تفسیر آیات مربوط به محکومیت حضرت یوسف (ع) و هدایت زندانیان

فارسی 2859 نمایش |

خداوند متعال در آیات 35-37 سوره مبارکه یوسف می فرماید:

35- «ثم بد الهم من بعد ما رأوا الایت لیسجنه حتی حین»

36- «و دخل معه السجن فتیانی قال إحد هما انی ارنی  اعصر خمرا وقال الاخر انی ارئی احمل فوق رأسی خبزا تأکل الطیر منه نبئنا بتا ویله  انا نرئک من المحسنین»

37- «قال لا یا تیکما طعام ترزقانه الا نباتکما بتاویله قبل ان یاتیکما ذلکما مما علمنی ربی انی ترکت مله قوم لا یومنون بالله وهم بالاخره  هم کفرون»

ترجمه:
35- «پس از آنکه نشانه ها ]ی پاکی یوسف[ را دیدند، تصمیم گرفتند او را تا مدتی زندانی کند.»

36- «و دو جوان، همراه او وارد زندان شدند. یکی از آن دو گفت: من در عالم خواب می بینیم که ]انگور برای[ شراب می فشارم و دیگری گفت: من در خواب می بینم نان روی سرم حمل می کنم و پرندگان از آن می خورند؛ ما را از تعبیر آن آگاه ساز که ما تو را از نیکوکاران می بینیم.»

37- «]یوسف[ گفت: من پیش از اینکه جیره ی غذای شما به دست شما برسد، شما را از تعبیر خوابتان آگاه می سازم. این از علمی است که پروردگارم به من آموخته است. من آیین قومی را که ایمان به خدا ندارند و به سرای دیگر کافرند، ترک گفته ام   ] بعد از این شایسته ی چنین موهبتی از جانب خدایم گشته ام[

تعبیر به «بدا» که به معنای پیدا شدن تصمیم جدید است، نشان می دهد که قبلا  چنین تصمیمی درباره ی یوسف نداشته اند بلکه عزیز می کوشید ماوقع را مکتوم نگه دارد و لذا به زنش گفت، از گناهت توبه کن و به یوسف گفت، این را نادیده بگیر که مطلب به همین جا ختم شود و به گوش دیگران نرسد. ولی مکتوم نماند و به خارج از قصر راه یافت و به گوش زنان اعیان و اشراف رسید و دنبالش جلسه ی وقیحانه ی زنان در قصر تشکیل شد و رسوایی بالا گرفت و رازهایی پنهان، آشکار شد. دیدند برای حفظ آبرو و بستن زبان مردم چاره ای جز زندانی کردن یوسف ندارند و لذا می فرماید:

"ثم بد الهم من بعد ما رأوا الایت لیسجنه حتی حین "

تصمیم گرفتند یوسف را با اینکه یقین به پاکی و بی گناهی اش داشتند، تا مدت نامعلومی زندانی کنند تا با نبودن او در میان مردم، حرف ها از زبان ها بیفتد و کم کم ماجرا فراموش شود چرا که از دل برود هر آن چه از دیده برفت. سرانجام یوسف بی گناه را به عنوان گنه کار به زندان بردند. به راستی عجب است که پاکان به جرم پاکی شان محکوم به زندان و تبعید و اعدام بشوند. در قرآن می خوانیم که جمعیت زشتکار ناپاک قوم لوط، پیامبر بزرگوار خدا حضرت لوط علیه السلام را با خانواده اش به جرم اینکه پاکند و اظهار طهارت می کنند، محکوم به تبعید رفتن از شهر و دیارشان نمودند و گفتند:

"اخرجوهم من قریتکم انهم اناس یتطهرون"( اعراف/82)

این خانواده را از شهر تان بیرون کنید زیرا این ها مردهی هستند که اظهار پاکی می کنند».

حضرت یوسف علیه السلام روانه ی زندان می شود. اینجا هم حضرت یوسف را با آن همه آیات و نشانه های پاکی و عفاف که در او دیدند، محکوم به زندانش نمودند. پس: یوسف از دامان پاک خود به زندان می شود.

"و دخل معه السجن فتیان"

هنگام ورود یوسف به زندان، دو نفر دیگر نیز که از وابستگان به دستگاه حکومت بوده و محکوم به زندان شده بودند، با یوسف وارد زندان شدند. یکی از آن ها متصدی آبدارخانه ی شاه و دیگری متصدی امور آشپزی بوده است و متهم به سوء قصد نسبت به شاه و محکوم به زندان شده بودند.

"فتیان" یعنی دو فتی (دو جوان). البته آن ها دو برده از برده ها و غلام های ملک بودند اما قرآن از آن ها تعبیر به فتی کرده است و این تعبیر مودبانه ی قرآن کریم از برده هاست. حتی روایت داریم که فرموده اند: «هرگز به برده های خود نگویید غلام من، بلکه بگویید جوان مرد و جوان زن من» که احساس حقارت نکنند و بلکه احساس عزت کنند. اینجا هم قرآن کریم از آن دو برده ی ملک تعبیر به فتی می کند. دو جوان همراه یوسف علیه السلام وارد زندان شدند.

"قال إحد هما انی ارنی  اعصر خمرا"

«پس از گذشت چند روز، یکی از آن دو نزد یوسف آمد و گفت: من در عالم خواب چنین می نینم که انگور را برای شراب ساختن می فشارم.»

"و قال الاخر انی ارئی احمل فوق رأسی خبزا تأکل الطیر منه"

«دیگری گفت: من در خواب می بینم که مقداری نان رو سرم حمل می کنم و پرندگان آسمان از آن نان می خورند».

"نبئنا بتا ویله  انا نرئک من المحسنین"

«ما را از تاویل خوابمان آگاه ساز چه آن که ما تو را از نیکو کاران می بینیم.»

حالا آن دو جوان از کجا دانستند که یوسف از تعبیر خواب آگاهی دارد، شاید از جمله ی آخر آیه "انا نرئک من المحسنین" بشود استفاده کرد که زندانیان در این مدت که با یوسف علیه السلام  هم نشین بوده اند از سیمای ملکوتی و رفتار و گفتار عاقلانه و کریمانه اش به لطافت و عظمت روحی او پی برده و دانسته اند که می توانند در حل مشکلاتشان از او کمک بگیرند و لذا گفتند، چون تو را از محسنان و نیکوکاران می بینیم، می خواهیم ما را از تعبیر خوایمان آگاه سازی، و این مطلب طبیعی است. یکی گفت:

"انی ارنی  اعصر خمرا"

«من در خواب چنین می بینم که انگور را برای شراب ساختن می فشارم.»

اینجا کلمه ی خمر به اصطلاح ادبی به علاقه ی «مایول» اطلاق در انگور شده است.

"و قال الاخر انی ارئی احمل فوق رأسی خبزا تأکل الطیر منه"

«و دیگری گفت: من در خواب می بینم که مقداری نان روی سرم حمل می کنم و پرندگان آسمان از آن می خورند».

جناب یوسف علیه السلام پیش از این که خواب آن ها را تعبیر کند، اقدام به انجام وظیفه ی اصلی خود کرد که ارشاد و هدایت انسان ها به سوی خداست؛ آن هم با رعایت شرایط از حیث زمان و مکان و حالات روحی مخاطبان. حالا حضرت یوسف علیه السلام هم دید در زندانیان تنبهی پیدا شده و زمینه ی مستعدی به وجود آمده است و می شود آن ها را هدایت کرد؛ چون از طرفی گرفتار زندانند و از طرفی هم به او اعتماد پیدا کرده و می گویند، ما تو را از نیکوکاران می دانیم. حالا که من از نظر آن ها محسن هستم و حرفم را می پذیرند، از این فرصت باید استفاده کرد. از این رو آغاز سخن کرد:

"قال لا یا تیکما طعام ترزقانه الا نباتکما"

«گفت: من پیش از اینکه جیره ی غذایی شما برسد، شما را از چگونگی آن آگاه می سازم.»

معلوم می شود زندانیان جیره ی غذایی داشته اند و سر وقت معین برای آن ها غذا می آوردند و حضرت یوسف علیه السلام خواسته است، گوشه ای از علم خود به نهان امور را به آنها ارائه کرده و اعتماد آن ها را به خود جلب نماید تا هم به صحت تعبیری  که از خواب آن ها خواهد کرد اطمینان پیدا کنند و هم زمینه برای پذیرش دعوت او به توحید و اذعان به اینکه او از خاندان وحی و نبوت است فراهم گردد؛ چون ارائه ی معجزه و امرخارق العاده برای اثبات صدق در ادعای نبوت از وظایف انبیاء علیهم السلام است؛ چنان که خدا می فرماید: "لقد ارسلنا  بالبینات" (حدید/25).

ما رسولان خود را همراه با ادله ی روشن به سوی مردم می فرستیم که شاهد بر صدق در ادعای نبوتشان باشد و مردم به آنها اعتماد کنند و ایمان بیاورند. حضرت یوسف نیز برای جلب اعتماد زندانیان، ابتدا ارائه ی اعجاز نمود یعنی از یک مطلب آینده که کسی از آن خبر نداشت خبر داد و گفت: من از کم و کیف غذایی که امروز برای شما خواهند آورد آگاهم و شما را نیز از آن آگاه  می سازم تا بدانید که من از امور نهان آگاهی دارم و در ارشاد و هدایتم صادقم.

"لا یا تیکما طعام ترزقانه الا نباتکما بتاویله قبل ان یاتیکما"

«من پیش از اینکه غذای شما را بیاورند می گویم آن غذا چیست و چگونه است و شما را از تاویل آن آگاه می سازم.»

اینجا مراد از تأویل، علی الظاهر تعین خارجی و خصوصیات عینی آن غذا می باشد. بعضی از مفسران ضمیر کلمه ی «تاویله» را به خواب برمی گردانند و می گویند، جناب یوسف به آنها گفت، من قبل از اینکه غذای شما را بیاورند، خوابتان را تأویل می کنم ولی این معنا به نظر مناسب نمی آید، زیرا لازم بود حضرت یوسف علیه السلام برای جلب اعتماد آن دو جوان زندانی و زمینه سازی برای ارشاد و هدایت آنان، ارائه ی اعجاز نماید و آن، اظهار علم به غیب بود که درباره ی غذای حاضر نشده فرمود و موضوع تأویل نیز منحصر به خواب نیست که بگوییم، مناسب با طعام نمی باشد زیرا درباره ی قرآن نیز آمده است:

"بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یاتهم تاویله"(یونس/39)

«مردم قرآن را که احاطه به علم آن ندارند تکذیب می کنند در حالی که هنوز تأویل آن نیامده است.»

آنجا هم  طعام  تأویلی داشت و یوسف پیش از حضور آن، به تاویلش پرداخت!

"ذلکما مما علمنی ربی"

«]این کمال علمی که من دارم و از نهان امور] آگاهم[ موهبتی است که خدای من به من عطا فرموده و تعلیم کرده است.»

اولیای خدا کمالاتی را که دارند طبق وظیفه اظهار می کنند ولی برای اینکه فکر لو آمیزی در اذهان کسانی نسبت به آن ها به وجود نیاید، فورا می گویند، این کمال از خود ما نیست بلکه موهبتی است که خالق و پروردگار ما به ما عطا فرموده است.

"انی ترکت مله قوم لا یومنون بالله وهم بالاخره  هم کفرون"

«من رها کردم طریقه ی قومی را که ایمان به خدا و آخرت  ندارند و پیروی نمودم از موحدان و خداپرستان».

آری! آن چه سبب این تعلیم الهی شده است، ترک شرک و پذیرش توحید است. کسی بی جهت آرزو نکند که به معارف الهیه برسد. آن دانستنی های واقعی که جوهر جان آدمی را رشد می دهد؛ مسبب از تقواست. البته داشمندان و مغزهای متفکر در عالم فراوانند که تقوا هم ندارند؛ اما این آن علمی نیست که منظور قرآن و پیامبران علیهم السلام است و جوهر جان و قلب انسان را رشد می دهد و روان می کند و موجب تقرب به کمال مطلق می شود. آن علم، تنها  از راه تقوا حاصل می شود و باید شرک را با تمام ابعادش ترک کند و توحید را به معنای واقعی آن بپذیرد.

منـابـع

سیدمحمد ضیاء آبادی- تفسیر سوره یوسف - از صفحه 211 تا 212 و صفحه 214 تا 216 و صفحه 218 تا 223 و صفحه 231

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها