بررسی داستان جنگ نهاوند و حضور قعقاع، صحابی ساختگی در آن
فارسی 1817 نمایش |قعقاع با سپاه کوفیان به عراق باز میگردد، اما کی و چگونه و چرا؟ ما در این مورد نه از طبری و نه از دیگر راویان سیف چیزی که جوابگوی این مطلب باشد نیافتیم، و ندانستیم که سیف در این باره چه خیالبافی کرده است. بهرحال طبری از قول سیف درباره نبرد نهاوند میگوید: نبرد نهاوند در سال هیجده هجری اتفاق افتاد، پارسیان به قلعه نهاوند پناه برده بودند، و از آن بیرون نمیشدند مگر به میل و بنا به مصلحت خود، و احیانا برای پیکار. مسلمانان آنجا را به محاصره گرفتند و کار محاصره سخت به طول انجامید. فرماندهی کل قوای مسلمین را نعمان بن مقرن بعهده داشت، نعمان، قعقاع بن عمرو را مأمور ساخت پارسیان را به میدان جنگ بکشاند. قعقاع بن عمرو،- آن قهرمان افسانه ای تمیم – که بر سواره نظام پیشتاز فرماندهی داشت، تمهیدی چید و آماده کارزار شد، خود با سپاهیانش به دژ حمله بردند، پارسیان به مقابله پرداختند، قعقاع قوای خود را عقب کشید و با این تدبیر به جنگ و گریز پرداخت و همینطور عقب می نشست. ایرانیان به این امید که مسلمین را شکست داده اند جسارت یافته برای یکسره کردن کار آنها از قلعه و سنگرهای خود بیرون آمده و هر چه بیشتر دورتر شدند تا آنجا که تمام سپاهیان پارسی روی به میدان نهادند، و جز دژبانان کسی بر جای نماند، و مسلمانان که آماده جنگ بودند، چون فرمانده دستور جنگ حقیقی داد، جنگی سخت و نمایان آغاز گردید و از ایرانیان آنقدر کشته شد که زمین از لاشه کشته ها پوشیده شد و از خون آنها سخت لغزنده، بحدی که سوار و پیاده بر آن سر میخوردند! و هنوز شب نشده بود که مشرکین روی به گریز نهادند و سراسیمه به هر جانب میگریختند و راه را از چاه باز نمیشناختند، به همین سبب بجای روی آوردن به قلعه و پناهگاه خود، بجانب پرتگاهی روی آوردند که خود در پیش برای دشمن تهیه دیده و در آن آتشی عظیم برافروخته بودند. سربازان فراری دشمن در آن پرتگاه مخوف پر از شعله آتش سرنگون میشدند و هریک به هنگام سقوط در آن به فارسی فریاد میکشید ( وای خرد!!) به این مناسبت آن سرزمین به (وای خرد) معروف گردید! و تا به امروز نیز به همین نام نامیده میشود!! تعداد افراد سپاه ایرانی که در آن آتش سوزان جان خود را از کف دادند به یکصد هزار نفر و حتی بیشتر از آن میرسید، و این تعداد به غیر از آن عده بیشماری بوده که در پهنه کارزار به خاک و خون در افتادند و کمتر کسی توانست از آن معرکه جان سالم بدر ببرد. از جمله «فیروزان» فرمانده سپاه ایران بوده که با زرنگی خاص از آن معرکه بیرون جست و بجانب همدان گریخت. قعقاع بن عمرو، فیروزان را تعقیب کرد تا در تنگه همدان! به او رسید. آن گذرگاه در آن موقع پر از چارپایانی بود که بار عسل بر پشت داشتند. کثرت آن چارپایان در آن گذرگاه تنگ، راه گریز را بر فیروزان سد کرده بودند، ناچار از اسب خود پیاده شد و با شتاب از کوه بالا رفتن گرفت، در همین موقع قعقاع که بدنبالش بود سر رسید، و بر فراز کوه به تعقیبش پرداخت و چون به او رسید، او را گرفت و همانجا بکشت. به این مناسبت آن گذرگاه را از آن تاریخ گذرگاه عسل نام نهادند، و سپاهیان اسلام، با توجه به نتیجه ای که عسل در این گذرگاه داده است گفتند: و خدای را سپاهیانی از عسل است! از سوی دیگر فراریان لشکر ایران شتابان خود را به همدان رسانیدند. مسلمانان که در تعقیب آنها بودند همدان را در محاصره خود گرفتند و نواحی مختلف آنجا را به تصرف در آوردند و اهالی همدان چون چنین دیدند، و دریافتند که از عهده سپاه اسلام برنخواهند آمد، ناگزیر امان خواستند که مورد قبول قرار گرفت و به آنها امان دادند. چون خبر تسلیم و سقوط همدان به اهالی ماهان رسید، و اطلاع یافتند که نعیم بن مقرن، وقعقاع بن عمرو در همدان فرود آمده اند، اهالی ماهان نیز به اهالی همدان تأسی جستند و پیش از آنکه مسلمانان بر دروازه آنان درآیند، از آنها امان خواستند، که به آنها نیز امان داده شد و ذیل امان نامه ای را که برای اهالی ماهان نوشتند، قعقاع بن عمرو تمیمی تأیید و گواهی فرموده است. و این فتح، یعنی فتح نهاوند، فتح الفتوح نامیده شد.
سنجش روایت سیف با روایت دیگران
این خلاصه ای است از آنچه که طبری از قول سیف در مورد فتح نهاوند روایت کرده است و دیگر تاریخ نویسانی که بعد از طبری آمده اند، همین مطالب را از او گرفته و در کتابهای خود نوشته اند. اما حموی داستان فتح نهاوند را به صورت پراکنده در شرح بر واژه های «نهاوند»، و «وای خرد»، و «ماهان» آورده است. کما اینکه در مورد نهاوند مینویسد: مسلمانان فتح نهاوند را فتح الفتوح نامیدند، و قعقاع بن عمرو به مناسبت آن چنین سروده است: «خدای آنکس را که بی سبب از خاندانی به بدگوئی پردازد، به بلائی دچار کند که از ناراحتیش موی سرش سپید شود. پس تو نیز زبان شماتت را از من کوتاه کن، که من در برابر دشمن از شرافت خود دفاع میکنم. چه آنگاه که ما به آب نهاوند وارد شدیم، از آن سیرآب بیرون شدیم در حالیکه دشمن تشنه کام از بیچارگی در جای خود ایستاده بودند.» و نیز گفته است «از نهاوند بپرس حمله های ما چگونه بود آنگاه که بلا و مصیبت از در و دیوارش میباریدیم؟» «و ما در شوم ترین شبهائی که بر عجم گذشت، اسبهای خود را در تمامی نقاط نهاوند نگهداشتیم و همه جا را پرکرده بودیم. ما، نوید تلخ کامی و مرگ آنان بودیم. در حقیقت روز نهاوند از روزهای بسیار سختی بود که بر آنان گذشت. ما، دره هائی را که از آتش سوزان زبانه میکشید از سواره و پیاده آنان پرساختیم، و گذرگاههای صاف و باز کوه، بر فیروزان که بر کوههای صاف میگریخت مجال گریختن نداد». و در واژة «وای خرد» مینویسد: «وای خرد» نام پرتگاهی است نزدیک نهاوند که افراد سپاه ایران در آن سرنگون شده اند، و چون یکی از آنها در آن می افتاد فریاد میکشید ( وای خرد! ) و به همین مناسبت آن مکان را وای خرد نامیده اند. این مطلب را نویسنده کتاب فتوح، سیف بن تمیمی نوشته.. و قعقاع بن عمرو از آن چنین یاد کرده است: «و چون در «وای خرد» سرنگون شدند، صبحگاهان کرکس ها و لاشخورها بدیدارشان آمدند. آنقدر از ایشان کشتیم، تا آنجا که پرتگاهی که در آن آتش افروخته بودند از لاشه های ایشان پر گردید.» و ضمن اشعاری دیگر چنین گفته است: «در جنگ نهاوند بی هیچ ترس و اندیشه ای شرکت جستیم، و در آن روز همه قبائل عرب نیکو جنگیدند. شامگاهان که فیروزان از بیم شمشیرهای برنده ما، و به امید نجات به جانب کوه گریخت، جوانمردی شجاع و رزمنده از ما تا آنجا به تعقیبش پرداخت که پیش پای چازپایان او را به خاک هلاک افکند. لاشه های دشمن در «وای خرد» افکنده شده اند تا گرگهای بیابانی بدیدارشان درآیند و پیایی بر سفره شان بنشینند». و در باره ماهان مینویسد: «عرب آن را به لفظ جمع، و ماهات میگوید...». و قعقاع بن عمرو درباره ماهان چنین سروده است: «بینی پارسیان را در ماهات با کشتن فرزندانشان که شیرزادگان و شیر بچه هائی بودند بریدم، و خانه هایشان را ویران ساختم، در همان روز که بنام جنگ با ایشان روبرو شدم، و هرکس که به جنگ چون منی در آید چنین سرانجامی خواهد داشت.»
اینها همه مطالبی است که سیف سرهم کرده و حقیقت ندارد. زیرا:
یکم- بلاذری و دینوری روایت کرده اند که فرماندهی کل سپاه ایران در عهده مردان شاه ذوالحاجب بوده نه با فیروزان.
دوم- دینوری چگونگی بیرون کشیدن ایرانیان را از سنگرهایشان چنین آورده است: عمرو بن معدی کرب. به نعمان بن مقرن فرمانده کل قوای اسلام پیشنهاد کرد تا وفات خلیفه عمر را اعلام کند، و با تمام قوای نظامی خود به جانب عراق عقب بنشیند. و بدینوسیله ایرانیان را فریب دهد. نعمان این رأی را پسندید و عمل کرد، ایرانیان که فریب خورده بودند این خبر را به یکدیگر مژده دادند و به تعقیب مسلمین پرداختند که ناگهان مسلمانان بازگشته و شمشیر در میان آنها نهاوند و....
سوم- طبری نوشته است که تاریخ فتح نهاوند را سیف بن عمر سال هیجده هجری روایت کرده، در صورتیکه دیگران آنرا در سال بیست و یک هجری ثبت کرده اند.
چهارم- بلاذری چگونگی کشته شدن مردان شاه، فرمانده کل قوای ایران را چنین روایت کرده است: او از قاطری که بر آن سوار بود بزیر افتاد و شکمش پاره شد، و بر اثر آن جان داد.
پنجم- و نیز بلاذری گفته است که فتح همدان بوسیله جریر بجلی قحطانی انجام گرفته است نه بوسیله قعقاع بن عمرو تمیمی.
ششم- موضوع ( خدای را سپاهیان از عسل است) همچنانکه در شرح بعلبک در کتاب معجم البلدان آمده است، مشهور چنانست که این سخن از معاویه فرزند ابوسفیان است در آن هنگام که مالک اشتر همدانی را به نیرنگ با عسلی آغشته به زهر از پای در آورد. ابن کثیر نیز میگوید معاویه و عمرو عاص هر دو این سخن را آن هنگام که مالک اشتر بر اثر سم آغشته به عسل کشته شد بر زبان آورده گفتند که ( خدای را سپاهیانی از عسل است). طبری نیز میگوید که عمرو عاص پس از کشته شدن مالک اشتر بر اثر سم آغشته به عسل این سخن را گفته است. بغیر از اینها، آنچه را که سیف در این مورد گفته است، ساخته او بوده، خودش تنها گوینده آنهاست و دیگران چنین چیزهائی را نگفته اند. و همه برخلاف گفتار و نقل تاریخ نویسان دیگر است.
بررسی سند
این داستان را سیف از طریق محمد و مهلب دو راوی مخلوق خود روایت کرده است. همچنین، عروة بن ولید، و ابو معبد العبسی که از خویشاوندان خود شنیده اند راوی آن داستان معرفی کرده است. ما نامی از عروة و ابو معبد بجز در حدیث سیف، در هیچ کجای دیگر نیافتیم تا چه رسد به خویشاوندان مجهول الهویه آنها که در مرتبه خود دو بار ناشناخته باقی میمانند.
نتیجه سنجش و بررسی
بطوریکه دیدیم، سیف نام فرمانده پارسی را تغییر داده، چگونگی بیرون کشیدن ایرانیان را از سنگرهایشان تحریف کرده، سال فتح و پیروزی را نیز عوض کرده است. و شاید داستان گذرگاه عسل را از آن جهت ساخته تا عمل معاویه فرزند ابوسفیان مضری، و سخن او را درباره کشتن مالک اشتر با عسل آغشته به زهر، لوث کرده باشد. از طرفی آشکارا دیدیم که فتح همدان را بجای جریر بجلی قحطانی یمانی در عهده قعقاع بن عمرو تمیمی و سرشناسان مضری اعلام داشته است.
دست آورد این داستان
یکم- خلق منزلت و مقامی خاص و قابل احترام و ستایش برای پهلوان شکست ناپذیر تمیم، قعقاع بن عمر، در بیرون کشیدن پارسیان از سنگرهایشان به حیله جنگی!!
دوم- اعلام بیش از یکصد هزار کشته به آتش سوخته دشمنان در جهنمی که ایرانیان بدست خویش در پرتگاه «وای خرد» نهاوند ساخته بودند.
سوم- تأکید به این موضوع که تسخیر نهاوند، یکصد هزار کشته، و یکصد هزار نفر سوخته داشته، که بر رویهم دویست هزار تن قربانی از انسانها گرفته است.
چهارم- خلق یک شخصیت برجسته ایرانی بنام فیرزان که فرماندهی سپاه ایران را در نبرد نهاوند بعهده داشته است.
پنجم- آفرینش پرتگاهی بنام «وای خرد» تا نامش در کتابهای جغرافیا بیاید.
ششم- خلق تنگه ای بنام گذرگاه عسل، تا راه را بر دشمن اسلام ببندد، و افتخاری با کشتن او بر سایر افتخارات قعقاع افسانه ای بیفزاید.
هفتم- خلق افتخاری دیگر برای قهرمان افسانه ایش قعقاع تمیمی، در نسبت دادن فتح همدان به او و دیگر سران مضر.
هشتم- رجزها و اشعار حماسی، بر اثر چنان نبرد پر احساسی، و تحرک از پهلوان بی مانندی چون قعقاع بن عمرو زینتبخش گنجینه ادبیات عرب گردد،
نهم- پیمان نامه های صلح و امان برای اهالی همدان و ماهان تا بر سایر اسناد و مدارک تاریخی، بعنوان سندی قاطع و غیرقابل انکار، بر وجود چنین قهرمانان و چنان وقایع و اتفاقاتی اضافه گردد و برای همیشه باقی بماند.
منـابـع
علامه سیدمرتضی عسکری- یکصد و پنجاه صحابی ساختگی– از صفحه 213 تا 220
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها