ماجرای فرستادگان خدا به سوی لوط (ع) برای عذاب قومش در تفسیر آیاتی از سوره هود
فارسی 1964 نمایش |خداوند متعال در آیات 80-77 سوره مبارکه هود می فرماید:
«ولما جاءت رسلنا لوطاسی ء بهم وضاق بهم ذرعا وقال هذا یوم عصیب»
«و جاء ه قومه یهرعون الیه و من قبل کانوا یعملون السیئات قال یقوم هولاء بناتی هن اطهر لکم فاتقو الله و لا تخزون فی ضیفی الیس منکم رجل رشید»
«قالوا لقد علمت ما لنا فی بناتک من حق و انک لتعلم ما نرید»
«قال لو ان لی بکم قوه اوء اوی الی رکن شدید»
«و هنگامی که رسولان ما به سراغ لوط آمدند، او به خاطر آمدن آنها ناراحت و دلتنگ شد و گفت: امروز روز دشواری است».
«و قومش شتابان به سوی او آمدند درحالی که قبلا نیز کارهای بد انجام می دادند. گفت: ای قوم من! اینها دختران منند ]حاضرم آنها را به شما تزویج کنم[ اینها برای شما پاکیزه ترند؛ از خدا بترسید و مرا در مورد میهمانانم رسوا نکنید. آیا از میان شما یک مرد رشید ]عاقل جوانمرد[ دیده نمی شود؟!»
«گفتند: تو خود می دانی که ما حقی ]میل و رغبتی[ در دختران تو نداریم و تو خوب می دانی که ما چه می خواهیم!»
«گفت: ای کاش من در مقابل شما دارای قوت و قدرتی بودم و یا پشتیبان محکمی داشتم ]و می توانستم به دفاع از میهمانانم برخیزم[».
پنجمین نفر از پیامبران خدا علیهم السلام که قسمتی از شرح حالشان در سوره ی هود آمده، حضرت لوط علیه السلام است که از پیامبران تبلیغی نسبت به شریعت حضرت ابراهیم علیه السلام بوده است. حضرت ابراهیم علیه السلام از انبیای «اولوالعزم» یعنی صاحب کتاب و شریعت است و لذا پیامبرانی که بعد از ایشان (تا حضرت موسی علیه السلام) آمده اند، مبلغ و مروج شریعت حضرت ابراهیم علیه السلام بوده اند. در مورد حظرت لوط علیه السلام می فرماید:«ولوطا آتیناه حکماه وعلما ونجیناه من القریه التی کانت تعمل الخبائث انهم کانوا قوم صوء فاسقین * و ادخلناه فی رحمتنا انه من الصالحین» (انبیاء/75-74)، «به یاد آور لوط را که ما به او حکمت و علمی ]که شایسته ی مقام انبیا علیهم السلام است[ داده و او را از شهری که اعمال زشت و پلید انجام می دادند رهایی بخشیدیم؛ آنها مردم بد و فاسقی بودند و او را مشمول رحمت خاص خود نمودیم و او از کسانی است که منبع خیر و صلاح برای عالم انسان می باشد». قوم لوط علیه السلام هم مردمی بودند که در شهر سدوم که ظاهرا نزدیک فلسطین بوده زندگی می کردند. این شهر و سه شهر دیگر که به هم نزدیک بوده اند، قرآن از آنها تعبیر به «موتفکات» فرموده یعنی شهرهای زیرو رو شده: «الم یاتهم نبا الذین من قبلهم قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و اصحاب مدین والموتفکات» (برائت/70)، «آیا خبر کسانی که پیش از آنها بودند: قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و اصحاب مدین و شهرهای زیرورو شده به آنان نرسیده است....»؟!
گناه آشکار قوم لوط
اهالی این شهرها بت پرست بودند و علاوه بر بت پرستی، گناه بزرگ بسیار زشتی در میانشان رایج و شایع بود که عبارت از «همجنس گرایی» و به اصطلاح لواط است. در اعمال غریزه ی جنسی، از زن ها چشم پوشی کرده و رو به مردها می بردند!! چنانکه قرآن کریم می فرماید: «انکم لتاتون الرجال شهوه من دون النساء..» (اعراف /81)، «شما از روی شهوت، به جای زنان سراغ مردان می روید...»! حضرت لوط علیه السلام در میان این قوم بدسیرت به ارشاد و هدایت از جانب خدا برانگیخته شد: «و لوطا اذ قال لقومه انکم لتاتون الفاحشة ماسبقکم بها من احد من العالمین» (عنکبوت/28)، «لوط ]را فرستادیم و او[ به مردمش گفت: شما کار بسیار زشتی مرتکب می شوید که احدی از جهانیان در گذشته آن را مرتکب نمی شدند»! البته شاید ارتکاب اصل آن گناه در گذشتگان بوده ولکن به آن کیفیتی که در میان این قوم شایع بوده انجام نمی گرفته است، زیرا قوم حضرت لوط علیه السلام به طور علنی و آشکار در مجالس و در مرثی و منظر یکدیگر انجام می دادند!! چنان که می فرماید: «انکم لتاتصون الرجال و تقطعون السبیل و تاتون فی نادیکم المنکر» (عنکبوت/29)، «آیا شما در مجالس خودتان این منکر را مرتکب می شوید و قطع سبیل و راهزنی می کنید...»؟ «نادی» یعنی مجلس عمومی. «قطع سبیل» احتمالا به این معنا باشد که رهگذران و مسافران امنیت نداشتند از کنار شهرشان عبور کنند یا برای کار راه تکثیر نسل بشر را قطع می کنید و حضرت لوط علیه السلام آن مردم پست بی شرم و حیا را، هم از بت پرستی بازمی داشت و هم از ارتکاب آن گناه بزرگ. ولیکن آنها نه تنها به راه نیامدند بلکه جناب لوط علیه السلام را نیز تهدید کردند: «قالوا لئن لم تنته یا لوط لتکونن من المخرجین» (شعرا/167)، «گفتند: ای لوط! اگر از این حرف ها خودداری نکنی، از شهر بیرونت می کنیم»! «فما کان جواب قومه الا ان قالوا اخرجوا آل لوط من قریتکم انهم اناس یتطهرون» (نمل/ 56)، «تنها جواب قومش این بود: به یکدیگر گفتند خاندان لوط را از شهر و دیار خودتان بیرون کنید ]زیرا[ اینها افرادی پاکدامن هستند»! یعنی پاکدامنی در میان آن قوم ناپاکدامن، جرم و گناهی به حساب می آمد که باید دارندگان آن محکوم به اخراج از وطن گردند!! این هم واقعا عجیب است که فطرت طهارت خواه بشر، چنان واژگون شود که طهارت و پاکی را جرم بداند. قرآن از شهرهای آن قوم تعبیر به «موتفکات» کرده یعنی شهرهای واژگون گشته. آری، فطرت های واژگون گشته باید هم شهر و دیارشان واژگون گردد. گفتند «اخرجوا آل لوط من قریتکم»، «آل لوط را از شهر و دیارتان بیرون کنید» چرا؟! «انهم اناس یتطهرون»، «زیرا آنها افراد پاکی هستند».
بی گناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق
یوسف از دامان پاک خود به زندان می شود
درباره امام امیرالمومنین علیه السلام گفته شده: «]علی علیه السلام[ از شدت عدلش در محراب عبادتش کشته شد»! عادلان در میان ظالمان، گنه کارند و باید کشته شوند و از اجتماعشان طرد گردند!! احتمال این نیز هست که جمله ی: «انهم اناس یتطهرون» را از باب تمسخر و استهزا می گفتند و مقصودشان این بود: آل لوط علیه السلام خودشان را پاک می پندارند و راه و رسم ما را که این همه رهرو دارد و عین پاکی است تخطئه می کنند و ناپاکی می انگارند! چه چیز مسخره ای. و راستی آلودگان خو گرفته به آلودگی، اصلا خود را آلوده نمی دانند بلکه دوری کنندگان از راه و رسم آنها را مستحق توبیخ و سرزنش و محکوم به اعدام و تبعید می دانند. اکنون نیز راه و رسم قوم لوط علیه السلام در دنیای متمدنان رو به رواج و شیوع است و شنیده می شود در بعض کشورها قانونی شده است.
نگرانی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم از آینده ی امت خود
رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم می فرمود: من ترس این دارم که شما بعد از من طوری شوید که «امرتم بالمنکر ونهیتم عن المعروف»، «امر به منکر و نهی از معروف کنید»!! گفتند: مگر ممکن است امتی چنین بشوند؟ فرمودند: بله، طوری می شوید که (رایتم المنکر معروفا و المعروف منکرا)، «منکر را معروف و معروف را منکر می بینید» اصلا زشت را زیبا و زیبا را زشت می بینید. حجاب زن را توحش و بی حجابی را تمدن می شناسید. کسب وکار خالی از ربا و دروغ و تدلیس را غیرممکن و بی عرضگی می دانید. سیاست به معنای دروغ و حقه و نیرنگ را عین دیانت معرفی می کنید. باری، آیات مورد بحث از سوره هود را می خوانیم که می فرماید: «ولما جاءت رسلنا لوطاسی ء بهم وضاق بهم ذرعا»، «وقتی فرستادگان ما نزد لوط آمدند، او به خاطر آنها ناراحت و دلتنگ شد». این رسل و فرستادگان خدا همانها هستند که قبلا نزد ابراهیم علیه السلام برای ابلاغ پیام بشارت آمیز خدا به وی (ازجهت فرزنددار شدنش) رفته بودند که خواندیم: «و لقد جاءت رسلنا ابراهیم بالبشری...»، و به او گفتند: «انا ارسلنا الی قوم لوط» (هود/70-69). اینجا هم به طور ناشناس وارد بر حضرت لوط علیه السلام شدند و آن حضرت آنها را نشناخت. اعتقاد ما به اینکه پیامبران و امامان علیهم السلام علم به همه دارند منافات با این ندارد که فرستادگان خدا را نشناختند زیرا ما معتقدیم انبیا و امامان علیهم السلام علم و قدرتشان ذاتی نیست که (العیاذ بالله) همچون ذات اقدس حق، عالم و قادر مطلق باشند که این شرک است، بلکه علم و قدرت اولیاء خدا علیهم السلام در هر رتبه ای از کمال که باشند، در محدوده ی اذن خداست. اگر اذن خدا صادر شد، عالم به همه چیز و قادر به انجام همه کار می باشند وگرنه که مخلوقند و مخلوق در حد ذات خود، نه علمی دارد و نه قدرتی. حالا مصلحت حکیمانه ی خدا اقتضا کرده که حضرت ابراهیم و حضرت لوط علیه السلام فرستادگان خدا را در بدو ورودشان نشناسند و لذا فرشتگان (که بر حسب استفاده از بعض روایات چهار تن و در میانشان حضرت جبرئیل و میکائیل و اسرافیل علیهم السلام بوده اند) به صورت جوانهایی زیبا بر حضرت لوط وارد شدند.
ناراحتی شدید روحی حضرت لوط علیه السلام
آن حضرت از یک سو خود را موظف به پذیرایی از مهمان ها دید و از دیگر سو به خاطر اطلاعی که از فساد اخلاق قوم خود داشت در محذوری سخت ناراحت کننده قرار گرفت و به فرموده ی قرآن: «سی ء بهم وضاق بهم ذرعا»، بد حال شد و در تنگ و فشار روحی شدید قرار گرفت که نه می تواند آنها را از خود براند و نه می تواند بپذیرد! زیرا می دانست اگر مردم شهر آگاه شوند که چنین جوان های خوش صورت به خانه اش آمده اند، دستبردار نخواهند بود و حتما سراغشان خواهند آمد! در نتیجه هم گناهی عظیم مرتکب می شوند و هم مایه ی رسوایی و سرافکندگی وی نزد مهمانانش می گردند. «وقال هذا یوم عصیب»، «از شدت ناراحتی روحی با خودش گفت: امروز روز دشوار و پیچیده ای است». مانند کلاف نخ درهم پیچیده ی سردرگم که نتوان سرنخ را پیدا کرد و آن را گشود. برای حضرت لوط یک چنین جریان بن بست گونه ای پیش آمد و سخت در فشار روحی افتاد که جمله ی «ضاق بهم ذرعا»، در قرآن نشان دهنده ی آن تنگنای درونی است ولی چاره ای جز پذیرایی از مهمان ها نداشت. در آن ساعت در خارج شهر، مشغول کار زراعت بود. دید بهتر اینکه آنها را نگه دارد تا شب بشود و در تاریکی آنها را به خانه اش ببرد، بعد فکر کرد اگر آنها را از وضع و حال مردم با خبر نسازم و حادثه ی فضاحت باری پیش آید در آن صورت آنها حق دارند به من اعتراض کنند که چرا ما را در جریان نگذاشتی و اغفالمان کردی و لذا به آنها گفت، لازم است به شما بگویم: مردم این شهر این چنین خو و خصلت زشتی دارند و من هم از عمده ی دفاع از شما برنمی آیم. این را گفت که شاید آنها خودشان بروند و یا به فکر دفاع از خودشان بیفتند. فرشتگان به یکدیگر گفتند: دستور خدا این است که تا جناب لوط علیه السلام سه بار شهادت به فساد و انحراف قوم خود ندهد، ما اقدام به انزال عذاب بر آنها ننماییم. این بار اول شهادت بود. رو به سمت خانه حضرت لوط علیه السلام به راه افتادند. در بین راه بار دوم جناب لوط تذکر داد که مردم این شهر مردم فاسد الاخلاق شرور و پلیدی هستند! آنها شنیدند و چیزی نگفتند تا به در خانه ی لوط رسیدند. پیش از اینکه وارد خانه شوند، برای سومین بار آن حضرت تکرار کرد و خبر از خبائت و رذالت قوم خود داد! در نتیجه شهادت آن پیامبر بزرگوار به کفر و شرلرت قوم به حد نصاب رسید و فرشتگان تصمیم به انزال عذاب گرفتند ولی هنوز خود را به جناب لوط علیه السلام معرفی نکرده اند و همچنان به صورت جوانهای زیبا به عنوان میهمان وارد خانه شدند.
همسر کافر و ناسازگار حضرت لوط علیه السلام
همسر حضرت لوط علیه السلام یک زن کافر بی ایمان بود و با شوهرش کاملا ناسازگار و در واقع به منزله ی جاسوسی از جانب کفار در خانه ی لوط علیه السلام که اسرار خانواده را به آنها منتقل می کرد و در مسیر ارشاد و هدایت آن پیامبر بزرگوار خدا، از جهات گوناگون کارشکنی می نمود. خداوند در سوره تحریم از قرآن دو تن از همسران انبیاء علیهم السلام را به عنوان نمونه و ضرب المثل برای کافران نشان داده و فرموده است: «ضرب الله مثلا للذین کفروا امرات نوح وامرات لوط»، «خداوند مثلی زده برای آنان که کافر شده اند: همسر نوح و همسر لوط را....». و عجیب اینکه در همان سوره، همسر فرعون را نمونه برای اهل ایمان نشان داده فرموده است: «و ضرب الله مثلا للذین آمنوا امرات فرعون» (تحریم/11-10)، «خدا مثلی زده برای آنان که ایمان آورده اند همسر فرعون را...». همسر فرعون کافر طاغی، ضرب المثل شده برای مومنان و همسر دو پیامبر معصوم خدا نوح و لوط علیهم السلام ضرب المثل شده اند بری کافران! حال ممکن است در بعض اذهان این سوال طرح شود: چرا اولیای خدا از انبیا و امامان علیهم السلام همسرانی ناصالح و نامناسب با شأن خودشان اختیار می نمودند و در خانه ی خود نگه می داشتند؟! تا جایی که آنها کار جاسوسان کفار را انجام می دادند! حتی چنان که می دانیم، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم با عایشه (دختر ابوبکر) و حفصه (دختر عمر) ازدواج کرده و آن دو در خانه ی آن حضرت (چنان که از سوره ی تحریم استفاده می شود) علاوه بر اینکه با سخنان خود ایشان را آزار می دادند از افشاء اسرار آن حضرت نیز ابا نمی کردند!! تا آنجا که خداوند آن دو را مورد عتاب قرار داده و فرموده است: «ان تنوبا الی الله فقد صغت قلوبکما» (تحریم/4)، «اگر شما دو نفر ]از کار خود[ توبه کنید ]و دست از آزار پیامبر بردارید به نفع شماست[ زیرا دل های شما با این عمل از حق منحرف گشته و به گناه آلوده شده است». حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام نیز همسری ناسازگار در خانه داشت و همو قاتلش شد! بنا بر نقلی همسر امام جواد علیه السلام نیز سبب مسمومیت و شهادت آن حضرت گردید! آری؛ این سوال احیانا در برخی اذهان طرح می شود: چرا اولیای خدا علیهم السلام این چنین همسران ناصالح را در خانه ی خود نگه می داشتند؟
ما حق تفتیش در زندگی مردم را نداریم
ما باید این حقیقت را بپذیریم که هر کسی در زندگی شخصی خود اسراری دارد و دیگران نه حق تفتیش و کنجکاوی در آنها را دارند و نه حق توجیه آنها را که فلان آدم در داخل زندگیش با همسر و فرزندانش چگونه عمل می کند و راز فلان کارش باید چنین و چنان باشد. این حق را ما درباره ی امثال خودمان نداریم تا چه رسد به اسرار زندگی داخلی انبیاء و امامان علیهم السلام. ما اجمالا می دانیم که پیامبران و امامان علیهم السلام معصومند و سخنی جز به اذن خدا نمی گویند و کاری جز به اذن خدا نمی کنند، حال فلان کار را که در داخل زندگیشان انجام داده اند، براساس چه مصلحتی بوده است؟ ما نه وظیفه داریم آن را تفحص کنیم و نه حق داریم آن را با فکر و سلیقه ی خود توجیه نماییم که مثلا روی چه مصلحتی پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم از ابوبکر و عمر دختر گرفته و به عثمان دختر داده است؟ این مربوط به زندگی شخصی خودشان است و ارتباطی به ما ندارد.
خیانت همسر لوط علیه السلام
باری، وقتی همسر بی ایمان لوط علیه السلام از آمدن جوانهای زیبا همراه شوهرش باخبر شد، برای اعلام به قوم بدسیرت، بالای پشت بام رفت و به روال همیشگی اش شروع به کف زدن نمود و آتش روشن کرد. مردم فهمیدند درخانه ی لوط خبری هست. از همه طرف رو به خانه ی لوط علیه السلام آمدند. زن، آنها را از بودن جوانهای زیبا در خانه باخبر ساخت. آنها دیوانه وار هجوم آوردند و در را شکستند و لوط علیه السلام را که می خواست از ورودشان به خانه ممانعت کند، به کناری انداختند! اینک قرآن می فرماید: «و جاء ه قومه یهرعون الیه و من قبل کانوا یعملون السیئات»، «مردم با شتاب تمام به سوی او آمدند و آنها پیش از این نیز مرتکب سیئات می شدند و گنهکاری آدأب همیگیشان بود». حضرت لوط علیه السلام برای اینکه آن مردم بی شرم و حیا را از تعرض به مهمان ها باز دارد، در این مقام برآمد که دختران خود را (بنا بر نقلی، سه تن بوده اند) به آنها تزویج کند، چنان که خداوند حکیم می فرماید: «قال یاقوم هولاء بناتی هن اطهر لکم فاتقو الله و لا تخزون فی ضیفی الیس منکم رجل رشید»، «]لوط علیه السلام[ گفت: ای قوم! اینها دخترانم ]من حاضرم دختران خودم را به عقد شما درآورم[ اینها برای شما پاکیزه ترند! از خدا پروا کنید و با قصد سوء به میهمانانم، مرا رسوا نسازید. آیا در میان شما یک انسان رشید (عاقل جوانمرد (وجود ندارد که شما را از اعمال بی شرمانه بازدارد و حفظ آبروی من بنماید».
تزویج سه دختر به آن جمعیت؟!
کلمه ی «اطهر» یعنی پاکیزه تر، دلیل است بر اینکه مقصود حضرت لوط علیه السلام تزویج دخترانش به آن قوم بوده است. منتهی این به ذهن می آید که آنها جمعیتی بوده اند و تزویج سه دختر به آن جمعیت چگونه امکان پذیر است؟در جواب ممکن است گفته شود: هر دسته و هر گروهی سر دسته و سر گروهی دارند، آن سر دسته ها وقتی ارضا شوند؛ دیگران نیز طبق فرمان آنها، اطاعت می کنند. اینجا حضرت لوط علیه السلام می خواسته است دختران خود را به عقد سران آنها درآورد و آنها را از ارتکاب آن عمل ننگین باز دارد. سوال دیگری که ممکن است در ذهن پیدا شود این است که: آیا تزویج دختران با ایمان، به کافران جایز هست؟ در جواب عرض می شود: احتمالا در آیین و شریعت حضرت لوط علیه السلام این ازدواج جایز بوده است چنان که در آغاز شریعت اسلام نیز جایز بوده و از این رو در تاریخ آمده که پیامبر اکرم صلی اله علیه وآله وسلم دختر خود زینب را به ابی العاص بن ربیع قبل از اینکه اسلام را بپذیرد، تزویج نمود. البته این حکم بعدا منسوخ شد!
فرشتگان، خود را به حضرت لوط علیه السلام معرفی می کنند
باری، حضرت لوط علیه السلام برای اینکه آن قوم شرور و پلید را از ارتکاب اعمال زشت شرم آور منصرف نموده و میهمانان خود را از شر آنها برهاند، حاضر شد دختران خود را به ازدواج سران آنها درآورد ولی آنها: «قالوا لقد علمت ما لنا فی بناتک من حق و انک لتعلم ما نرید»، «گفتند: تو خود به خوبی می دانی که ما را در دختران تو حقی نیست ]تو می دانی که ما رغبتی به جنس زن نداریم و کسی که رغبت به چیزی ندارد، در مورد آن چیز برای خود حقی قائل نمی شود[ و تو به طور مسلم می دانی که ما چه می خواهیم». اینجا بود که لوط علیه السلام، آن پیامبر معصوم مظلوم، آن چنان خود را در محاصره ی آن نابکاران دید که فریاد زد: «قال لو ان لی بکم قوه اوء اوی الی رکن شدید»، «گفت: ای کاش من قوه و قدرتی در خود داشتم ]می توانستم از میهمانانم دفاع کنم و خود را از دست شما خیره سران بی شرم و حیا برهانم[ و یا تکیه گاه محکمی ] از قوم و عشیره و دوستان مقتدر[ داشتم ]که با استمداد و کمک گرفتن از آنخا بر شما فرومایگان چیزه شوم[». در این موقع که فرشتگان ناراحتی شدید لوط را مشاهده کردند و دیدند چگونه در عذاب و شکنجه ی روحی قرار گرفته و به کلی بی تاب و توان شده است، در مقام معرفی خود آمده و: «قالوا یا لوط انا رسل ربک لن یصلوا الیک» (هود/81)، «گفتند: ای لوط ]آرام باش و غم مخور![ ما فرستادگان پروردگار تو هستیم ]مطمئن باش که[ آنها هرگز دسترسی به تو نخواهد یافت....»، یعنی نخواهند توانست که از طریق تعرض به میهمانان تو، به تو آسیب برسانند! ما برای اهلاک و نابود کردن این قوم آمده ایم. در سوره قمر آمده است: «ولقد راودوه عن ضیفه فطمسنا اعینهم» (قمر/37)، «آن قوم قصد تجاوز به میهمانان او ]لوط علیه السلام[ داشتند و ما چشمهای آنها را نابینا ساختیم. بر حسب بعض رویات یکی از فرشتگان مشتی خاک به صورت آنها پاشید و آنها نابینا شدند.
منـابـع
سیدمحمد ضیاء آبادی – تفسیر سوره هود – از صفحه 374 تا 383
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها