تعصب قبیله ای در اشعار قحطانی و نزاری ها
فارسی 5754 نمایش |بین دو قبیله مزبور (مضر و یمانی ) شمال و جنوب عربستان خودستائیها، و خود برتربینی ها، و فرومایه نگریهای قبیله دیگر از نو آغاز گردید، و در ادبیات عرب در شعر و نثر، از حماسه و خودستائی، و هجو و ناسزاگوئی اثری شگرف بجای گذارد. از شعرای نام آور اصیل قبیله، کمیت و دعبل، و از منسوبین و پیوسته گان به قبیله، ابونواس، حسن هانی را میتوان نام برد.
تفاخر بین دو قبیله بر مبنای یادآوری قهرمانیهای افراد قبیله در سراسر شبه جزیرة العرب در ایام جاهلیت و اسلام، و بزرگیها و بزرگواریهای آنها و هواداران نسبی و سببی ایشان دور میزد. مسعودی در التنبیه و الاشراف مینویسد: خاندان معد بن عدنان، به آن سبب که خود را با پارسیان از یک نژاد و پدر می پنداشتند، بریمنی ها افتخار میکردند. جریر بن عطیه این افتخارات را بزبان شعر بر یمنی ها چنین میشمارد: «نیای ما، ابراهیم خلیل است که نمیتوانید این افتخار ما را نادیده بگیرید، و این نسبت، بسیار مایه افتخار و مباهات است. ما از فرزندان شیر صفت اسحق هستیم که بجای زره بهنگام نبرد لباس مرگ بتن میکنند، و بگاه خودستائی به سپهبد و کسری، و هرمزان و قیصر افتخار مینمایند. نیای ما، نیای فرزندان اسحق است، و نژاد ما هر دو به پیامبر و رهبر پاک میرسد. نژاد ما و پارسیان به نیائی میرسد که باک نداریم تا دیگران از ما جدا باشند.»
و یا چون سخن اسحق فرزند سوید عدوی قرشی که در اشعاری که در مقام افتخار قبیله خود سروده است چنین میگوید: «اگر روزی قبیله قحطان به آقائی خود بر ما افتخار کند، افتخار ما از ایشان بسی برتر و بالاتر است. چه، در آغاز، در حکومت عموزادگان مان فرزندان اسحق، ما بر ایشان فرمانروائی داشتیم، و قحطانیان همیشه کارگری و خدمتگزاران ما بودند. ما و پارسیان از یک نژاد و یک پدر هستیم که با وجود چنین افتخاری، باکی نیست هرکس از ما خود را جدا کند.»
و یا چون سخن یکی از افراد قبیله نزار که چنین میگوید: «از فرزندان اسحاق و اسمعیل، افتخارات و کارهای بزرگ فراوان سر زده است. سواران پارسی و نزاریان، هر دو فرزندان بزرگ و اصیل و پاکیزه یک پدرند».
و باز مسعودی در صفحه 76 همان کتاب مینویسد: یمنی ها به وجود ضحاک افتخار میکنند و بر آن عقیده اند که او از قبیله ازد بوده است. در اسلام نیز نام ضحاک را شعرا به عزت و افتخار برده اند و ابونواس حسن ابن هانی، که خود آزاد کرده بنی حکم فرزند سعد قحطانی است در قصیده ای به وجود ضحاک افتخار کرده، و طی آن تمام افراد قبیله قبایل نزار را به باد دشنام و ناسزا گرفته است. این قصیده، همان قصیده ای است که هارون الرشید خلیفه عباسی، نزاری را بر آن داشت تا به پاس چنین جسارتهائی گوینده آن یعنی ابونواس را مدتها به زندان اندازد، و حتی میگویند که او را بر سر این قصیده حد زده است. باری، ابونواس در ضمن این قصیده به انتساب به یمن و قحطان افتخار کرده نام ضحاک را به بزگواری یاد کرده و در ضمن آن میگوید: «مائیم صاحبان کاخهای ناعط، و از آن ماست شهر ز یبای صنعاء که مشک در محرابهای آن جاری است، و ضحاک که جنیان و مرغان هوا او را میپرستیدند از ماست. برخیز و فرزندان نزار را به باد دشنام گیر و هجو کن و پوست از ایشان بدر، و پرده از روی عیبهای آنان بر گیر...»
گروهی از نزاریان در مقام دادن پاسخ به این قصیده ابونواس برمیآیند. از آن جمله مردی از بنی ربیعه از قبیله نزار است که به ذکر مناقب و مفاخر نزار می پردازد، و یمن و یمنی ها را به باد تمسخر و ناسزا میگیرد و به بر شمردن عیبها و زشتیهای ایشان اقدام میکند و در ضمن آن میگوید: «معد و نزار را ستایش کن، و به پایگاه بلندی که دارند بر مردم افتخار کن. پرده حرمت یمنی ها را بدر، و از فرزندان قحطان به هیچ روی باک نداشته باش...»
منـابـع
علامه سیدمرتضی عسکری- یکصد و پنجاه صحابی ساختگی– از صفحه 81 تا 83
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها