برخى ویژگى هاى مثبت آنها هم یاد کرده است. از جمله در مقایسه برخورد مشرکان و یهودیان و مسیحیان با مسلمانان در آغاز اسلام مى فرماید که: «محققا یهود و مشرکان را دشمن ترین مردم با مسلمانان خواهى یافت و با محبت تر از همه کس با اهل ایمان، آنان را که مى گویند ما نصرانى هستیم. این دوستى نصارا با مسلمانان بدین سبب است که برخى از آنها دانشمند و پارسا هستند و آنها گردنکشى بر حکم خدا نمى کنند و چون آیاتى را که به رسول فرستاده شده استماع کنند اشک از دیده آنها جارى مى شود، زیرا حقانیت آن را شناخته و گویند بارالها، ما به رسول تو محمد (ص) و کتاب آسمانى او قرآن ایمان آوردیم نام ما را در زمره گواهان صدق (و راستى) او بنویس.» (مائده/ 82- 83)
نمونه اى از این محبت را مى توان در برخورد نجاشى حبشه با مهاجرین مسلمان ملاحظه نمود. هنگامى که گروهى از یاران پیامبر (ص) بر اثر آزار و شکنجه مشرکان مکه در سال پنجم بعثت به حبشه مهاجرت کردند، در حمایت پادشاه آن سرزمین قرار گرفتند و سفارت مشرکان براى بازگرداندن آنها به نتیجه اى نرسید. این گروه تا سال هفتم هجرت که توانستند به مدینه عزیمت کنند و به جمع مسلمانان بپیوندند، به مدت پانزده سال در حبشه در امنیت به سر بردند.
همچنین در قرآن اشاره شده است که بعضى از اهل کتاب (از نصارا) تا به آن حد درستکارند که اگر مال بسیارى به آنها به امانت بسپارى رد امانت کنند و برخى دیگر (یهود) تا آن اندازه نادرستند که اگر به آنها یک دینار امانت دهى رد نکنند حتى با نسبت دروغ به خدا مى گویند که براى پیروان تورات خوردن مال غیر اهل تورات گناهى ندارد. (آل عمران/ 75)

 

منـابـع

محمدابراهیم آیتى- تاریخ یعقوبى- جلد 1 صفحه ‏452-450، ‏388-385

جلال ‏الدین فارسى- پیامبرى و جهاد- صفحه ‏205-195

درگاه پاسخگویی به مسائل دینی- مقاله قرون وسطى- جدال مسیحیت با اسلام‏

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد