اهل بیت (ع) کلید داران گنجینه ی علم الهی
فارسی 2056 نمایش |در قسمتی از زیارت جامعه کبیره، اهل بیت (ع) را ( خزان العلم) یعنی «خزانه داران علم» خطاب می کنیم. برای مفهوم این عبارت، توضیحاتی لازم به ذکر است: «خزان» جمع «خازن» است و خازن یعنی خزانه دار یا کلید دار خزینه و نگهبان گنجینه. حال، آیا ما می توانیم از علم خدا، آنچنان که هست، آگاه شویم تا بتوانیم از خزانه ی آن و خزانه داران آن خبری بگیریم؟ از واضحات است که احاطه بر علم خدا که عین ذات خداست، از محالات است، تنها همین قدر که ذات اقدس خودش در بیان علم خودش، در حد فهم ما اشاراتی فرموده است، می توانیم سخن بگوییم. می فرماید: «و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها إلا هو و یعلم ما فی البحر و ما تسقط من ورقه إلا یعلمها و لا حبه فی ظلمات الارض و ما رطب و لا یابس إلا فی کتاب مبین» (سوره انعام/ آیه 59)، «کلید های ]خزائن[ غیب منحصرا نزد اوست و جز او کسی آن را نمی داند. آنچه در خشکی و دریا هست می داند. هیچ برگی] از درختی [ نمی افتد، مگر این که او آن را می داند و هیچ دانه ای در مخفیگاه زمین و هیچ تر و خشکی وجود ندارد، مگر این که در کتابی آشکار ] در علم خدا [ثبت است».
«.... ما یغزب عن ر بک من مثقال ذره فی الارض و لا فی السماء و لا أصغر من ذلک و لا أکبر إلا فی کتاب مبین» (سوره یونس/ آیه 61)، «هیچ چیز در زمین و آسمان به اندازه ی سنگینی ذره ای و نه کوچکتر از آن و نه بزرگ تر از آن نیست، مگر این که ]همه ی آن ها [ در کتاب آشکار] از علم خدا [ثبت است».
اهل بیت نبوت علیهم السلام کلید داران گنجینه ی علم الهی هستند و به اذن خدا احاطه به تمام حقایق عالم دارند. اگر می بینیم آیه ی شریفه ی علم به مفاتح غیب را در انحصار خدا قرار داده می فرماید: «لا یعلمها إلا هو»، «جز خدا کسی از خزائن غیب یا کلید های آن آگاه نیست». و همچنین در آیه ی دیگر می فرماید: «قل لا یعلم من فی السماوات و الارض الغیب إلا الله...» ( سوره نمل / آیه 65)، «بگو کسانی که در آسمان و زمین هستند، از غیب آگاهی ندارند جز خدا».
این را هم بدانیم که در آیه ی دیگر این عموم تخصیص خورده و این کلی استثنا برداشته و فرموده است: «عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه أحدا* إلا من ارتضی من رسول...»، (سوره جن/ آیات 26- 27)، «خدا عالم به غیب است و احدی را از غیب خود آگاه نمی سازد، مگر رسولی را که مورد رضایت اوست و برای نبوت برگز یده است». یعنی علم غیب، ذاتا منحصر به خداست، ولی خداوند متعال گروهی از بندگان مرتضی و مورد پسند خود را مسلط بر علم غیب می کند.
«...و ما کان الله لیطلعکم علی الغیب و لکن الله یجتبی من رسله من یشاء...»، (سوره آل عمران / آیه 179)، «شایسته نیست که خداوند شما را از اسرار نهان آگاه سازد ولی خداوند از میان رسولان خود هرکس را بخواهد برمی گزیند] و قسمتی از اسرار نهان را که برای مقام اولو الامر لازم است در اختیار او می گذارد[».
آن ها ( معصومین علیهم السلام) حسابشان از حساب افراد عادی جداست چرا که آن ها مرتضی ( پسندیده) و مجتبای ( برگزیده شده) خدا هستند و برای ارشاد و هدایت مردم لازم است که خدا آن را از اسرار نهان آگاه سازد و آن ها خزان علم خدا هستند.
علم معصومین علیهم السلام افاضی است
معصومین علیهم السلام کلید داران خزانه های غیبند. البته، علم آن ها با علم خدا فرق دارد. علم خدا ذاتی است و منفک از ذاتش نیست. ولی معصومین علیهم السلام علمشان علم افاضی است یعنی، از جانب خدا به آن افاضه می شود و ممکن است خدا جلو علم آن را بگیرد و چیزی را ندانند. همان کسی که می دهد، می تواند بگیرد و به بیان دیگر، علم آن ها ارادی است یعنی، خداوند قدرتی به آن ها داده که هر وقت بخواهند مطلبی را بدانند، می دانند و اگر بخواهند که ندانند، نمی دانند یعنی، کلید علم دست خودشان و در اختیار خودشان است. ما خیلی چیزها را می خواهیم بدانیم اما نمی دانیم. مثلا اینجا نشسته ایم و می خواهیم بدانیم الآن در خانه ی ما چه خبر است، می خواهیم بدانیم الآن در فلان شهر چه حادثه ای پیش آمده است، نمی دانیم. می خواهیم بدانیم فردا یا ده روز دیگر چه حادثه ای پیش خواهد آمد، نمی توانیم بدانیم. ولی امامان علیهم السلام هر چه را که بخواهند بدانند، می دانند و هر چه را که نخواهند بدانند یا بخواهند که ندانند، نمی دانند، و لذا در حالاتشان می خوانیم که گاهی از کسی سوال می کردند: تو که هستی و اسمت چیست؟ فلان آدم چه می کند؟ حالش چگونه است؟ تشبیها مانند کسی که کنار پرده ای نشسته است و اگر پرده را عقب بزند، همه چیز را می بیند، اما نمی خواهد آن را عقب بزند. در این صورت، طبیعی است که از پشت پرده خبر نخواهد داشت ولی همین که پرده را عقب بزند، می بیند و از همه چیز آگاه می شود.
معصومین علیهم السلام هر چه را که بخواهند بداند، می دانند
در یکی از سفرها شتر های پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم گم شد، فرمودند: بگردید و ببینید کجاست هر چه گشتند پیدا نکردند. یکی از منافقین گفت: کار او عجیب است. از یک طرف ادعای پیغمبری می کند و می گوید: من از آسمان و اوضاع آسمانیان با خبرم و از طرف دیگر، شترش گم شده و نمی داند کجاست و می گوید: بگردید پیدایش کنید. این حرف به گوش پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم رسید. فرمودند: می دانم کجاست. پشت همین کوه، پایین دره، درختی هست و افسار شتر به شاخه ی آن بند شده و آنجا مانده است بروید و آن را بیاورید. آری، آنجا که نمی خواست بداند، نمی دانست و می گفت: دنبالش بگردید و پیدایش کنید. چون رفتارش با مردم عادی بود. همانطور رفتار می کرد که ما با رفتار می کنیم. اما آنجا که خواست بداند و شبهه از دل ها برطرف سازد، در یک لحظه گفت: می دانم کجاست. گویی، آن را باز می کنند و همه چیز را می دانند و وقتی هم نمی خواهند آن را باز کنند، طبعا نمی دانند. در مسأله ی، قدرت نیز به همین کیفیت است یعنی، اگر بخواهند اعمال قدرت کنند، می توانند به اذن خدا آسمان را تبدیل به زمین و زمین را تبدیل به آسمان کنند، مرد را مبدل به زن و زن را مبدل به مرد کنند و اگر نخواهند یا بخواهند که نتوانند کاری را انجام بدهند، در آن صورت، نمی توانند و مقهور دشمن قرار می گیرند و مضروب یا مقتول یا اسیر و زندانی می گردند. همانگونه که کلید علم و دانایی دست خودشان است، کلید قدرت و توانایی نیز دست خودشان است. عمر می گفت: یا علی، این چگونه است که از تو هر چه سوال می کنند، فورا جواب می دهی؛ اما ما نمی توانیم؟ می فرمودند: آیا اگر کسی از تو بپرسد دست تو دارای چند انگشت است، در جواب دادن نیاز به تأمل داری؟ گفت: نه، می بینم که پنج انگشت دارم. فرمودند: تمام عالم برای من چنین است. اگر بخواهم همه چیز را می بینم.
حدیثی جالب در خصوص علم امام علیه السلام به حقایق عالم
در اصول کافی این حدیث هست که سدیر صیرفی می گوید: با جمعی از اصحاب خاص، در مجلسی که مخالفین مذهب نیز بودند، در بیرون منزل حضرت امام صادق علیه السلام نشسته بودیم. امام علیه السلام وارد شدند و در حالی که خشمگین و ناراحت به نظر می رسیدند، نشستند و فرمودند: (....عجبا لا قوام یرعمون أ نا نعلم الغیب....)، «...تعجب از مردمی که می پندارند ما علم غیب داریم و حال آن که....»، (... ما یعلم الغیب إلا الله عز و جل...)، «علم غیب را جز خدا کسی ندارد..» بعد فرمودند: من خدمتکار خانه ام را خواستم تنبیه کنم، فرار کرد و در جایی پنهان شد. من نفهمیدم کجا رفته و در کدام یک از اتاق های خانه مخفی شده است.
( هممت بضرب جاریتی فلانه فهریت منی فما علمت فی أی بیوت الدار هی...)، سدیر می گوید: ما این حرف را که از امام شنیدم، متعجب شدیم که چطور امام می فرمایند: من نفهمیدم او در کجا پنهان شده است. بعد که مجلس خلوت شد و دیگران رفتند، گفتیم: آقا، اعتقاد ما درباره ی شما این است که علم غیب دارید و همه ی حقایق عالم برای شما مکشوف است، پس چگونه فرمودید که نمی دانم؟ فرمودند: این آیه را در قرآن خوانده ای که: «قال الذی عنده علم من الکتاب أنا آتیک به قبل أن یرتد إلیک طرفک...»(سوره نمل / آیه 40)، آصف بن برخیا، وزیر جناب سلیمان علیه السلام که علمی از کتاب در نزد او بود، در یک چشم به هم زدن توانست تخت ملکه ی سبا را به کاخ جناب سلیمان علیه السلام ( یعنی از کشوری به کشور دیگر) منتقل کند. گفتم: بله خوانده ام، فرمود: قرآن می گوید: «عنده علم من الکتاب»، آن شخص که این کار عجیب را انجام داد، اندکی از علم کتاب را داشت. آیه ی دیگر را هم خوانده ای که می فرماید: «قل کفی بالله شهیدا بینی و بینکم و من عنده علم من الکتاب»، (سوره رعد / آیه 43)، «ای پیامبر، بگو شاهد نبوت من یکی خدا و دیگری آن کسی است که تمام علم کتاب پیش اوست».
مقایسه ی علم علی علیه السلام با علم وزیر سلیمان علیه السلام
آیا می دانی آن کسی که تمام علم کتاب پیش اوست کیست؟ او علی بن ابیطالب علیه السلام است. آن کسی که آن قدرت را داشت که در یک چشم به هم زدن تخت ملکه ی سبا را به کاخ سلیمان منتقل کند، اندکی از علم کتاب پیش او بود؛ در حالی که تمام علم کتاب نزد علی علیه السلام است. حال، آیا می دانی علم وزیر جناب سلیمان در مقابل علم علی علیه السلام چه نسبتی داشت؟ یک قطره در مقابل دریا! حالا آن کسی که یک قطره داشته، توانسته است آن کار بزرگ را انجام بدهد و تخت ملکه ی سبا را در یک طرفة اللعین از آن کشور به این کشور بیاورد. پس آن کسی که دریا در اختیار اوست چه کارهای بزرگی می تواند انجام بدهد؟ او می تواند تمام عوالم امکان را در یک چشم به هم زدن جا به جا کند. بعد فرمودند: ( و الله علم الکتاب کله عندنا)، «به خدا قسم، تمام علم کتاب پیش ماست». این جمله را سه بار تکرار کرد، یعنی آن کسی که یک قطره از دریای علم ما را داشته، توانسته است در یک چشم به هم زدن تختی را از کشوری به کشور دیگر منتقل کند. پس ما که تمام دریا را نزد خود داریم، چه قدرت عظیمی خواهیم داشت؟ تمام عوالم امکان تحت استیلای ما خواهد بود. پس آنجا که می گویم: ندانستم که خدمتکار خانه ام کجا پنهان شده است، یعنی نخواستم که بدانم. بنابراین، منظور از این که ائمه علیهم السلام خزان علم خدا هستند که راه علم به تمام حقایق عالم نزد آنهاست، ولی به طور ارادی نه به طور ذاتی. یعنی اگر بخواهند چیزی را بدانند، می دانند و اگر نخواهند که بدانند یا بخواهند که ندانند، نمی دانند.
منـابـع
سیدمحمد ضیاء آبادی- کتاب حبل متین (جلد اول) – از صفحه 36 تا 42
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها