عوامل ایجاد ذلت و فروتنی بیجا در افراد
فارسی 1485 نمایش |هر انسانی به تمایل فطری حب ذات، علاقه دارد از تمام جهات، کامل و از هر نقص و ضعفی مصون و منزه باشد. کسانی که خود را کوچک و حقیر می دانند و از یک یا چند جهت در خود احساس نقص و نارسائی می کنند، در باطن نگران و ناراحتند، و همواره از یک فشار درونی، رنج می برند. بر این این گروه، راه عاقلانه جبران حقارت آن است که نیروی خود را در مجرای مناسبی به کار اندازند و مراتب لیاقت خو یش را از راهی که شایستگی دارند، آشکار کنند و شخصیت ارزنده ای در اجتماع بدست آورند و ضعف درونی خویش را تدریجا فراموش نمایند. ولی بعضی از مبتلایان به احساس حقارت، بر اثر تنبلی و یأس یا علل دیگری، از راه صحیح عقلی منحرف می شوند و برای پنهان نگاهداشتن ضعف درونی خود و به امید جبران کمبودهای خویش، به انتحار معنوی دست می زنند، عزت و استقلال خویش را درهم می شکنند و شخصیت انسانی خود را می کشند. اینان با فروتنی های آمیخته به ذلت، با حرکات توام با تملق و چاپلوسی، به خواری و فرمایگی تن می دهند و برای فرار از حقارت کوچکی، به پناه بزرگترین ذلت و حقارت می روند و در کشاکش تناقض و تضادی که در احساساتشان پدید آمده، عزت نفس را که یکی از مظاهر مهم حب ذات است، از کف می دهند و عمری را به ذلت و خواری می گذرانند. در جامعه گروههای متعددی مشاهده می شوند که گرفتار تضاد احساسات هستند و بر اثر ضعف نهانی و احساس حقارت به خضوع و فروتنی تملق آمیز تن می دهند و کرامت نفس خود را در هم می شکنند، که به بعضی از آنها اشاره می کنیم:
1- خشونت های نابجا و سختگیری های زائد از حد پدران و مادران نسبت به کودکان، یکی از عوامل مهم ایجاد حقارت در ضمیر آنها است. کودکی که در محیط ترس و وحشت، نگرانی و اضطراب، رشد کرده باشد، کودکی که پدر و مادر او را یک انسان واقعی به حساب نیاورده باشند، کودکی که همواره مورد نفرت و انزجار اطرافیان خود بوده و هرگز طعم محبوبیت و احترام نچشیده باشد، و خلاصه طفلی که شخصیتش از هر جهت سرکوب شده و با ناکامی ها و شکست های پی در پی بزرگ شده باشد قهرا خود باخته و ضعیف النفس، فرومایه و زبون بار می آید و همواره خویشتن را پست و نالایق می بیند. چنین کودکی وقتی بزرگ شود و در جامعه قدم بگذارد دچار یک بی قراری و ناراحتی شدید روحی است، جرات ابراز شخصیت و استقلال ندارد، و پیوسته در خویشتن یک کمبود و نقصی را در مقابل دیگران احساس می کند. این قبیل افراد اگر بتوانند خاطرات تلخ کودکی را بدست فراموشی بسپارند و اهانت ها و سختگیری های پدر و مادر نادان خود را نادیده انگارند و نیرومندانه در کاری که استعداد فرا گرفتن آن را دارند فعالیت و کوشش مداوم نمایند و در نتیجه عضو مفید و موثر جامعه شوند، می توانند عمری را در کمال عزت نفس، مستقل و با شخصیت بگذرانند و از هر پستی و حقارتی بر کنار باشند. ولی اگر آن خاطرات ناراحت کننده فراموش نشود و صاحبش پیوسته خود را حقیر و ناچیز بداند ناچار باید برای جبران آن حقارت درونی عکس العمل هائی از خود نشان بدهد و به اعمال ناروائی دست بزند، یکی از آن اعمال، تن دادن به زبونی و ذلت است. تواضع و فروتنی و گاهی تملق و چاپلوسی بعضی از افراد بر اساس این حالت روانی و ناشی از احساس حقارت است. کسی که در سراسر ایام طفولیت مورد بی احترامی و بی اعتنائی اطرافیان خود بوده، کسی که استقلال و شخصیتش در محیط خانواده سرکوب شده و خود را حقیر و ناچیز می داند همواره گرفتار وحشت و نگرانی است، او خائف است از اینکه مبادا زن و مرد جامعه مانند پدر و مادرش با وی رفتار کنند و مورد اهانت و تحقیرش قرار دهند و بین مردم، خجلت زده و شرمسارش نماید. او برای مصون ماندن از تعرض دیگران، پیشدستی می کند و از ترس در مقابل هر کسی خضوع و تواضع می نماید و بدین وسیله حقارت درونی خود را می پوشاند و خویشتن را از توهین احتمالی آنان برکنار نگاه می دارد.چنین تواضعی حاکی از تعالی روانی و فضیلت اخلاقی متواضع نیست بلکه این خود یک نوع ذلت نفس و زبونی است که به این صورت در آمده و ریشه آن ترس و حقارت است.
2- فقر و تنگد ستی پدر و مادر از عواملی است که باعث سرافکندگی و حقارت کودک می شود. کسانی که در طفولیت با شرائط سخت مالی رشد کرده اند در باطن خود یک نوع عقب ماندگی و ضعف، احساس می نمایند. این خاطره از ضمیر آنان محو نمی شود و تا پایان عمر باقی می ماند. بعضی از آنها که بر اثر لیاقت و شایستگی و در پرتو کار و کوشش، به مدارج کمال نائل شده اند و شخصیت مستقلی بدست آورده اند آن خاطره را نادیده می گیرند و خود با عز و احترام زندگی می کنند، ولی آنهائی که بر اثر تنبلی یا ناامیدی تن به زحمت و فعالیت نداده اند یا نتوانسته اند آن خاطره ناگوار را فراموش کنند، همواره اسیر حقارت و ضعف روانی هستند. اینان در مقابل سرمایه داران، خود را کوچکو حقیر می بیند و بی اختیار در برابر آنها سر تعظیم فرود می آورند و با خضوع و فروتنی، مراتب ضعف خو یش را آشکار می کنند. اسلام به آن فرو مایگانی که شخصیت خویش را در مقابل ثروتمندان می بازند و آنها را به علت سرمایه داری احترام می کنند، سخت بدبین است. رسول اکرم فرمود: «از رحمت الهی دور باد آن کسی که سرمایه داری را، به علت ثروتش تکریم و احترام نماید.»
3- کسی که می خواهد خود را در ردیف مردان دانشمند و عالم به حساب بیاورد ولی از نظر علمی ضعیف و کم سرمایه است در خود احساس نارسائی و حقارت می کند. برای پنهان داشتن ضعف درونی و جبران نقص خود، به وسائلی متوسل می شود، گاهی به گفتار دانشمندان تکیه می کند و از زبان دیگران سخن می گوید. گاهی از راه فروتنی و چاپلوسی وارد می شود و در برابر دیگران آن قدر خضوع و ادب می کند که آنان ماخود به حیا می شوند و خجالت می کشند به چنین مرد مودب و خلیقی بگویند سواد نداری. مصیبت بالاتر وقتی است که چنین انسان ضعیف و کم سوادی، بخواهد کرسی تدریسی را اشغال کند و برای محصلین درس بگوید، برای اینکه شخصیت خود را در مقابل شاگردان حفظ کند و مورد تحقیر آنان واقع نشود یا باید در کلاس آن قدر متکبر و خشن باشد که هیچ یک از شاگردان از ترس، جرات نداشته باشند به او بگویند معلومات شما نارسا است و نمی توانید درس بگوئید، یا باید آن قدر فروتنی و تواضع نماید و به شاگردان احترام کند که آنها نقص علمی او را نادیده بگیرند و به زبان نیاورند. چنین فروتنی و تواضعی را نمی توان از صفات حمیده و خلقیات پسندیده، به حساب آورد، بلکه این خود یک نوع خواری و فرومایگی است و منشا آن، حقارت و ترس نهانی متواضع است، او خواسته است با نداشتن سرمایه دانش، خود را عالم وانمود کند و با عدم لیاقت علمی، کرسی تدریس را اشغال نماید لذا به این ذلت و زبونی تن داده است! اگر چنین انسانی حد واقعی خود را بشناسد و از اندازه خویش تجاوز ننماید، هرگز عزت نفس و شرف انسانی خود را معرض معامله قرار نمی دهد و با فروتنی های تملق آمیز، خویشتن را ذلیل و خوار نمی نماید.
4- گناهکاری و عصیان، یکی دیگر از عوامل احساس پستی و حقارت است. کسی که مرتکب معصیت هائی شده و پرده احترام قانون را دریده است همواره در فشار شکنجه های وجدان اخلاقی است و خویشتن را انسانی پلید و آلوده می بیند، گناهکار کوشش می کند که معاصی خود را در ضمیر مخفی خویش دفن نماید و صحنه های شرم آور آنها بدست فراموشی بسپارد ولی وجدان اخلاقی، گناهکار را آرام نمی گذارد و با سرزنش های مداوم خود می کوشد که گناهان را در خاطر وی زنده و محفوظ نگاهدارد و او را رنج و عذاب دهد. شرم ساری و حقارتی که بر اثر گناه، دامنگیر گناهکار می شود او را پست و زبون می کند و به شخصیت و استقلال وی ضربه می زند. گناهکار هر قدر قوی النفس و با اراده باشد بر اثر معصیت زبون و ناتوان می شود، گناهکار می کوشد تا از راه خودسازی و تصنع، ضعف روانی خویش را به پوشاند و خود را قوی و نیرومند جلوه دهد ولی شکست های روحی و انفعال های باطنی او، خواه نا خواه از خلال اعمال و اقوالش خود نمائی می کند و ناتوانی او را آشکار می سازد. زبونی و پستی روانی بعضی از گناهکاران از فروتنی های ذلت آمیزشان به خوبی مشهود است. اینان برای پوشانیدن لکه های معاصی خویش نسبت به مردم، خضوع و تواضع می کنند و مراتب فرومایگی خود را به صورت ادب و احترام به دیگران، آشکار می سازند. کارمندانی که در انجام وظائف اداری از مردم رشوه می گیرند و به این گناه بزرگ آلوده هستند اغلب مردمانی متواضع و خوش اخلاق به نظر می آیند و با ارباب رجوع در کمل ادب و حسن سلوک رفتار می کنند و کلماتی نظیر چاکرم، بنده ام، اطاعت می شود، در اختیار شما هستم، هر چه بفرمائید، از آنها بسیار شنیده می شود. بدون تردید، چنین تواضعی که منشا روانی آن پلیدی گناه و ترس رسوائی است نه تنها ارزش اخلاقی ندارد بلکه دلیل زبونی و فرومایگی متواضع و یکی از اقسام تن به ذلت دادن است. ناپاک زندگی کردن و به گناه آلوده شدن یکی از بزرگترین عوامل خواری و ذلت است. کسانی که می خواهند به شرافت و عزت نفس زندگی کنند و دچار حقارت و زبونی نشوند باید از گناه، اجتناب کنند و به هیچ صورت دامن خود را به معصیت آلوده ننمایند. رسول اکرم (ص) فرموده است: «آن کس که می خواهد عزیزترین مردم باشد باید از گناه اجتناب نماید و به تقوی و پرهیزگاری بگراید.»
5- گاهی اشخاص بی کفایت و نالایق به مقامی می رسند که شایسته آن نیستند. مردم متوجه و با هوش از اطاعت این قبیل زمامداران سرباز می زنند و در برابر آنان تمکین نمی نمایند. امام صادق (ع) فرمود: «کسی که بدون حق و صلاحیت خواستار ریاست باشد باید به حق و درستی از اطاعت مردم محروم بماند.» اینان که از طرفی در خود احساس ضعف و کمبود می کنند و خویشتن را برای آن مقام، کوچک می دانند و از طرف دیگر حب ریاست نمی گذارد به نقص و نارسانی خویش اعتراف کنند و از آن کار کناره گیری نمایند برای پنهان نگاهداشتن ضعف خود و حفظ کرسی ریاست، به کارهای مختلفی دست می زنند. این فرومانروایان نالایق گاهی با عموم مردم به خصوص نسبت به ضعفا و زیردستان، مستبدانه رفتار می کنند و بوسیله خشونت و تندی و احیانا بدزبانی و هتاکی، نارسائی و بی لیاقتی خود را پنهان نگاه می دارند و با ترساندن مردم، مقام خود را حفظ می کنند و آنان را به اطاعت وادار می نمایند. گاهی از در فروتنی و چاپلوسی وارد می شوند، نسبت به مردم عادی و زیردستان، ادب و تواضع می کنند و در برابر کسانی که مقام بالاتری دارند، تملق می گویند و با این فرومایگی و رفتار ذلت آمیز، نقائص خود را پنهان و مقام خویشتن را از تعرض دیگران مصون نگاه می دارند. کسانی که به این ذلت ها و زبونی ها تن می دهند و عز و شرف انسانی را به چند روز ریاست میفروشند، مردم پست و فرومایه ای هستند و در این معامله ضرر می کنند. این فرومایگی پست که برای حفظ مقام خود، تن به ذلت و زبونی می دهند و زبان به تملق و چاپلوسی می کشایند نه تنها با این عمل، به خود ستم می کنند و عز و شرف انسانی خویش را از کف می دهند بلکه به مردم نیز ستم می کنند و آنان را به راه تیره روزی و بدبختی سوق می دهند. رسول اکرم(ص) می فرمود: «وقتی گناهکاران، سرور مردم شوند و فرومایگان پست، روساء مردم باشند و در جامعه به بدکاران احترام شود، باید در آنجا منتظر بلا و بدبختی بود.» فروتنی های تملق آمیز مردان نالایق، که بنده مقام و ریاست هستند، ناشی از ضعف درونی و حقارت باطنی آنها است. هرگز چنین تواضعی را نمی توان به حساب فضیلت اخلاقی و تعالی روانی گذارد، بلکه این تواضع، حاکی از زبونی نفس و راه تن به ذلت و خواری دادن آن است.
از این چند موردی که بیان شد، روشن می شود که در بعضی از مواقع اسیران عقده حقارت و کسانی که در ضمیر خود احساس ضعف و پستی می کنند به پناه تواضع می روند و با فروتنی های ذلت آمیز، حقارت باطنی خویش را پنهان نگاه می دارند. این قبیل فروتنی ها که عکس العمل عقده حقارت است کوچکترین ارزش تربیتی و اخلاقی ندارد بلکه دلیل بر زبونی و فرومایگی متواضع است. این فروتنی ها از نظر دینی و علمی رذیلتی است به صورت فضیلت، و پستی و انحطاطی است به شکل کمال اخلاقی انسانی. اسلام، تواضع را از صفات حمیده و سجایای پسندیده شناخته است و متواضع را مورد تکریم و احترام قرار می دهد، ولی به کسانی که در لباس تواضع تن به ذلت و خواری می دهند و به نام ادب و فروتنی، شخصیت انسانی خویش را لگدکوب می کنند جدا بدبین و از آنان متنفر است. بنابراین، شرط اساسی تواضع، اطمینان روحی و استقلال روانی متواضع است.
منـابـع
محمدتقی فلسفی- کودک از نظر وراثت و تربیت (جلد 2)- از صفحه 465 تا 480 و صفحه 482
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها