نگاهی به وضعیت سیاسی عباسیان در دوره نفوذ ترکان

فارسی 3114 نمایش |

1- شهر «سامرا» یا «سرمن رای»، در سال(220هـ) توسط «معتصم عباسی» به عنوان پایتخت جدید انتخاب و در سال (221هـ/837م) به دستور او ساخته شد. در همان سال به این شهر منتقل و آن را مرکزخلافت خود قرار داد. در علت بنای این شهر گفته شده است که، «معتصم» وقتی روی کار آمد به علت این که مادرش «مارده» از کنیزکان ترک بود و نیز کمک ترکان، در روی کار آمدن او موثر بود، و از همه مهم تر عدم اطمینانش به سپاهیان، علاقه و گرایش زیادی به ترکان پیدا کرد، به طوری که شروع به خرید و جلب غلامان ترک نمود تا آنجا که 4000 از آنان در «بغداد» جمع شدند. آنها به دستور خلیفه لباس های فاخر می پوشیدند و از دیگر سپاهیان ممتاز بودند و اجازه داشتند در خیابان های «بغداد» سواره حرکت کنند. مردم «بغداد» توسط این ترک ها مورد آزاد و اذیت قرار می گرفتند چون آنان در بازار و خیابان ها، زنان، کودکان، پیران و کوران را لگدکوب اسب های خود می نمودند و چه بسا بعضی از اوقات، مردم هجوم آورده و بعضی از ترک ها را می کشتند. مردم «بغداد» که دیگر به ستوه آمده بودند نزد «معتصم» آمده وگفتند: چنانچه سپاه ترک را از ما دور نکنی با تو خواهیم جنگید! «معتصم» با تعجب پرسید: چگونه می جنگید؟ گفتند: با تیرهای سحرگاهان! پرسید: مقصودتان چیست؟ جواب دادند: نفرینت می کنیم. یک بار در روز عید پیرمردی صریحا در این مورد به خلیفه اعتراض کرد.

«ابن اثیر»، علت اساسی بنای «سامرا» را عدم اعتماد «معتصم» به سپاهیان خود می داند و این وجه را ترجیح میدهد. او می نویسد:.( درسال 220هـ) «معتصم» به محل «سامرا» رفت تا در آنجا شهر بسازد. علت این بود که «معتصم» گفته بود من از این سپاهیان می ترسم. اگر یک بار بشورند تمام غلامان مرا خواهند کشت، من میل دارم در محلی باشم که مشرف بر آنها باشم و اگر امری واقع شد از راه صحرا و رود بتوانم به آنها برسم و مسلط شوم.»

از این تاریخ به بعد، مرکزیت خلافت عباسی به مدت 59 سال؛ یعنی تا سال (297هـ) از «بغداد» به «سامرا» منتقل شد. «سامرا» در طول سال هایی که مرکز خلافت بود، رشد زیادی کرد به طوری که به نقل «تاریخ سامرا» طول بناء در این شهر به بیش از هشت فرسخ می رسیده است! اما پس از انتقال خلافت عباسی از آنجا به «بغداد»، و پس از پایان خلافت «معتصم» (289هـ) به سرعت رو به خرابی گذاشت و به خرابه ای شبیه شد و فقط قبر دو امام هادی و عسکری علیهما السلام و مکان غیبت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف آباد باقی مانده است.

«یاقوت حموی» متوفای اوائل قرن هفتم هجری خرابه های «سامرا» را پس از مشاهده، این گونه وصف می کند: «به غیر سرداب حضرت مهدی و محله کرخ سامرا که دورتر از آن است، تمامی نقاط آن شهر خرابه ای بیش نیست به گونه ای که بیننده از دیدن آن وحشت می کند آن هم پس از آن که در هیچ کجای روی زمین بهتر، زیباتر و بزرگ تر از آن وجود نداشت (فسبحان من لایزول و لایحول.) « سامرا» در این مدت (220 -279هـ) هشت نفر از خلفای عباسی را پشت سر گذاشته است:

1- معتصم(218-227هـ)

2- واثق (227-232هـ)

3-متوکل (232-247هـ)

4- منتصر (247-248هـ)

5- مستعین (248-252هـ)

6- معتز (252-255هـ)

7- مهتدی (255-256هـ)

8- معتمد( 256-279هـ)

در سال (279هـ) پس از «معتمد»، «معتضد» به خلافت نشست. در عصر او مرکز خلافت دوباره به «بغداد» منتقل شد و دیگر هرگز به «سامرا» باز نگشت.

2- نفوذ و تسلط ترکان از مهم ترین ویژگای این دوره.
نفوذ و تسلط «ترکان» در همه شئون حکومت و کارهای کلیدی، به خصوص سپاه است. تا آنجا که عصر «عباسیان دوم» را عصر «نفوذ ترکان» می دانند. از انگیزه های گرایش به ترکان که از دوره «معتصم» شروع و پس از کشته شدن «متوکل» به دست ترکان، به او ج خود رسید قبلا گفتگو کردیم. بعضی از محققان، رهایی از تسلط و نفوذ فارس ها را انگیزه های مهم گرایش به ترک ها می دانند. امتیاز ترکان در جنگجویی و سلحشوری بود، ولی در امور مملکت داری و سیاست سر رشته ای نداشتند. بی کفایتی و عیاشی خلفا باعث قدرت و نفوذ هرچه بیشتر ترکان می شد، آنها تمامی امور را در قبضه خود گرفته بودند. دو تن که از بقیه ممتاز و زیرک تر بودند عبارتند از: «بغای شراپی کوچک» و «وصیف بن باغر ترکی» به طوری که درباره نفوذ این دو، روی خلیفه، گفته شده است:

خــــلیفه فــــی قـــفص                                           بــــین وصــتف وبـــغا

یــــقول مــاقــــالا له                                                 کا تـقول  البــــبــغاء

«خلیفه در قفسی میان «وصیف» و «بغاء» زندانی است، طوطی وار آنچه را که به آنها  می گویند، می گوید.»

«ابن طباطبا» می گوید: «ترکان پس از کشتن «متوکل» کاملا بر مملکت مسلط شدند و مدام بر قدرتشان افزوده می شد به طوری که خلیفه در دست آنان همچون اسیری بود که هرگاه اراده می کردند او را عزل و یا نصب کرده و یا می کشتند.» دو داستان زیر به خوبی نشانگر اندازه نفوذ و قدرت ترک ها در دستگاه خلافت است. 

*روزی که «معتز» به خلافت نشست، گروهی از خواص خود را در مجلسی گرد آورد و سپس ستاره شناسان را احضار کرد و از آنان خواست تا مدت خلافت او را تعیین کنند، در این موقع ظریفی که در مجلس بود گفت: «من بیش از ستاره شناسان از مدت خلافت و عمر او آگاهم»، از او پرسیدند: «چه مدت عمر می کند؟ و چه اندازه در منصب خلافت باقی می ماند؟» جواب داد: «تا هر زمان که ترک ها  اراده کنند!» با شنیدن این سخن، تمام کسانی که در مجلس بودند خندیدند.

* روزی گروهی از ترکان، وارد قصر «معتر» خلیفه عباسی شدند و او را از پا گرفته و کشان کشان به طرف در اتاق برده و با چوب، کتکش زدند و پیراهنش را پاره پاره کردند و او را در حیاط قصر، زیر آفتاب نگه داشتند؛ آفتاب آن روز به اندازه ای داغ بود که از شدت گرما ناچار شدن پابه پا شوند. سپس دوباره او را زدند و به اتاقش کشاندند، در این موقع ترکان او را از خلافت خلع کردند و گروهی را براین خلع گواه گرفتند، سپس به منظور قتل خلیفه معزول او را به دست کسی سپردند که شکنجه اش کند، او هم سه روز خلیفه را گرسنه و تشنه نگاه داشت. بدینگونه، خلیفه را که نیمه جانی در بدن داشت در سردابی جا دادند و در سرداب را با خشت و گچ مسدود کردند و «معتز» به همان حالت زنده به گور شد.

4-3- عزل و نصب های پی در پی  و نفوذ زنان

از نشانه های ضعف و تزلزل یک نظام سیاسی، عزل و نصب های پی در پی و بی مورد دولتمردان و مسئولان آن نظام است. مروری گذرا به وزرات دولت عباسیان و سرگذشت وزرا و یا دیگر مسئولان و مقام ها ی لشکری و کشوری، عزل نصب های پی در پی آنان، رقابت و پرداخت رشوه های کلان در میان آنان برای احراز این سمت ها، به خوبی نشان دهنده تزلزل و ضعف دستگاه خلافت است. البته از نقش همسران و مادران خلفا در برخی از این عزل و نصب ها، و به طور کلی از نفوذ زنان خودکامه و هوسران خلفا بر آنان نباید غافل بود. همچنانکه نقش همسر «متوکل» ( و مادر معتز) در عزل «مستعین»  و روی کار آوردن فرزندش «معتز» برکسی پوشیده نیست. «دکتر ابراهیم حسن» در کتاب خود نمونه های متعددی از نفوذ زیاد زنان بر خلفا، و دخالت آنان را در کارها و عزل و نصب ها ارائه می دهد.

5- ستمگری وزرا و امرا

بیشتر وزرا و امرای عباسیان افرادی بی کفایت و ستمگر بودند و در تحقیر و ضرب و شتم شکنجه مردم و از بین بردن حقوق آنان و چپاول اموال شان، مبالغتی تام داشته و از هیچ کاری دریغ نداشتند. در زمان «منتصر» عباسی (247-248هـ) وزیرش «احمد بن الخطیب» سواره از خانه خارج شد، مردی به دادخواهی نزدش آمد و او همچنان که بر مرکب نشسته بود پایش را از رکاب در آورده و آنچنان بر سینه او کوفت که آن مرد در دم جان سپرد و این قضیه زبانزد همگان شد. یکی از شاعران آن عصر این ماجرا را این گونه به نظم کشیده است:

قل للخلیفه یا بن عم محمد                                             اشکل وزیرک انه شکال

اشکله عن رکل الرجال  وان ترد                                     مالا فعند وزیرک الاموال

«به خلیفه بگویند: ای عموزاده پیامبر! وزیرت را  پای بند بزن؛ زیرا او چموش است، او را از لگد زدن به مردم بازدار و اگر مالی بخواهی، اموال در نزد وزیرت است.»

در زمان «واثق» (227-232هـ) نیز وزیرش «محمدبن عبدالملک الزیات» تنوری ساخته و در آن میخ هایی کار گذاشته بود و مردم را در آن شکنجه می داد. جالب این بود خود او در همان تنور شکنجه و کشته شد. ولات و دیگر کارگزاران دولت نیز در ظلم و اجحاف، دست کمی از وزرا نداشتند، به طوری که ظلم بیش از حد آنها عامل بسیاری از شورش ها بود. ضعف دستگاه خلافت – به خاطر عیاشی و حیف و میل کردن بیت المال و تسلط ترک ها، از یک طرف، و فشار و ظلم به توده مردم، از طرف دیگر، باعث برپاشدن آشوب ها و قیام هایی در این دوره شد. این شورش و نهضت ها در حقیقت نتیجه طبیعی آن ضعف و ظلم بود. این حرکت ها برخی فتنه و بدون ریشه بودند، و رهبری آنها در دست عده ای از اشرار بود؛ همچون فتنه «خارج» و شورش «صاحب زنج». برخی دیگر جنبش هایی بودند در برابر ظلم خلفا و یا فریاد اعتراض به استیلای ترکان، و دسته آخر قیام هایی بودند اصیل و با پشتوانه، که به طرفداری از «رضای آل محمد» (صلوات الله علیهم) به پا می شد که به «قیام های علویان» مشهورند؛ این قیام ها خود نیز به لحاظ بینش گروندگان آنها و یا خلوص رهبران آن، دارای تقسیماتی هستند که همه آنها به وسیله علویان سلحشور و حق طلب اقامه می شد که صفحات تاریخ مشحون از رشادت آنان است.

منـابـع

پورسید آقایی، جباری، عاشوری و حکیم- تاریخ عصر غیبت– از صفحه 59 تا 65

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها