سرزنش پیشوایان حدیث در مکتب خلفا

فارسی 1101 نمایش |

در مکتب خلفا گاهی پیشوایان حدیث را، تنها به خاطر روایت حدیثی که مخالف دیدگاه آنان بود، مورد سرزنش و نکوهش قرار می دادند، همانگونه که با حاکم شافعی چنین کردند و ذهبی در شرحال او گوید: «حافظ کبیر، پیشوای محدثان، ابو عبدالله محمد بن عبدالله بن محمد بن حمدویه نیشابوری معروف به ابن البیع در سال 312 هـ  بدنیا آمد و در سال 405هـ وفات کرد. از کودکی  خواستار حدیث شد و به عراق رفت و حج گزارد و در خراسان و ماورالنهر به جستجو پرداخت و از دو هزار شیخ یا نزدیک به آن حدیث شنید و تصانیف او به حدود پانصد جزء رسید که از جمله تألیفات او فضایل شافعی است. نقل شده که مشایخ حدیث دوران او را یادآور می شود و پیشوایان حدیث عصرش، او را بر خود مقدم می داشتند و حق برتری اش را رعایت می کردند و حرمت والائی برای او قائل بودند.»

ذهبی گوید: «از حاکم درباره «حدیث طیر» سوال شد و او گفت: «صحیح نیست، و اگر صحیح باشد هیچکس پس از پیامبر (ص) از علی برتر نباشد». گوید: «سپس رأی حاکم عوض شد و حدیث طیر را در مستدرک خود وارد کرد.» ذهبی سپس از قول علم نقل می کند که آنها درباره مستدرکش گفته اند: «او احادیثی را گردآوری کرده و معتقد است که آنها بنابر شرط بخاری و مسلم صحیح اند و از جمله آنها حدیث «طیر» و حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» است، که اصحاب حدیث بر او انکار کرده و به سخنش توجه نکرده اند.» و گوید: «اما حدیث «طیر» این حدیث جدا طرق کثیری دارد که من برای آن کتابی خاص تألیف کرده ام و مجموع آن باعث می شود که این حدیث را اصلی باشد. و اما حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» این حدیث نیز طرق بسیار خوبی دارد که من برای آن نیز کتابی خاص تألیف کرده ام.» و حدیث «طیر» نیز، بنابر روایت انس بن مالک و دیگر صحابه رسول خدا (ص) چنین است که: «پرنده بریانی به رسول خدا (ص) هدیه شد و آن حضرت دعا کرد که خداوند محبوبترین خلق خود – پس از رسول خدا (ص) - را بفرستد- تا با او تناول نماید، که علی آمد و با آن حضرت تناول کرد»، و چون این حدیث دلالت بر آن دارد که امام علی (ع) پس از رسول خدا (ص) برترین مردم است، حاکم نیشابوری و دیگرانی که آن را روایت کرده و در کتب خود آورده اند مورد سرزنش و انکار واقع شده اند.

ذهبی فضل و برتری «حاکم شافعی» در علم حدیث مکتب خلفا را یادآور می شود و می گوید چون در مستدرک خود فضائل امام علی(ع) را ثبت و اشکالات معاویه را وارد نموده، مورد سرزنش و انکار واقع  شده و درباره او گفته اند: «در حدیث ثقه ]و در عقیده[ رافضی و خبیث است! تسنن را در تقدیم ] خلفای ثلاثه[ و خلافت آشکار می کند و از معاویه و آل او – یعنی یزید – روی گردان است و بدان تظاهر کرده و از آن عذر خواهی نمی کند.» ذهبی گوید: «می گویم اما رویگردانی او از دشمنان علی که آشکار است. و اما درباره شیخین ] = ابوبکر  و عمر [ او در هر حال آن دو را بزرگ می شمارد. پس او شیعی است نه رافضی، و ای کاش مستدرک را تألیف نکرده بود که به خاطر انتخاب بدش ]در این تألیف[ مورد بی مهری قرار گرفته است.»

مولف گوید: پیشوای محدثان مکتب خلفا را سزاست که به امام مذهب شافعی محمد بن ادریس متوفای 204 هـ تأسی بجوید که او نیز متهم به رفض شد و، بنابر روایت بیهقی، گفت:

«قــــالوا تــــرفضت قـــلت کــلا                              ما الرفض دینی و لااعتقادی

لکــــن تـــولیت غـــیر شــک                                   خــــیر امام و خــــیر هـــادی

ان کـــان حب الــوصــی رفــضا                             فــــاننـــی ارفـــــض العـــباد

«گفتند: رافضی شدی، گفتم: نه چنانست! رفض نه دین من است و نه اعتقاد من. ولی بدون شک دوستدار بهترین امام و بهترین هادی هستم. اگر حب «وصی» رفض است پس من رافضی ترین بندگان هستم!

و نیز گوید:

«ان کان رفضا حب آل محمد                               فلیشهد الثقلان انـــی رافـــضی»

«اگر حب آل محمد رفض است پس همه جن و انس گواه باشند که من رافضی هستم!»

و چنین می نماید که گاهی نیز، ناچار از کتمان بوده و گوید:

«ما زال کتما منک حتی کــأنـــنی                               برد جواب السائلین لا عــجم

و اکتم و دبی مـــع صـــفاء مود تی                              لتــسلم من قول الوشاه و أسلم»

«من همواره حب تو را مکتوم داشتم چنانکه گوئی از جواب دادن به پرسش کنندگان ناتوانم! دوستی خود را با همه صفا و خلوص و مودتم پنهان داشتم تا تو از زبان بدگویان و من از گزند آنها در امان باشیم!»

جز آنکه این کتمان سودش نبخشید و همانند دیگر علما، که نظر خود را درباره روایات سنت رسول خدا (ص) و سیره صحابه کتمان نمی کردند، متهم به علمای مذاهب آن مکتب، به کتمان حدیث نمی پردازند و بدین خاطر متهم به رفض می گردند! علمای مکتب خلفا با انواع انکار، از تضعیف راوی و راویان گرفته تا سرزنش و نسبت دادن آنها به تشیع و رفض، احادیث خلاف دیدگاه خود را از اعتبار ساقط کرده اند، که اینگونه انکار از ساده ترین راهها در مناظره و احتجاج برای منکران حق است، و اثبات حق را در چنین حالی بسیار دشوار و ناشدنی می کند زیرا منکر حق را مجهز می کند تا به راحتی بگوید: «این حدیث ضعیف است، باطل است، دروغ است»، و صاحب حق را وادار می کند تا پی در پی دلیل بیاورد و شخص منکر تنها به انکار و عدم قبول می پردازد، و این کار در حقیقت خود برای راوایان حدیث نوعی خودکشی معنوی و ترور شخصیت است. به اضافه آنکه برخی از راویانی که حدیث مخالف مصلحت مکتب خلفا را راویت کرده اند، از حیث شخصی و جسمی نیز ترور و گشته شده اند.

منـابـع

علامه سیدمرتضی عسکری- بازشناسی دو مکتب (جلد اول) – از صفحه 468 تا 472

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد